You are on page 1of 307

‫صالحین‬

‫ریاض‌ال ّ‬
‫ُ‬
‫در سخنان پیامبر امینص‬

‫امام محدّث ابوزکریا یحیی بن شرف نووی‪/‬‬


‫(‪ 631 -676‬ه‍ ق)‬
‫مترجم ‪:‬‬
‫مرحوم استاد احمد حواری نسب (ابوسعید)‬
‫تقریظ‪:‬‬
‫ِ‬ ‫با‬
‫استاد شادروان برهان‌الدّین حمدی‬
‫و مق ّدمه‌ای از‪:‬‬
‫استاد دکتر وهبه ُزحیلی‬

‫بازنویسی‪ ،‬ویرایش و مقابله‪:‬‬


‫محمدمهدی چوری‬
‫عثمان نقشبندی‬
‫جلد د ّوم‬
‫انتشارات کردستان‬
‫سنندج ـ ‪1385‬‬
‫بخش ششم‬

‫کتاب سالم‬
‫ریاض‌الصالحین‪3......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -131‬باب فضل السالم واألمر بإفشائه‬


‫باب فضیلت سالم و امر به اشاعه‌ی آن‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(نور ‪)27 /‬‬ ‫‪‬‬
‫«ای کســانی که ایمــان آورده‌ایــد‪ ،‬وارد خانه‌هــایی غــیر از خانه‌هــای خودتــان‬
‫نشوید تا زمانی که اجازه بگیرید و بر ساکنان آن سالم کنید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫(نور ‪)61 /‬‬ ‫‪      ‬‬
‫«هر وقت داخل خانه‌ای شدید‪ ،‬بر همدیگر سالم کنید‪ ،‬سالم پربــرکت و پــاکی‬
‫که از جانب خداست و بدان پاداش داده می‌شود»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫(النساء ‪)86 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«هرگــاه به شــما درودی فرســتادند‪ ،‬به گــونه‌ای بهــتر و زیبــاتر و بهــتر از آن‬
‫درود بفرستید یا به همانند آن‪ ،‬آن را پاسخ گویید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫(الذاریات ‪)27-24 /‬‬
‫«ای پیامبرص! آیا خبر مهمانان بزرگوار ابـراهیم به تو رســیده اسـت؟ وقـتی‬
‫که وارد شــدند و گفتنــد‪ :‬ســالم! گفت‪ :‬ســالم بر شــما ! گفت‪ :‬ســالم مــردمى‬
‫ناشناسيد‪ .‬پس آهسته به ســوى زنش رفت و گوسـالهاى فربه [و بريان] آورد‪.‬‬
‫آن را به نزديكشان برد [و] گفت مگر نمىخوريد»‪.‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪4......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -845‬وعن عبد اهلل بن عمرو بن العاص رضي اهلل عنهما أن رجال سأل‬
‫أي اإلْسالم َخْيٌر؟ قال «تُطْعم الطَّ َع َام‪َ ،‬وَت ْقرأُ‬
‫وسلَّم ُّ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اهلل َ‬
‫ف»‪ .‬متفق عليه‪.‬‬ ‫فت َو َم ْن مَلْ َت ْع ِر ْ‬
‫السالم َعلَ َى َم ْن َع ِر َ‬
‫َّ‬
‫‪ .845‬از عبدهللا بن عمــرو بن عــاص ــ م ــ روایت شــده است که گفت‪ :‬مــردی از‬
‫پیامبرص سؤال کرد‪ :‬کدام خصلت اسالم بهتر است؟ فرمودند‪« :‬خوراک به دیگــران‬
‫‪1‬‬
‫بدهی و بر هر کس که می‌شناسیـ و نمی شناسی سالم کنی»‪.‬‬

‫وسلَّم قال «ملا‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -846‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه عن النيب َ‬
‫ك َن َف ٍر ِم َن‬
‫ب فَ َسلِّ ْم َعلَى أُولئِ َ‬‫وسلَّم قال‪ :‬ا ْذ َه ْ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َخلَ َق اهلل آدم َ‬
‫ك َوحَتِ يَّةُ ذُِّريَّتِك‪ .‬فقال‪َّ :‬‬
‫السالم‬ ‫ك فَإهَّن ا حَت يَّتُ َ‬
‫تمع ما حُيَيُّونَ َ‬
‫فاس ْ‬
‫وس ْ‬ ‫الَ َمالَئكة ُجلُ ٌ‬
‫زادوهُ‪َ :‬و َرمْح ةُ اهلل» متفق عليه‪.‬‬ ‫ك َو َرمْح ةُ اهلل‪ ،‬فَ ُ‬ ‫السالم ُ َعلَْي َ‬
‫َعلَْي ُك ْم‪ ،‬فقالوا‪َّ :‬‬
‫‪ .846‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬خداوندـ وقــتیـ‬
‫آدم را خلق کرد‪ ،‬به او فرمود‪:‬ـ برو به آن جماعت ـ گــروهی از فرشــتگان که نشســته‬
‫بودند ــ سـالم کن و به درودـ آنها نســبت به خـودت گــوش بــده که آن درود تو و درودـ‬
‫فرزندان توست‪( ،‬و آدم به آنهــا) گفت‪ :‬الســالم علیکم! جــواب دادنــد‪ :‬الســالم علیکم و‬
‫‪2‬‬
‫رحمه هللا و رحمه هللا را به سالم او اضافه کردند»‪.‬ـ‬

‫رسول اهلل‬
‫ُ‬ ‫عازب رضي اهلل عنهما قال‪ :‬أمرنا‬ ‫‪ -847‬وعن أيب عُمارة الرباء بن ٍ‬
‫ياد ِة الَم ِر ِ‬
‫يض‪َ ،‬واتِّباع اجلَنائز‪َ ،‬وت ْشميت‬ ‫وسلَّم بِ َسب ٍع‪« :‬بِ َع َ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫السالم‪ ،‬وإبرا ِر املقسم» متفق‬ ‫العاطس‪ ،‬ونص ِر الضَّعِيف‪ ،‬وعون‪ 3‬املظلوم‪ ،‬وإفْ ِ‬
‫شاء َّ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬
‫عليه‪ ،‬هذا لفظ إحدى روايات البخاري‪  .‬‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)12‬م (‪[ .])39‬این حدیث قبالً هم به شماره ی ‪ 550‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3326‬م (‪.])2841‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪5......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .847‬از «ابوعماره براء بن عازب» ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرـص ما را‬


‫به انجام دادن هفت چیز امر فرمودند‪:‬‬
‫ما را امر کرد به‪ )1( :‬عیادت مریض؛ (‪ )2‬تشییع جنازه؛ (‪ )3‬دعــای خــیر کــردن‬
‫برای کسی که عطسه می‌کند؛ (‪ )4‬به جای آوردن قسم کسی که قسم یــاد می‌کنــد؛ (‪)5‬‬
‫‪1‬‬
‫یاری مظلوم؛ (‪ )6‬اجابت دعوت کننده؛ (‪ )7‬انتشارـ سالم (با بلند و زیاد گفتن آن)‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -848‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬
‫«ال تَ ْدخلُوا اجلنَّةَ حىَّت ُت ْؤ ِمنُوا‪ 3‬وال تُ ِ‬
‫ؤمنوا‪َ 3‬حىت حتَابُّوا‪ ،‬أ ََوال ُأدلُّ ُك ْم َعلَى َش ٍئ إذا‬ ‫َ‬ ‫ُ َ َ‬
‫السالم َبْينَ ُكم» رواه مسلم‪  .‬‬ ‫َف َع ْلتُ ُموهُ حَت اََبْبتُم؟ أفْ ُشوا َّ‬
‫‪ .848‬از ابــوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬وارد بهشت‬
‫ن که همدیگر را دوست‬ ‫نمی‌شوید تا این‌که ایمان داشته باشید و ایمان نخواهید داشت تا آ ‌‬
‫داشته باشید؛ آیا شما را راهنمایی کنم به چـیزی که اگر آن را انجـام دهیـد‪ ،‬همـدیگر را‬
‫‪2‬‬
‫دوست خواهید داشت؟ سالم را در میان خودتان افشا و پراکنده وعمومی کنید»‪.‬‬

‫‪ -849‬وعن أيب يوسف عبد اهلل بن سالم رضي اهلل عنه قال‪ :‬مسعت رسول اهلل‬
‫السالم‪َ ،‬وأْطعِ ُموا‪ 3‬الطْ َع َام‪،‬‬
‫اس أفْ ُشوا َّ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه َ َّ‬
‫وسلم يقول «يَا أيُّ َها النّ ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫نيام‪ ،‬تَ ْد ُخلوا اجلُنَّة بسالم» رواه الرتمذي وقال‪:‬‬ ‫صلُّوا والنَّاس ٌ‬ ‫ْرحام‪َ ،‬و َ‬
‫َوصلُوا األ َ‬
‫حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ .849‬از «ابویوسف عبدهللا بن ســــالم» ـــــ ‪ ‬ـ روایت شــــده است که گفت‪ :‬از‬
‫پیامبرص شنیدمـ که می‌فرمود‪:‬ـ «ای مردم! سالم را اشــاعه دهید و به دیگــران اطعــام‬
‫کنید و صــله‌ی رحم انجــام دهید و در حــالی که مــردم در خوابنــد‪( ،‬شــب‌ها) نمــاز‬
‫‪3‬‬
‫بخوانید‪‌،‬آن‌گاه به سالمت و بدون حساب و عقاب داخل بهشت می‌شوید»‪.‬ـ‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)1239‬م (‪[ .])2066‬روایت کامل این حــدیث قبالً بــه شــماره‌ی ‪،239‬‬ ‫‪1‬‬

‫گذشت]‪ .‬آن‌جه در متن آمده است‪ ،‬لفظ یکی از روایت‌های بخاری است‪.‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است ؛ [‪[ .])054‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ 378‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2487‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪6......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -850‬وعن الطفيل بن أيب بن كعب أنه كان يأيت ‪ ‬عبد اهلل بن عمر فيغدو‬
‫مير عبداهلل على سقاط وال‬ ‫َم َعهُ إىل السوق‪ .‬قال‪ :‬فإذا غدونا إىل السوق‪ ،‬مل ّ‬
‫ت عبد اهلل‬ ‫ِ‬ ‫ُّ‬
‫فيل‪ :‬فَجْئ ُ‬
‫بيعة َوال ْمسكني َوال أحد إال َسلّم َعليه‪ ،‬قال الط ُ‬ ‫صاحب َ‬
‫ف‬ ‫ِ‬ ‫فاستَتَبعين إىل ُّ ِ‬
‫ت ال تَق ُ‬ ‫نع بالسوقِ وأنْ َ‬ ‫صُ‬ ‫السوق ف ُق ْلت لَهُ‪ :‬ماتَ ْ‬ ‫مر َي ْوماً ْ‬ ‫بن عُ َ‬
‫َ‬
‫السوق؟‬ ‫لس يف ‪ ‬جمالس ّ‬ ‫وم هبا َوال جَت ُ‬ ‫أل َعن السِّلع َوال تَ ُس ُ‬
‫البْيع َوال تَ ْس ُ‬
‫َعلى َ‬
‫يل َذا بَطْن إمَّن ا‬ ‫ُّ‬
‫ههنا َنتَحدَّث‪ ،‬فقال يا أبا َبطْن‪َ .‬وكا َن الُط َف ُ‬ ‫لس بنا ُ‬ ‫اج ْ‬‫وأقول ْ‬
‫ُ‬
‫املوطَّإ بإسناد‬ ‫ِ‬
‫السالم نُ َسلِّ ُم َعلَى َم ْن لَقيناهُ‪ 3،‬رواه مالك يف ُ‬‫أجل َّ‬ ‫من ْ‬‫َنغُدو ْ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ .850‬از «طفیل بن ابی بن کعب» روایت شده است که او نزد عبدهللا بن عمر ـ م‬
‫ـ می‌آمد و صــبحگاه با او به بــازار می‌رفتـ و می‌گویــد‪:‬ـ وقــتی به بــازار می‌رســیدیم‪،‬‬
‫عبدهللا بر هیچ کهنه‌فروشـ و فروشــنده و مســکین و هیچ‌کس دیگــری نمی‌گذشتـ مگر‬
‫این‌که بر او سالم می‌کرد‪.‬ـ طفیل می‌گوید‪ :‬روزیـ نـزد عبدهللا بن عمر ــ ‪ ‬ـ آمـدم‪ ،‬او‬
‫از من خواست که همــراهش به بــازار بــروم‪ ،‬به او گفتم‪ :‬به بــازار چه کــار داری؟ و‬
‫حال آن‌که (خبر معامله‌ای را نمی‌پرسی) و از نرخ و اجناس جویا نمی‌شوی و جنسی‬
‫را عرضه نمی‌کنیـ و در مجالس بــازار نمی‌نشــینی؟ من می‌گــویم‪( :‬به جــای این‌که به‬
‫بــازار بــرویم) این‌جا بنشــینیمـ و با هم گفتگو کــنیم! عبدهللا گفت‪ :‬ای ابــابطن! ـ ـ طفیل‬
‫دارای شــکم بــزرگی بــود ـ ـ ما در اول صــبح تنها به خــاطر ســالم کــردن به بــازار‬
‫‪1‬‬
‫می‌رویمـ و به کسی که به او برخورد می‌کنیم‪ ،‬سالم می‌دهیم‪.‬ـ‬

‫‪ -132‬باب كيفية السالم‬


‫باب چگونگی اسالم‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مالک در موطأ [(‪ ]962-1/961‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪7......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫يس !!تحب ان يق !!ول المبت !!دی‌ء بالس !!الم‪« :‬الس !!الم عليکم و رحمة اهلل و برکات !!ه»‪،‬‬
‫بضمير الجم !!ع‪ ،‬و إن ک !!ان المسلَّم علي !ه واح !!داً‪ ،‬ويق !!ول المجيب‪« :‬وعليکم الس !!الم‬
‫ورحمة اهلل وبرکاته»‪ .‬فيأتي بواو العطف في قوله‪ :‬وعليکم‪.‬‬
‫مستحب است که آغاز کننده‌ی ســالم بگویــد‪« :‬الســالم علیکم و رحمه هللا و برکاته‬
‫(سالم و رحمت و برکات خداوند بر شما باد)»‪ ،‬و ضــمیر جمع « ُکم» بیاورید هرچند‬
‫طرفی که بر او سالم می‌شود یک نفر باشد و جواب دهنده بگویــد‪« :‬و علیکم الســالم‬
‫و رحمه هللا و برکاته ( و ســــالم و رحمت و برکــــات خداوندـ بر شــــما بــــاد)» و در‬
‫جوابش‪ ،‬واو عطف بیاورد‪« :‬و علیکم»‪.‬‬

‫صلّى‬ ‫ِ‬
‫رجل إىل النيب َ‬ ‫‪ -851‬عن عمران بن حصني رضي اهلل عنهما قال‪ :‬جاءَ ُ‬
‫ِ‬ ‫وسلَّم فقال‪َّ :‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬‫س‪ ،‬فقال النيب َ‬ ‫الم َعلَي ُكم‪َ ،‬فَر َّد َعلَْيه مث َجلَ َ‬
‫الس ُ‬ ‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫السالم علَي ُكم ورمْح ةُ اهلل‪َ ،‬فر َّد ِ‬ ‫ِ‬
‫عليه‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ال‪َ ُ َّ :‬‬ ‫آخ ُر َف َق َ‬
‫«ع ْشٌر» مث َجاءَ َ‬‫وسلَّم‪َ :‬‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫الم َعلَي ُكم َو َرمْح َةُ اهلل‬ ‫ِ‬
‫الس ُ‬‫ال‪َّ :‬‬ ‫آخُر َف َق َ‬‫س‪ ،‬فقال‪« :‬ع ْشرون»‪ ،‬مث َجاءَ َ‬ ‫فَ َجلَ َ‬
‫س‪ ،‬فقال‪« :‬ثَالَثُو َن»‪ 3.‬رواه أبو داود والرتمذي وقال‪:‬‬ ‫ِ‬
‫َو َبَر َكاتُه‪َ ،‬فَر َّد عليه فَ َجلَ َ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ .851‬از عمران بن حصین ـ م ـ روایت شده است که گفت‪ :‬مردیـ نزد پیــامبرص‬
‫آمد و گفت‪ :‬السالم علیکم‪ ،‬پیامبرـص جواب سالم او را داد و مرد نشست‪ ،‬پیــامبرص‬
‫فرمودنــد‪« :‬ده (ده حســنه پــاداش بــرد)» ســپس دیگــریـ آمد و گفت‪ :‬الســالم علیکم و‬
‫رحمه هللا‪ ،‬پیامبرص جواب سالم او را نیز داد و مــرد نشســت‪ ،‬پیــامبرص فرمودنــد‪:‬‬
‫«بیست (بیست حسنه پــاداش بــرد)» و ســپس یکی دیگر آمد و گفت‪ :‬الســالم علیکم و‬
‫رحمه هللا و برکاته‪ ،‬ایشان‪ ،‬جواب سالم او راهم داد و سپس مرد نشست و پیـامبرص‬
‫فرمودند‪« :‬سی (سی حسنه پاداش برد)» (زیرا الســالم علیکم‪ ،‬یک حســنه‪ ،‬رحمه هللا‬
‫‪1‬‬
‫یک حسنه‪ ،‬و برکاته‪ ،‬یک حسنه است و هر حسنه‪ ،‬ده برابر پاداش دارد)‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5159‬و ترمذی [(‪ ])2690‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است‪.‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪8......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رسول اهلل صلى اهلل عليه‬‫ُ‬ ‫قالت‪ :‬قال يل‬


‫‪ -852‬وعن عائشة رضي اهلل عنها ْ‬
‫الم ورمْح َةُ‬ ‫وسلم‪ ((:‬هذا ِج ِربيل يقرأُ َعلَي ِ‬
‫الس ُ‬
‫(و َعلَْيه َّ‬
‫لت‪َ :‬‬
‫ت‪ :‬قُ ُ‬‫الساَل َم)) قالَ ْ‬
‫ك َّ‬ ‫ََُ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫اهلل َو َبَر َكاتُهُ)) ُ‬
‫الصحيحني‪((:‬و َبَر َكاتُهُ)) ويف بعضها حبذفها‪،‬‬ ‫ِ‬
‫روايات‬ ‫وهكذا وقع يف بعض‬
‫َ‬
‫وزيادة الثقة مقبولة‪.‬‬

‫‪ .852‬از حضـــرت عایشه ــــ ك ــــ روایت شـــده است که گفت‪ :‬پیـــامبرص به من‬
‫فرمودند‪« :‬این جبرئیل است و به تو سالم می‌کنــد»‪ ،‬گفتم‪ :‬و علیه الســالم و رحمه هللا‬
‫‪1‬‬
‫و برکاته (سالم و رحمت و برکات خداوند بر او باد)‪.‬‬
‫و در بعضی از روایات صحیحین‪ ،‬آمــده اســت‪« :‬و برکاتــه» و در بعضی از آنها‬
‫به حذف آن آمده‪ ،‬و اضافه کردن (کلمه‌ای در حدیث) از جانب راویـ مــوردـ اعتمــاد‪،‬‬
‫پذیرفتنیـ است‪.‬‬

‫وسلَّم كان إذا تكلم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -853‬وعن ٍ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫أنس رضي اهلل عنه أن النيب َ‬
‫ادها ثَالثاً حىَّت ُت َف َهم عنه‪ ،‬وإذا أتى على ْقوم فَ َسلَّ َم َعلَيهم َسلَّم َعلَيهم‬
‫أع َ‬‫بِ َكلمة َ‬
‫ول َعلَى ما إذا كان اجلَ ْم ُع كثرياَ‪.‬‬‫حمم ٌ‬
‫ثَالثاَ‪ ،‬رواه البخاري‪ .‬وهذا ُ‬
‫‪ .853‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص هرگاه ســخنی می‌فرمــود‪( ،‬اگر‬
‫مقام و حال ایجاب می‌کــرد) سه بــار آن را تکــرار می‌فرمــود تا از او فهمیــده شــود و‬
‫‪2‬‬
‫هرگاه بر عده‌ای وارد می‌شد و بر آنان سالم می‌کرد‪ ،‬سه بار سالم می‌فرمود»‪.‬ـ‬
‫و این (سه بار تکرار کردن حرف یا سالم)‪ ،‬محمول و مربوطـ به زمــانیـ است که‬
‫مردم زیاد باشند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3768‬م (‪.])2447‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2055‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪9......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -854‬وعن الْم ْق َداد رضي اهلل عنه يف َح ِديثه الطويل قال‪ُ :‬كنَّا َن ْرفَ ُع للنيب‬
‫يئ ِم َن اللَّ ِيل َفيُ َسلِّ ُم تسليما ً اليوق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ َّ‬ ‫ِ‬
‫ظ‬ ‫وسلَّم ـ‪ ‬نَصيبهُ م َن اللنَب َفيَج ُ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ـ‪َ  ‬‬
‫لم‪،‬‬ ‫وسلَّم فَ َس َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫لم كما كان يُ َس ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫الي َقظان فَ َجاء النيب َ‬
‫نَائماً َويُسم ُع َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .854‬از مقداد ـ ‪ ‬ـ در حدیث طوالنی او روایت شده است که گفت‪ :‬ما سهم شــیر‬
‫پیامبرص را برایشان برمی‌داشتیم و ایشان در شب می‌آمد و سالمی می‌کرد که خوابیده‬
‫را بیدار نمی‌کرد و به بیداران می‌شنواید‪ ،‬سپس پیامبرص آمد و مانند سابق ســالم کــرد‬
‫و‪...‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -855‬عن أمساء بنت يزيد رضي اهلل عنها أن رسول اهلل َ‬
‫فألوي بِيده بالتسليم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫عو ٌد ْ‬‫عصبةٌ م َن النِّساء قُ ُ‬
‫َمَّر يف املَ ْسجد ْيوماً َو ْ‬
‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رواه الرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪ .‬وهذا حممول على أنه َ‬
‫مَجَ َع بَني اللَّفظ واإلشارة‪ ،‬ويُؤيِّ ُدهُ أن يف ِرواية أيب داود‪« :‬فَ َسلَّم َع ْلينا»‪.‬‬

‫‪ .855‬از «اسماء دختر یزید» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص روزی از میان‬
‫مسجد گذشت در حالی که عده‌ای از زنــان نشســته بودند و ایشــان با بلند کــردن دست‬
‫‪1‬‬
‫(به زنان) سالم کرد‪.‬‬
‫و این حمل بر آن شده است که پیامبرـص لفظ و اشاره را با هم جمع کــرده است و‬
‫‪2‬‬
‫روایت ابوداود‪« :‬پس بر ما سالم کرد»‪ ،‬این امر را تأیید می‌کند‪.‬‬

‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬
‫اهلجيم ِّي رضي اهلل عنه قال‪ :‬أتيت‪ 3‬رسول اهلل َ‬ ‫ي ْ‬ ‫‪ -856‬وعن أيب ُجَر ِّ‬
‫الم‪ ،‬فإن‬ ‫وسلَّم فقلُت‪َ :‬ع ْليك َّ‬ ‫ِ‬
‫الس ُ‬
‫ك َّ‬ ‫الم يا َرسول اهلل‪ .‬فقال‪ :‬الَت ُق ْل َعلَْي َ‬
‫الس ُ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2698‬روایت کرده است و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪.])5204([ -‬‬
‫‪10‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫الم حَت يَّةُ املوتى»‪ 3‬رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‬
‫الس ُ‬
‫ك ّ‬
‫َعلَْي َ‬
‫صحيح‪ .‬وقد سبق بِطولِه‪.‬‬

‫‪ .856‬از «ابوجریـ هجیمی» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬نزد پیــامبرص آمــدم‬
‫و گفتم‪ :‬علیک الســالم! ای رســول خــدا! پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬مگو علیک الســالم‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫(زیرا که) علیک السالم سالم مردگان است‪( ،‬بلکه بگو‪ :‬السالم علیک!)»‬

‫‪ -133‬باب آداب السالم‬


‫باب آداب اسالم‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -857‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه أن رسول اهلل َ‬
‫والقليل على ال َكثِرِي ِ »‪ 3‬متفق‬
‫ُ‬ ‫اع ِد‪،‬‬
‫اشي‪ ،‬والْماشي علَي ال َق ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫الراكب علَى الْم ِ‬
‫«يُ َسلِّ ُم َّ ُ َ َ‬
‫عليه‪ .‬ويف رواية البخاري‪ :‬والصغريُ على الْ َكبِ ِري»‪3.‬‬

‫‪ .857‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬سوارـ بر پیــاده‬
‫‪2‬‬
‫و پیاده بر نشسته و گروه کم‌تر بر گروه بیشتر‪ ،‬سالم دهند»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر از بخاریـ آمده است‪« :‬و کوچک بر بزرگ»‪.‬‬

‫الباهلِي رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال‬


‫دي بن عجالن ِ‬ ‫ص ِّ‬‫‪ -858‬وعن أيب أُمامة ُ‬
‫بالسالَم ))‪.‬‬
‫ىل النِّاس باهلل َم ْن بَدأهم َّ‬ ‫وسلَّم‪َّ :‬‬ ‫ِ‬
‫«إن ْأو َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول اهلل َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])4084‬و ترمذی [(‪ ])2722‬روایت کرده‌انـد و ترمـذی گفتـه اسـت ‪ :‬حـدیث حسـن‬
‫صحیح است‪ .‬و روایت کامل این حدیث [به شماره‌ی ‪ ،]796 :‬گذشت‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6231‬م (‪.])2160‬‬
‫‪11‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫يل‬‫ِ‬ ‫ٍ ٍ‬
‫رواه أبو داود بإسناد جيد‪ ،‬ورواه الرتمذي عن أيب أُمامةَ رضي اهلل عنهُ ق َ‬
‫بالس ِ‬
‫الم‪ ،‬قال ْأوالمُهَا باهلل تعاىل‪ ،‬قال‬ ‫الرج ِ‬
‫الن َي ْلتَقيان أيُّ ُه َما َيْبدأُ َّ‬ ‫يارسول اهلل‪ُ َّ ،‬‬
‫َ‬
‫الرتمذي‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ .858‬از «ابوامامه صدی بن عجالن باهلی» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص‬
‫فرمودنــد‪« :‬نزدیک‌تــرین و ســزاوارترین مــردم به (رحمت) خــدا‪ ،‬کسی است که به‬
‫‪1‬‬
‫سالم بر دیگران پیشی بگیرد»‪.‬‬
‫و این حــدیث را ترمــذیـ از ابوامامه روایت کــرده است که گفته شــد‪ :‬ای رســول‬
‫خدا! دو مرد همدیگر را مالقات می‌کنند‪ ،‬کدام یک از آنان اول سالم کنــد؟ فرمودنــد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫«سزاوارترین آن دو به (رحمت و قرب) خدا»‪.‬‬

‫‪ -134‬باب استحباب إعادة السالم‬


‫تكرر لقاؤه على قرب بأن دخل ثم خرج ثم‬
‫على من َّ‬
‫دخل في الحال ‪ ،‬أو حال بينهما شجرة ونحوها‬
‫باب استحباب اعاده‌ی سالم بر کسی که دیدارش تکرار‬
‫شود به این صورت که داخل و سپس خارج و آن‌گاه زود‬
‫داخل گردد یا درختی و چیزی مانند آن‪ ،‬در میان آن دو‬
‫حایل شود‬
‫صلَّى‬ ‫ِ ِ‬
‫صالتُه أنَّهُ جاء فَ َ‬ ‫‪ -859‬عن أيب هريرة رضي اللَّه عنه يف حديث املسيء َ‬
‫السالم فقال‪« :‬ارجع‬ ‫وسلَّم فَ َسلَّ َم َعلَْي ِه َفَر َّد َعلَْي ِه َّ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫مُثَّ جاء إىل النيب َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬
‫صلَّى‪ ،‬مُثَّ جاء فَ َسلَّ َم َعلَى النيب َ‬ ‫ص ِّل» َفَر َج َع فَ َ‬
‫َّك مل تُ َ‬
‫ص ِّل فَإن َ‬
‫فَ َ‬
‫ات‪ .‬متفق عليه‪.‬‬ ‫الث مَّر ٍ‬ ‫وسلَّم َحىّت َف َعل َ‬
‫ذلك ثَ َ َ‬ ‫َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ .])5197‬به اسناد جید (نیکو) روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪])2695([ -‬؛ ترمذی گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪12‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .859‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ در حــدیث آن شخصی که نمــازش را درست نمی‌خوانــد‪،‬‬


‫روایت شده است که گفت‪ :‬آن مرد آمد و نماز خوانــد‪ ،‬ســپس به نــزد پیــامبرص آمد و‬
‫بر ایشان سالم کرد و پیامبرـص جواب ســالم او را داد و به او فرمودنــد‪« :‬بــازگرد و‬
‫نماز بخوان‪ ،‬زیرا تو (در حقیقت) نماز نخوانده‌ای!» و مرد بازگشت و نماز خواند و‬
‫باز آمد و بر پیامبرـص سالم کرد‪( ،‬و هم‌چون بار قبل جواب گفت) تا این که سه بــار‬
‫‪1‬‬
‫این عمل را تکرار نمود‪.‬‬

‫َحدُ ُك ْم أخاه‬ ‫لقي أ َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه َ َّ‬


‫‪ -860‬وعنه عن رسول اللَّه َ‬
‫وسلم قال‪« :‬إذا َ‬
‫ت َبْيَن ُه َما َش َجَرةٌ أو ِج َد ٌار ْأو َح َجٌر مُثَّ لَِقيَهُ َف ْليُ َسلِّ ْم َعلَْيه»‬ ‫ِ‬
‫َف ْليُ َسلِّ ْم َعلَْيه‪ ،‬فَإ ْن حالَ ْ‬
‫رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ .860‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬هر وقت یکی‬
‫از شــما با بــرادرـ (دیــنی یا نســبی)ش دیــدار کــرد‪ ،‬به او ســالم کند و اگر بین ایشــان‬
‫درخت یا دیــوار و یا ســنگی حایل شد و ســپس با او دیــدار کــرد‪ ،‬دوبــاره به او ســالم‬
‫‪2‬‬
‫کند»‪.‬‬

‫‪ -135‬باب استحباب السالم إذا دخل بيته‬


‫باب استحباب سالم در وقتی که انسان به خانه‌ی خود داخل‬
‫می‌شود‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫(نور ‪)61 /‬‬ ‫‪      ‬‬
‫«هر وقت داخل خانه‌ای شدید‪ ،‬بر همدیگر سالم کنید‪ ،‬سالم پربــرکت و پــاکی‬
‫که از جانب خداست و بدان پاداش داده می‌شود»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)757‬م (‪.])397‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ [(‪.])5200‬‬
‫‪13‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -861‬وعن أنس رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال يل رسول اهلل َ‬
‫ِ‬
‫ك»‬‫أهل َبْيتِ َ‬
‫ك َو َعلَى ِ‬‫ك فَ َسلِّ ْم يَ ُك ْن بَركةً َعلَْي َ‬
‫ت َعلى ْأهل َ‬
‫«يابُيَّن ‪ ،‬إذا َد َخ ْل َ‬
‫رواه الرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ .861‬از انس ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرـص به من فرمودنــد‪« :‬ای‬
‫فرزنـــدم! هر وقت بر اهل خـــانه‌ی خـــود وارد شـــدی‪ ،‬ســـالم کن که آن بـــرای تو و‬
‫‪1‬‬
‫خانواده‌ات خیر و برکتی خواهد شد»‪.‬‬

‫‪ -136‬باب السالم على الصبيان‬


‫باب سالم بر کودکان‬

‫ِ‬
‫‪ -862‬عن أنس رضي اهلل عنه أنَّهُ َمَّر َعلى صْبيان فَ َسلَّ َم َعلَْي ْ‬
‫هم وقال‪ :‬كا َن‬
‫وسلَّم َي ْفعلُهُ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول هلل َ‬
‫‪ .862‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که او از کنــار چند کــودک عبــور و بر آنها‬
‫‪2‬‬
‫سالم کرد و گفت‪ :‬پیامبرص این کار را انجام می‌داد‪.‬‬

‫باب سالم الرجل على زوجته والمرأة من‬


‫‪731‬‬‫‪-‬‬
‫محارمه وعلى أجنبية وأجنبيات ال يخاف الفتنة بهن‬
‫وسالمهن بهذا الشرط‬
‫باب سالم مرد بر زن خود و زنان محرم دیگرش و بر‬
‫زن یا زنان بیگانه‌ای که از سالم بر آنان‪ ،‬خوف فتنه‬
‫شرط‬
‫همیناست‪.‬‬
‫حسنبرصحیح‬
‫بیگانه‬
‫مردانحدیث‬
‫گفتهبهاست ‪:‬‬
‫زنان‬ ‫روایتسالم‬
‫کرده و‬ ‫ندارد و‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪])2699‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2647‬م (‪.])2168‬‬
‫‪14‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ت فينا ْامَرأَةٌ ويف رواية‪- :‬‬ ‫‪ -863‬عن سهل بن سعد رضي اهلل عنه قال‪ :‬كانَ ْ‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وز تأْخ ُذ من أَُص ِ‬
‫الس ْل َق فتطَْر ُحهُ يف الق ْد ِر َوتُ َك ْرك ُر َحبَّات ْ‬
‫من‬ ‫ول ِّ‬ ‫ت لَنا َع ُج ٌ ُ ْ ُ‬ ‫كانَ ْ‬
‫ِ‬
‫إلينَا رواه البخاري‪ .‬قوله‬ ‫ِّمهُ ْ‬‫صَر ْفنَا نُ َسلِّ ُم َعلَْيها َفتُقد ُ‬ ‫َشع ٍري‪ ،‬فإذا َ‬
‫صلَّْينا اجلُ ُم َعةَ وانْ َ‬
‫طح ُن‪.‬‬ ‫ِ‬
‫«تُ َك ْرك ُر» أي تَ َ‬
‫‪ .863‬از سهل بن سعد ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬در میــان ما زنی بــود ــ و‬
‫در روایتیـ دیگر‪ :‬پیرزنی داشــتیم ــ که مقــداری چغنــدر را می‌آورد و آن را در دیگ‬
‫می‌ریخت و دانه‌هــای جو را آرد می‌کــردـ (و بر آن می‌پاشــید)‪ ،‬وقــتی نمــاز جمعه را‬
‫‪1‬‬
‫می‌خواندیمـ و برمی‌گشتیم‪ ،‬بر او سالم می‌کردیم و او‪ ،‬آن غذا را پیش ما می‌آورد‪.‬‬

‫نت أيب طَالب رضي اهلل َعْن َها قَالت‪ :‬أتيت النيب‬ ‫‪ -864‬وعن أُم هانئ ِ‬
‫فاختَةَ بِ ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ت‪  .‬‬ ‫وسلَّم َي ْو َم ال َفْتح َو ُهو َي ْغتس ُل َوفاطمةُ تَ ْسرُت هُ بَِث ْو ٍب فَ َسلَّ ْم ُ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫‪     ‬وذَ َكَرت احلديث‪ .‬رواه مسلم‪  .‬‬

‫‪ .864‬از «ام هانی فاختـه دخــتر ابوطــالب» ــ ل ــ روایت شــده است که گفت‪ :‬در‬
‫«روز فتح مکه» نزد پیامبرـص آمدم و ایشان شستشو و غسل می‌کرد و فاطمه ــ ل ــ‬
‫‪2‬‬
‫او را با پارچه‌ای می‌پوشاند؛ سالم کردم‪ ...‬و بقیه‌ی حدیث را روایت می‌کند‪.‬‬

‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬
‫‪ -865‬وعن أمساءَ بنت يزيد رضي اهلل عنها قالت‪ :‬مر علينا النيب َ‬
‫وسلَّم يف نِ ْس َو ٍة فَ َسلَّ َم َعلَْينَا‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي وقال‪ :‬حديث‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6248‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)280‬م (‪.])336‬‬
‫‪15‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬‫حسن‪ ،‬وهذا لفظ أيب داود‪ ،‬و لفظ الرتمذي‪ :‬أن رسول اهلل َ‬
‫ِّس ِاء ُقعُود فألوى بِيَ ِد ِه بالتَّسلي ِم‪.‬‬ ‫ِِ‬
‫وسلَّم َمَّر يف املْ ْسجد ْيوماً وعُ ْ‬
‫صبَةٌ‪ 3‬من الن َ‬ ‫َ‬
‫‪ .865‬از «اســماء دخــتر یزیــد» ـــ رضيـ هللا عنها ـــ روایت شــده است که گفت‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫پیامبرص از کنار عده‌ای از ما زنان عبور و بر ما سالم فرمودند‪.‬‬
‫این لفظ ابوداود است و لفظ ترمذی چنین است‪ :‬پیــامبرص روزیـ از میــان مســجد‬
‫گذشت در حــالی که عــده‌ای از زنــان نشســته بودند و ایشــان با بلند کــردن دست (به‬
‫زنان) سالم کرد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5204‬و ترمذی [(‪ ])2698‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است‪[ .‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ 855‬آمده است]‪.‬‬
‫‪16‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -138‬باب تحريم ابتدائنا الكفار بالسالم‬


‫وكيفيةالرد عليهم واستحباب السالم على أهل‬
‫ٍ‬
‫مجلس فيهم مسلمون وك ّفار‬
‫باب تحریم اول سالم کردن ما به کافران و کیفیت جواب دادن‬
‫(سالم) آنها و استحباب سالم بر اهل مجلسی که در آن‬
‫مسلمانان و کافران (با هم) وجود دارند‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -866‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه أن رسول اهلل َ‬
‫ِ‬
‫أح َد ُهم يف طَ ِريق فَاضطُّّروهُ‬
‫بالسالم‪ ،‬فإذا لَقيتُم َ‬
‫َّصارى َّ‬
‫ود وال الن َ‬
‫الي ُه َ‬
‫«الَتبَ َدأوا َ‬
‫أضيَ ِق ِه» رواه مسلم‪  .‬‬
‫إىل ْ‬
‫‪ .866‬از ابــوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬بر یهــود و‬
‫نصارا اول سالم نکنید و اگر در راهی به یکی از آنها برخورد کردید‪ ،‬او را مجبــور‬
‫‪1‬‬
‫کنید که از تنگنای راه برود»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -867‬وعن أنس ٍ رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬
‫وعلَْي ُك ْم» متفق عليه‪.‬‬ ‫ٍ‬ ‫َّ‬
‫أهل الكتاب فَ ‪ٍُُ3‬قولُوا‪َ :‬‬
‫«إ َذا َسل َم َعلَي ُكم ُ‬
‫‪ .867‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬هرگاه اهل کتاب بر‬
‫‪2‬‬
‫شما سالم کردند‪ ،‬شما بگویید‪ :‬و علیکم (و بر شما نیز)»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2167‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6258‬م (‪.])2163‬‬
‫‪17‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم َمَّر َعلَى جَمْ ٍ‬


‫لس‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -868‬وعن أُسامه رضي اهلل عنه أن النيب َ‬
‫لم َعلَْي ِه ْم النيب‬ ‫ِ‬ ‫فيه أخال ٌط من املسلِ ِمني واملش ِركِني عب ِ‬
‫دة األوثَ ِ‪3‬‬
‫والي ُهود فَ َّس َ‬
‫ان َ‬ ‫ََ‬ ‫ِ ُ َ ُ‬
‫وسلَّم‪ .‬متفق عليه‪.‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫‪ .868‬از اسامه ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص از کنــار مجلسی گذشت‬
‫که در آن گروه‌ها و مخلــوطی از مســلمانان و مشــرکان (بت‌پرســتان) و یهــود حاضر‬
‫‪1‬‬
‫بودند و پیامبرص بر آنها سالم کرد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6254‬م (‪.])1798‬‬
‫‪18‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .139‬باب استحباب السالم اذا قام من المجلس و‬


‫فارق جلساءه او جلیسه‬
‫باب استحباب سالم وقتی که شخص از مجلس بلند شود و‬
‫همنشینان و همنشینش را ترک کند‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -869‬وعن أيب ‪ ‬هريرة رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬
‫وم َف ْليُ َسلِّم‬
‫لس َف ْليُ َسلِّ ْم‪ ،‬فَإذَا َأر َاد أ ْن َي ُق َ‬
‫أح ُد ُكم إىل امل ْج ِ‬
‫َ‬ ‫وسلَّم‪ :‬إذَا ا ْنَت َهى‬
‫َ‬
‫َِ‬
‫َح ِّق من اآلخَرة» رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي وقال‪ :‬حديث‬ ‫ليست األُوىل بأ َ‬ ‫ْ‪،‬فَ ْ‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪ .869‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬هرگاه یکی از‬
‫شما به میان مجلس رفت‪ ،‬سالم کند و هنگامی که برخاســت‪ ،‬بــاز ســالم کند که ســالم‬
‫اول شایسته‌ترـ و بهتر از سالم آخری نیست (و هر دو در سنت بــودن و ثــواب‪ ،‬با هم‬
‫‪1‬‬
‫برابرند)»‪.‬‬

‫باب االستئذان و آدابه‬


‫‪041.‬‬
‫باب اجازه گرفتن و آداب آن‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(نور ‪)27 /‬‬ ‫‪‬‬
‫«ای کســانی که ایمــان آورده‌ایــد‪ ،‬وارد خانه‌هــایی غــیر از خانه‌هــای خودتــان‬
‫نشوید تا زمانی که اجازه بگیرید و بر ساکنان آن سالم کنید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5208‬و ترمذی [(‪ ])2707‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است‪.‬‬
‫‪19‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪      ‬‬
‫(نور ‪)59 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫«هنگــامی که کودکــان شــما به سن بلــوغ رســیدند‪ ،‬باید اجــازه بگیرنــد‪ ،‬همــان‬
‫گونه که اشخاصی که پیش از آنان بوده‌اند‪ ،‬اجازه گرفته‌اند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ‬
‫‪ -870‬وعن أيب موسى األشعري رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬
‫ك َو إالَّ فَ ْار ِجع‪ ،‬متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬االستِْئذاُن ثَالَ ٌ‬
‫ث‪ ،‬فَِإ ْن أُذ َن لَ َ‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫‪ .870‬از ابوموسی اشعریـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬اجــازه‬
‫‪1‬‬
‫گرفتن سه مرتبه است‪ ،‬اگر به تو اجازه داده شد (داخل شو)‪ ،‬وگرنه بازگرد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫سهل ب ِن سعد رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬ ‫‪ -871‬وعن ِ‬
‫ِ‬
‫َج ِل البَ َ‬
‫صر» متفق عليه‪  .‬‬ ‫وسلَّم «إمَّنَا ُجع َل االستئذاُن‪ْ 3‬‬
‫من أ ْ‬ ‫َ‬
‫‪ .871‬از ســهل بن ســعد ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬اجــازه‬
‫گرفتن‪ ،‬تنها به خاطر چشم (و جلوگیری از دیدن چیزهاییـ که نهی شــده) مقــرر شــده‬
‫‪2‬‬
‫است»‪.‬‬

‫حدثّنا َر ُج ٌل من بَيِن َعام ٍر أنَّهُ استأذَ َ‪3‬ن على‬‫اش قال َّ‬ ‫‪ -872‬وعن ِربْعِ ِّي بن ِحَر ٍ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم وهو يف بيت فقال‪ :‬أألج؟ فقال رسول اهلل َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫ِِ ِ‬ ‫ِ‬
‫الم‬
‫الس ُ‬ ‫وسلَّم خلادمه‪« :‬أ ْ‬
‫ُخ ُرج إىل هذا َف َعلِّ ْمهُ اإلستئ َذا َن َف ُقل لَهُ قُل‪َّ :‬‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫أأدخ ُل؟ فَأذن له النيب‬‫السالم َعلَيكم‪ُ ،‬‬ ‫الر ُج ُل فقال‪َّ :‬‬ ‫أأد ُخ ُل؟» فَ َس ِمعهُ َّ‬
‫َعلَي ُكم‪ْ ،‬‬
‫وسلَّم فَ َد َخ َل‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫‪ .872‬از «ربعی بن حراش» روایت شده است که گفت‪ :‬مــردی از «بــنی عــامر»‬
‫برای ما صحبت می‌کــردـ کــه‪( :‬مــردی) در حــالی که پیــامبرـص در خــانه‌ای تشــریف‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6254‬م (‪.])2153‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6241‬م (‪.])2156‬‬
‫‪20‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫داشــــت‪ ،‬اجــــازه‌ی داخل شــــدن گــــرفت و گفت‪ :‬آیا وارد شــــوم؟ و پیــــامبرص به‬
‫خدمت‌کارشان فرمودند‪« :‬نزد این مرد برو و اجـازه گـرفتن را به او یـاد بـده و به او‬
‫تعلیم کن که بگو‪ :‬الســالم علیکم (ســالم بر شــما)‪ ،‬آیا داخل شــوم؟» آن مــرد فرمــایشـ‬
‫پیامبرص را شنید و گفت‪ :‬السالم علیکم‪ ،‬آیا داخل شوم؟ و پیامبرـص به او اجــازه داد‬
‫‪1‬‬
‫و وی داخل شد‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -873‬عن كلدة بن احلنبل رضي اهلل عنه قال‪ :‬أتيت النيب َ‬
‫«ارجـِ ْع َف ُق ْل َّ‬ ‫ِ‬
‫الم‬
‫الس ُ‬ ‫وسلَّم ‪ْ :‬‬ ‫ُسلِّم فقال النيب َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت َعلَْيه ومل أ َ‬
‫فَ َد َخ ْل ُ‬
‫خل؟» رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬ ‫َعلَي ُكم أَأ َْد ُ‬

‫‪ .873‬از «کلده بن حنبل» ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬نــزد پیــامبرـص رفتم و‬
‫وارد شدم و ســالم نکــردم‪ ،‬پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬بــازگرد و بگــو‪ :‬الســالم علیکم‪ ،‬آیا‬
‫‪2‬‬
‫داخل شوم؟»‬

‫‪ .141‬باب بيان أن السنة إذا قيل للمستأذن من أنت يقول‪:‬‬


‫فالن فيسمي نفسه بما يعرف به من اسم او کنية وکراهة‬
‫قوله «أنا» ونحوها‬
‫باب بیان آن که سنت‪ ،‬آن است که وقتی به اجازه گیرنده‬
‫گفته شد ‪ :‬تو کیستی؟ بگوید ‪ :‬فالنم و خود را به چیزی‬
‫که بدان شناخته می‌شود‪ ،‬از نام یا کنیه (شهرت) نام ببرد‬
‫و کراهت آن که در جواب بگوید ‪« :‬منم» و یا کلماتی از‬
‫این قبیل‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5177‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5176‬و ترمذی [(‪ ])2711‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است‪.‬‬
‫‪21‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -874‬عن أنس رضي اهلل عنه يف حديثه املشهور يف اإلسراء قال‪ :‬قال رسول‬
‫السماء الدُّنيا فاستفتح»‬ ‫ِ‬ ‫اهلل صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪« ،‬مُثَّ ِ‬
‫يل إىل ّ‬ ‫صع َد يب جرْب ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫صعِ َد إىل َّ‬
‫السماء‬ ‫ِ‬
‫يل‪َ :‬و َم ْن َم َعك؟ قال‪ :‬حُم َّم ٌد‪ .‬مثَّ َ‬
‫يل‪ ،‬ق َ‬‫من هذا؟ قال‪ :‬جرْب ُ‬ ‫فقيل‪ْ :‬‬
‫ك؟ قال‪ :‬حُمَم ٌَّد»‬ ‫جربيل‪ ،‬قيل‪َ :‬و َم ْن َم َع َ‬
‫ُ‬ ‫الثّانية فاستفتح‪ ،‬قيل‪َ :‬م ْن هذا؟ قال‪:‬‬
‫ول‪ :‬جربيل‬ ‫قال يف باب كل مساء‪َ :‬م ْن هذا؟ فَي ُق ُ‬ ‫ائرهن َويُ ُ‬
‫والرابعة‪َ 3‬و َس َّ‬
‫والثّالثة َّ‬
‫متفق عليه‪  .‬‬

‫‪ .874‬از انس ـ ‪ ‬ـ در حدیث معروفش از «واقعه‌ی اسراء» روایت شــده است که‬
‫پیامبرص فرمودند‪ ...« :‬سپس جبرئیل مرا به آسمان دنیا باال برد و طلب بــاز نمــودن‬
‫در را نمــود‪ ،‬گفتنــد‪ :‬کیســت؟ جبرئیل گفت‪ :‬جبرئیل هســتم‪ ،‬گفتنــد‪ :‬شــخص همــراه تو‬
‫کیست؟ گفت‪« :‬محمدص»‪ ،‬سپس مرا به آسمان دوم و سوم و چهارمـ و سایر آنها باال‬
‫‪1‬‬
‫برد و در دروازه‌ی هر آسمان گفته می‌شد‪ ،‬کیستی؟ و جبرئیل می‌گفت‪ :‬جبرئیل»‪.‬‬

‫‪ -875‬وعن أيب ذ ِر رضي اهلل عنه قال‪َ :‬خ ُ‬


‫رجت لَْيلة من اللّيايل فإذا رسول اهلل‬
‫ِ‬
‫القمر‪ ،‬فالتفت فرآين‬
‫ظل َ‬ ‫علت أمشي يف ِّ‬ ‫فج ُ‬
‫وح َدهُ‪َ ،‬‬‫وسلَّم ميشي ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫«م ْن هذا؟» فقلت ُ أبو َذ ٍر‪ ،‬متفق عليه‬
‫فقال‪َ :‬‬
‫‪ .875‬از ابوذرـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬شبی از شب‌ها بیرون رفتم‪ ،‬ناگــاه‬
‫پیامبرص را دیدم که تنها راه می‌رفت‪ ،‬من در سایه‌ای شروع به قدم زدن کردم‪( ،‬که‬
‫در مهتــاب دیــده نشــوم) پیــامبرص متوجه شد و رو برگرداند و مــرا دید و فرمودنــد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫«کیست؟» گفتم‪ :‬ابوذر‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -876‬وعن أ َُّم هانئ رضي اهلل عنها قالت‪ :‬أتيت النيب َ‬
‫«م ْن هذه‪ »،‬فقلت‪ :‬أنا أُم َهانئ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬ ‫تسُت ُرهُ فقال‪َ :‬‬
‫وهو يغتسل وفاطمةُ ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3887‬م (‪.])162‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6443‬م (‪.])94‬‬
‫‪22‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .876‬از «ام هانی» ـ ل ـ روایت شده است که گفت‪ :‬نزد پیامبرـص آمدم و ایشــان‬
‫شستشو و غسل می‌کرد و فاطمه ـ ل ـ او را می‌پوشــاند؛ـ فرمودنــد‪« :‬این زن کیســت؟‬
‫‪1‬‬
‫گفتم‪ :‬منم ام هانی»‪.‬‬

‫ِ‬
‫وسلَّم فَ َد َق ْق ُ‬
‫ت‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫يت النيب َ‬
‫‪ -877‬وعن جابر رضي اهلل عنه قال‪ :‬أتَ ُ‪3‬‬
‫ره َها‪ ،‬متفق‬ ‫الباب فقال‪« :‬من هذا؟» فقلت‪ ،‬أنا‪ ،‬فقال‪« :‬أنا أنا؟» كأنهُ َك َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ .877‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬نزد پیــامبرص آمــدم و در را زدم‪،‬‬
‫فرمودنــد‪« :‬پشت در کیســت؟» گفتم‪ :‬منم‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬منم‪ ،‬منم!!» مثل این که از آن‬
‫‪ 2‬و ‪3‬‬
‫(طرز جواب من) خوش نیامد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)280‬م (‪[ .])336‬این حــدیث بــا کمی اختالف بــه شــماره‌ی ‪ 864‬آمــده‬
‫است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6259‬م (‪.])2155‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬علمای اسالمی‪ ،‬برای این‌که چرا پیامبرص از آن جواب خوشش نیامد‪ ،‬دالیلی ذکــر کرده‌انــد؛‬
‫از جمله این که کلمه‌ی «من» در این‌جا مفیــد فایــده‌ای نیســت و شــخص را نمی‌شناســاند و دیگــر‬
‫این‌که ممکن است نشانی از تکبر و خودخواهی با خود داشته باشد ـ ویراستاران‪.‬‬
‫‪ .142‬باب استحباب تشميت العاطس إذا حمداهلل تعالی‬
‫وکراهة تشميته إذا لم يحمداهلل تعالی وبيان آداب التشميت‬
‫والعطاس والتثاؤب‬
‫باب استحباب دعا برای عطسه‌کننده‪ ،‬اگر الحمدهللا بگوید‬
‫و کراهت دعا برای او اگر حمد خدای را به جای نیاورد و‬
‫بیان آداب دعا برای عطسه زننده و آداب عطسه و‬
‫خمیازه‬
‫وسلَّم قال‪« :‬إن اهلل‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -878‬عن أيب هريرة رضي اهلل عنه أن النيب َ‬
‫أحد ُكم ومحد اهلل تعاىل كا َن حقَّا‬‫ؤب‪ 3،‬فَإ َذا َعطَس َ‬
‫طاس َويَكَْرهُ التَّثاُ َ‬ ‫حُيِ ُّ‬
‫ب العُ َ‬
‫على كل مسلم مسعهُ أن يقول له يرمحك اهلل وأما التّثاوب‪ 3‬فإمنا هو من الشيطان‪،‬‬
‫ك منه‬ ‫ض ِح َ‬
‫فلريد ُه ما استطاع‪ ،‬فإن أحدكم إذا تثاءب َ‬ ‫فـإذا تثاءب أحدكم َّ‬
‫الشيطان» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .878‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خداوند عطسه‬
‫را دوست و از خمیازه کراهت دارد‪ ،‬پس اگر یکی از شما عطسه کرد و خدا را شکر‬
‫کرد (الحمدهلل گفت)‪ ،‬بر هر مسلمانی که آن را شنید‪ ،‬حق است که بگوید‪ :‬یرحمک هللا‬
‫(خداوند بر تو رحم کنــد) و خمیــازه‪ ،‬از جــانب شــیطان اســت‪ ،‬پس اگر یکی از شــما‬
‫خمیازه کشید تا حد توان (اگر توانست) آن را برگرداند (و اگر نتوانست دســتش را بر‬
‫دهــانش بگــذارد)؛ زیــرا هنگــامی که یکی از شــما خمیــازه می کشــد‪ ،‬شــیطان بر او‬
‫‪ 1‬و ‪2‬‬
‫می‌خندد»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [خ (‪.])2389‬‬
‫‪ -‬برای فهم بهتر معنای حدیث‪ ،‬ذکر دو مقدمه الزم است؛ اوالً در پزشکی جدید ثابت شــده اســت‬ ‫‪2‬‬

‫که عطسه و خمیازه‪ ،‬هر دو عکس‌العمل‌های طبعی بــدن هســتند و کــار عطســه پاکســازی مســیر‬
‫تنفس از میکروب‌هــا و مــواد مــزاحم و خمیــازه بــرای رفــع اختالل در تنفس و جــذب اکســیژن‬
‫موردنیاز بدن است؛ ثانیاً‪ ،‬در اسالم‪ ،‬هرچه به حال انسان سودمند باشد‪ ،‬از خداونــد و فرشــتگان‬
‫و هرچه برای انسان زیان‌آور باشد‪ ،‬از شیطان سرچشمه می‌گــیرد‪ ،‬زیــرا شــیطان دشــمن انســان‬
‫است و این‌که در حدیث‪ ،‬خمیازه مورد کراهت خداوند و سبب خنده‌ی شــیطان بــه انســان دانســته‬
‫وسلَّم‪« :‬إذا عطس أحدكم فليقل‪ :‬احلمد‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -879‬وعنه عن النيب َ‬
‫هلل‪ ،‬وليقل له أخوه أو صاحبه‪ :‬يرمحك اهلل‪ ،‬فإذا قال له‪ :‬يرمحك اهلل فليقل‪:‬‬
‫يهديكم اهلل ويصلح بالكم» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .879‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬هرگاه یکی از‬
‫شــما عطسه کــرد‪ ،‬بگویــد‪ :‬الحمدهللا! و بــرادر یا دوســتش‪ ،‬به او بگویــد‪ :‬یرحمک هللا‬
‫( خداوند بر تو رحم کند) و چون (دوست) او به او یرحمک هللا گفت‪ ،‬شخص عطسه‬
‫کننده بگوید‪ :‬یهدیکمـ هللا و یصلح بالکم (خداوند شما را هدایت و احوالتــان را اصــالح‬
‫‪1‬‬
‫کند!»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫‪ -880‬وعن أيب موسى رضي اهلل عنه قال‪ :‬مسعت رسول اهلل َ‬
‫وسلَّم ُ‬
‫يقول «إذا َعطَس أح ُد ُكم فحمد اهلل فشمتوه‪ ،‬فإ ْن مل حيمد اهلل فال‬ ‫َ‬
‫تُشمتوه» رواه مسلم‪  .‬‬

‫‪ .880‬از ابوموسی ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬از پیـــامبرص شـــنیدمـ که‬
‫می‌فرمود‪« :‬هرگــاه یکی از شــما عطسه کــرد و ســپاس و ســتایش خداوند را به جــای‬
‫آورد‪ ،‬او را با دعــای خــیر خــود جــواب دهید و اگر حمد خــدای را به جــای نیــاورد‪،‬ـ‬
‫‪2‬‬
‫برایش دعای خیر نکنید»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫‪ -881‬وعن أنس رضي اهلل عنه قال‪ :‬عطس رجالن عند النيب َ‬
‫وسلَّم فشمت أحدمها ومل يشمت اآلخر‪ ،‬فقال الذي مل يشمته‪ :‬عطس فُال ٌن‬
‫َ‬

‫شده است‪ ،‬چنان‌که در روایات دیگــر این حــدیث آمــده‪ ،‬خمیــازه‌ای اســت کــه فــرد در هنگــام آن‪،‬‬
‫مبالغه و دهان خود را بسیار باز کند و دستش را جلوی دهانش نگیرد و از خود صـدا درآورد و‬
‫باعث چندش دیگران شود که این نشانه‌ی غفلت شخص و سبب ورود میکروب‌ها و مــواد آلــوده‬
‫بــه ریه‌اش می‌شــود و در نتیجــه مــایه‌ی خنــده و مســخره و شــادی دشــمن او (شــیطان) اســت ـ‬
‫ویراستاران‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6224‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2992‬‬
‫عطست َفلَم تُ َشمتين؟ فقال‪« :‬هذا محد اهلل‪ ،‬وإنَك مل حتمد اهلل»‪ .‬متفق‬
‫ُ‬ ‫فَ َش َّمتهُ َو‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ .881‬از انس ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬دو نفر نـــزد پیـــامبرـص عطسه‬
‫کردند‪ ،‬پیامبرص برای یکی از آنها دعای خیر نمود و در حق دیگــریـ چنــان نکــرد‪،‬‬
‫مردی که پیامبرـص برای او دعای خیر نکرده بود‪ ،‬گفت‪ :‬فالنیـ عطسه نمــود‪ ،‬بــرای‬
‫او دعــای خــیر کــردی و وقــتیـ من عطسه کــردم‪ ،‬بــرایم دعا نفرمــودی؟! پیــامبرص‬
‫‪1‬‬
‫فرمودند‪« :‬او حمد خدا را به جای آورد و تو حمد خدای را به جای نیاوردی»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫‪ -882‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه قال‪ :‬كان رسول اهلل َ‬
‫ص ْوتَهُ‪.‬شك‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ‬
‫ض هَب ا َ‬‫ض ْأو َغ َّ‬
‫ض َع يَ َدهُ ْأو ثَوبَهُ َعلى فيه َو َخ َف َ‬
‫س َو َ‬
‫وسلم إذَا َعطَ َ‬
‫الراوي رواه أبو داود‪،‬والرتمذي وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ .882‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرـص هر وقت عطسه‬
‫می‌کرد‪ ،‬دست یا لباسش را بر دهانش می‌گذاشت و بدین وسیله صدای عطسه‌ی خــود‬
‫را پنهان می‌کرد ـ پایین می‌آورد ـ راویـ (در بین پـایین آوردن یا پنهـان کـردن) شک‬
‫‪ 2‬و ‪3‬‬
‫کرده است‪.‬‬

‫ند‬
‫اطسو َ‪3‬ن ْع َ‬
‫ود َيَت َع ُ‬
‫‪ -883‬وعن أيب موسى رضي اهلل عنه قال‪« :‬كان الَْي ُه ُ‬
‫فيقول‪:‬‬
‫قول هلْم َي ْرمَحُ ُكم اهلل‪ُ ،‬‬ ‫وسلَّم َي ْر ُجو َن أ ْن يَ َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول اهلل َ‬
‫صلح بالكم» رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي وقال حديث حسن‬ ‫يكم اهلل ويُ ُ‬
‫يَه ْد ُ‬
‫صحيح‪  .‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6225‬م (‪.])2991‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5029‬و ترمذی [(‪ ])2746‬روایت کرده‌انـد و ترمـذی گفتـه اسـت ‪ :‬حـدیث حسـن‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬این عمل یکی از توصیه‌های اکید بهداشت فردی در جهان جدید است ـ ویراستاران‪.‬‬
‫‪ .883‬از ابوموسی ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬یهودی‌هاـ نـــزد پیـــامبرص‬
‫عطسه می‌کردنــد‪ ،‬به امید این‌که به آنــان بفرمایــد‪ :‬یــرحمکمـ هللا (خداوند بر شا رحم‬
‫کند)‪ ،‬اما پیامبرـص می‌فرمود‪« :‬یهدیکم هللا و یصلح بــالکم (خداوند شــما را هــدایت و‬
‫‪1‬‬
‫احوال شما را اصالح کند)»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ‬
‫‪ -884‬وعن أيب سعيد اخلدري رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬
‫ِ‬
‫مسك بَيده على فيه َّ‬
‫فإن الشيطان ي ْدخل»‬ ‫أح ُد ُك ْم َف ْليُ ْ‬
‫ب َ‬‫وسلَّم‪ :‬إذَا تَثاءَ َ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .884‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬وقــتیـ که‬
‫یکی از شما خمیازه کشید‪ ،‬دستش را بر دهان خود بگذارد‪ ،‬زیرا شیطان (از آن راه)‬
‫‪ 2‬و ‪3‬‬
‫داخل می‌شود»‪.‬ـ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5038‬و ترمذی [(‪ ])2740‬روایت کرده‌انـد و ترمـذی گفتـه اسـت ‪ :‬حـدیث حسـن‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])6263‬‬
‫‪3‬‬
‫‪[ -‬به پاورقی ذیل حدیث شماره‌ی ‪ 878 :‬رجوع شود]‪.‬‬
‫ِ‬
‫المصافحة عن َد اللقاء‬ ‫‪ -143‬باب استحباب‬
‫وبشاشة ِ‬
‫الوجه وتقبيل يد الرجل الصالح وتقبيل ولده‬ ‫ِ‬
‫شفقة ومعانقة القادم من سفر وكراهية االنحناء‬
‫باب بیان استحباب مصافحه و خوشرویی هنگام دیدار و‬
‫بوسیدن دست مرد صالح و بوسیدن فرزند از روی مهر و‬
‫معانقه با کسی که از سفر می‌آید و مکروه بودن خم شدن‬

‫أص ِ‬
‫حاب‬ ‫ِ‬
‫‪ -885‬عن أيب اخلطاب قتادة قال‪ :‬قلُت ألنس‪ :‬أ َكانت املُصافَحةُ يف ْ‬
‫وسلَّم؟ قال‪َ :‬ن َع ْم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول اهلل َ‬
‫‪ .885‬از ابوخطابـ قتاده روایت شده است که گفت‪ :‬به انس‪ ‬گفتم‪ :‬آیا مصافحه در‬
‫‪1‬‬
‫میان اصحاب پیامبرـص معمول بود؟ گفت‪ :‬بله‪.‬‬

‫‪ -886‬وعن أنس رضي اهلل عنه قال‪ :‬لَ َّما َجاءَ ْأه ُل اليَم ِن قال رسول اهلل َ‬
‫صلّى‬
‫صافَ َحة» رواه‬ ‫وسلَّم‪« :‬قَ ْد َجاءَ ُك ْم ْأه ُل الْيَ َم ِن‪َ ،‬و ُه ْم ُ‬ ‫ِ‬
‫أول َم ْن َجاءَ باملُ َ‬ ‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ .886‬از انس ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬وقـــتیـ که اهل یمن (به خـــدمت‬
‫پیامبرص) آمدند‪ ،‬پیامبرـص فرمودند‪« :‬اهل یمن پیش شــما آمدند در حــالی که ایشــان‬
‫‪2‬‬
‫نخستین کسانی هستند که مصافحه را معمول و رایج نمودند»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -887‬وعن الرباء رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رسول اهلل َ‬
‫لم ِ ِ ِ‬
‫ان َفيتَصافَح ِ‬
‫ان إال غُفر هَل ما قبل أن يفرتقا» رواه أبو داود‪.‬‬ ‫«ما ِم ْن ُم ْس َ‬
‫ني َي ْلتَقيَ َ َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6263‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])5213‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪ .887‬از براء ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬هیچ دو مســلمانی‬
‫نیســـتند که به هم برســـند و با هم مصـــافحه کننـــد‪ ،‬جز آن‌که پیش از جـــدا شـــدن از‬
‫‪1‬‬
‫همدیگر‪ ،‬گناهانشان آمرزیده می‌شود»‪.‬‬

‫الر ُج ُل ِمنَّا‬
‫‪ -888‬وعن أنس رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال رجل‪ :‬يا رسول اهلل‪َّ ،‬‬
‫صدي َقهُ أيْنحين لَهُ؟ قال‪« :‬ال » قال‪ :‬أ َفيَلتزمه ويقبله؟ قال‪« :‬ال»‬
‫أخاُه ْأو َ‬ ‫َي ْل َقى َ‬
‫صافِ ُحهُ؟ قال‪« :‬نَ َعم َ» رواه الرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬ ‫قال‪َ :‬فيَأْ ُخ ُذ بِيَده َويُ َ‬
‫‪ .888‬از انس ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬مــردیـ گفت‪ :‬ای رســول خــدا!‬
‫شخصی از ما با برادر یا دوستش مالقات می‌کند‪ ،‬آیا در مقابل او خم شود؟ فرمودند‪:‬‬
‫«نه»‪،‬گفت‪ :‬آیا او را در آغوش بگیرد و ببوسد؟ـ فرمودند‪« :‬نه»‪ ،‬گفت‪ :‬آیا دســتش را‬
‫‪2‬‬
‫بگیرد و با او مصافحه کند؟ فرمودند‪« :‬بله»‪.‬‬

‫صاحبه ا ْذهب‬ ‫ِ‬


‫ص ْفوان‪ 3‬بن َع َّسال رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال َي ُهودي ل َ‬ ‫‪ -889‬وعن َ‬
‫ِ‬
‫تسع آيات‬ ‫وسلَّم فَ َسأاله عن ْ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫بنا إىل هذا النيب فأتيا رسول اهلل َ‬
‫كر احْلَديث إىل َق ْوله‪ :‬ف َقبَّال يَ َدهُ َو ِر ْجلَهُ وقاال‪ :‬نَ ْش َه ُد أن َ‬
‫َّك نيب‪ .‬رواه‬ ‫بَينات فَ َذ َ‬
‫الرتمذي وغريه بأسانيد‪ 3‬صحيحة‪.‬‬

‫‪ .889‬از صــفوان بن عســال ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬یک نفر یهــودیـ به‬
‫دوستش گفت‪ :‬ما را به نزد این پیامبرـ بــبر‪ ،‬پس هر دو نــزد پیــامبرـص رفتند و از او‬
‫درباره‌ی نُه آیه (و دستورـ الهی) واضح و روشن ســؤال کردنــد‪ ...‬بعد حــدیث را ذکر‬
‫می‌کند تا آن‌جا که می‌گوید‪ :‬سپس دست و پای پیامبرـص را بوسیدند و گفتند‪ :‬شــهادت‬
‫‪3‬‬
‫می‌دهیم که تو رسول خدا هستی‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ ](‪.])5212‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2729‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2734‬و غیر او به اسنادهای صحیح روایت کرده‌اند‪.‬‬
‫صلّى‬
‫‪ -890‬وعن ابن عمر رضي اهلل عنهما قصة قال فيها‪ :‬فَ َد َن ْونا من النيب َ‬
‫وسلَّم فقَّب ْلنا يده‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬ ‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ .890‬از ابن عمر ـــ م ـــ حکــایتی روایت شــده که در آن گفته اســت‪ ...:‬ســپس به‬
‫‪1‬‬
‫پیامبرص نزدیک شدیم و دست او را بوسیدیم‪.‬ـ‬

‫‪ -891‬وعن عائشة رضي اهلل عنها قالت‪ :‬قَدم‪َ :‬زيْ ُد بُن َحارثة املدينة‪ 3‬ورسول‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬
‫إليه النيب َ‬
‫ع الباب‪َ .‬ف َقام ْ‬‫وسلَّم يف َبْييت فأتَاهُ َف َقَر َ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫اهلل َ‬
‫وسلَّم جَيُُّر ْثوبَهُ فاعتنقه‪ 3‬وقبله» رواه الرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬ ‫َ‬
‫‪ .891‬از حضـــرت عایشه ــــ ل ــــ روایت شـــده است که گفت‪ :‬زید بن حارثه (از‬
‫ســفرش) به مدینه بازگشت و (آن روز) پیــامبرص در حجــره‌ی من بــود‪ ،‬زید نــزد او‬
‫آمد و در را کوبید و پیـــامبرـص برخاست و در حـــالی که لباسش را به دنبـــال خـــود‬
‫‪2‬‬
‫می‌کشید به طرف او رفت‪ ،‬و دست در گردن او نهاد و او را بوسید‪.‬ـ‬

‫ِ‬
‫وسلَّم‬ ‫‪ -892‬وعن أيب ذ ٍٍْ‪ْ3‬ر رضي اهلل عنه قال‪ :‬قال يل رسول اهلل َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ِ ِ‬
‫املع ُروف َشْيئاً َولَو أن تلقى أخاك بوجه طليق» رواه مسلم‪.‬‬ ‫«الحَت قَر َّن م َن ْ‬
‫‪ .892‬از ابوذرـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص به من فرمودند‪« :‬هیچ جــزیی‬
‫از کارهایـ نیک را کوچک نشمار؛ حــتی این را که بــرادرـ (نســبی یا دیــنی و ســببي)‬
‫‪3‬‬
‫خود را با خوشرویی مالقات کنی»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -893‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه قال‪ :‬قبَّل النيب َ‬
‫إن يل َع َشرَة‪ِ ًًَ3‬م َن‬
‫احلسن بن على رضي اهلل عنهما‪ ،‬فقال‪ ،‬األ ْقَرعُ بن َحابس‪َّ :‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ [(‪.])5323‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2733‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪ -‬مســلم روایت کــرده اســت؛ [(‪[ .])2626‬این حــدیث قبالً هم بــه شــماره‌های ‪ 121‬و ‪ 695‬آمــده‬ ‫‪3‬‬

‫است]‪.‬‬
‫ِ‬ ‫الْولَد ماََقبَّ ِ‬
‫وسلَّم‪َ .‬‬
‫«م ْن الََي ْر َح ْم‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫أحداَ‪ .‬فقال رسول اهلل َ‬
‫لت م ُنه ْم َ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ال يُْر َح ْم‪ »َ ،‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .893‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص حسن بن علی ـ ـ م ـ ـ‬
‫را بوسید‪« ،‬اقرع بن حــابس» گفت‪ :‬من ده فرزنــددارم که هرگز هیچ کــدام از آنها را‬
‫نبوسیده‌ام‪ ،‬پیــامبرص به او نگــاه کردندـ و فرمودنــد‪« :‬هــرکس رحم نکنــد‪ ،‬به او رحم‬
‫‪1‬‬
‫نمی‌شود»‪.‬ـ‬

‫‪ -‬متفق علیه است‪[ ،‬خ (‪ ،)5997‬م (‪[ .])2319‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،225‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫بخش هفتم‬

‫کتاب عبادة المريض وتشييع الميت والصالة عليه وحضور‬


‫دفنه والمکث عند قبره بعد دفنه‬
‫کتاب عیادت بیمار و تشییع میت و نماز بر او و حاضر شدن بر‬
‫دفن مرده و مکث بر قبر او بعد از دفن‬

‫کتاب عیادت مریض‬


‫‪32‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -144‬باب عيادة المريض‬


‫باب عیادت مریض‬

‫صلّى اهللُ‬
‫‪ -894‬عن الرَب اء بن عازب رضي اهلل عنهما قال‪َ :‬أمرنَا رسول اهلل َ‬
‫وسلَّم بِعيَ ٍِ‬
‫ادة املريض‪ ،‬واتِّباع اجلنازة‪ ،‬وتشميت العاطس‪ 3،‬وإبرار املقسم‬ ‫َ‬ ‫َعلَْي ِه‬
‫َ‬
‫ونصر املظلوم‪ ،‬وإجابة الداعي‪ 3،‬وإفشاء السالم‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .894‬از «ابوعماره براء بن عازب» ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرـص ما را‬


‫به انجام دادن هفت چیز امر فرمودند‪:‬‬
‫ما را امر کرد به‪ )1( :‬عیادت مریض؛ (‪ )2‬تشییع جنازه؛ (‪ )3‬دعــای خــیر کــردن‬
‫برای کسی که عطسه می‌ك‌ند؛ (‪ )4‬به جای آوردن قسم کسی که قسم یاد می‌کنــد؛ (‪)5‬‬
‫یاری مظلوم؛ (‪ )6‬اجابت دعوت کننده؛ (‪ )7‬انتشارـ ســالم (با بلند کــردن و زیــاد گفتن‬
‫‪1‬‬
‫آن)‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -895‬وعن أيب هريرة رضي اهلل عنه أن رسول اهلل َ‬
‫يادةُ املريض‪َ ،‬واتباعُ‪ 3‬اجلنائز‪،‬‬
‫َ‬ ‫السالم‪َ .‬و ِع‬
‫س‪َ ،‬ر ُّد َّ‬
‫ٌ‬ ‫«ح ُّق الْ ُمسلِ ِم َعلَى الْ ُمسلِ ِم مَخْ‬
‫َ‬
‫َ‬
‫وإجابة الدَّعوة‪ .‬وتشميت العاطس»‪ 3‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .895‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬حق مســلمان‬
‫بر سلمان‪ ،‬پنج چیز است‪ )1( :‬جواب سالم؛ (‪ )2‬عیادت مریض؛ (‪ )3‬تشــییع جنــازه؛‬
‫‪2‬‬
‫(‪ )4‬قبول دعوت او؛ (‪ )5‬دعای خیر در هنگام عطسه کردن»‪.‬‬

‫‪ -‬متفق علیه است‪[ ،‬خ (‪ ،)1239‬م (‪[ .])2066‬این حدیث قبالً هم به شــماره‌ی ‪ ،847‬آمــده اســت‬ ‫‪1‬‬

‫و روایت کامل این حدیث نیز به شماره‌ی ‪ ،239‬گذشت]‪.‬‬


‫‪ -‬متفق علیه است‪[ ،‬خ (‪ ،)1240‬م (‪[ .])2162‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،238‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪33‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ول‬
‫عز وجل َي ُق ُ‬ ‫وسلَّم‪َّ :‬‬
‫إن اهلل َّ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -896‬وعنه قال قال رسول اهلل َ‬
‫ت‬‫ود َك وأنْ َ‬
‫ف أعُ ُ‬
‫يارب َكْي َ‬
‫ت َفلَم َتعُ ْدين‪ ،‬قال‪ِّ :‬‬ ‫رض ُ‬
‫آد َم َم ْ‬
‫َي ْو َم القيَ َامة‪« 3:‬يَا ابْ َن َ‬
‫لمت أنَّك‬ ‫أن َعْبدي فُالَنَاً‪َ ًَ3‬م ِر َ‬
‫ض َفلَ ْم َتعُ ْدهُ‪َ ،‬أما َع َ‬ ‫مت َّ‬
‫العالَمني؟ قال‪َ :‬أما َع ْل َ‬ ‫ب َ‬ ‫َر ُّ‬
‫لو عُ ْدته لوجدتين عنده؟ يا ابن آدم اطعمتك فلم تطعمين‪ ،‬قال‪ :‬يا رب كيف‬
‫أطعمك وأنت رب العاملني‪ ،‬قال‪ :‬أما علمت أنه استطعمك ‪ ‬عبدي فالن فلم‬
‫تطعمه أما علمت أنك لو أطعمته لوجدت ذلك عندي؟ يا ابن آدم استسقيتك‬
‫فلم تسقين‪ ،‬قال‪ :‬يارب كيف اسقيك‪ 3‬وأنت رب العاملني؟ قال‪ :‬استسقاك‪3‬‬
‫عبدي فالن فلم تسقه‪ ،‬أما علمت أنك لو سقيته لو جدت ذلك عندي؟» رواه‬
‫مسلم‪  .‬‬

‫‪ .896‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬خداوندـ بـزرگ‬
‫و صاحب عظمت در روزـ قیامت (به بنده‌اش) می‌فرمایــد‪:‬ـ ای فرزندـ آدم! بیمــارـ شــدم‬
‫و مرا عیادت نکردی! جواب می‌دهــد‪ :‬پروردگــارا! چگونه من از تو عیــادت کنم در‬
‫حالی که تو پروردگارـ عالمیان هســتی؟ می‌فرمایــد‪:‬ـ مگر ندانســتیـ که فالن بنــده‌ی من‬
‫مریض است و عیادتش نکردی؟ مگر نمی‌دانستیـ که اگر به عیـادتش می‌رفـتی‪ ،‬مـرا‬
‫نزد او می‌یافتی؟! ای فرزندـ آدم! از تو طعام خواستم‪ ،‬به من طعــام نــدادی! می‌گویــد‪:‬‬
‫ای پروردگار! من چگونه به تو طعام هم در حالی که تو پروردگارـ عالمیان هستی؟!‬
‫می‌فرمایـــد‪ :‬مگر نمی‌دانیـ که فالن بنـــده‌ی من از تو درخواستـ طعـــام کـــرد و به او‬
‫ندادی و اگر او را طعام می‌دادی‪ ،‬پاداش آن را نــزد من می‌یــافتی؟ ای فرزندـ آدم! از‬
‫تو طلب آب کــردم و به من آب نــدادی! می‌گویــد‪:‬ـ پروردگــارا! چگونه من به تو آب‬
‫دهم در حالی که تو پروردگارـ عالمیان هســتی؟ می‌فرمایــد‪:‬ـ فالن بنــده‌ی من از تو آب‬
‫خواست و به او ندادی‪ ،‬مگر نمی‌دانیـ که اگر او را سیراب می‌نمودی‪ ،‬پــاداش آن را‬
‫‪1‬‬
‫نزد من می‌یافتی؟»ـ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2569‬‬
‫‪34‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رسول ِ‬
‫اهلل‪ ،‬صلى اهلل عليه‬ ‫ُ‬ ‫قال‬
‫‪ -897‬وعن أيب موسى رضي اهلل عنه قال‪َ :‬‬
‫ِ‬
‫ائع‪ ،‬وفَ ُّكوا َ‬
‫العاين)) رواه البخاري‪.‬‬ ‫ودوا املَِر َ‬
‫يض‪َ ،‬وأَطْع ُموا‪ 3‬اجلَ َ‬ ‫وسلم‪(( :‬عُ ُ‬
‫((العاين))‪ِ :‬‬
‫األسريُ‪.‬‬ ‫َ‬
‫‪ .897‬از ابوموسی ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مــریض را‬
‫‪1‬‬
‫عیادت کنید و گرسنه را طعام دهید و اسیر را آزاد نمایید»‪.‬‬

‫وسلَّم ‪ ‬قال‪َّ :‬‬


‫«إن‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -898‬وعن ثوبان‪ 3‬رضي اهلل عنه عن النيب َ‬
‫املسلم إذا عاد أخاه املسلم مل يزل يف ُخ ْرفَِة اجلنة حىت يرجع» قيل‪ :‬يا رسول اهلل‬
‫«جنَاها»‪ :‬أي واجتين من الثمر‪.‬‬ ‫«جنَاها» رواه مسلم‪َ .‬‬ ‫وما ُخ ْرفَةُ اجلنة؟ قال‪َ :‬‬
‫‪ .898‬از «ثوبــان» ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬شــخص‬
‫مسلمان‪ ،‬هر وقت برادرـ مسلمان (بیمار) خود را عیادت کند‪ ،‬تا وقــتیـ که (به خــانه‌ی‬
‫خــود) برمی‌گــردد‪ ،‬هم‌چنــان در خــرفه‌ی بهشت اســت»‪ .‬گفته شــد‪ :‬ای رســول خــدا!‬
‫خــرفه‌ی بهشت چیســت؟ فرمودنــد‪« :‬چیــدن و اســتفاده از میوه‌ها و نعمت‌هــای بهشت‬
‫است (یعنی ثواب این کار‪ ،‬چنــان است که گــویی عیادت‌کننـده از هم اکنـون به بهشت‬
‫‪2‬‬
‫رفته است»‪.‬‬

‫‪ -899‬وعن على رضي اهلل عنه قال‪ :‬مسعت رسول اهلل صلى اهلل عليه وسلم‬
‫يقول‪ :‬ما من مسلم يعود مسلماً غدوة إال صلى عليه سبعون ألف ملك حىت‬
‫ملك حىت يصبح‪ ،‬وكان له‬‫ميسي‪ ،‬وإن عاده عشيةً إال صلى عليه سبعون‪ 3‬ألف ٍ‬
‫الرتم ِذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫خريف يف اجلنة» رواه ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [ (‪.])5649‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2568‬‬
‫‪35‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫جتيَن ‪.‬‬
‫وف‪ ،‬أَي‪ :‬امل َ‬
‫خر ُ‬
‫ُ‬ ‫يف»‪ :‬الت َّْم ُر امل‬
‫ُ‬ ‫«اخل ِر‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫‪ .899‬از حضــرت علی ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬از پیـامبرـص شـنیدمـ که‬
‫می‌فرمود‪« :‬هر مسلمانی‪ ،‬در صبح برادرـ مسلمان خود را عیـادت کنـد‪ ،‬هفتـاد هـزار‬
‫فرشته تا غــروب بر او درودـ می‌فرســتندـ و اگر شب او را عیــادت کنــد‪ ،‬هفتــاد هــزار‬
‫فرشــته تا صــبح بر او درود می‌فرستند و او از نعمت‌هــای بهشــت‪ ،‬قســمت آمــاده و‬
‫‪1‬‬
‫فراهم و چیده شده‌ای خواهد داشت»‪.‬‬

‫َنس‪ ،‬رضي اللَّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كا َن غُالم يه ِ‬ ‫‪ -900‬وعن أ ٍ‬


‫صلّى اهللُ‬ ‫ي خَي ْ ُدم النيب َ‬ ‫ود ٌّ‬ ‫ٌ َُ‬ ‫ُ‬
‫وسلَّم يعُودهُ‪َ ،‬ف َق َع َد ِعْن َد َرأْ ِس ِه‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فم ِر َ‬
‫ض فأَتَاهُ النَّيِب ُّ َ‬
‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقال لَه‪« :‬أ ِ‬
‫َسلَم‪،‬‬ ‫وهو عْن َدهُ؟ فقال‪ :‬أَط ْع أَبا الْقاس ِم‪ ،‬فَأ ْ‬ ‫َسل ْم» فنَظََر إِىل أَبِيه ُ‬ ‫َ ُ ْ‬
‫يقول‪« :‬احلَ ْم ُد للَّ ِه الَّذي أَنْقذهُ ِم َن‬
‫وسلَّم‪َ ،‬و ُه َو ُ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫فَ َخَر َج النَّيِب ُّ َ‬
‫النَّا ِر»‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .900‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پسریـ یهودی بــود که به پیــامبرـص‬
‫خدمت می‌کردـ و مریض شد‪ ،‬پیـامبرـص به عیـادت او رفت و بر بـالینش نشست و به‬
‫او گفت‪« :‬مســلمان شــو!» پسر به پــدرش که پیش او بــود نگــاه کــرد‪ ،‬پــدر گفت‪ :‬از‬
‫ابوالقاسم (پیامبرص) اطاعت کن! پسر اسالم آورد و پیامبرص بــیرون آمد در حــالی‬
‫که می‌فرمــود‪:‬ـ «ســپاس و ســتایش ســزاوار خداونــدیـ است که او را از آتش (عــذاب)‬
‫‪2‬‬
‫نجات داد»‪.‬‬

‫‪ -145‬باب ما يدعى به للمريض‬


‫باب آن‌چه که با آن برای مریض دعا می‌شود‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ .])969‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])1356‬‬
‫‪36‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم َكا َن إِذا‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -901‬عن عائشة‪ ،‬رضي اللَّه عنها‪ ،‬أَن النَّيِب َّ َ‬
‫ا ْشتكى‪ 3‬ا ِإلنْسا ُن الشَّيء ِمْنه‪ ،‬أَو َكانَ ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ت بِه َق ْرحةٌ أ َْو ُج ْر ٌح‪ ،‬قال النَّيِب ُّ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ُ ْ‬
‫ض مُثَّ‬‫الراوي سبابتَهُ بِاأل َْر ِ‬ ‫ُصبُعِ ِه هكذا‪ ،‬ووضع ُس ْفيا ُ‪3‬ن بْ ُن عُ ْيينَة َّ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬بأ ْ‬
‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫يمنَا‪ ،‬بِِإ ْذن َربِّنَا»‬ ‫ِِ ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َر َف َع َها وقال‪ :‬ب ْس ِم اللَّه‪ ،‬تُربَةُ أ َْرضنا‪ ،‬ب ِري َقة َب ْعضنَا‪ ،‬يُ ْش َفى به َسق ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .901‬از حضــرت عایشه ـ ـ ل ـ ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬هرگــاه کسی از درد‬
‫جایی از بــدنش می‌نالیدـ یا زخمی چــرکین یا بریــدگی‌ای داشــت‪ ،‬پیــامبرـص با انگشت‬
‫خود این کــار را می‌کــرد‪:‬ـ «ســفیان بن عیینــه» راویـ حــدیث (بــرای نشــان دادن کــار‬
‫پیامبرص) انگشت سبابه‌ی خود را (با آب دهان خیس می‌کرد) و بر زمین می‌مالیدـ و‬
‫بلند می‌کردـ (آن‌گاه پیامبرص انگشتش را بر زخم یا بریدگی یا جای درد می‌مالیــد) و‬
‫می‌فرمود‪« :‬به نـام خـدا‪( ،‬این) خــاک سـرزمین ما و مخلــوط به آب دهـان یکی از ما‬
‫‪1‬‬
‫(است که) به اجازه‌ی پروردگارمان‪ ،‬مریض ما‪ ،‬به وسیله‌ی آن شفا می‌یابد»‪.‬ـ‬

‫‪ -902‬وعنها أَن النيب صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم َكا َن يعود بعض أَهلِ ِه مَيْسح ِ‬
‫بيد ِه‬ ‫ُ ُ َْ َ ْ َ ُ‬ ‫َّ َ ُ َ ْ َ‬
‫ِ‬ ‫َّاس‪ ،‬أَ ْذ ِهب الْبأس‪ 3،‬وا ْش ِ‬
‫ف‪ ،‬أَنْ َ‬ ‫ويقول‪« :‬اللَّ ُه َّم َّ‬
‫رب الن ِ‬
‫ت الشَّايف ال ش َفاءَ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫اليُ ْمىن‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫إِالَّ ش َف ُاؤ َك‪ ،‬شفاءً ال يُغَاد ُر س َقماً» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .902‬از حضرت عایشه ــ ل ــ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرـص از یکی از‬
‫همســـران خـــود عیـــادت می‌فرمـــودـ (و جـــای درد) او را با دست راست خـــود مسح‬
‫َّاس‪ ،‬أَ ْذ ِهب الْب‪33 3‬أس‪ 3،‬وا ْش ‪ِ 3 3‬‬
‫ف‪ ،‬أَنْ َ‬
‫ت ال َّش ‪3 3‬ايف ال‬ ‫می‌نمود و می‌فرمود‪« :‬اللَّ ُه َّم َّ‬
‫رب الن ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫س ‪َ 3‬قماً‪ :‬خدایا! ای پروردگارـ مردم! ناراحتی و‬ ‫ِش ‪َ 3‬فاء إِالَّ ِش ‪َ 3‬فاؤ َك‪ِ ،‬ش ‪3‬فاء ال يغَ ‪ِ 3‬‬
‫‪3‬اد ُر‬ ‫ً ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫درد را بردارـ و شــفا بــده که تو شفابخشی و هیچ شــفایی جز شــفای تو نیســت‪ ،‬شــفایی‬
‫‪2‬‬
‫عطا کن که چیزی از بیماری باقی نگذارد»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [(‪ ،)5745‬م (‪.])2194‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه اس؛ [خ (‪ ،)5743‬م (‪.])2191‬‬
‫‪37‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫يك بُِر ْقيَ ِة‬‫ِ‬ ‫َنس رضي اللَّه عنه أَنه قال لِثابِ ٍ‬
‫ت رمحه اللَّه‪ :‬أَال أ َْرق َ‬ ‫‪ -903‬وعن أ ٍ‬
‫ب الن ِ ِ‬ ‫وسلَّم؟ قال‪ :‬بَلى‪ .‬قال‪ :‬اللَّ ُه َّم َر َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ب‬
‫َّاس‪ُ ،‬م ْذه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ف أَنت الشَّايف‪ ،‬ال شايف إِالَّ أَنْت‪ِ ،‬شفاء ال ي ِ‬
‫غادر َس َقماً‪ .‬رواه‬ ‫ً ُ‬ ‫َ‬ ‫أس‪ ،‬ا ْش ِ َ‬ ‫البَ ِ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ .903‬از انس ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که او به ثــابت‪ /‬گفت‪ :‬آیا با رقیه و دعــای‬
‫ب الن ِ‬
‫َّاس‪،‬‬ ‫پیـــامبرص بـــرای تو دعا نکنم؟ ثـــابت گفت‪ :‬بلـــه‪ ،‬انس گفت‪ :« :‬اللَّ ُه َّم َر َّ‬
‫ف أَنت ال َّش‪3 3‬ايف‪ ،‬ال ش ‪33‬ايف إِالَّ أَنْت‪ِ ،‬ش‪3 3‬فاء ال يغ ‪ِ 3‬‬ ‫ِ‬
‫س‪َ 3 3‬قماً‪:‬‬
‫َ‬ ‫‪3‬ادر‬ ‫ً ُ‬ ‫َ‬ ‫‪3‬أس‪ ،‬ا ْش‪َ ِ 3 3‬‬
‫ب البَ ‪ِ 3‬‬
‫ُم‪ْ 3 3‬ذه َ‬
‫خداوندا! پروردگار مــردم! نــاراحتی و درد را بــردارـ و شــفا بــده که تو شــفا بخشی و‬
‫هیچ شفایی جز شفای تو نیست‪ ،‬شفایی عطا کن که چیزی از بیماریـ بــاقی نگــذارد»‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ -904‬وعن ِ‬
‫اص رضي اللَّه عنه قال‪َ :‬ع َادين رسول اللَّه َ‬
‫صلّى‬ ‫سعد بن أَيب َوقَّ ٍ‬
‫ف س ْعداً‪ ،‬اللَّهم ا ْش ِ‬
‫ِ‬ ‫اهلل َعلَْي ِه وسلَّم فقال‪« :‬اللَّه َّم ا ْش ِ‬
‫ف‬ ‫ُْ‬ ‫سعداً‪ ،‬اللَّ ُه َّم ا ْش َ‬
‫ف ْ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫َسعداً» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .904‬از سعد ابن ابی وقاص ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرص به عیادتم‬
‫آمدند و فرمودند‪« :‬خداوندا! سعد را شفا بده‪ .‬خداوندا! سعد را شفا بده‪ .‬خداوندا! ســعد‬
‫‪2‬‬
‫را شفا بده»‪.‬‬

‫اص‪ ،‬رضي اللَّه عنه أَنه َشكا إِىل رسول‬ ‫ِ‬


‫‪ -905‬وعن أَيب عبد اللَّه عثما َن ب ِن َ‬
‫الع ِ‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم َوجعاً جي ُدهُ يف َجسده‪ ،‬فقال له رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5742‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1628‬‬
‫‪38‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قل‪ :‬بِس ِم اللَّ ِه ثَالثاً َوقُ ْل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫«ض ْع يَ َد َك َعلى الذي يَأْمَلُ من َج َسد َك َو ْ‬ ‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫َعلَْيه َ‬
‫ُحاذ ُر» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ات‪ :‬أَعوذُ بِعَِّز ِة اللَّ ِه وقُ ْدرتِِه ِمن َشِّر ما أ َِج ُد وأ ِ‬
‫سبع مَّر ٍ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َْ َ َ‬
‫‪ .905‬از «ابوعبدهللا بن ابوالعاص» ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که او دردیـ را که در‬
‫جسم خود داشت‪ ،‬نزد پیامبرص بیان (و از ایشان چاره‌جویی) کــرد‪ ،‬پیــامبرص به او‬
‫فرمودنــد‪« :‬دســتت را بر روی موضــعی از بــدنت که درد دارد‪ ،‬بگــذار و سه مرتبه‬
‫ِ‬
‫َج ُد وأُح‪ِ 3‬‬ ‫ِِ ِ‬ ‫ِِ ِ ِ‬
‫‪3‬اذ ُر‪:‬‬ ‫بگو‪ :‬بسم هللا و هفت مرتبه بگو‪ :‬أَعُ‪33‬وذُ بع‪3َّ 3‬زة اللَّه َوقُ ْد َرت ‪33‬ه من َش ‪ِّ3‬ر َما أ ‪َ 3‬‬
‫از شر آن‌چه که حس می‌کنم و در خود می یــابم و از شر چــیزی که از آن می‌ترســم‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫به عظمت و قدرت خدا پناه می برم»‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫عباس‪ ،‬رضي اللَّه عنهما‪ ،‬عن ِّ‬
‫النيب َ‬ ‫‪ -906‬وعن ابن ٍ‬
‫ب‬
‫يم َر َّ‬ ‫َّ ِ‬ ‫«من عاد م ِريضاً مَل حَي ضره أَجلُه‪ِ َ ،‬‬
‫َسأ َُل الله الْ َعظ َ‬
‫فقال عْن َدهُ َسْب َع َمَّرات‪ :‬أ ْ‬ ‫ْ ْ ُْ ُ َ ُ‬ ‫َْ َ َ َ‬
‫ِ‬
‫ض» رواه أبو داود‬ ‫الْ َع ْر ِش الْ َع ِظي ِم أَ ْن يَشفيَك‪ :‬إِالَّ َعافَاهُ اللَّه ِم ْن َ‬
‫ذلك املَر ِ‬
‫َ‬
‫حديث صحيح على ِ‬
‫شرط‬ ‫والرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪ ،‬وقال احلاكِم‪:‬‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ .906‬از ابن عبــاس ـــ م ـــ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬هر کس‬
‫بیماری را که هنوز زمان مرگ او فــرا نرســیده اســت‪ ،‬عیــادت کند و هفت مرتبه (با‬
‫ب الْ َع ‪3ْ 3‬ر ِش الْ َع ِظي ِم‬
‫َ‬‫اخالص و یقین به قبول دعا) نــزد او بگویــد‪ :‬أَ ْس‪3 3‬أ َُل اللَّه الْ َع ِظيم َر َّ‬
‫أَ ْن يَش ‪3ِ 3‬فيَك‪ :‬از خدای بزرگ و صاحب عــرش عظیم می‌خــواهمـ که تو را شــفا دهــد‪،‬‬
‫حتمـا ً این دعا مــوجب می‌شــود که خداوند شــخص مــریض را از آن بیمــاریـ عــافیت‬
‫‪2‬‬
‫بخشد»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2202‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])3106‬و ترمذی [(‪ ])2084‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است و حاکم [(‪ ])1/342‬گفته است ‪ :‬حدیثی صحیح بنا بر شرط بخاری است‪.‬‬
‫‪39‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ودهُ‪َ ،‬وكا َن إذا‬ ‫وسلَّم َد َخل على أ ََع ٍّ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -907‬وعنه أ َّ‬
‫رايب َيعُ ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫َن َّ‬
‫ور إِن َشاء اللَّه» رواه البخاري‪.‬‬ ‫ودهُ قال‪« :‬ال بَأْس‪ ،‬طَ ُه ٌ‬
‫َد َخ َل َعلى َمن َيعُ ُ‬
‫‪ .907‬از ابن عبـاس ــ م ــ روایت شـده است که گفت‪ :‬پیـامبرص نـزد یک اعـرابی‬
‫رفت و از او عیادت فرمود و ایشان هر وقت نزد کسی می‌رفت که از او عیادت کنــد‪،‬‬
‫می‌فرمـود‪« :‬هیچ سـختی و مشـکلی نیسـت‪ ،‬ان‌شـاء هللا پـاک کننـده (ی گناهـان) خواهد‬
‫‪1‬‬
‫بود»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ‬ ‫يل أَتَى النَّيِب َّ َ‬ ‫ِِ‬ ‫َّ‬ ‫‪ -908‬وعن أَيب سعيد اخلُ ْد ِر ِّ‬
‫ي رضي الله عنه أَن جرْب َ‬
‫يك‪ِ ،‬م ْن‬ ‫ِ‬
‫ت ؟ قال‪َ « :‬ن َع ْم» قال‪ ،:‬بِ ْس ِم اللَّ ِه أ َْرق َ‬
‫مد ا ْشتَ َكْي َ‬‫وسلَّم فقال‪ :‬يَا حُمَ ُ‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫اس ٍد اللَّهُ ي ْش ِفيك‪ ،‬بِ ْس ِم اللَّ ِه‬
‫س أَو ع ِ ح ِ‬ ‫ُك ِّل َشي ٍء ي ْؤ ِذ َ ِ‬
‫يك‪ ،‬م ْن َشِّر ُك ِّل َن ْف ٍ ْ نْي َ‬ ‫ْ ُ‬
‫يك» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬
‫أ َْرق َ‬
‫‪ .908‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬جبرئیل نــزد پیــامبرص‬
‫(که مـــریض بـــود) آمد و گفت‪ :‬ای محمـــد! از درد رنج می‌بـــری؟ـ بیمـــار هســـتی؟)‬
‫ٍ ِ‬ ‫ِ‬
‫‪3‬ك‪ِ ،‬م ْن َش‪ِّ3 3‬ر ُك‪ِّ 3‬‬
‫‪3‬ل‬ ‫‪3‬ك‪ِ ،‬م ْن ُك‪ِّ 3‬‬
‫‪3‬ل َش ‪3‬يء يُ ْؤذي ‪َ 3‬‬
‫ْ‬ ‫فرمودند‪« :‬بله»‪ ،‬گفت‪« :‬بِ ْس ‪ِ 3‬م اللَّ ِه أ َْرقي ‪َ 3‬‬
‫‪3‬ك‪ :‬به نام خـدا تو را رقیه و دعا‬ ‫ِ‬ ‫س أ َْو عنْي ِ َحا ِس‪ٍ 3 3‬د اهلل ي ْش‪ِ 3 3‬فيك‪ ،‬بِ ْس‪ِ 3 3‬م اللَّ ِه‬
‫َن ْف ٍ‬
‫أ َْرقي ‪َ 3‬‬
‫می‌کنم از هر چیز که تو را می‌آزارد و از شر هر کس یا چشم هر حسود‪ ،‬خداوند تو‬
‫‪2‬‬
‫را شفا دهد! به نام خدا برای تو دعا می‌کنم»‪.‬‬

‫رضي اللَّه عنهما‪ ،‬أَهنُما َش ِه َدا على‬ ‫ي وأَيب هريرة َ‬ ‫‪ -909‬وعن أَيب سعيد اخلُ ْد ِر ِّ‬
‫«م ْن قال‪ :‬ال إِلهَ إِالَّ اللَّهُ واللَّهُ أَ ْكَب ُر‪،‬‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم أَنه قال‪َ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫وحدهُ ال‬ ‫صدقَهُ َربَّهُ‪ ،‬فقال‪ :‬ال إِله إِالَّ أَنَا وأَنا أَ ْكربُ‪َ .‬وإِ َذا قال‪ :‬ال إِلهَ إِالَّ اللَّهُ ْ‬
‫َّ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5656‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2186‬‬
‫‪40‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وح ِدي ال َش ِريك يل‪ .‬وإذا قال‪ :‬ال إِلهَ إِالَّ‬ ‫يك لَهُ‪ ،‬قال‪ :‬يقول‪ :‬ال إِله إِال أَنَا ْ‬ ‫َش ِر َ‬
‫ىل احلَ ْم ُد‪ .‬وإِذا قال‪ :‬ال إله‬ ‫يل املُْلك َو َ‬
‫ِ ِ‬
‫ك َولَهُ احلَ ْم ُد‪ ،‬قال‪ :‬ال إلهَ إالَّ أَنَا َ‬ ‫اللَّهُ لَهُ امل ْل ُ‬
‫ُ‬
‫إِالَّ اللَّهُ َوال َح ْو َل وال َق َّو ِة إِالَّ بِاللَّ ِه‪ ،‬قال ال إِله إِالَّ أَنَا َوال َح ْو َل وال َّقو َة إِالَّ يب»‬
‫َّار» رواه الرتمذي وقال‪:‬‬ ‫ِِ‬
‫مات مَلْ تَطْ َع ْمهُ الن ُ‬
‫«م ْن قاهلَا يف َمَرضه مُثَّ َ‬ ‫يقول‪َ :‬‬ ‫َوكا َن ُ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ .909‬از ابوســعید خــدری و ابــوهریره ــ م ــ روایت شــده است که هر دو گــواهی‬


‫دادند که پیامبرـص فرمودند‪« :‬هر کس بگویــد‪ :‬ال اله اال هللا و هللا اکــبر‪ ،‬خداوندـ او را‬
‫تصدیق می‌کند و می‌گوید‪ :‬خدایی جز من نیست و من از هر چــیز بزرگ‌تــرم؛ وقــتی‬
‫آن شخص بگوید‪ :‬هیچ خدایی نیست جز هللا که یکتا و تنها و بی‌شریک است‪ ،‬خداوند‬
‫می‌گوید‪ :‬هیچ خدایی جز من نیست و من یکتا هستم و هیچ شریکی نــدارم و هنگــامی‬
‫که بگویـــد‪ :‬هیچ خـــدایی نیست جز هللا و پادشـــاهیـ و ســـپاس و ســـتایش از آن او و‬
‫سزاوار اوست‪ ،‬خداوند می‌فرماید‪ :‬خدایی جز من نیست حمد فقط سزاوارـ من است و‬
‫پادشاهی و فرمانرواییـ تنها از آن من است و هنگامی که بگویــد‪ :‬هیچ خــدایی جز هللا‬
‫نیست و هیچ قدرت و نــیروـ و اراده و حــرکت و ســکونی جز به اجــازه‌ی خــدای یکتا‬
‫برای کسی ممکن نیست‪ ،‬خداوند می‌فرماید‪ :‬هیچ خدایی جز من نیست و هیچ نــیروـ و‬
‫اراده و حرکتیـ جز به اجازه‌ی من ممکن نیســت» و پیــامبرـص می‌فرمــود‪« :‬هــرکس‬
‫‪1‬‬
‫که در بیماریش این را بگوید و بعد بمیرد‪ ،‬طعمه‌ی آتش نخواهد شد»‪.‬‬

‫يض عن ِ‬
‫حا ِله‬ ‫باب استحباب ِ‬
‫أهل المر ِ َ ْ‬
‫سؤال ِ‬ ‫‪ُ -146‬‬
‫باب استحباب سؤال از کسان مریض از حال او‬

‫طالب‪ ،‬رضي اللَّهُ عنهُ‬ ‫علي بن أَيب ٍ‬ ‫عباس‪ ،‬رضي اللَّه عنهما‪ ،‬أ َّ‬ ‫‪ -910‬عن ابن ٍ‬
‫َن َّ َ‬
‫يف فِ ِيه‪ ،‬فقال‬ ‫رسول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم يف وجعِ ِه ِ‬
‫الذي ُت ُو ِّ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫خرج ِمن ِعْن ِد ِ‬
‫َ ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی روایت کرده است؛ [(‪.])3426‬‬
‫‪41‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬
‫بح‬ ‫وسلَّم قال‪ :‬أ ْ‬
‫َص َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫َصبَ َح‬ ‫َّاس‪ :‬يا أَبَا احلس ِن‪َ ،‬كي َ‬
‫ـف أ ْ‬ ‫الن ُ‬
‫حِب ْمد اللَّ ِه بَا ِرئاً‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .910‬از ابن عباس ـ م ـ روایت شده است که گفت‪ :‬حضرت علی ابن ابی‌طالب ـــ‬
‫‪ ‬ـ یک بار زمــانیـ که پیــامبرص در بیمــاری‌ای بودندـ که در آن رحلت فرمودنــد‪ ،‬از‬
‫خدمت ایشان بیرون آمد‪ ،‬مردم گفتنــد‪ :‬ای ابوالحســن! حــال پیــامبرص چگونه اســت؟‬
‫‪1‬‬
‫گفت‪ :‬پیامبرـص به حمد خدا‪ ،‬حالش بهتر است و شفا یافته است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])2266‬‬
‫‪42‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -147‬باب ما يقوله من أيس من حياته‬


‫باب آن‌چه که شخص مأیوس از جان خود می‌گوید‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫ت َّ‬ ‫رضي اللَّهُ عنها قالت‪ :‬مَس ْع ُ‬‫‪ -911‬عن عائشة َ‬
‫بالرفِ ِيق األ َْعلَى» متفق‬ ‫ول‪« :‬اللَّه َّم ِ‬
‫اغف ْر يل َو ْارمحْين‪َ ،‬وأَحلِقين َّ‬ ‫ُ‬ ‫وه َو ُم ْستَنِ ٌد إِ َّ‬
‫يل َي ُق ُ‬ ‫ُ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ .911‬از حضرت عایشه ـ ل ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیــامبرص در حــالی‬
‫که به من تکیه زده بــود‪ ،‬شــنیدمـ که می‌فرمــود‪:‬ـ «اللَّه َّم ِ‬
‫اغف‪3ْ 3 3‬ر يل َو ْارمحْ ‪33 3‬ين‪َ ،‬وأَحلِقين‬ ‫ُ‬
‫َعلَى‪ :‬خـــدایا! مـــرا بیـــامرز و بر من رحم بفرما و مـــرا به رفیقـ اعلی‬
‫األ ْ‬ ‫‪3‬الرفِ ِيق‬
‫ب‪َّ 3 3 3 3‬‬
‫‪1‬‬
‫(حضور خداوند یا جایگاه فرشتگانـ و پیامبران) بپیوند»‪.‬‬

‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫وه َو بِاملوت‪ ،‬عندهُ‬
‫وسلَّم ُ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬ ‫ت‬
‫‪ -912‬وعنها قالت‪ :‬رأَيْ ُ‬
‫يدخل يده يف ال َقد ِح‪ ،‬مث ميسح وجهه ِ‬
‫باملاء‪ ،‬مث يقول‪:‬‬ ‫قدح فِ ِيه ماء‪ ،‬وهو ِ‬
‫َ ُ َُ‬ ‫َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ٌ ٌَ ُ‬
‫رات امل ْو ِت» ‪ ‬رواه الرتمذي ‪.‬‬ ‫ات املو ِت وس َك ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫«اللَّه َّم أ َِعيِّن على غمر ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫َ‬
‫‪ .912‬از حضرت عایشه ـ ل ــ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص را دیــدم که‬
‫در حالت نزع بودندـ و نزد او کاسه‌ای پر از آب بود و وی دست خود را در آن کاسه‬
‫فرو می‌بردـ و بر سر و رویـ خود آب می‌مالید و سپس می‌فرمــود‪:‬ـ «اللَّ ُه َّم أ َِعيِّن على‬
‫امل ‪33‬و ِ‬
‫ت‪ :‬خــدایا! مــرا بر ســختی‌ها و غصـه‌ها و ســکرات‬ ‫ات املو ِت وس‪َ 3 3‬ك ِ‬
‫رات‬ ‫غم ‪33‬ر ِ‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ ََ‬ ‫َ‬
‫‪2‬‬
‫مرگ‪ ،‬کمک بفرما»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5674‬م (‪.])2444‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی روایت کرده است؛ [(‪.])978‬‬
‫‪43‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -148‬باب استحباب وصية أهل المريض‬


‫ومن يخدمه باإلحسان إليه واحتماله والصبر على ما‬
‫يشق من أمره وكذا الوصية بمن قرب سبب موته‬
‫بحد أو قصاص ونحوهما‬
‫باب استحباب وصیت خویشاوندان مریض و کسانی که‬
‫او را خدمت می‌کنند به احسان و مهربانی نسبت به او‬
‫و بردباری بر سختی‌های مربوط به او و هم‌چنین‬
‫سفارش نسبت به کسی که مرگش به سبب حد شرعی یا‬
‫قصاص یا ‪ ...‬نزدیک شده است‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صني رضي اللَّه عنهما أَن امرأًَة م ْن ُج َهْينَةَ أَتَت َّ‬
‫النيب‬ ‫‪ -913‬عن عمران بن احلُ َ‬
‫ِ‬ ‫وهي ُحْبلَى ِم َن ِّ‬ ‫صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم ِ‬
‫َصبت حدًّا‬ ‫الزنَا‪ ،‬فقالت‪ :‬يا رسول اللَّه‪ ،‬أ ُ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫َح ِس ْن إِلَْي َها‪،‬‬ ‫وسلَّم َّ‬
‫ولي َها‪ ،‬فقال‪« :‬أ ْ‬
‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َقمهُ علَ َّي‪ ،‬فَدعا‬
‫فَأ ْ‬
‫ِ‬ ‫هِب‬ ‫ِ هِب‬
‫َّت علَيها‬ ‫فشد ْ‬‫وسلَّم ُ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫فعل فَأَمر ا ُّ‬ ‫عت فَأْتين َا» فَ َ‬ ‫وض ْ‬ ‫فَِإذا َ‬
‫هِب مِج‬ ‫ِ‬
‫صلَّى عليها‪ .‬رواه ٌ‬
‫مسلم‪.‬‬ ‫ت‪ ،‬مُثَّ َ‬ ‫ثياهُب ا‪ ،‬مُثَّ أَمر ا َفُر ْ‬
‫‪ .913‬از «ابونجید‪ ،‬عمران بن حصین خزاعی» ـ م ـ روایت شده است که گفت‪:‬‬
‫زنی از «قبیله‌ای جهینه» که از زنا حامله بود‪ ،‬نزد پیامبرص آمد و گفت‪ :‬ای رســول‬
‫خـــدا! حـــدی بر من اســـت‪ ،‬آن را اجـــرا کن! پیـــامبرص ولی او را فـــرا خواندند و‬
‫فرمودند‪« :‬خوب از او پرستاری کن و چون وضع حمل کرد‪ ،‬او را پیش من بیــاور‪،‬‬
‫ول ّی‪ ،‬بعد از وضع حمــل‪ ،‬زن را نــزد پیــامبرـص آورد و ایشــان فرمــان رجم او را‬
‫صادر فرمودنـد؛ سـپس او را سـخت در لباسش پیچیدندـ و رجم کردنـد؛ پیـامبرـص بر‬
‫‪1‬‬
‫جنازه‌ی او نماز گزارد‪.‬ـ‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])1696‬روایت کامل این حدیث قبالً به شماره‌ی ‪ ،22‬گذشت]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪44‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -149‬باب جواز قول المريض ‪ :‬أنا وجع ‪ ،‬أو‬


‫شديد الوجع أو موعوك أو وارأساه ونحو ذلك‬
‫وبيان أنه ال كراهة في ذلك إذا لم يكن على‬
‫التسخط وإظهار الجزع‬
‫باب جایز بودن قول بیمار که ‪ :‬من دردمندم‪ ،‬یا ‪ :‬درد‬
‫سختی دارم‪ ،‬یا ‪ :‬بیمارم و تب دارم‪ ،‬یا ‪ :‬آه سرم درد‬
‫می‌کند! و مانند آن و بیان آن‌که کراهتی در این‌ها‬
‫نیست‪ ،‬به شرطی که بر وجه خشم و بی‌قراری و اظهار‬
‫ص ‪3 3‬لّى اهللُ َعلَْي ‪3ِ 3‬ه‬
‫َّشکایت نباشد‬ ‫ٍ‬
‫‪ -914‬عن اب ِن مس‪33 3‬عود رض‪3َ 3 3‬ي الله عنه ق‪33 3‬ال‪َ :‬د َخ ُ‬
‫لت َعلى النَّيِب ِّ َ‬
‫‪3‬ل‬
‫َج‪ْ 3‬‬ ‫وعك ‪3‬اً َش ‪3‬ديداً‪ ،‬فق ‪33‬ال‪« :‬أ َ‬ ‫‪3‬ك ْ‬‫وع‪ُ 3‬‬ ‫ت‪ :‬إِن َ‬
‫َّك لَتُ َ‬ ‫‪3‬ك‪ ،‬فَمس ‪33‬تُه‪ ،‬فق ْل ُ‬ ‫وهو يُوع ‪ُ 3‬‬ ‫و َس ‪3‬لَّم ُ‬
‫الن ِمْن ُك ْم» متفق علي ‪33 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬ه‪.‬‬
‫‪3‬ك رج ِ‬ ‫إِيِّن أ َُو َع‪ُ 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬‬
‫‪3‬ك كما يُوع‪ُ َ ُ 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬‬
‫‪ .914‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬به خــدمت پیــامبرـص رفتم‪،‬‬
‫ایشان تب داشتند‪ ،‬عرض کردم‪ :‬ای رســول خــدا! شــما تب شــدیدی داریــد! فرمودنــد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫«بله‪ ،‬من به اندازه‌ی تب دو مرد از شما‪ ،‬تب دارم»‪.‬‬

‫‪ -915‬وعن ِ‬
‫صلّى‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫ُ‬ ‫سعد بن أَيب َوقَّاص رضي اللَّه عنه قال‪َ :‬جاءَين‬
‫ت‪ :‬بلَ َغ يب ما ترى‪ ،‬وأَنَا ذو َم ٍال‪،‬‬ ‫يعودين ِمن وج ٍع َ‬
‫اش َّ‬
‫تد يب‪َ ،‬ف ُق ْل ُ‬ ‫وسلَّم ُ‬
‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫َوال ي ِرثُين إِالَّ ابنيت‪ .‬وذكر احلديث‪ٌ ،‬‬
‫‪ .915‬از سعد بن ابی وقاص ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیــامبرص به خــاطر‬
‫درد شـدیدی که داشـتم‪ ،‬به عیـادتم آمـد‪ ،‬به ایشـان عـرض کـردم‪ :‬ای رسـول خـدا! از‬

‫‪ -‬متفــق علیــه اســت؛ [خ (‪ ،)5647‬م (‪[ .])2751‬روایت کامــل این حــدیث قبالً بــه شــماره ‪38‬‬ ‫‪1‬‬

‫گذشت]‪.‬‬
‫‪45‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بیماری به حــالی افتــاده‌ام که می‌بینید و ثروتمنــدمـ و جز یک دخــترم‪ ،‬وارثی نــدارم و‬


‫‪1‬‬
‫بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد‪.‬‬

‫عائشةُ رضي اللَّهُ عنها‪ :‬وارأْ َساهُ‪.‬‬ ‫ٍ‬


‫ت َ‬ ‫‪ -916‬وعن القاسم بن حممد قال‪ :‬قالَ ْ‬
‫«بل أَنَا وارأْ َساهُ»‪ 3.‬وذكر احلديث‪ .‬رواه‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه َ َّ‬
‫فقال النَّيِب ُّ َ‬
‫وسلم‪ْ :‬‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ .916‬از «قاسمـ بن محمد» روایت شده است که گفت‪ :‬حضرت عایشه ـ ل ـ گفت‪:‬‬
‫آه‪ ،‬سرم درد می‌کند! و پیــامبرـص فرمودنــد‪(« :‬نه تنها تــو) بلکه من هم آه‪ ،‬ســرم درد‬
‫‪2‬‬
‫دارد!» و بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد‪.‬‬

‫‪ -150‬باب تلقين المحتضر ‪ :‬ال إله إال اهلل‬


‫باب تلقین کردن ال اله اال هللا‪ ،‬به کسی که در حال مرگ‬
‫است‬
‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬ ‫‪ -917‬عن ٍ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫معاذ رضي اللَّه عنه َ‬
‫آخَر كالَِم ِه ال إِلهَ إِالَّ اللَّه َد َخ َل اجلنَّةَ» رواه أبو داود واحلاكم وقال‪:‬‬
‫«من َكا َن ِ‬
‫ْ‬
‫صحيح ا ِإلسناد‪.‬‬

‫‪ .917‬از معـاذ ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که پیـامبرص فرمودنـد‪« :‬هر کس آخـرین‬
‫‪3‬‬
‫سخنش‪ ،‬کلمه‌ی ال اله اال هللا باشد‪ ،‬داخل بهشت می‌گردد»‪.‬ـ‬
‫‪ -‬متفــق علیــه اســت؛ [خ (‪ ،)5668‬م (‪[ .])1628‬روایت کامــل این حــدیث قبالً بــه شــماره‌ی ‪،6‬‬ ‫‪1‬‬

‫گذشت]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5666‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])3116‬و حـاکم [(‪ ])1/351‬روایت کرده‌انــد و حــاکم گفتــه اسـت ‪ :‬حــدیثی صــحیح‬
‫االسناد است‪.‬‬
‫‪46‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ي رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬قال ُ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ -918‬وعن أَيب سعيد اخلُ ْد ِر ِّ‬
‫موتَا ُك ْم ال إِله إِالَّ اللَّهُ» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬لَقِّنُوا ْ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫‪ .918‬از ابوســعیدـ خــدری ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬به‬
‫‪1‬‬
‫مردگان خود و کسانی که در حال احتضارند‪ ،‬کلمه‌ی ال اله اال هللا را تلقین کنید»‪.‬‬

‫‪ -151‬باب ما يقوله بعد تغميض الميت‬


‫باب آن‌چه بعد از بر هم نهادن چشم مرده باید گفت‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -919‬عن أ ُِّم سلمةَ رضي اللَّه عنها قالت‪ :‬دخل رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫َََ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬
‫ض‪،‬‬ ‫الروح إِذا قُبِ َ‬ ‫مضهُ‪ ،‬مُثَّ قَال‪« :‬إِ َّن ُّ‬ ‫بص ُرهُ‪ ،‬فأَ ْغ َ‬ ‫وسلَّم على أَيب سلَمة َوقَ ْد َش َّق َ‬ ‫َ‬
‫اس ِم ْن أ َْهلِ ِه فقال‪« :‬ال تَ ْدعُوا َعلى أَْن ُف ِس ُكم إِالَّ خِب َرْيٍ ‪ ،‬فِإ َّن‬ ‫ض َّج نَ ٌ‬ ‫تبِ َعه الْ َ‬
‫بص ُر» فَ َ‬
‫قال‪« :‬اللَّ ُه َّم ا ْغ ِفر أليب َسلَ َمة‪َ ،‬و ْارفَ ْع‬ ‫ؤمنُون‪َ 3‬على ما َت ُقولو َن»‪ 3‬مثَّ َ‬ ‫املالئِ َكةَ‪ 3‬يُ ِّ‬
‫ارب الْعاملِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬
‫ني‪،‬‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫ي‬ ‫ه‬‫َ‬‫ل‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ن‬‫ل‬
‫َ‬
‫ْْ َ‬‫ر‬ ‫ف‬ ‫غ‬‫وا‬ ‫ين‪،‬‬ ‫ِ‬
‫ر‬ ‫ِ‬
‫ب‬ ‫ا‬‫َ‬‫غ‬‫ل‬
‫ْ‬ ‫ا‬ ‫يف‬ ‫ه‬ ‫ِ‬
‫ب‬ ‫ق‬ ‫ع‬ ‫يف‬ ‫ه‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫اخ‬‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫ني‬ ‫ي‬‫د‬
‫َ َ ُ َْ ِّ َ َ ْ ُ ْ ُ َ‬ ‫ه‬‫امل‬ ‫يف‬ ‫ته‬ ‫ج‬ ‫در‬
‫سح لَهُ يف َقرْبِ ِه‪َ ،‬و َن ِّو ْر لَهُ فيه» رواه مسلم‪.‬‬ ‫َوافْ ْ‬
‫‪ .919‬از ام سلمه ـ ل ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرص نزد ابوسلمه (شــوهر‬
‫ام سلمه قبل از پیامبرـص) رفت که مرده و چشمش باز مانده بود‪ ،‬رفت و چشم او را‬
‫بر هم نهاد و سپس فرمودند‪« :‬وقتی روح قبض و از بــدن خــارج می‌شــود‪ ،‬چشــم‪ ،‬او‬
‫را دنبال می‌کند»‪ ،‬عده‌ای از خویشاوندان ابوسلمه فریادـ کشیدند‪ ،‬پیامبرص فرمودنــد‪:‬‬
‫بـرای خـود جز دعـای خـیر نکنیـد؛ زیـرا مالیکه بـرای گفته‌ی شـما آمین می‌گوینـد»‪،‬‬
‫ســپس فرمودنــد‪« :‬خــدایا! ابوســلمه را بیــامرز‪ ،‬و درجه‌ی او را به درجه‌ی زمــره‌ی‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])916‬‬
‫‪47‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫هدایت‌شدگان باال ببر و بعد از او‪ ،‬جانشــین او در میــان بازمانــدگانشـ بــاش و ما و او‬
‫را بیامرز! ای پروردگــار جهانیــان! و در قــبر او گشــایش قــرار ده و آن را بــرای او‬
‫‪1‬‬
‫نورانی گردان»‪.‬‬

‫‪ -152‬باب ما يقال عند الميت وما يقوله من مات له‬


‫ميت‬
‫باب آن‌چه نزد میت گفته می‌شود و آن‌چه که صاحب مرده‬
‫می‌گوید‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫‪ -920‬عن أ ُِّم سلَ َمةَ رضي اللَّه عنها قالت‪ُ َ :‬‬
‫ؤمنو َن َعلى‬ ‫ت‪َ ،‬ف ُقولُوا خرْي اً‪ ،‬فَِإ َّن املالئِ َكةَ يُ ِّ‬ ‫ضرمُتُ امل ِر َ‬
‫يض‪ ،‬أَ ِو املَيِّ َ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬إذا َح ْ‬
‫َ‬
‫ِ‬
‫ت‪:‬‬ ‫وسلَّم َف ُق ْل ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت النَّيِب َّ َ‬
‫ات أَبُو َسلَ َمة‪ ،‬أََتْي ُ‬ ‫فلما َم َ‬
‫ما ت ُقولُو َن‪ ،‬قالت‪َّ :‬‬
‫قال‪« :‬قُويل‪ :‬اللَّ ُه َّم ا ْغ ِف ْر يل َولَهُ‪َ ،‬وأ َْع ِقْبين‬ ‫ات‪َ ،‬‬ ‫ول اللَّه‪ ،‬إِ َّن أبا سلَ َمة قَ ْد َم َ‬
‫رس َ‬
‫يا ُ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬
‫من ُه َو َخْيٌر يل مْنهُ‪ :‬حُم َّمداً َ‬ ‫فقلت‪ :‬فأ َْع َقبين اللَّهُ ْ‬
‫مْنهُ عُقىب حسنةً» ُ‬
‫ِ‬
‫َّك‪ ،‬رواه‬ ‫يض» أَو «امليِّت»على‪ 3‬الش ِّ‬ ‫وسلَّم‪ .‬رواه مسلم هكذا‪« :‬إِذا َح َ‬
‫ض ْرمُتُ املَِر َ‬ ‫َ‬
‫ك‪.‬‬‫أبو داود وغريه‪«:‬امليِّت»بال َش ٍّ‬
‫‪ .920‬از ام المؤمنین ام سلمه ـ ل ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرص شــنیدم‬
‫که می‌فرمود‪:‬ـ «هرگاه بر شخص بیمار ـ یا مرده ــ حاضرـ شــدید‪ ،‬ســخنان و دعاهــای‬
‫نیکو بگویید؛ زیرا فرشتگان به گفته‌های شما آمین می‌گویند»؛ ام سلمه می‌گوید‪ :‬وقــتی‬
‫ابوسلمه فوت کرد‪ ،‬نزد پیامبرص آمدم و گفتم‪ :‬ای رسول خدا! ابوسـلمه مـرده اسـت!‬
‫فرمودند‪« :‬بگو‪ :‬خدایا! من و او را بیــامرزـ و بعد از او عــاقبت مــرا خــوب گــردان و‬
‫جایگزینی نیکو به جای او به من عطا فرما»‪( ،‬آن‌چه پیامبرـص دستور فرمود) گفتم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])920‬‬
‫‪48‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫خــدا بعد از او‪ ،‬بــرای من کسی را جــایگزین فرمــودـ که از او بهــتر اســت‪ ،‬یعــنی‬
‫‪1‬‬
‫محمدص را‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫مســلم حــدیث را چــنین روایت کــرده اســت‪ :‬هنگــامی که بر مــریض ــ یا مــرده ــ‬
‫حاضر شدید»‪ ،‬با شک در مریض یا مرده‪ ،‬ولی ابوداود و غــیر او بــدون شک مــرده‬
‫‪3‬‬
‫را روایت کرده‌اند‪.‬‬

‫«ما ِم ْن‬‫وسلَّم يقول‪َ :‬‬


‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ِ‬
‫مسعت رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -921‬وعنها قالت‪ُ :‬‬
‫صيبَيت‪،‬‬ ‫هم أجرين يف م ِ‬
‫ُ‬ ‫ليه َر ِاجعُو َن‪ :‬اللَّ َّ‬
‫فيقول‪ :‬إِنَّا للَّ ِه وإِنَّا إِ ِ‬
‫َ‬ ‫صيبَةٌ‪ُ 3،‬‬ ‫صيبه‪ 3‬م ِ‬ ‫ٍ ِ‬
‫عبد تُ ُ ُ ُ‬
‫َخلَف له خَرْي اً ِمْن َها‪.‬‬ ‫ِ ِِ‬
‫َجَرهُ اللَّهُ َتعاىل يف ُمصيبته َوأ ْ‬ ‫ِ ِ‬
‫اخلُف يل خَرْي اً مْن َها‪ ،‬إالَّ أ َ‬ ‫َو ْ‬
‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫رسول اللَّه َ‬ ‫قلت كما أ ََمرين‬ ‫قالت‪َ :‬فلَ َّما ُت ُويِّفَ أَبُو َسلَ َمة‪ُ ،‬‬
‫وسلَّم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ف اللَّهُ يل خَرْي اً مْنهُ‬‫َخلَ َ‬
‫فَأ ْ‬
‫‪ .921‬از ام‌المؤمنین ام سلمه ـ ل ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیــامبرص شــنیدم‬
‫که می‌فرمــود‪« :‬هر بنــده‌ای که مصــیبتی به او برسد و او بگویــد‪« :‬إِنَّا للَّ ِه َوإِنَّا إِلي ‪3ِ 3 3‬ه‬
‫رِ‬
‫اجعُ ‪33‬و َن) اللهم أجرنی فی مصیبتی‪ ،‬و اخلف لي خـیراً منها (ما از خـداییم و به سـوی‬ ‫َ‬
‫او باز می‌گردیم‪ ،‬خدایا! مرا در مصیبتم مأجور بفرما و بهــتر از او را بــرایم جانشــین‬
‫او کن!) خداوند متعال در مصیبتش به او اجر می‌دهد و بهــتر از مــرده را جانشــین او‬
‫برايش می‌کند»؛ ام سلمه می‌گوید‪ :‬وقتی که ابوسلمه فــوت کـرد‪ ،‬دسـتور پیـامبرص را‬
‫عملی کــردم و چنــان گفتم و خداوند متعــال بــرای من بهــتر از او یعــنی پیــامبرص را‬
‫‪4‬‬
‫جانشین او کرد‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -922‬وعن أَيب موسى رضي اللَّه عنه أ َّ‬
‫َن‬
‫بضتُم َو َلد َعْب ِدي ؟ فيقولُو َن‪:‬‬
‫العب ِد قال اللَّهُ تعاىل ملالئِ َكتِ ِه‪ :‬قَ ْ‬ ‫قال‪« :‬إِذا َ‬
‫مات َو ُلد ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی روایت کرده است؛ [(‪.])969‬‬
‫‪2‬‬
‫‪.])919([ -‬‬
‫‪3‬‬
‫‪.])3115([ -‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1918‬‬
‫‪49‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫عب ِدي ؟‬‫ول‪ :‬فَ َما َذا قال ْ‬ ‫فيقول‪َ :‬قبَضتُم مثََر َة ُف َؤ ِاد ِه؟ فيقولو َن‪ 3:‬نَعم‪َ .‬فَي ُق ُ‬
‫َنعم‪ُ ،‬‬
‫ِ‬ ‫في ُقولُو َن‪ِ :‬‬
‫فيقول اللَّهُ تعاىل‪ْ :‬ابنُوا‪ 3‬لعبدي بَيتاً يف اجلَنَّة‪َ ،‬ومَسُّوهُ‬
‫جع‪ُ ،‬‬ ‫واسَت ْر َ‬‫دك ْ‬ ‫مح َ‬
‫احلمد» رواه الرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬ ‫بيت ِ‬
‫َ‬
‫‪ .922‬از ابوموسي ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرـص فرمودنــد‪« :‬هرگــاه بچه‌ي‬
‫بنده (ي مؤمن) مي‌ميرد‪ ،‬خداوند به فرشتگان خود مي‌فرمايد‪ :‬جان فرزند بنــده‌ي مــرا‬
‫گرفتيد؟ مي‌گوينــد‪ :‬بلــه‪ ،‬مي‌فرمايد‪ :‬ثمــره‌ي دل او را گرفتيد؟ عــرض مي‌كننــد‪ :‬بلــه‪،‬‬
‫مي‌فرمايد‪:‬ـ و بنــده‌ي من چه گفت؟! عــرض مي‌كننــد‪ :‬سـپاس و ســتايش تو را به جــاي‬
‫گفت‪(:‬إِنَّا للَّ ِه وإِنَّا إِلي ‪3ِ 3‬ه ر ِ‬
‫اجعُ ‪33‬و َن) (ما از خداييم و به سوي او باز مي‌گرديم)‪،‬‬ ‫‌‬ ‫آورد و‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫سپس خداوندـ متعال مي‌فرمايد‪ :‬براي بنده‌ي من خانه‌اي در بهشت بنا كنيد و نام آن را‬
‫‪1‬‬
‫خانه‌ي سپاس و ستايش (بيت الحمد) بگذاريد»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -923‬وعن أَيب ُهريرةَ رضي اللَّهُ عنه أ َّ‬
‫َن‬
‫صفيَّه ِم ْن أ َْه ِل ُّ‬
‫الد ْنيَا‪،‬‬ ‫جزاءٌ إِذا َقبَ ْ‬ ‫ول اللَّه تعاىل‪ :‬ما لعب ِدي ْ ِ ِ‬
‫ت َ‬
‫ضُ‬ ‫املؤمن عْندي َ‬ ‫َْ‬ ‫ي ُق ُ ُ‬
‫احتَ َسبهُ‪ ،‬إِالَّ اجلَنَّةَ» رواه البخاري‪.‬‬
‫مُثَّ ْ‬
‫‪ .923‬از ابوهريره ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودند‪« :‬خداوندـ متعال‪،‬‬
‫مي‌فرمايد‪:‬ـ من براي بنده‌ي مؤمن خود ـ‌ وقتي كه فرد دلبند و برگزيده‌اش از اهل دنيا‬
‫را از او مي‌گــيرمـ و او بــراي رضا و به اميد جــزاي من‪ ،‬صــبر مي‌كند ــ پاداشي جز‬
‫‪2‬‬
‫بهشت ندارم»‪.‬‬

‫نات النيب‬‫زيد رضي اللَّه عنهما قال‪ :‬أَرسلَت إِحدى ب ِ‬ ‫‪ -924‬وعن أُسامةَ ب ِن ٍ‬
‫َْ ْ ْ َ‬
‫وت فقال‬ ‫َن صبيًّا هلا أَو ابناً يف امل ِ‬
‫وسلَّم إِلَ ِيه تَ ْدعُوهُ وخُتْرِب ُهُ أ َّ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َن للَّ ِه تعاىل َما أَخ َذ ولَهُ ما أعطى‪َ ،‬و ُك ُّل َش ْيء‬ ‫َخرِب ْ َها أ َّ‬ ‫للرسول‪ِ :‬‬
‫«ارج ْع إِلَْي َها‪ ،‬فَأ ْ‬‫ْ‬ ‫َّ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذي [(‪ ])1021‬روايت كرده و گفته است ‪ :‬حديثي حسن است‪.‬‬
‫‪ -‬بخاري روايت كرده است؛ [(‪[ .])6424‬اين حديث قبالً هم به شماره‌ي ‪ ،32‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪50‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫متفق‬ ‫ِ‬ ‫َج ٍل مس َّمى‪ ،‬فَمر َها‪ ،‬ف ْلتَ ْ رِب‬ ‫ِ ِ‬


‫ب» وذكر متام احلديث‪ٌ ،‬‬
‫ص ْ ولْتَ ْحتس ْ‬ ‫ُْ‬ ‫عْن َدهُ بأ ْ ُ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ .924‬از اسامه بن زيد ـ‌ م ـ روايت شده است كه يكي از دختران پيامبرص كسي‬
‫را نزد پيامبرـص فرستادـ كه او را دعوت كند و به او خبر دهد كه كودكيـ ـ يا پســري‬
‫ـ از آن او در حال مرگ است‪ ،‬پيامبرص فرمودند‪« :‬نــزد او بــازگرد و به او بگو كه‬
‫خداوند‪ ،‬هرچه را كه مي‌گيرد يا عطا مي‌كند‪ ،‬از آن او و ملك اوست و هر چــيز نــزد‬
‫او‪ ،‬وقــتي معيني دارد؛ بگوييد صــبر كند و به اميد پــاداش خداوند باشــد»؛ و بقيه‌ي‬
‫‪1‬‬
‫حديث را ذكر كرد‪.‬‬

‫‪ -153‬باب جواز البكاء على الميت بغير ندب وال‬


‫نياحة‬
‫باب جايز بودن گريه بر ميت بدون تعريف و يا نوحه بر او‬
‫اما النياح‪yy‬ه‪ ،‬فح‪yy‬رام و س‪yy‬يأتي فيها ب‪yy‬اب في كت‪yy‬اب النهي‪ ،‬ان ش‪yy‬اء هللا‬
‫تعالي؛ و اما البكاء‪ ،‬فجاءت احاديث كثيره بالنهي عنه‪ ،‬و ان الميت يع‪yy‬ذب‬
‫ببكاء اهله‪ ،‬و هي متأوله و محموله علي من اوصي ب‪yy‬ه‪ ،‬و النهي انما هو‬
‫عن البكاء الذي فيه ندب او نياحه‪ ،‬و الدليل علي جواز البكاء بغير ن‪yy‬دب و‬
‫ال نياحه‪ ،‬احاديث كثيره‪ ،‬منها‪:‬‬
‫نوحه‌گري براي مرده حرام است ـ و اگر خــدا بخواهد ــ به زودي در كتــاب نهي‪،‬‬
‫در بحث از آن‪ ،‬بابي خواهد آمد؛ ولي گريه كردن بر مرده‪ ،‬احاديثي در نهي از آن و‬
‫اين‌كه مرده به واسطه‌ي گــريه‌ي بازمانــدگانشـ معــذب مي‌شــود‪ ‌،‬آمــده اســت‪ ،‬ولي اين‬
‫احاديث (درباره‌ي مرده‌اي كه به سبب گريه‌ي كسانش عــذاب مي‌شــود) تأويل و حمل‬
‫شده است بر مرده‌اي كه خود به گريه براي خودش وصيت كــرده باشد و نهي فقط از‬
‫گريه‌اي است كه در مرثيه و ثناگوييـ و بر شمردن صفات مرده و ناله و نوحه‌خواني‬

‫‪ -‬متفــق عليه اســت؛ [خ (‪ ،)1284‬م (‪[ .])923‬روايت كامــل اين حــديث قبالً بــه شــماره‌ي ‪،29‬‬ ‫‪1‬‬

‫گذشت]‪.‬‬
‫‪51‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫باشد و دليل بر جواز گريه بـدون تعريف و نوحـه‪ ،‬احــاديث زيادي اســت‪ ،‬از جمله‌ي‬
‫آنها‪:‬‬

‫وسلَّم عاد‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫رس َ‬
‫َن ُ‬ ‫مر رضي اللَّه عنهما أ َّ‬ ‫‪ -925‬عن اب ِن عُ َ‬
‫وعب ُد اللَّ ِه‬ ‫وسع ُد بْ ُن أَيب َوقَّ ٍ‬ ‫ٍ‬
‫اص‪ْ ،‬‬ ‫بن َعوف‪ْ ،‬‬ ‫الرمح ِن ُ‬ ‫عب ُد َّ‬
‫بن عُبَ َادةَ‪َ ،‬و َم َعهُ ْ‬
‫َس ْع َد َ‬
‫وسلَّم‪َّ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬ ‫بن مسع ٍ‬
‫فلما َرأَى‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ود رضي اللَّه عنهم‪ ،‬فَبكى‬ ‫َ ُْ‬
‫وسلَّم‪ ،‬بَ َك ْوا‪ 3،‬فقال‪« :‬أَال تَ ْسمعُو َن ؟ إِ َّن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫القو ُم بُكاءَ رسول اللَّه َ‬ ‫ْ‬
‫ب هِب ذاَ أ َْو َي ْر َح ُم»‬ ‫ِ‬
‫ب‪َ ،‬ولك ْن يُ َع ّذ ُ‬ ‫العنْي ِ ‪ ،‬وال حِب ُْز ِن ال َق ْل ِ‬
‫دم ِع َ َ‬ ‫ب بِ ْ‬
‫اللَّه ال يُ َع ِّذ ُ‬
‫ِ ِِ‬
‫َش َار إِىل ل َسانه ٌ‬
‫‪.‬متفق عليه‪.‬‬ ‫َوأ َ‬
‫‪ .925‬از ابن عمر ـ م ـ روايت شده است كه پيامبرـص از ســعد بن عبــاده عيادت‬
‫كـرد و عبـدالرحمن بن عـوف و ســعد ابن ابي‌وقـاصـ و عبدهللا بن مســعود‪ ‬همــراه او‬
‫بودنــد‪ ،‬پيامبرص گريه كــرد و هنگــامي كه آن جمــاعت گــريه‌ي او را ديدنــد‪ ،‬گريه‬
‫كردند‪ ،‬پيامبرـص فرمودنــد‪« :‬آيا گــوش نمي‌دهيد؟! خداوند به ســبب اشك چشم يا غم‬
‫دل‪ ،‬عذاب نمي‌كند‪ ،‬بلكه با این و به سبب اين‪ ،‬عذاب مي‌كند يا رحم مي‌فرمايد» و به‬
‫‪1‬‬
‫زبان خود اشاره فرمود‪.‬ـ‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫َ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫ُسامة ب ِن َزيْ ٍد رضي اللَّه عنهما أ َّ‬
‫َن‬ ‫‪ -926‬وعن أ َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ت َعْينا رسول اللَّه َ‬ ‫اض ْ‬‫وسلَّم ُرف َع إِلَيه ابْ ُن ْابنَته َو ُه َو يف امل ْوت‪َ ،‬ف َف َ‬
‫َ‬
‫رسول اللَّ ِه ؟‪ ،‬قال‪ِ ِ :‬‬ ‫َ‬
‫«هذه رمحةٌ َج َعلها اللَّهُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فقال له سع ٌد‪َ :‬ما هذا يا‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تَعاىل يف ِ‬
‫قلوب عباده‪َ ،‬وإِمنا َي ْر َح ُم اللَّهُ م ْن عبَاده الرُّمَحَاءَ» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .926‬از اسامه بن زيد ـ‌ م ــ روايت شــده است كه گفت‪ :‬پسر دخــتر پيامبرص را‬
‫كه در حال مرگ بود به نزد او آوردند و چشمان پيامبرص پر از اشك شــد‪ ،‬ســعد به‬
‫او گفت اي رسول خدا! گريه‌ي شــما از چيســت؟ پيامبرص فرمودنــد‪« :‬اين به ســبب‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1304‬م (‪.])924‬‬
‫‪52‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رحم و شــفقتي است كه خداوندـ متعــال در دل‌هــاي بنــدگان خــويش قــرار داده است و‬
‫‪1‬‬
‫خداوند فقط به بندگان با رحم و شفقت خود رحم و مهرباني مي‌فرمايد»‪.‬‬

‫وسلَّم َد َخ َل َعلى‬ ‫ِ‬ ‫َن رس َ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫رضي اللَّهُ عنه أ َّ ُ‬ ‫ٍ‬
‫‪ -927‬وعن أَنس َ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ابنه إِب ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫جعلت َعْينا رسول اللَّه َ‬ ‫ود بَنفسه فَ ْ‬ ‫رضي اللَّهُ عْنه َو ُه َو جَي ُ‬‫ْ َ َ َ‬ ‫يم‬ ‫راه‬
‫رسول اللَّه ؟‪،‬‬‫َ‬ ‫عوف‪ :‬وأَنت يا‬ ‫الرمحن بن ٍ‬ ‫عبد َّ‬‫ان‪ .‬فقال له ُ‬ ‫علَي ِه وسلَّم تَ ْذ ِرفَ ِ‬
‫ُ‬ ‫َْ َ‬
‫ُخَرى‪ ،‬فقال‪« :‬إِ َّن الْ َعنْي َ تَ ْد َم ُع‬ ‫فقال‪« :‬يا ابن ٍ‬
‫عوف إِهَّن ا َرمْح ةٌ» مُثَّ أَْتَب َعها بأ ْ‬‫َْ ْ‬
‫ك يا إِ ْبَر‬ ‫ِ ِ‬
‫اهيم مل ْح ُزونُو َن»‪.‬‬ ‫ُ‬ ‫ول إِال ما يُرضي َربَّنا َوإِنَّا لفَراق َ‬ ‫وال َق ْلب حَيَْز ُن‪َ ،‬وال َن ُق ُ‬
‫َ‬
‫بعضه‪.‬‬
‫سلم َ‬
‫رواه البخاري‪ ،‬وروى ُم ٌ‬
‫واألَحاديث يف الباب كثرية يف الصحيح مشهورة‪ ،‬واللَّه أعلم‪.‬‬

‫‪ .927‬از انس ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬پيامبرـص نزد پسرش ابراهيم ــ ‪ ‌‬ـ‬
‫كه داشت جان مي‌داد‪ ،‬رفت‪ ،‬دو چشم مبارك پيامبرـص پر از اشك شــد‪ ،‬عبــدالرحمن‬
‫بن عــوف‪ ‬به ايشــان گفت‪ :‬شــما هم (گريه مي‌كنيد)؟! اي رســول خــدا! پيامبرـص‬
‫فرمودند‪« :‬اي ابن عوف! اين (اشك) مهر و شفقت است»‪ .‬سپس اشــكي ديگر ريخت‬
‫و فرمودند‪« :‬چشم‪ ،‬اشك مي‌ريزد و دل‪ ،‬غمنــاك مي‌شــودـ و ما جز كلمه‌اي كه خــدا به‬
‫‪2‬‬
‫آن راضيـ باشد‪ ،‬نمي‌گوييم‪ ،‬ما همه در فراقـ تو غمگين هستيم‪ ،‬اي ابراهيم!»‪.‬‬

‫واألَحاديث يف الباب كثرية يف الصحيح مشهورة‪ ،‬واللَّه أعلم‪.‬‬

‫و احاديث در موضوع اين باب‪ ،‬در صحيح‪ ،‬فراوان و مشهورـ است ـ وهللا اعلم‪.‬‬

‫مكروه باب‬ ‫‪ -154‬باب الكف عما يرى في الميت من‬


‫‪ -‬متفــق عليه اســت؛ [خ (‪ ،)1284‬م (‪[ .])923‬روايت كامــل اين حــديث قبالً‌بــه شــماره‌ي ‪،29‬‬ ‫‪1‬‬
‫گذشت]‪ .‬خودداري از افشاي عيب يا مكروهي كه از مرده (در وقت‬
‫بعضي از آن را روايت كرده است‪.‬‬ ‫‌شود‬
‫)]ينيز‬
‫‪2315‬م‬
‫[( ديده‬
‫مسلماو)‬
‫غسل‬‫‪ -‬بخاري [(‪ ])1303‬روايت كرده و‬ ‫‪2‬‬
‫‪53‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫َن رسول اللَّه‬ ‫وسلَّم أ َّ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫موىل رسول اللَّه َ‬ ‫َسلم ْ‬
‫‪ -928‬عن أَيب راف ٍع أ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫مرةً»‬ ‫«م ْن َغ َّسل ميِّتاً فَ َكتَ َم َعلَْيه‪َ ،‬غ َفَر اللَّهُ له أ َْربع َ‬
‫ني َّ‬ ‫وسلَّم قال‪َ :‬‬‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫رواه احلاكم وقال‪ :‬صحيح على شرط مسلم‪.‬‬

‫‪ .928‬از ابورافعـ اســلم‪ ،‬خــدمتگزارـ پيامبرـص روايت شــده است كه پيامبرـص‬


‫فرموند‪:‬ـ «هركس مرده‌اي را بشويدـ و اســرار او را بپوشــاند‪ ،‬خداوند چهل بــار (چهل‬
‫‪1‬‬
‫گناه) او را مي‌آمرزد»‪.‬‬

‫‪ -155‬باب الصالة على الميت وتشييعه وحضور‬


‫دفنه‬
‫وكراهة اتباع النساء الجنائز‬
‫باب نماز بر مرده و تشييع جنازه‌ي او و حضور در دفن او‬ ‫و قد سبق فضل التشييع‪y.‬‬
‫و كراهت تشييع جنازه توسط زنان‬ ‫بحث از فضيلت تشييع جنازه گذشت‪.‬‬

‫‪ -929‬قد سبق فضل التشييع (انظر كتاب عيادة املريض وتشييع امليت) عن‬
‫«م ْن َش ِه َد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪َ :‬‬ ‫رضي اللَّهُ عنه قال‪ :‬قال رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أَيب ُهرير َة َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬حاكم [(‪ ])1/354‬روايت كرده و گفته است ‪ :‬حديثي صحيح بنا بر شرط مسلم است‪.‬‬
‫‪54‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قيل‬ ‫ِ ِ‬ ‫صلَّي َعلَيها َفلَهُ قِ َريا ٌط‪َ ،‬و َم ْن َش َ‬


‫هد َها َحىَّت تُ ْدفَ َن َفلَهُ قرياطَان»‪َ 3‬‬ ‫اجلنَ َاز َة َحىَّت يُ َ‬
‫«مثْل اجلبلَ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫وما القرياطَ ِ‪3‬‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫يمنْي ِ » ٌ‬
‫العظ َ‬ ‫ان ؟ قال‪ َ ُ :‬نْي َ‬
‫‪ .929‬از ابــوهريره ـــ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه پيامبرص فرمودنــد‪« :‬هــركس‬
‫جنازه‌اي را همراهي كند و بر آن حاضرـ شود تا بر او نماز گزارده مي‌شود‪،‬ـ قيراطيـ‬
‫اجر دارد‪ ،‬و هركس تا وقت دفن بر جنازه حاضر باشــد‪ ،‬دو قــيراط اجر دارد»‪ ،‬گفته‬
‫‪1‬‬
‫شد‪ :‬دو قيراطـ چيست؟ فرمودند‪« :‬مانند دو كوه عظيم»‪.‬‬
‫ص‪3 3‬لّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3 3‬ه و َس ‪3 3‬لَّم ق‪33 3‬ال‪« :‬من اتَّب‪3َ 3 3‬ع َجنَ‪3َ 3 3‬ازةَ‬
‫َن رس‪33 3‬ول اللَّه َ‬ ‫‪ -930‬وعنه أ َّ‬
‫ِ‬ ‫مس‪3 3‬ل ٍم إميَان‪3 3‬اً ِ‬
‫غ من َدفنه ‪33‬ا‪ ،‬فَِإنَّهُ‬ ‫ص‪3 3‬لَّي َعلَيها َ‬
‫وي ْف‪3ُ 3‬ر َ‬ ‫واحت َس‪3 3‬اباً‪َ ،‬و َك‪33‬ا َن َم َع ‪33‬هُ ‪َ  ‬حىَّت يُ َ‬
‫ْ‬ ‫ُْ‬
‫ص‪3‬لَّى َعلَ َيه‪3‬ا‪ ،‬مث َر َج َ‪3‬ع قبل‬ ‫‪3‬ل ق‪3‬رياط ِمث‪3‬ل أ ٍ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫وم ْن َ‬ ‫ُح‪3‬د‪َ ،‬‬ ‫ُ ُ‬ ‫َي ْرج ُ‪3‬ع م َن األَج‪3‬ر بق‪3‬رياطَني ُك ُّ َ‬
‫يرجع ِبق َرياط» رواه البخاري‪.‬‬ ‫ِ‬
‫أَن تُ ْدفَ َن‪ ،‬فَإنَّهُ ُ‬
‫‪ .930‬از ابــوهريره ـــ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه پيامبرص فرمودنــد‪« :‬هــركس‬
‫جنازه‌ي مســلماني را از رويـ ايمــان و اخالص‪ ،‬و به اميد اجر و پــاداش خــدا‪ ،‬دنبــال‬
‫كند و تا وقتيـ كه بر او نماز خوانده مي شود و از دفن او فراغت حاصل مي‌گردد‪ ،‬با‬
‫او باشد‪ ،‬با دو قيراطـ پاداش برمي‌گردد كه هر قيراطـ آن مثل «كــوه احــد» است و هر‬
‫كس بر جنـازه نمـاز بخواند و قبل از ان كه دفن شـود‪ ،‬برگـردد‪،‬ـ او با يك قـيراطـ اجر‬
‫‪2‬‬
‫برمي‌گردد»‪.‬ـ‬

‫ِ‬
‫عز ْم‬
‫اع اجلَنائز‪َ ،‬ومل يُ َ‬ ‫‪ -931‬وعن أ ُِّم عطيَّةَ رضي اللَّه عنها قَالَ ْ‬
‫ت‪ :‬هُن ينَا ع ِن اتِّبَ ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫َع ْلينَا» ٌ‬
‫َّد يف امل َحَّر َمات‪.‬‬
‫«ومعناه»‪ 3‬ومَلْ يُشدَّد يف ‪ ‬النَّهي كما يشد‬
‫ُ ُ ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1325‬م (‪.])945‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاري روايت كرده است؛ [(‪.])47‬‬
‫‪55‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .931‬از ام عطيه ـــ ل ـــ روايت شــده است كه گفت‪ :‬ما زنــان از رفتن به دنبــال‬
‫‪3‬‬
‫جنازه نهي شده‌ايم‪ ،‬اما در اين موردـ بر ما سخت نگرفته‌اند‪.‬ـ‬
‫معنــايش اين است كــه‪ :‬نهي (از تشــييع جنــازه بــراي زن) مانند آن‌كه در كارهــايـ‬
‫حرام سخت گرفته شده است‪ ،‬سخت گرفته نشده است‪.‬‬

‫‪ -156‬باب استحباب تكثُّر المصلين على الجنازة‬


‫وجعل صفوفهم ثالثة فأكثر‬
‫باب استحباب افزودن تعداد نمازگزاران بر جنازه و‬
‫صف‌هايشان را سه صف يا بيشتر كردن‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ت‪ :‬قال‬ ‫‪َ -932‬ع ْن عائشةَ رضي اللَّهُ عنها قَالَ ْ‬
‫ني يبلُغُو َن مئَة ُكلُّ ُهم ي ْش َفعُو َن له إِال‬ ‫ِِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫ما م ْن ميِّت يُصلِّي عليه أ َُّمةٌ م َن املُ ْسلم َ‬
‫ُشفِّعُوا فيه» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .932‬از حضرت عايشه ـ ل ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودنــد‪(« :‬اگــر)‬


‫بر مرده‌اي‪ ،‬جمـاعتي از مسـلمانان ــ كه به صد نفر برسـندـ ــ نمـاز بگزارند و همه‌ي‬
‫آنها براي مرده شفاعت و طلب آمرزش كننــد‪ ،‬شــفاعت آنها در مــورد او قبــول و وي‬
‫‪2‬‬
‫بخشوده مي‌شود»‪.‬‬
‫ت َر ُس‪3 3‬ول اللَّه َ‬
‫ص‪3 3‬لّى اهللُ‬ ‫‪3‬اس رضي اللَّه عنهما ق ‪33‬ال‪ :‬مَس ْع ُ‬ ‫‪ -933‬وعن اب ِن عب ‪ٍ 3‬‬
‫‪3‬وم َعلَى َجنَازتِ‪3ِ3‬ه أ َْربَع‪33‬و َن َر ُجال‬
‫‪3‬وت‪ ،‬فَيق‪ُ 3‬‬
‫علَي ِه وسلَّم ي ُقول‪ِ :‬‬
‫«ما م ْن َر ُج ٍل ُم ْس‪3‬ل ٍم مَيُ‪ُ 3‬‬
‫َ‬ ‫َْ َ َ‬
‫فيه» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ال يشر ُكو َن باللَّه َشيئاً إِالَّ َشفَّعهم اللَّه ِ‬
‫َُ ْ ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ .933‬از ابن عبــاس ـــ م ـــ روايت شــده است كه گفت‪ :‬از پيامبرص شــنيدم كه‬
‫مي‌فرمــود‪« :‬هيچ مــرد مســلماني نيست كه بمــيرد و چهل مــرد ـــ كه به خــدا شــرك‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1278‬م (‪.])938‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪.])947‬‬
‫‪56‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫نمي‌ورزند ـ بر جنــازه‌ي او حاضرـ شــوند‪ ،‬مگر آن‌كه خداوند آنــان را شــفيع او قــرار‬
‫‪1‬‬
‫مي‌دهد»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬
‫بن ُهَبْيَر َة رضي اللَّه عنه‬
‫مالك ُ‬‫اليَزيِن ِّ قال‪ :‬كا َن ُ‬ ‫‪ -934‬وعن َم ْرثَد بن عبد اللَّه َ‬
‫َجَز ٍاء مث قال‪:‬‬
‫جزأ َُه ْم َعلَْي َها ثَالثَةَ أ ْ‬
‫َّاس َعليها‪َّ ،‬‬ ‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ َّ‬
‫إذا صلى َعلى اجلنَ َازة‪َ ،‬فَت َقال الن َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلَّى عليه ثَالثَةُ ُ‬
‫ص ُفوف‪َ ،‬ف َق ْد‬ ‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«م ْن َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫قال َر ُس ُ‬
‫َ‬
‫ب»‪.‬‬ ‫أ َْو َج َ‬
‫رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ .934‬از «مرثد بن عبدهللا يزني» روايت شده است كه گفت‪ :‬مالك بن هبيره ـ ‪ ‬ـ‬
‫هرگاه بر جنازه‌اي نمــاز مي‌خواندـ و مــردم حاضر بر جنــازه را كم تشــخيص مي‌داد‪‌،‬‬
‫آنها را به سه دســـته تقســـيم مي‌كـــردـ و مي‌گفت‪ :‬پيامبرص فرموده‌انـــد‪« :‬هـــركس‬
‫(مرده‌اي) كه سه صف مردم بر او نمــاز بخواننــد‪ ،‬قطعـا ً بخشش و بهشــت‪ ،‬بــراي او‬
‫‪2‬‬
‫واجب گرديده است»‪.‬‬

‫‪ -157‬باب ما يقرأ في صالة الجنازة‬


‫باب آن‌چه در نماز جنازه خوانده مي‌شود‬
‫يكبر أربع تكبيرات‪ !.‬يتعوذ بعد األولى ثم يقرأ فاتحة الكتاب‪ !،‬ثم يكبر‬
‫صلَّى اللَّهُ َعلَ ِيه َو َسلَّم فيقول‪ :‬اللهم! صل على‬
‫الثانية‪ ،‬ثم يصلي على النبي َ‬

‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪[ .])948‬اين حديث قبالً هم به شماره‌ي ‪ ،430‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])3166‬و ترمذي [(‪ ])1028‬روايت كرده‌اند و ترمــذي گفتــه اســت ‪ :‬حــديثي حســن‬
‫است‪.‬‬
‫‪57‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫محمد وعلى آل محمد‪ .‬واألفضل أن يتممه بقوله‪ :‬كما صليت على‬


‫إبراهيم! إلى قوله حميد مجيد‪ ،‬وال يفعل! ما يفعله! كثير من العوام من قولهم‪:‬‬
‫{إن اللَّه ومالئكته يصلون على النبي } اآلية (‪ 56‬األحزاب)! فإنه ال تصح‬
‫صالته إذا اقتصر عليه‪ ،‬ثم يكبر الثالثة ويدعو للميت وللمسلمين بما‬
‫سنذكره من األحاديث إن شاء اللَّه تعالى‪ !،‬ثم يكبر الرابعة! ويدعو‪ .‬ومن‬
‫أحسنه‪ :‬اللهم ال تحرمنا أجره‪ ،‬وال تفتنا بعده‪ ،‬واغفر لنا وله‪ .‬والمختار أنه‬
‫يطول الدعاء في الرابعة خالف ما يعتاده أكثر الناس؛ لحديث ابن أبي أوفى‬
‫الذي سنذكره إن شاء اللَّه تعالى (انظر الحديث رقم ‪ )937‬فأما األدعية‬
‫المأثورة بعد التكبيرة! الثالثة فمنها‪:‬‬
‫(كسي كه نماز جنازه را مي‌خواند) چهـار بـار تكبـير مي‌گويد؛ بعد از تكبـير اول‪،‬‬
‫اعوذ باهلل‪ ...‬و سپس سوره‌ي فاتحه را مي‌خوانـد‪ ،‬سـپس تكبـير دوم را مي‌گويد و بعد از‬
‫اين تكبير‪ ،‬بر پيامبرص صلوات مي‌فرستد و مي‌گويد‪« :‬اللهم! صل علي محمــد‪ ،‬و علي‬
‫آل محمد‪ :‬بارخدايا! بر محمد و آل او درود بفرست) و بهــتر آن است كه آن را با «كما‬
‫صليت علي ابراهيم و علي آل ابراهيم في العالمين انك حميد مجيد» تمـام كند‬
‫و كارهايي كه بسياري از عاميان انجام مي‌دهند و در هنگام اداي نماز جنازه اين آيه را‬
‫مي‌خوانند‪:‬‬
‫‪(       ‬االحزاب‬
‫‪)56 /‬‬
‫نكنــد‪ ،‬زيرا اگر به آن اكتفا كنــد‪ ،‬نمــازش درست نيســت؛ ســپس تكبــير ســوم را‬
‫مي‌گويد و با (دعاهاي وارد در) آن‌چه از احاديث ـ ان شــاء هللا ـ ـ ذكر خــواهيم كــرد‪،‬‬
‫براي ميت و مسلمانان ديگر دعا مي‌كند؛ سپس تكبير چهــارمـ را مي‌گويدـ و دعا مي‌ند‬
‫و از بهــترين دعاها در اين‌جا اين دعاســت‪« :‬اللهم! ال تحرمنا اج‪yy‬ره‪ ،‬و ال تفتنا‬
‫بعده‪ ،‬و اغفرلنا و له‪ :‬بار خدايا! ما را از اجر او محــرومـ نفرما و بعد از او ما را‬
‫به فتنه مبتال و گمراه نكن و ما و او را بيامرز» و پســنديده‌تر اين است كه در تكبــير‬
‫چهارم دعا را طــول دهد ــ بــرخالف آن‌چه اغلب مــردم بــدان عــادت دارند ــ به دليل‬
‫‪58‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫حــديث «ابن ابي اوفي»ـ كه ان شــاء هللا به زوديـ آن را ذكر مي‌كــنيمـ و اما دعاهــاي‬
‫مأثوره بعد از تكبير سوم بسيار است از جمله‪:‬‬

‫مالك رضي اللَّه عنه قال‪ :‬صلَّى رسول‬ ‫عوف بن ٍ‬ ‫عبد الرمح ِن ِ‬ ‫‪ -935‬عن أيب ِ‬
‫ت ِم ْن ُدعائِِه َو ُهو َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ول‪« :‬اللَّ ُه َّم‬ ‫وسلَّم َعلى َجنَ َاز ٍة‪ ،‬فَ َحفظْ ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫اللَّه َ‬
‫وسع م ْدخلَه وا ْغ ِس ْله بِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫املاء‬ ‫ُ‬ ‫ف عْنهُ‪َ ،‬وأَك ِر ْم ُنزلَهُ‪َ ،‬و ِّ ْ ُ َ ُ‬ ‫وارمحْهُ‪ ،‬وعاف ِه‪ْ ،‬‬
‫واع ُ‬ ‫ا ْغف ْر لَهُ‪ْ ،‬‬
‫ِ‬ ‫من َّ‬ ‫ِ‬
‫الدنَس‪َ ،‬وأَبْدلْهُ‬ ‫ض َ‬ ‫األبيَ َ‬‫ت الثَّوب ْ‬ ‫من اخلَـطَايَا‪ ،‬كما َنقَّْي َ‬‫والث ْل ِج والْ َربد‪ ،‬و َنقِّه َ‬
‫َّ‬
‫وأد ِخ ْله‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫من َز ْوج ِه‪ْ ،‬‬ ‫وز ْوجاً خَرْي اً ْ‬ ‫من ْأهله‪َ ،‬‬
‫ِ‬
‫دارا خرياً م ْن َدا ِره‪َ ،‬وأ َْهالً َخرياً ْ‬
‫ت أَ ْن أَ ُكو َن أنَا َ‬
‫ذلك‬ ‫اب النَّار» َحىَّت مَتَنَّْي ُ‬‫اب ال َقرْبِ ‪ ،‬و ِمن َع َذ ِ‬
‫اجلنَّةَ‪ ،‬وأ َِع ْذه من َع َذ ِ‬
‫َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ت‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫املَيِّ َ‬
‫‪ .935‬از «ابوعبـــدالرحمن عـــوف بن مالـــك» ــــ‪ ‌‬ـ روايت شـــده است كه گفت‪:‬‬
‫پيامبرـص بر جنـــازه‌اي نمـــاز مي‌خوانـــد‪‌،‬بعضي از دعـــاي او را حفظ كـــردم كه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫‪3‬ف عْن ‪33‬هُ‪َ ،‬وأَك ‪ِ 3‬ر ْم ُنزلَ ‪33‬هُ‪َ ،‬وو ِّس ‪ْ 3‬ع‬ ‫وارمحْ ‪33‬هُ‪ ،‬وعاف ‪3ِ 3‬ه‪ْ ،‬‬
‫واع‪ُ 3‬‬ ‫مي‌فرمود‪« :‬اللَّ ُه َّم ا ْغف‪3ْ 3‬ر لَ ‪33‬هُ‪ْ ،‬‬
‫ت الثَّوب‬ ‫ِ‬ ‫م ْدخلَ‪33 3 3 3 3‬ه وا ْغ ِس ‪ْ 3 3 3 3 3‬له بِ ِ‬
‫من اخلَـطَايَا‪ ،‬كما َنقَّْي َ‬ ‫والث ْل ِج والْ‪3َ 3 3 3 3 3‬ربد‪ ،‬و َنقِّه َ‬
‫املاء َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َ ُ‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وز ْوج ‪3‬اً‬
‫من ْأهل ‪33‬ه‪َ ،‬‬ ‫من ال ‪3َّ 3‬دنَس‪َ ،‬وأَبْدلْ ‪33‬هُ دارا خ ‪33‬رياً م ْن َدا ِره‪َ ،‬وأ َْهالً َخ‪33‬رياً ْ‬ ‫ض َ‬ ‫األبيَ َ‬ ‫ْ‬
‫اب ال َقرْبِ ‪ ،‬و ِمن َع َذ ِ‬
‫وأد ِخ ْله اجلنَّةَ‪ ،‬وأ َِع ْذه من َع َذ ِ‬ ‫ِ‬
‫اب النَّار‪ :‬خدايا!‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫من َز ْوج ِه‪ْ ،‬‬ ‫خَرْي اً ْ‬
‫او را بيامرزـ و به او رحم كن و وي را خالصي ده و خطاهـــــايـ او را عفو كن و‬
‫نصيب او را در بهشت نيكو قرارـ بده و قــبر و جــاي او را وســعت ده و گنــاه او را با‬
‫آب و برف و تگرگ بشويـ و او را از گناهان پــاك كن‪ ،‬همان‌گونه كه لبـاس سـفيد را‬
‫از چرك و پليدي پاك مي‌كني و به او خانه‌اي بهتر از خــانه‌ي دنيا و خــانواده‌اي بهــتر‬
‫از خانواده‌ي خودش و همسري نيكوترـ از همسر خودش عــوض ده و مــرحمت كن و‬
‫او را وارد بهشت كن و از عذاب قبر و دوزخ پناه ده»‪( ،‬راوي مي‌گويد‪ :‬تا انــدازه‌اي‬
‫‪1‬‬
‫اين دعاها عالي و پرمعنيـ بود) كه تمنا كردم كاش آن مرده‪ ،‬من مي‌بودم!‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪.])963‬‬
‫‪59‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫عن أبيه‪ - ،‬وأبوه‬ ‫لي ْ‬ ‫اهيم األ ْش َه َّ‬


‫‪ -936‬وعن أيب ُهريرة وأيب َقتَ َاد َة‪ ،‬وأيب ْإبَر َ‬
‫وسلَّم أنَّه صلَّى َعلى‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ايب ‪   - ‬رضي اللَّه عنهم‪َ ،‬ع ِن ِّ‬
‫النيب َ‬ ‫ص َح ٌّ‬‫َ‬
‫صغرينا َو َكب ِرينَا‪ ،‬وذَ َك ِرنَا َوأُْنثَانَا‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫حِل‬
‫َجنَ َازة فقال‪« :‬اللَّهم اغفر َِّينَا َوميِّتنا‪َ 3،‬و َ‬
‫اإلس ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫الم‪َ ،‬و َم ْن َتو َّفْيتَه منَّا‬ ‫َحيِه على ْ‬ ‫َحَيْيتَه منَّا فأ ْ‬
‫من أ ْ‬ ‫وشاهدنا َوغائبنَا‪ 3.‬اللَّ ُه َّم ْ‬ ‫َ‬
‫َجَرهُ‪َ ،‬وال َت ْفتِنَّا َب ْع َدهُ» رواه الرتمذي من‬ ‫ِ‬
‫َفَت َوفَّهُ َعلى اإلميان‪ ،‬اللَّ ُه َّم ال حَتْ ِر ْمنا أ ْ‬
‫لي‪ ،‬ورواه أبو داود من رواية أيب هريرة وأيب َقتَ َاد َة‪ .‬قال‬ ‫واألشه ِّ‬
‫َ‬ ‫رواية أيب ُهَريْر َة‬
‫الرت ِمذي‬ ‫خاري ِ‬ ‫ِ‬
‫وم ْسل ٍم‪ ،‬قال ْ‬ ‫حيح على َش ْرط البُ ِّ ُ‬ ‫ص ٌ‬ ‫احلاكم‪ :‬حديث أيب هريرة َ‬
‫َص ُّح‬ ‫ِ‬
‫لي‪ .‬قال البخاري‪َ :‬وأ َ‬ ‫َصح روايات هذا احلديث روايةُ األَ ْش َه ِّ‬ ‫البخاري‪ :‬أ ُّ‬
‫ُّ‬ ‫قال‬
‫ف بن ٍ‬
‫مالك‪.‬‬ ‫شيء يف هذا الباب حديث عو ِ‬
‫ْ‬
‫‪ .936‬از ابـــوهريره و ابوقتـــاده و «ابـــوابراهيم اشـــهلي» از پـــدرش ـ‌ كه پـــدرش‬
‫صحابي بود ‌ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفتنــد‪ ‌:‬پيامبرص بر جنــازه‌اي نمــاز خواندند و‬
‫اه ِدنا‬
‫فرمودند‪« :‬اللَّهم اغفر حِل ِّينا وميِّتِن‪33‬ا‪ ،‬وص ‪3‬غرينا و َكب ِرينَ‪33‬ا‪ ،‬وذَ َك ِرنَا وأُْنثانَ‪33‬ا‪ ،‬وش ‪ِ 3‬‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬
‫َ‬ ‫ََ َ‬
‫َحيِه على اإل ْس ‪ِ 3 3 3 3 3‬‬ ‫ِ‬
‫الم‪َ 3،‬و َم ْن َتو َّفْيتَه منَّا َفَت َوفَّهُ َعلى‬ ‫َحَيْيتَه منَّا فأ ْ‬
‫من أ ْ‬‫َوغائبنَ‪33 3 3 3 3‬ا‪ 3.‬اللَّ ُه َّم ْ‬
‫‪3‬دهُ‪ :‬بار خدايا! زنده‌ي ما و مرده‌ي مــا‪،‬‬ ‫َج‪3َ 3‬رهُ‪َ ،‬وال َت ْفتِنَّا َب ْع ‪َ 3‬‬ ‫ِ‬
‫اإلميان‪ ،‬اللَّ ُه َّم ال حَتْ ِر ْمنا أ ْ‬
‫كوچك ما و بزرگ ما‪ ،‬مرد ما و زن ما و حاضرـ ما و غايب ما را ببخش و بيامرز؛‬
‫پروردگارا! هر كس از ما را زنده گردانيدي‪ ،‬او را بر دين اسالم زنــده گــردان و هر‬
‫كدام از ما را ميراندي‪ ،‬بر ايمان بميربان؛ خدايا! ما را از اجر او محــروم نكن و بعد‬
‫‪1‬‬
‫از او ما را (به گناه و گمراهي) مبتال نكن!»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذي [(‪ ])1024‬از روايت ابوهريره و اشهلي‪ ،‬و ابوداود [(‪ ])3201‬از روايت ابوهريره و‬
‫ابوقتاده‪ ،‬روايت كرده‌اند‪ ،‬حاكم گفته است ‪ :‬حديث ابوهريره بنا بر شرط بخاري و مسلم‪ ،‬صحيح‬
‫است؛ ترمذي گفته است ‪ :‬بخاري مي‌گويد ‪ :‬جامع‌ترين روايات اين حديث‪ ،‬روايت اشهلي اســت؛‬
‫بخاري گفته است ‪ :‬صحيح‌ترين حديث در اين باب‪ ،‬حديث عوف بن مالك است‪.‬‬
‫‪60‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫مسعت َر ُسول اللَّه َ‬
‫ِ‬
‫ريَر َة َرضي اللَّهُ َعْنهُ قال‪ُ :‬‬
‫‪ -937‬وعن أيب ُه ْ‬
‫صوا لهُ الدُّعاءَ» رواه أبوداود‪.‬‬ ‫وسلَّم يقول‪« :‬إذ صلَّيتم على امليِّت‪ 3،‬فأ ِ‬
‫َخل ُ‬
‫ْ‬ ‫َْ َ َ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫‪ .937‬از ابـــوهريره ــــ ‪ ‬ـ روايت شـــده است كه گفت‪ ‌:‬از پيامبرص شـــنيدمـ كه‬
‫مي‌فرمــود‪« :‬هر وقت بر مــرده نمــاز خوانديد‪ ،‬خالصــانه بــراي او دعا كنيد و او را‬
‫‪1‬‬
‫مخصوص به دعا گردانيد»‪.‬ـ‬

‫الص ِ‬
‫الة‪َ 3‬على اجلَنَ َازة‪« :‬اللَّ ُه َّم‬ ‫وسلَّم يف َّ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعْنهُ َع ِن الن ِّ‬
‫َّيب َ‬ ‫‪َ -938‬‬
‫وح َها‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ت‬ ‫ِ‬
‫لإلسالم‪َ ،‬وأَنْ َ‬ ‫ت َخلَ ْقتَها‪ ،‬وأَنْ َ‬‫أَنْت ربُّ َها‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ت ُر َ‬ ‫ض َ‪3‬‬‫ت َقبَ ْ‬ ‫ديَت َها‬
‫ت َه ْ‬
‫فاغف ْر لهُ»‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬ ‫اك شفعاء لَه ِ‬ ‫لم بِ ِسِّرها َو َعالنيتِها‪ْ 3،‬‬
‫جئنَ َ ُ َ ُ‬ ‫أ َْع ُ‬
‫‪ .938‬از ابوهريره ــ‪ ‌‬ـ روايت شــده است كه گفت‪ ‌:‬پيامبرـص بر جنــازه‌اي نمــاز‬
‫‪3‬ديَتها لإلس ‪ِ 3‬‬
‫‪3‬الم‪،‬‬ ‫خواندند و فرمودنــد‪« ‌:‬اللَّ ُه َّم أَنْت ربُّ َه‪33‬ا‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ت َخلَ ْقتَه ‪33‬ا‪ ،‬وأَنْ َ‬
‫ت َه‪َ ْ 3‬‬
‫ِ‬ ‫لم بِ ِسِّرها َو َعالنيتِها‪ْ ،‬‬
‫‪3‬اك ُش‪3‬فعاءَ لَ‪3‬هُ ف‪3‬اغف ْر ل‪3‬هُ‬
‫جئنَ َ‬ ‫وح َها‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ت أ َْع ُ‬ ‫ت ُر َ‬
‫ض َ‪3‬‬ ‫َوأَنْ َ‬
‫ت َقبَ ْ‬
‫بــار خــدايا! تو پروردگــارـ ما هســتي و تو او را آفريديـ و تو او را به اســالم هــدايت‬
‫نمــودي و تو روح او را گرفــتيـ و تو به نهــان و آشــكار او دانــاتري‪ ،‬ما به عنــوان‬
‫‪2‬‬
‫شفيعان او به سوي تو آمده‌ايم‪ ،‬پس او را بيامرز»‪.‬ـ‬

‫ُ ِ‬ ‫صلَّى بِنَا‬ ‫ِ ِ‬
‫صلّى‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫رضي اللَّه عنه قال‪َ :‬‬‫‪ -939‬وعن واثلة بن األسق ِع َ‬
‫يقول‪« :‬اللَّ ُه َّم َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫إن فُال َن ابْ َن‬ ‫مني‪ ،‬فسمعته ُ‬ ‫وسلَّم َعلى ُ‬
‫رج ٍل م َن املُ ْسل َ‬ ‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫فُالن ‪ ‬يف ‪ِ  ‬ذ َّمتِك وحل جبوارك‪ ،‬فَِق ِه فِتنةَ ال َق ‪ ،‬وع َذاب النَّا ِر‪ ،‬وأَنْت أَهل الو ِ‬
‫فاء‬ ‫َ َ ُْ َ‬ ‫ْ َ رْب َ َ َ‬ ‫َ َ َّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫حيم» رواه أبو داود‪.‬‬ ‫الر ُ‬ ‫ت الغَ ُفور َّ‬ ‫واحلَ ْمد‪ ،‬اللَّ ُه َّم فاغف ْر لهُ َو ْارمَح ْهُ‪َ ،‬‬
‫إنك أَنْ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روايت كرده است؛ [(‪.])3199‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود روايت كرده است؛ [(‪.])3200‬‬
‫‪61‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .939‬از «واثله بن اسقع» ـ ‪ ‬ـ‌ روايت شده است كه گفت‪ ‌:‬پيامبرـص در خوانــدن‬
‫نماز جنــازه‌ي مــرد مســلماني بــراي ما امــامت فرمــود كه از او شــنيدم كه مي‌فرمــود‪:‬‬
‫ِِِ‬ ‫ِ‬
‫اب‬
‫‪3‬ل جبوارك‪ ،‬فَق‪33 3‬ه فْتنَ ‪3 3‬ةَ ال َقرْب ‪َ ،‬و َع ‪َ 3 3‬ذ َ‬
‫وح‪َّ 3 3‬‬ ‫إن فُال َن ابْ َن فُالن ‪ ‬يف ‪ ‬ذ َّمتِ‪َ 3 3‬‬
‫‪3‬ك َ‬ ‫«اللَّ ُه َّم َّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ت الغَ ُف‪33 3‬ور‬ ‫الوف‪33 3‬اء واحلَ ْ‪3‬م ‪33‬د‪ ،‬اللَّ ُه َّم ف‪33 3‬اغف ْر ل‪33 3‬هُ َو ْارمَح ْ‪33 3‬هُ‪ ،‬إن‪َ 3 3‬‬
‫‪3‬ك أَنْ َ‬ ‫‪3‬ل َ‬ ‫النَّا ِر‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ت أ ْ‪َ3‬ه ‪ُ 3‬‬
‫ال ‪3َّ 3‬رحيم‪ :‬خـدايا! همانا فالن پسر فالن‪ ،‬تحت عهــده و امـنيت تو و در امــان مجـاورتـ‬
‫ُ‬
‫توســت‪ ،‬پس او را از فتنه‌ي قــبر و عــذاب آتش نگهــدار و تو اهل وفا و (ســزاوار)‬
‫سپاس و ستايشي‪ ،‬خدايا! پس او را بيامرزـ و به او رحم كن كه تو بســيارـ آمرزنــده و‬
‫‪1‬‬
‫مهربان هستي»‪.‬‬

‫ٍ‬
‫‪ -940‬وعن عبد اللَّه ب ِن أيب ْأوىف رضي اللَّه عنهما أَنَّهُ كرَّب على َجنَ َاز ِة ْابنَة لَهُ‬
‫الرابِع ِة َك َق ْد ِر ما ب التَّكْبريت يست ِ‬ ‫ٍ‬
‫غف ُر هلَا َويَ ْدعُو‪ ،‬مُثَّ‬ ‫نْي َ ْ َ‬ ‫َ َنْي َ‬ ‫أ َْربَ َع تَ ْكبِريات‪َ ،‬ف َق َام َب ْع َد َّ َ‬
‫ِ‬ ‫قال‪َ :‬كا َن رس ُ ِ‬
‫صنَ ُع هك َذا ويف رواية‪َ « :‬كَّبَر أ َْربعاً‬ ‫وسلَّم يَ ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬
‫ينه َو َع ْن مِش الِِه‪َ ،‬فلَ َّما‬
‫ت أَنَّه سي َكِّبر مَخْساً‪ ،‬مُثَّ سلَّم عن ميِ ِ‬
‫َ ْ‬ ‫فمكث َساعةً حىَّت ظََنْن ُ‪ُ ُ ُ 3‬‬
‫انْصرف ُق ْلنا لَه‪ :‬ما هذا ؟ فقال‪ :‬إيِّن ال أزي ُد ُكم على ما رأَيت رس ُ ِ‬
‫صلّى‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ْ َ َ َُْ ُ‬ ‫ُ َ‬ ‫ََ‬
‫وسلَّم‪ .‬رواه‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫نع‬
‫صَ‬ ‫صنَ ُع‪ْ ،‬أو‪ :‬هكذا َ‬ ‫وسلَّم يَ ْ‬‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫احلاكم وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬

‫‪ .940‬از عبدهللا بن ابي اوفي ـ م ـ روايت شده است كه او بر جنازه‌ي دخــتر خــود‬
‫(در نماز جنازه‌اش) چهار تكبير خواند و بعد از تكبـير چهـارم‪ ،‬به انـدازه‌ي فاصـله‌ي‬
‫ميان دو تكبير منتظر ايستاد و برايش طلب آمـرزش مي‌نمـودـ و دعا مي‌كـردـ و سـپس‬
‫گفت‪ :‬پيامبرـص چنين مي‌كرد‪:‬‬
‫در روايتيـ ديگر آمده است‪ :‬او چهار تكبير گفت و مــدتي توقف كــرد‪ ،‬تا انــدازه‌اي‬
‫كه گمــان بــردم تكبــير پنجم را هم مي‌گويدـ و پس از آن از راست و چپ ســالم گفت‪،‬‬
‫وقتي نماز را تمـام كـرد به او گفـتيم‪ :‬اين چه بـود؟ گفت‪ :‬من هرگز بر آن‌چه كه ديدم‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روايت كرده است؛ [(‪.])3202‬‬
‫‪62‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫پيامبرـص انجـــام مي‌داد‪ ،‬برايتـــان اضـــافه نمي‌كنم‪ ،‬يا (گفت)‪ :‬پيامبرص اين‌چـــنين‬
‫‪1‬‬
‫مي‌كرد‪.‬‬

‫‪ -158‬باب ا ِإلسراع بالجنازة‬


‫باب تسريع در تشييع و دفن جنازه‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -941‬عن أيب ُهَر ْيَر َة رض َي اللَّهُ عنه َعن الن ِّ‬
‫َّيب َ‬
‫ِ‬ ‫«أَس ِرعوا بِاجلناز ِة‪ ،‬فَإ ْن تَك حِل‬
‫ِّموهنا إلَْي ِه‪َ ،‬وإ ْن تَك ِس َوى ذل َ‬
‫ك‪،‬‬ ‫صا َةً‪ ،‬فَ َخْيٌر ُت َقد ُ‬‫ُ َ‬ ‫ْ ُ ََ َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫ضعُونَهُ‪َ 3‬ع ْن ِرقَابِ ُك ْم» ٌ‬
‫فَ َشٌّر تَ َ‬
‫ٍ ِ‬
‫ويف رواية ملُ ْسل ٍم‪« :‬فَ َخْيٌر ُت َقد ُ‬
‫ِّمو َن َها َعلَْيه»‪.‬‬
‫‪ .941‬از ابوهريره ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودند‪« :‬جنــازه را زود‬
‫راه بيندازيد و دفن كنيد؛ زيرا اگر صــالح باشــد؛ خــيري است كه شــما او را به آن‬
‫نزديك مي‌كنيد و اگر غير اين باشد‪ ،‬شري است كه او را ازگردن خــود برمي‌داريدـ و‬
‫‪2‬‬
‫خود را از او رها مي‌سازيد»‪.‬ـ‬
‫در روايتيـ ديگر از مسلم آمده است‪« :‬اگر صالح باشــد‪ ،‬خــير و احســاني است كه‬
‫شما او را بر آن وارد مي‌سازيد»‪.‬‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه‬ ‫ي رضي اللَّه عنه قَ َ‬ ‫‪ -942‬وعن أيب ٍ‬
‫سعيد اخلُ ْد ِر ِّ‬
‫َّيب َ‬ ‫ال‪َ :‬كا َن الن ُّ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬
‫‪3‬ال َعلى أَعنَ‪3‬اق ِه ْم‪ ،‬فَ‪33‬إ ْن َ‪3‬ك ْ‬
‫‪3‬انت‬ ‫الر َج ُ‬‫احتَملَ َها ِّ‬
‫‪3‬ول‪« :‬إذا ُوض‪َ 3‬عت اجلنَ‪3َ 3‬ازةُ‪ ،‬فَ ْ‬ ‫و َس‪3‬لَّم َي ُق ُ‬
‫ألهلِ َ‪3‬ه ‪33‬ا‪ :‬يَ َاو ْيلَ َها أَيْ َن‬
‫ت ْ‬
‫ص ‪3 3‬احلةً‪ ،‬ق‪33 3‬الت‪ :‬قَ‪33 3‬دِّموين‪ ،‬وإ ْن َ‪3‬ك ‪33‬انَت َغ ‪3‬ي ‪33‬ر حِل ٍ‬
‫ص ‪3 3‬ا َة‪ ،‬قَ‪33 3‬الَ ْ‬
‫ْ َْ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ص‪3‬عِ َق»‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫هِب‬
‫‪3‬ل َش‪ْ 3‬يء إالَّ اإلنس‪33‬ا َن‪َ 3،‬ولَ‪3ْ 3‬و مَس َع اإلنْ َس‪3‬ا ُن‪ 3،‬لَ َ‬ ‫ص‪ْ 3‬وَت َها ُ‪3‬ك ُّ‬
‫تَ‪ْ 3‬ذ َهبُو َ‪3‬ن َ‪33‬ا‪ ،‬يَ ْس‪َ 3‬م ُع َ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬حاكم [(‪ ])1/360‬روايت كرده است و گفته است ‪ :‬حديثي صحيح است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1315‬م (‪.])944‬‬
‫‪63‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .942‬از ابوسعيدـ خدري ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرـص فرمودند‪« :‬وقــتيـ كه‬
‫جنــازه‌اي بر زمين نهــاده و آمــاده‌ي بــردن شد و مــردان آن را بر دوش خــود حمل‬
‫كردنــد‪ ،‬اگر صــالح باشــد‪ ،‬مي‌گويد‪ :‬مــرا پيش ببريد! و اگر غــير صــالح باشــد‪ ،‬به‬
‫خــانواده‌اش مي‌گويد‪ :‬اي واي بر او! او را به كجا مي‌بريد؟ـ و هر چــيزي جز انســان‬
‫‪1‬‬
‫صداي او را مي‌شنودـ و اگر انسان بشنود‪ ،‬بيهوش و نقش بر زمين مي‌شود»‪.‬‬

‫‪ -159‬باب تعجيل قضاء الدين عن الميت‬


‫والمبادرة إلى تجهيزه إال أن يموت فجأة فيترك حتى‬
‫يتيقن موته‬
‫باب تعجيل در پرداخت قرض مرده و اقدام به تجهيز او‪،‬‬
‫جز كسي كه به مرگ ناگهاني بميرد كه هم‌چنان گذاشته‬
‫مرگش يقين حاصل شود‬ ‫مي‌شود تا از ِ‬
‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫‪ -943‬عن أَيب هريرة رضي اللَّه عنه‪ ،‬عن النيب َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫ضي َعْنهُ»‪.‬رواه الرتمذي وقال‪ :‬حديث‬ ‫س امل ْؤم ِن ُم َعلَّ َقةٌ بِ َديْنه َحىَّت يُ ْق َ‬ ‫« َن ْف‬
‫ُ ُ‬
‫حسن‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .943‬از ابوهريره ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودند‪« :‬جــان مــؤمن به‬
‫‪2‬‬
‫قرض او معلق است‪ ،‬تا وقتيـ كه از جانب او و از مالش پرداخت شود»‪.‬‬

‫بن الْبََر ِاء بن عازب‬ ‫وح َو ٍح رضي اللَّهُ عنه أَ ْن طَْل َحةَ َ‬ ‫صنْي ِ بن ْ‬ ‫‪ -944‬وعن ُح َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ال‪ :‬إيّن ال‬ ‫وسلَّم َيعُ ُ‬
‫ودهُ َف َق َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رضي اللَّه عْنهما َم ِرض‪ ،‬فَأتَاهُ الن ُّ‬
‫َّيب َ‬
‫ث فِ ِيه املوت فَ ِ‬
‫آذنُوين بِِه َو َع ِّجلُوا بِِه‪ ،‬فَإنَّهُ ال َيْنبَغِي‪ 3‬جلِي َف ِة‬ ‫َْ ُ‬ ‫أ َُرى طَْلحةَ إالَّ ق ْد َح َد َ‬
‫س َبنْي َ ظَ ْهَرايَنْ أ َْهلِ ِه»‪  .‬رواه أبو داود‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ب‬
‫َ‬ ‫ْ‬‫حُت‬ ‫ن‬
‫ْ‬ ‫أ‬ ‫ُم ْسلِ ٍ‬
‫م‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاري روايت كرده است؛ [(‪.])1314‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذي [(‪ ])1078‬روايت كرده و گفته است ‪ :‬حديثي حسن است‪.‬‬
‫‪64‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .944‬از «حصين بن وحوح» ـ‪ ‌‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬طلحه بن براء ـ ‪ ‬ـ‬
‫بيمار شد‪ ،‬پيامبرـص به عيادت او آمدند و فرمودند‪ :‬درباره‌يـ طلحه گمــاني نــدارم جز‬
‫اين كه مرگش نزديك شده است‪ ،‬پس (هرگاه فوت كرد) مـرا از مـرگ او بـاخبر كنيد‬
‫و درحقـ (غسل و كفن و دفن) او تعجيل نماييد؛ زيرا بر جنـــازه‌ي هيچ مســـلمانيـ‬
‫‪1‬‬
‫سزاوار نيست كه ميان خانواده‌اش محبوس و نگه داشته شود»‪.‬‬

‫‪ -160‬باب الموعظة عندا القبر‬


‫باب موعظه در كنار قبر‬

‫علي َر ِض َي اللَّهُ عنه قال‪ُ :‬كنَّا يف جنَ َاز ٍة يف بَِقيع الْغَْرقَد فَأَتَانَا َر ُس ُ‬
‫ول‬ ‫‪ -945‬عن ٍّ‬
‫خِم‬ ‫ِ‬
‫س َو َج َع َل‬ ‫صَرةٌ َفنَ َك َ‬‫وسلَّم‪ ،‬ف َق َع َد‪ ،‬وقع ْدنَا َح ْولَهُ َو َم َعهُ ْ َ‬ ‫اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ب م ْق َع ُدهُ ِم َن النَّا ِر‬ ‫ِ‬ ‫يْن ُكت مِبِخصرتِِه‪ ،‬مث قال‪ :‬ما ِمن ُكم ِمن أ ٍ‬
‫َحد إالَّ َوقَ ْد ُكت َ‬ ‫ْ ْ َ‬ ‫َ ُ ْ َ‬
‫َّك ُل على كتابنَا ؟ فقال‪:‬‬ ‫ول اللَّ ِه أَفَالَ َنت ِ‬
‫وم ْق َع ُدهُ ِم َن اجلنَّة» فقالوا‪ :‬يا َر ُس َ‬
‫َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ ِ‬
‫متام احلديث‪ٌ ،‬‬ ‫«اع َملُوا‪ ،‬فَ ُكلٌّ ُميَ َّسٌر ل َما ُخل َق لَهُ» وذ َكر َ‬ ‫ْ‬
‫‪ .945‬از حضــرت علي ـــ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه گفت‪ :‬ما بــراي انجــام دادن‬
‫كارهــايـ جنــازه‌اي در «بقيع غرقــد» بــوديم‪ ،‬پيامبرـص به ميان ما تشــريف آورد و‬
‫عصايي با خود داشت‪ ،‬سپس نشست و ما هم اطرافـ او نشستيم‪ ،‬پيامبرص سرش را‬
‫فرو انداخت و با نوك عصايش بر زمين مي‌زدندـ و سپس فرمودنــد‪« :‬هر يك از شــما‬
‫محل و مــوقعيتش در آتش يا بهشت تعــيين شــده اســت»‪ ،‬گفتنــد‪ :‬اي رســول خــدا! پس‬
‫(وقتي كه چنين است) آيا بر نامه‌ي اعمال خود تكيه نكنيم؟ فرمودند‪(« :‬نه) عمل كنيد‬
‫زيرا هــركس بــراي چــيزي آمــاده شــده كه به منظــور آن خلق شــده اســت»‪ .‬و بقيه‌ي‬
‫‪2‬‬
‫حديث را ذكر كرد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روايت كرده است؛ [(‪.])3159‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1362‬م (‪.])2647‬‬
‫‪65‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -161‬باب الدعاء للميت بعد دفنه والقعود عند‬


‫قبره ساعة‬
‫ُّ‬
‫للدعاء له واالستغفار والقراءة‬
‫باب دعا براي مرده بعد از دفن و نشستن كنار قبرش جهت‬
‫قرائتيلى عثمان بن‬
‫َْ ُ ْ َ ُ َعفَّا َن‬ ‫وقيل‪ :‬أبو ل‬ ‫عبدو اللَّه‪،‬‬
‫استغفار و‬ ‫براي او‬ ‫عن أيب عمرو ‪  ‬دعا‬
‫وقيل‪ :‬أبو‬ ‫َْ‬ ‫‪-946‬‬
‫ت‬‫غ من دفن امليِّ ِ‬
‫وسلَّم إذا َفر َ‬
‫َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬‫َ‬ ‫رضي اللَّه عنه قال‪ :‬كا َن الن‬
‫َّيب‬
‫ُّ‬
‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َّثبيت فإنَّهُ اآلن يُسأ َُل»‪.‬رواه‪3‬‬
‫وسلُوا لَهُ الت َ‬ ‫ف علَيه‪ ،‬وقال‪« :‬استغف ُروا‪ 3‬ألخي ُكم َ‬ ‫وقَ َ‬
‫أبو داود‪.‬‬

‫‪ .946‬از ابوعمروـ ـ و گفته‌اند‪ :‬ابوعبدهللا و گفته‌اند‪ :‬ابوليلي ـ عثمان بن عفان ـ ‪ ‬ـ‬


‫روايت شده است كه گفت‪ :‬پيامبرص هرگاه از تجهيز و تكفين مرده‌اي فــارغـ مي‌شــد‪،‬‬
‫بر قبر او مي‌ايستاد و مي‌فرمود‪« :‬براي برادر‌تان طلب آمــرزش كنيد و ثــابت مانــدن‬
‫(بر ايمــان و شــهادت) را بــراي او (از خــدا) بخواهيد؛ زيرا اكنــون از وي ســؤال‬
‫‪1‬‬
‫مي‌شود»‪.‬‬

‫دفنتموين‪ ،‬فأقيموا َح ْول‬ ‫‪ -947‬وعن عمرو بن العاص رضي اللَّه عنه قال‪ :‬إذا ُ‬
‫س بِكم‪ ،‬وأ َْعلم ماذا أ َُر ِاج ُع‬
‫َستَأنِ َ‪3‬‬
‫ور‪ ،‬ويُ َق َّس ُم حلْ ُمها َحىت أ ْ‬ ‫قَ ِربي قَ ْد َر ما تُ َ‬
‫نح ُر َجُز ٌ‬
‫بِِه ُر ُس َل ريِّب ‪ .‬رواه مسلم‪ .‬وقد سبق بطوله‪.‬‬

‫ب أن يقرأَ ِعْن َده شيء ِمن ال ُق ِ‬


‫رآن‪َ ،‬وإن َختَ ُموا‬ ‫ُّ‬ ‫ح‬ ‫ت‬ ‫س‬ ‫وي‬ ‫ه‪:‬‬‫َّ‬
‫ل‬ ‫ال‬ ‫ه‬ ‫قال الشَّافِعِي رمِح‬
‫َ‬ ‫ٌ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُّ َ‬
‫ال ُقرآن ِعْندهُ كا َن َحسناً ‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روايت كرده است ؛ [ (‪.])3221‬‬
‫‪66‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .947‬از عمرو بن عاص ـ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه گفت‪ :‬وقــتي مــرا دفن كرديد‬
‫در اطرافـ قبر من به اندازه زماني كه شتر كشته و گوشتش تقسيم مي‌شــود‪ ،‬بايســتيد‪،‬‬
‫تا (به سبب شما) به حالت خود‪ ،‬انس گيرم و بدانم كه چگونه فرســتادگانـ پروردگــارم‬
‫‪1‬‬
‫را جواب مي‌دهم‪.‬‬
‫«امــام شــافعيـ‪ /‬مي‌فرمايد‪ :‬مســتحب است كه در كنــار قــبرش‪ ،‬قســمتي از قــرآن‬
‫خوانده شود و اگر قرآن را در كنار او ختم كنند‪ ،‬نيكو و زيباست‪.‬‬

‫‪ -162‬باب الصدقة عن الميت والدعاء له‬


‫باب صدقه و دعا براي مرده‬
‫قال هللا تعالي‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪(      ‬حشر ‪/‬‬
‫‪)10‬‬
‫«كســــاني كه بعد از مهــــاجرين و انصــــار (به دنيا) مي‌آينــــد‪ ،‬مي‌گوينــــد‪:‬‬
‫پروردگارا! ما را و برادران ما را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته‌انــد‪،‬‬
‫بيامرز»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫وع ْن عائِ َشةَ َرضي اللَّهُ َعْن َها أ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َّيب َ‬
‫َن َر ُجالً قال للن ِّ‬ ‫َ‬ ‫‪َ -948‬‬
‫َجٌر إن‬ ‫ص َّدقَ ْ‬
‫ت‪َ ،‬ف َهل هلَا من أ ْ‬ ‫ت َن ْف ُس َها َوأ َُر َاها لو تَ َكلَّ َم ْ‬
‫ت‪ ،‬تَ َ‬ ‫َّ‬
‫إن أ ُِّمي افتُلتَ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫تص َّدقْ ُ‬
‫ت َعْن َها ؟ قال‪َ « :‬ن َع ْم»‪ٌ .‬‬ ‫َ‬
‫‪ .948‬از حضــرت عايشه ـ ـ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه مــردي به پيامبرـص گفت‪:‬‬
‫مــادرمـ به مــرگ ناگهــاني درگذشتـ و من معتقــدم كه اگر مي‌توانست صــحبت كند و‬
‫صحبت مي‌كرد‪( ،‬درخواست) احسان و صدقه مي‌كرد‪ ،‬آيا اگر براي او صــدقه بــدهم‬
‫‪2‬‬
‫مأجور خواهد بود؟ فرمودند‪« :‬بله»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪ .])121‬روايت كامل اين حديث [به شماره‌ي ‪ ،]711 :‬گذشت‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1388‬م (‪.])1004‬‬
‫‪67‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -949‬وعن أيب ُهَر ْيَر َة َرضي اللَّه َعْنهُ َّ‬
‫أن ُ‬ ‫َ‬
‫الث‪ :‬صدقٍَة جاري ٍة‪ ،‬أو ِعلم يْنَت َفع بِه‪ِ،‬‬
‫«إذا مات اإلنسا ُ‪3‬ن انقطَع عملُه إالَّ ِمن ثَ ٍ‬
‫ُ ُ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َُ‬ ‫َ َ َ‬
‫صا ٍحل يَدعُو له» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ٍ‬
‫أ َْو َولَد َ‬
‫‪ .949‬از ابوهريره ـ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه پيامبرص فرمودنــد‪« :‬وقــتيـ انســان‬
‫بمـــيرد‪ ،‬ثـــواب عمل او (جز از سه مـــورد) قطع مي‌شـــود‪ )1( :‬صـــدقه‌اي جاريه و‬
‫هميشــگي؛ (‪ )2‬علمي كه از آن بهــره گرفته شــود؛ (‪ )3‬فرزند صــالحي كه بــراي او‬
‫‪1‬‬
‫دعاي خير كند»‪.‬‬

‫‪ -163‬باب ثناء الناس على الميت‬


‫باب ستايش مردم از مرده‬

‫مروا جبَنَ َاز ٍة‪ ،‬فَأَثنَوا َعلَْي َها َخرياً فقال ُّ‬
‫النيب‬ ‫َنس رضي اللَّه عنه قال‪ُّ :‬‬ ‫‪ -950‬عن أ ٍ‬
‫يبُ‬ ‫َثنوا‪ 3‬عليها َشراً‪َ ،‬ف َقال النَِ‬
‫ّ‬ ‫َ‬ ‫أ‬‫ف‬
‫َ‬ ‫ى‪،‬‬ ‫ر‬ ‫ُخ‬‫أ‬‫مروا بِ‬‫ُّ‬ ‫مث‬ ‫»‪،‬‬ ‫ت‬ ‫ب‬ ‫ج‬ ‫«و‬ ‫م‪:‬‬ ‫وسلَّ‬ ‫صلّى اهلل علَي ِ‬
‫ه‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َْ‬
‫ابن اخلَطَّاب َر ِض َي اللَّه َعْنهُ‪ :‬ما‬ ‫ِ‬
‫مر ُ‬ ‫ت» َف َقال عُ ُ‬ ‫«وجبَ ْ‬‫وسلَّم‪َ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫شراً‪،‬‬ ‫ِ‬
‫جبت لَهُ اجلنَّةُ‪ ،‬وهذا أَثنَيتُم عليه ّ‬ ‫ت ؟ قَ َال‪« :‬هذا أَثنَيتُ ْ‪3‬م علَْيه َخرياً‪َ ،‬ف َو ْ‬ ‫وجبَ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫األرض»‪ٌ .‬‬‫ِ‬ ‫جبت لَهُ النًَّ ُار‪ ،‬أنتُم ُش َهداءُ اللَّ ِه يف‬
‫َف َو ْ‬
‫‪ .950‬از انس ـ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه گفت‪ :‬صــحابه از كنــار جنــازه‌اي عبــور‬
‫كردند و بر او ثنا گفتند و به نيكي از او ياد كردنـــد‪ ،‬پيامبرص فرمودنـــد‪« :‬واجب‬
‫شــد!» بعد از كنــار جنــازه‌اي ديگــريـ گذشــتند و از بــدي او بحث نمودنــد‪ ،‬پيامبرص‬
‫فرمودنـــد‪« :‬واجب شـــد!» حضـــرت عمر‪ ‬گفت‪ :‬چه چـــيز واجب شـــد؟ پيامبرص‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪.])1631‬‬
‫‪68‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫فرمودند‪« ‌:‬اين مرده‪ ،‬از او به نيكي ياد كرديد‪ ،‬بهشت براي او واجب شد‪ ،‬و آن يكي‪،‬‬
‫شما از بدي او گفتيد‪ ،‬دوزخ براي او واجب شد‪( ،‬زيرا كــه) شــما شــاهدان خداوندـ در‬
‫‪1‬‬
‫زمين هستيد»‪.‬‬
‫اب‬‫ت إىل عُ ‪3‬م‪3‬ر بن اخلَطَّ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َْ‬ ‫ت املدينَ‪3‬ةَ‪ ،‬فَ َجلَ ْس‪ُ 3‬‬ ‫‪ -951‬وعن أيب األس‪33‬ود ق‪33‬ال‪ :‬قَ‪33‬د ْم ُ‬
‫احبها خَرْي اً فق‪3‬ال عُ َم ُ‪3‬ر‪ :‬وجبت‪،‬‬ ‫رضي اللَّه عْن‪3‬ه فَم َّ‪3‬رت هِبِم جنَ‪3‬ازةٌ‪ ،‬ف‪3‬أُثىن على ص‪ِ 3‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ُ‬
‫‪3‬ال عُم ‪3ُ 3‬ر‪ :‬وجبَت‪ ،‬مث ُم‪3َّ 3‬ر بِالثَّالِثَ ‪3ِ 3‬ة‪،‬‬ ‫احبِها َخ‪33‬رياً‪َ ،‬ف َق‪َ 3‬‬ ‫مث م‪3َّ 3‬ر ب ‪3‬أُخرى‪ ،‬فَ ‪33‬أثىِن على ص ‪ِ 3‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬
‫ت‪ :‬وما‬ ‫ِ‬ ‫فَ‪3 3‬أُثيِن َ على ص‪33 3‬احبها َش‪ًّ3 3‬را‪َ ،‬ف َ‪3‬ق ‪33‬ال عُم‪3ُ 3 3‬ر‪:‬‬
‫‪3‬ال أَبُو األ ْس‪3 3‬ود‪َ :‬ف ُق ْل ُ‬
‫وجبت‪ :‬قَ‪َ 3 3‬‬
‫ْ‬
‫ص ‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه و َس ‪3‬لَّم‪« :‬أَمُّيَا‬
‫َّيب َ‬ ‫لت كما ق‪33‬ال الن ُّ‬ ‫‪3‬ري املؤم‪33‬نني ؟ ق‪33‬ال‪ :‬قُ ُ‬ ‫وجبَت يا أم‪َ 3‬‬
‫خِب‬ ‫ِ‬
‫َدخلَ ‪33‬هُ اللَّه اجلنَّةَ» َف ُقلنَ ‪33‬ا‪ :‬وثَالثَ ‪3‬ةٌ ؟ ق ‪33‬ال‪« :‬وثَالثَ ‪3‬ةٌ»‪3‬‬ ‫ُمس ‪33‬لم َش ‪ِ 3‬ه َد ل ‪33‬هُ أَربع ‪3‬ةٌ َ ‪33‬ري‪ ،‬أ َ‬
‫الواح ِد‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬ ‫«واثنان»‪ 3‬مُثَّ مل نَسأَ لْه عن ِ‬
‫ُ َ‬
‫ِ‬ ‫فقلنا‪ِ :‬‬
‫واثنان ؟ قال‪:‬‬
‫‪ .951‬از «ابواالســود»ـ روايت شــده است كه گفت‪ :‬به مدينه آمــدم و در حضــور‬
‫حضرت عمر بن خطاب ـ ‪ ‬ـ نشستم‪ ،‬ناگهــان جنــازه‌اي را از آن‌جا عبــور دادند و از‬
‫آن به نيكي ياد شد‪ ،‬حضرت عمر‪ ‬فرمود‪ :‬واجب شد! سپس جنازه‌اي ديگر را عبور‬
‫دادند و از آن هم به نيكي ياد شـــد‪ ،‬حضـــرت عمر‪ ‬فرمـــود‪ :‬واجب شـــد! بعد از آن‬
‫جنازه‌ي سوم را عبور دادند و از صاحب آن بد گفته شد‪ ،‬حضرت عمر‪ ‬باز فرمــود‪:‬‬
‫واجب شد! ابواالسود گفت‪ :‬گفتم‪ :‬اي اميرالمؤمنين! چه چيز واجب شــد؟ فرمــود‪:‬ـ من‬
‫سخن پيامبرص را بازگو كردم كه فرمودند‪« :‬هر مســلماني كه چهــار نفر به نيكي او‬
‫شـــهادت دهنـــد‪ ،‬خداوندـ او را داخل بهشت مي‌كنـــد»‪ ،‬گفـــتيم‪(‌:‬شـــهادت) سه نفر نـــيز‬
‫هم» عــرض كــرديم‪( ‌:‬شــهادت) دو نفر هم؟‬ ‫(همين‌طــور اســت)؟ فرمودنــد‪« :‬سه نفر ‌‬
‫‪2‬‬
‫فرمودند‪« :‬دو نفر هم» (ولي) ديگر راجع به شهادت يك نفر از او سؤال نكرديم‪.‬‬

‫‪ -164‬باب فضل ‪ ‬من مات له أوالد صغار‬


‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1367‬م (‪.])949‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاري روايت كرده است؛ [(‪.])1368‬‬
‫باب فضيلت كسي كه چند فرزند صغيرش مرده باشند‬
‫‪69‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫‪ -952‬عن أنس رضي اللَّه عْنه قال‪ :‬قَال ر ُ ِ‬


‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«ما‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫سول اللَّه َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ضل رمْح َتِ ِه‬ ‫ِ‬
‫وت له ثالثَةٌ مل يَبلُغُوا احلِْن َ‬
‫ث إال أدخلَهُ اللَّه اجلنَّةَ بَِف ْ‬ ‫م ْن ُمسل ٍم مَيُ ُ‬
‫ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫اه ْم»‪ُ .‬‬ ‫إيَّ ُ‬
‫‪ .952‬از انس ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودند‪« :‬هر مسلمانيـ كه سه‬
‫فرزندـ كوچك او كه به حد بلوغ نرسيده باشند‪ ،‬بميرند‪ ،‬خداوند به خاطر فضل رحمت‬
‫‪1‬‬
‫خود نسبت به آن فرزندان‪ ،‬آن شخص را وارد بهشت مي‌كند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫ِ‬
‫‪ -953‬وعن أَيب ُهَر ْيَر َة رض َي اللَّهُ عْنهُ قَ َال‪ :‬قَ َ َ ُ‬
‫َّار إِالَّ حَتِ لَّةَ‬ ‫وسلَّم‪« :‬ال مَي وت ِألح ٍد ِمن املسلِ ِمني ثَالثةٌ ِمن ِ‬
‫الولَد ال متَ ُّسهُ الن ُ‬
‫َ َ‬ ‫ُ ُ َ َ ُْ َ‬ ‫َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ال َق َسم» ٌ‬
‫قول اللَّ ِه تعاىل‪ِ ِ ِ ِ   :‬‬ ‫«وحَتِ لَّهُ ال َق َسم» ُ‬
‫ود‪ُ :‬ه َو‬ ‫{وإ ْن مْن ُك ْم إالَّ َوار ُد َها } ‪ُ  ‬‬
‫والو ُر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َّم‪َ .‬عافَانَا اللَّهُ ِمْن َها‪.‬‬ ‫وب َعلَى ْ ِ‬
‫ظهر َج َهن َ‬ ‫ص ٌ‬ ‫جسٌر َمْن ُ‬
‫العبور على ِّ ِ‬
‫الصراط‪َ ،‬و ُه َو ْ‬ ‫ُُ ُ َ‬
‫‪ .953‬از ابوهريره ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودند‪« :‬هر مســلماني كه‬
‫سه فرزنـــدش بميرنـــد‪ ،‬آتش او را لمس نمي‌كنـــد‪ ،‬مگر بـــراي حالل شـــدن ســـوگند‬
‫‪2‬‬
‫(خداوند)»‪.‬‬
‫و معــني حالل شــدن ســوگند آن است كه خداوندـ در قــرآن (ســوگند ياد كــرده و)‬
‫مي‌فرمايد‪:‬ـ‬
‫(مريم ‪)71 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫«هيچ يك از شما نيست كه وارد دوزخ نشود»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1248‬م (‪.])2634‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1251‬م (‪.])2632‬‬
‫‪70‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و ورودـ (چنين كساني به دوزخ) فقط عبور بر «صــراط» است و آن پلي است كه‬
‫بر رويـ دوزخ نصب شده است‪ .‬خداوندـ ما را از آن محفوظ كند!‬
‫‪3‬ال‪3 :‬ج‪3‬اء ِت ام‪33‬رأَةٌ إِىل رس‪ِ 3‬‬ ‫سعيد اخلُ ْد ِر ِّ ِ‬ ‫‪ -954‬وعن أَيب ٍ‬
‫ول‬ ‫َُ‬ ‫ي َرض َي اللَّهُ َعْنهُ قَ‪َ َ َ 3‬‬
‫فاج َع‪3ْ 3‬ل‬
‫ك‪ْ ،‬‬ ‫‪3‬ال حبَ‪33‬ديثِ َ‬ ‫الرج‪ُ 3‬‬ ‫ب ِّ‬ ‫اللَّ ِه ص‪3‬لّى اهلل علَي‪3ِ 3‬ه وس‪3‬لَّم َف َق‪33‬الَت‪ :‬يا رس‪ِ َ 3‬‬
‫ول اللَّه َذ َه َ‬ ‫ْ َُ‬ ‫ُ َْ َ‬ ‫َ‬
‫مِم‬
‫«اجتَ ِم ْع َن َي‪3ْ 3‬و َم َك‪َ 3‬ذا‬
‫‪3‬ال‪ْ :‬‬ ‫‪3‬ك اللَّه‪ ،‬قَ‪َ 3‬‬ ‫‪3‬ك في‪3ِ 3‬ه ُت َعلِّ ُمنَا َّا َعلَّ َ‪3‬م َ‬
‫ك َي ْوم ‪3‬اً نَأْتي‪َ 3‬‬ ‫لَنَا ِم ْن َن ْف ِس ‪َ 3‬‬
‫هن مِم َّا علَّم‪33‬هُ اللَّه‪ ،‬مُثَّ‬
‫ص ‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه و َس ‪3‬لَّم َف َعلَّ َم َّ‬‫‪3‬اه َّن النيب َ‬ ‫‪3‬اجتَ َم ْع َن‪ ،‬فَأَتَ‪ُ 3‬‬
‫َو َك‪َ 3‬ذا» فَ‪ْ 3‬‬
‫ِ‬ ‫ِّم ثَالث ‪3‬ةً من ِ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ ِ‬
‫من النَّار»‬ ‫الولَ ‪33‬د إالَّ ك ‪33‬انُوا هلَا ح َجاب ‪3‬اً َ‬ ‫َ َ‬ ‫‪3‬ال‪« :‬ما مْن ُك َّن من ْام‪3َ 3‬رأَة ُت َق‪33‬د ُ‬ ‫قَ‪َ 3‬‬
‫ِ‬ ‫فَق‪ِ 3‬‬
‫‪3‬الت ْام‪33‬رأَةٌ‪ :‬واث‪33‬ن ِ‬
‫«وا ْثَننْي » متف‪3ٌ 3‬ق‬ ‫ص ‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪33‬ه و َس ‪3‬لَّم َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫‪3‬ال َر ُس ‪ُ 3‬‬ ‫ني ؟ َف َق‪َ 3‬‬ ‫َ َ‬
‫عليه‪.‬‬
‫‪ .954‬از ابوسعيدـ خدري ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬زني نــزد پيامبرص آمد‬
‫و گفت‪ :‬اي رسول خدا! (تنها) مردان به بهره‌گــيري از ســخن تو توفيقـ يافته‌اند (و ما‬
‫زنان بي‌نصيبيم)‪ ،‬پس براي ما هم روزي قرارـ ده كه در آن روزـ نــزد تو بياييم تا از‬
‫علمي كه خداوندـ به تو آموخته است به ما ياد بــــدهي‪ ،‬فرمودنــــد‪« :‬فالن روزـ جمع‬
‫شويد»‪ ،‬زنان‪( ،‬در آن روز) جمع شدند و پيامبرص نزد آنها رفت و از آن‌چه خداوند‬
‫به او آموخته بود‪ ،‬به آنها آموخت و سپس فرمودند‪« :‬هر زني از شما سه فرزندـ خود‬
‫را (بــراي دفن) پيش آورده باشد (هر زني كه سه فرزنــدش مــرده باشــند) آنها يقينــا ً‬
‫براي مادر خود‪ ،‬مــانعي از آتش (جهنم) خواهند بــود»؛ يك زن گفت‪( ‌:‬آيا) دو فرزند‬
‫‪1‬‬
‫هم (چنين است)؟ پيامبرـص فرمودند‪(« :‬بله)‪ ،‬دو فرزند هم»‪.‬‬

‫‪ -165‬باب البكاء والخوف عندا لمرور بقبور‬


‫الظالمين‬
‫ومصارعهم وإظهار االفتقار إلى اللَّه تعالى والتحذير‬
‫من الغفلة عن ذلك‬
‫باب گريه كردن و ترس در هنگام عبور از كنار قبر‬ ‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)1249‬م (‪.])2633‬‬
‫ظالمان و ميدان جنگ ايشان و اظهار عجز و نياز به‬
‫خداي بزرگ و پرهيز از غفلت از آن‌ (صفات)‬
‫‪71‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ص‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه و َس‪3‬لَّم قَ‪َ 3‬‬


‫‪3‬ال‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫َن رس‪ِ َ 3‬‬
‫‪َ -955‬عن ابْ ِن عُ َمر َرض‪َ 3‬ي اللَّه َعْن ُه َما أ َّ ُ‬
‫ِ‬
‫ألص‪3 3‬حابِِه ‪  -  ‬يعين ملا وص‪3 3‬لُوا احلِج‪33‬ر‪ِ :‬دي ‪33‬ار مثُ ‪33‬ود ‪« :-‬ال تَ‪ْ 3 3‬دخلُوا على ه‪33‬ؤ ِ‬
‫الء‬ ‫ُ َ َُ‬ ‫َْ َ َ َ‬ ‫َ ْ َّ َ‬ ‫ْ َ‬
‫ني‪ ،‬فَ ‪ِ3 3‬إ ْن ملْ تَ ُكونُ‪33 3‬وا‪ 3‬ب‪33 3‬اكِني‪ ،‬فَال تَ ‪ْ 3 3‬د ُخلُوا َعلَْي ِه ْم‪ ،‬ال‬ ‫ِ‬
‫ني إِالَّ أَ ْن تَ ُكونُ‪33 3‬وا بَ‪33 3‬اك َ‬ ‫املَُع‪3َّ 3 3‬ذبِ َ‬
‫ِ‬
‫يُص‪3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬يبُ ُك ْم َما أَ َ‬
‫ص‪َ 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬اب ُه ْم» متف‪3ٌ 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬ق علي‪33 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3 3‬ه‪.‬‬

‫وسلَّم بِاحلِ ْج ِر قال‪« :‬ال تَ ْد ُخلُوا‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ويف رواية قال‪ :‬ملا مَّر رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫َّ َ َ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ َّ ِ‬
‫َص َاب ُه ْم إِالَّ أَ ْن تَ ُكونُوا‪ 3‬بَاك َ‬
‫ني» مُثَّ‬ ‫ين ظَلَ ُموا أَْن ُف َس ُه ْم أَ ْن يُصيب ُك ْم َما أ َ‬
‫َم َساك َن الذ َ‬
‫ِ‬ ‫َقنَّع رس ُ ِ‬
‫الوادي‪.‬‬ ‫َج َاز َ‬
‫السْيَر َحىت أ َ‬ ‫ع َّ‬ ‫َسَر َ‬ ‫وسلَّم‪َ ،‬رأْ َسهُ َوأ ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬
‫‪ .955‬از ابن عمر ـ م ـ روايت شده است كه پيامبرـص ـ هنگام رسيدن به «حجــر‪،‬‬
‫ديار ثمود» به يارانش فرمودند‪« :‬از كنار اين (مردگــان) اهل عــذاب‪ ،‬نگذريد‪ ،‬مگر‬
‫آن‌كه گريان باشيد و اگر گريان نيســتيد‪ ،‬به آن‌جا وارد نشــويد تا آن‌چه به آنها رســيده‬
‫‪1‬‬
‫است‪ ،‬به شما نرسد»‪.‬‬
‫در روايتي ديگر آمــده است كه عبدهللا گفت‪ :‬وقــتيـ پيامبرـص بر سر زمين حجر‬
‫گذشت‪ ،‬فرمودند‪« :‬واردـ خانه‌هاي آنان كه بر خود ستم كرده‌انــد‪ ،‬نشــويد‪ ،‬مبــادا آن‌چه‬
‫كه بر آنان گذشته است‪ ،‬به شما نــيز برســد‪ ،‬مگر آن‌كه در حــال گريه باشــيد»‪ ،‬ســپس‬
‫پيامبرص سر خود را پوشانيدـ و به حركت خود سرعت داد‪ ،‬تا از وادي گذشت‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [خ (‪ ،)433‬م (‪.])2980‬‬
‫‪72‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بخش هشتم‬

‫کتاب آداب سفر‬

‫‪ -166‬باب استحباب الخروج يوم الخميس أول‬


‫النهار‬
‫باب استحباب بيرون رفتن در پنج‌شنبه و استحباب خروج‬
‫در اول روز‬
‫‪73‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫كعب بن مالك‪َ ،‬رضي اللَّهُ عنه‪ ،‬أ َّ‬ ‫‪ -956‬عن ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫َن َّ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫ب أَ ْن خَي ُْر َج َي ْو َم اخلَميس‪ٌ .‬‬
‫متفق‬ ‫يس‪َ ،‬و َكا َن حُيِ ُّ‬ ‫َخَر َج يف َغ ْز َو ِة َتبُ َ‬
‫وك َي ْو َم اخلَ ِم ِ‬
‫عليه‪.‬‬

‫وسلَّم خَي ُْر ُج‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ويف رواية يف الصحيحني‪« :‬لقلَّما كا َن‬
‫إِالَّ يف يَوم اخلَ ِم ِ‬
‫يس»‪.‬‬

‫‪ .956‬از كعب بن مالك ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص براي «غزوه‌ي تبــوك»‬
‫روز پنج‌شــنبه حــركت فرمودند و ايشــان دوست داشــتند كه روزهــاي پنج‌شــنبه خــارج‬
‫‪1‬‬
‫شوند‪.‬‬
‫در روايتيـ ديگر در صحيحين آمده است‪ :‬خيلي كم اتفاق مي‌افتادـ كه پيامبرـص در‬
‫غير روزهايـ پنج‌شنبه از منزل خود خارج شود و به مسافرتـ برود‪.‬‬

‫رسول اللَّ ِه‬ ‫َن ُ‬ ‫حايب رضي اللَّه عْنهُ‪ ،‬أ َّ‬‫الص ِّ‬
‫ي َّ‬‫الغام ِد ِّ‬
‫‪ -957‬وعن صخ ِر ب ِن وداعةَ ِ‬
‫ََ َ‬ ‫ْ‬
‫بعث َس ِريَّةً‬ ‫وسلَّم قَ َال‪« :‬اللَّ ُه َّم بَا ِر ْك أل َُّميت يف بُ ُكو ِرها» و َكان إِذا َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫عث جِت ارتهُ أ ََّو َل‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫َّها ِر َوكان ْ‬
‫صخٌر تَاجراً‪َ ،‬و َكا َن َيْب ُ‬ ‫أ َْو جيشاً َبعَث ُهم م ْن أ ََّول الن َ‬
‫وقال‪:‬حديث حسن‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫والرتمذي‬
‫ُّ‬ ‫النَّهار‪ ،‬فَأَثْرى و َك ُثَر مالُهُ‪ .‬رواه أبو داود‬

‫‪ .957‬از «صـــخر بن وداعه‌ي غامـــدي صـــحابي» ــــ ‪ ‬ـ روايت شـــده است كه‬
‫پيامبرص فرمودند‪« :‬پروردگارا!ـ صبح را بــراي امت من مبــارك و پرخــير كن!» و‬
‫ايشان هر وقت گروهي از لشكر يا لشكريـ را به مــأموريتيـ جهــادي مي‌فرســتاد‪ ،‬آنها‬
‫را در ابتداي روز مي‌فرستادـ و صـخر (راوي حـديث) تـاجر بـود و كـاروان تجـارت‬
‫‪2‬‬
‫خود را اول روز مي‌فرستادـ كه بعد‌اً ثروتمند شد و مالش زياد گرديد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق عليه است؛ [‪[ .])2949( 0‬مسلم اين حديث را روايت نكرده است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2606‬و ترمذي [(‪ ])1212‬روايت كرده‌اند و ترمــذي گفتــه اســت ‪ :‬حــديثي حســن‬
‫است‪.‬‬
‫‪74‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -167‬باب استحباب طلب الرفقة‬


‫وتأميرهم على أنفسهم واحداً يطيعونه‬
‫باب استحباب جستجوي رفقا و همراهان (در سفر) و امير‬
‫گردانيدن يكي از آنها بر خود كه همه از او اطاعت كنند‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬
‫ال ُ‬
‫‪ -958‬عن اب ِن عمر ِ‬
‫رض َي اللَّه َعْن ُهما قَ َال‪ :‬قَ َ‬ ‫َ ْ ُ ََ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ب بِلَْي ٍل ْ‬
‫وح َدهُ»‬ ‫لم ما َس َار َراك ٌ‬
‫الوحدة ما أ ََع ُ‬
‫َّاس َي ْعلَ ُمو َن م َن ْ‬ ‫وسلَّم‪« :‬لَ ْو أ َّ‬
‫َن الن َ‬ ‫َ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .958‬از ابن عمر ـــ م ـــ روايت شــده است كه پيامبرـص فرمودنــد‪« :‬اگر مــردم‬
‫آن‌طورـ كه من مي‌دانم‪ ،‬زيان تنهايي را مي‌دانستند‪ ،‬هيچ سواري در شب به تنهايي به‬
‫‪1‬‬
‫سفر نمي‌رفت»‪.‬ـ‬

‫ال‪ :‬قال‬ ‫ب‪ 3،‬عن أَبيه‪ ،‬عن جد ِ‬


‫ِّه َر ِض َي اللَّهُ َعْنهُ قَ َ‬ ‫‪ -959‬وعن عمرو بن ُش َعْي ٍ‬
‫َ‬
‫والراكِبان‪َ 3‬شيطَ ِ‬
‫انان‪،‬‬ ‫ب َشيطَا ٌن‪َّ ،‬‬ ‫ول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪ِ َّ :‬‬
‫«الراك ُ‬ ‫َ ُ َْ َ‬ ‫َر ُس ُ‬
‫كب»‪.‬‬
‫والثَّالثَةُ َر ٌ‬
‫حديث‬
‫ٌ‬ ‫رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي‪ ،‬والنسائي بأَسانيد‪ 3‬صحيحة‪ ،‬وقال الرتمذي‪:‬‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪ .959‬از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص‬
‫فرمودند‪« :‬يك سوار‪ ،‬يك شيطان است‪ ،‬دو سوار‪ ،‬دو شـيطانندـ و سه سـوار‪ ،‬جمـاعت‬
‫‪2‬‬
‫و كاروان (و بركت با ايشان) است»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاري روايت كرده است؛ [(‪.])2998‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2607‬و ترمذي [(‪ ])1647‬و نسـائي [(‪ ])8851‬و بــه اســنادهايي صـحيح روايت‬
‫كرده‌اند و ترمذي گفته است ‪ :‬حديثي حسن است‪.‬‬
‫‪75‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -960‬وعن أَيب س‪ٍ 3‬‬


‫‪3‬عيد وأَيب ُهري‪33‬ر َة رض‪3َ 3‬ي اللَّهُ تع‪33‬اىل َعْن ُه َما قَ‪33‬اال‪ :‬قَ‪33‬ال رس‪ُ 3‬‬
‫‪3‬ول‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ص ‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪33‬ه و َس ‪3‬لَّم‪ :‬إِذا َخ‪3َ 3‬رج ثَالثَ ‪3‬ةٌ يف س ‪َ 3‬ف ٍر ُ‬
‫فلي‪3َ 3‬ؤ ِّم ُروا أَح ‪33‬دهم» ح ‪33‬ديث‬ ‫اللَّه َ‬
‫ٍ‬
‫بإسناد حسن‪.‬‬ ‫حسن‪ ،‬رواه أبو داود‬
‫‪ .960‬از ابوسعيدـ و ابوهريره ـ م ـ روايت شده است كه پيامبرـص فرمودنــد‪« :‬هر‬
‫‪1‬‬
‫وقت سه نفر براي سفري بيرون رفتند‪ ،‬يكي از خودشان را رئيس خود نمايند»‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -961‬وعن اب ِن عبَّ ٍ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫اس رضي اللَّهُ َعْن ُهما عن ِّ‬
‫النيب َ‬ ‫ْ‬
‫السرايا أَربع ِمائٍَة‪ ،‬وخري اجليوش أَربعةُ ٍ‬
‫آالف‪ ،‬ولَن‬ ‫«خري َّ ِ‬
‫َ ُ ُُ ْ‬ ‫الص َحابة أ َْر َب َعةٌ‪َ ،‬و َخْي ُر َّ ْ َ ُ‬ ‫َُ‬
‫من قِلَّة» رواه أبو داود والرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬ ‫ب ا ْثنَا عشر أَلْفاً ْ‬‫يُ ْغلَ َ‬
‫فرمودنــد‪« :‬بهــترين‬
‫‌‬ ‫‪ .961‬از ابن عبــاس ـــ م ـــ روايت شــده است كه پيامبرص‬
‫ياران‪ ،‬دسته‌ي چهار نفري هستند و بهترين گروه از لشكر (براي مــأموريت جنگي)‪،‬‬
‫گروه چهارصدـ نفري است و بهترين ارتش‪ ،‬ارتش چهار هــزار نفــري است و هرگز‬
‫‪2‬‬
‫دوازده هزار نفر‪ ،‬به خاطر كمي مغلوب نخواهد شد»‪.‬‬

‫‪ -168‬باب آداب السير والنزول والمبيت في‬


‫السفر‬
‫الس َرى والرفق‬
‫والنوم في السفر واستحباب ُّ‬
‫بالدواب ومراعاة مصلحتها وأمر من قصر في حقها‬
‫بالقيام بحقها وجواز اإلرداف على الدابة إذا كانت‬
‫تطيق ذلك‬
‫است‪ .‬شب ماندن و خوابيدن در‬‫توقف و‬ ‫روايتوكرده‬
‫حسنحركت‬ ‫آداب‬ ‫‪ -‬حديثي حسن است كه ابوداود [(‪ ])2608‬به باب‬
‫اسنادي‬ ‫‪1‬‬

‫ـن چهارپايان‬
‫حسـبا‬
‫ماليمت‬
‫شب‪:‬وحــديثي‬
‫گفتــهدراســت‬
‫رفتن‬
‫استحبابــذي‬ ‫سفر و‬
‫كرده‌اند و ترم‬ ‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2611‬و ترمذي [(‪ ])1555‬روايت‬ ‫‪2‬‬

‫و رعايت مصلحت آنها و جواز دو نفر دونفر سوار‬ ‫است‪.‬‬


‫شدن بر حيوان اگر تحمل آن را داشته باشد و امر به‬
‫رعايت حق حيوانات به كسي كه كوتاهي كرده باشد‬
‫‪76‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫رضي اللَّه عْنه قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬
‫ِ‬
‫‪ -962‬عن أَيب ُهَر ْيَرة َ ُ َ ُ‬
‫ض‪ ،‬وإِذا سا َف ْرمُتْ يف‬ ‫أعطُوا ا ِإلبِل حظَّ َها ِم َن األ َْر ِ‬
‫ب فَ ْ‬‫صِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬إذا سا َف ْرمُت يف اخل ْ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ِ‬
‫عر ْستُم‪ ،‬فَاجتَنبُوا‪ 3‬الطَّ َ‬
‫ريق‪،‬‬ ‫السْيَر َوبادروا هِبَا نِْقَي َها‪َ ،‬وإذا َّ‬ ‫اجلَ ْد ِب‪ ،‬فَأ ْ‬
‫َس ِرعُوا َعلَْي َها َّ‬
‫وام باللَّْي ِل» رواه مسلم‪.‬‬ ‫َّواب‪َ ،‬ومأْوى اهلَ ِّ‬‫طر ُق الد ِّ‬ ‫ِ‬
‫فَإن ََّها ُ‬
‫الس ِري لرت َعى يف ِ‬ ‫هِب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫حال‬ ‫َي‪ْ :‬ارف ُقوا َا يف َّ ْ‬ ‫ض» أ ْ‬ ‫معىن «اعطُوا ا ِإلب َل َحظها م َن ْ‬
‫األر ِ‬
‫ِ‬
‫وبالياء املثناة‪ 3‬من‬ ‫س ِري َها ‪ ،‬وقوله‪« :‬نِْقيَها»‪ 3‬هو بكسر النون‪ ،‬وإسكان‪ 3‬القاف‪،‬‬
‫ب خُمُّها ِمن‬ ‫ِ‬ ‫حتت وهو‪ :‬امل ُّخ‪ ،‬معناه‪ :‬أ ِ هِب‬
‫بل أَ ْن يَ َ‬
‫ذه َ‬ ‫َسرعُوا َا حىت تَصلُوا املَقصِد قَ َ‬
‫ْ‬ ‫ُ‬
‫الليل‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫نك َّ ِ‬ ‫ض ِ‬
‫ول يف ْ‬
‫النز ُ‬
‫يس»‪ُ :‬‬‫السرْي ‪َ .‬و«الت َّْعر ُ‬ ‫َ‬
‫‪ .962‬از ابــوهريره ـــ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه پيامبرص فرمودنــد‪« :‬اگر در‬
‫سرزمين پرگياه و سبزه‌زار مسافرتـ كرديد‪ ،‬حق شــتر را از زمين عطا كنيد (يعــني‪:‬‬
‫آرام سواري كنيد و بگذاريد تا حيوان در هنگــام حــركت بچــرد) و اگر در خشــكي و‬
‫ريگــزارـ مســافرتـ كرديد‪ ،‬زود آنها را حــركت دهيد و مــواظب مغز اســتخوان آنها‬
‫باشيد (يعــني در زمين گــرم و خشــك‪ ،‬تند برانيد تا زود به مقصد برســيدـ و حيوان از‬
‫ماندن زياد گرما بي‌تاب و ناتوان نشود) و اگر شب در جــايي توقف كرديدـ و مانديد‪،‬‬
‫از ماندن و توقفـ در ميان راه‪ ،‬دوري كنيد؛ زيرا راه‪ ،‬گــذرگاه حيوانــات و در شــب‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫جايگاه درندگان و حشرات است»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪.])1926‬‬
‫‪77‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -963‬وعن أَيب َقتَاد َة رضي اللَّه عنه قَ َال‪ :‬كا َن ر ُ ِ‬
‫سول اللَّه َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ ُ‬
‫اضطَ َج َع َعلى مَي ينِ ِه‪َ ،‬وإِذا َعَّرس قُ ْبي َل ُّ‬
‫الصْب ِح‬ ‫س بلَْي ٍل ْ‬ ‫ٍ‬ ‫َّ ِ‬
‫وسلم إذا كا َن يف س َفر‪َ ،‬ف َعَّر َ‬ ‫َ‬
‫ض َع َرأْ َسهُ َعلى َكفِّه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫نَص ِ‬
‫اعهُ َو َو َ‬
‫ب ذ َر َ‬‫َ َ‬
‫ِ‬ ‫قال العلماء‪ِ :‬إََِّّ‪3‬منا نَص ِ ِ‬
‫عن‬
‫الصْب ِح ْ‬ ‫يسَت ْغ ِر َق يف الن َّْوم َفَت ُف َ‬
‫وت صالةُ ُّ‬ ‫ب ذ َراعهُ لئالَّ ْ‬‫َ َ‬ ‫ُ‬
‫وقْتِ َها أ َْو َع ْن أ ََّو ِل َوقْتِ َها‪.‬‬

‫‪ .963‬از ابوقتاده ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬پيامبرص هرگاه در ســفري بــود‬
‫و شبانگاه در جايي فرودـ مي‌آمد و توقفـ مي‌كرد‪ ،‬بر پهلــوي راست دراز مي‌كشــيد و‬
‫اگر نزديك صبح توقف مي‌كرد‪( ،‬آرنج) دست (راســت) خــود را بر زمين مي‌گذاشت‬
‫‪1‬‬
‫و ايستاده نگه مي‌داشت و سرش را بر كف دست خود مي‌نهاد‪.‬ـ‬
‫علما گفته‌انــد‪ :‬پيامبرص آرنج دست خــود را به خــاطر آن به زمين تكيه مي‌داد و‬
‫سر را بر روي كف دستش مي‌گذاشت كه در خواب عميق فرو نرودـ و نماز صبح از‬
‫وقت يا اول وقتش فوت نشود»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫َنس رضي اللَّه عنهُ قَال‪ :‬قال‬ ‫وعن أ ٍ‬ ‫‪ْ  -964‬‬
‫ض تُطْ َوى بِاللَّ ِيل» رواه أبو داود بإسناد حسن‪.‬‬ ‫ِ‬
‫«علَْي ُك ْم بِالْ ُّدجْلَة‪ ،‬فَِإ َّن األ َْر َ‬
‫َ‬
‫السْي ُر يف اللَّْي ِل‪.‬‬
‫«الدُّجلَة» َّ‬
‫‪ .964‬از انس ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه پيامبرص فرمودنــد‪« :‬رفتن در شب را به‬
‫‪2‬‬
‫شما توصيه مي‌كنم؛ زيرا زمين در شب‪ ،‬طي مي‌گرددـ (يعني‪ ،‬زود طي مي‌شود)»‪.‬‬

‫َّ‬
‫وعن أَيب ثَ ْعلَبةَ اخلُ َشيِن َرضي الله عنهُ قال‪ :‬كا َن الن ُ‬
‫َّاس إذا َنَزلُوا َمْنزالً‬ ‫‪ْ  -965‬‬
‫وسلَّم‪« :‬إن‬ ‫ِ‬ ‫ِّعاب واأل َْو ِد ِية‪َ .‬‬
‫فقال رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َت َفَّرقُوا يف الش ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است؛ [(‪.])683‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2571‬به اسناد حسن (نيكو) روايت كرده است‪.‬‬
‫‪78‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِّعاب و ْ ِ ِ‬‫ِ‬ ‫ِِ‬


‫األودية إمَّن ا ذل ُك ْم َ‬
‫من الشَّْيطَان‪َ 3»،‬فلَ ْم يْنزلُوا ْبع َد ذلك‬ ‫َت َفُّرقَ ُك ْم يف َهذه الش َ‬
‫ض‪ .‬رواه أبو داود بإسناد حسن‪.‬‬ ‫عض ُه ْم إىل ْبع ٍ‬ ‫مْنزالً إِالَّ انْ َ‬
‫ض َّم بَ ُ‬
‫‪ .965‬از «ابوثعلبه ُخشني» ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬مردم وقتيـ در مكــاني‬
‫فــرود مي‌آمدندـ و توقفـ مي‌كردنــد‪ ،‬در گــردنه‌ي كوه‌ها و دره‌ها پراكنــده مي‌شــدند و‬
‫پيامبرص فرمودند‪« :‬پراكنده شدن شما در اين كوه‌ها و دره‌ها فقط از شــيطان اســت»‬
‫و صــحابه بعد از آن ديگر در مكــاني توقف نمي‌كردنــد‪ ،‬مگر آن‌كه بعضي به بعضي‬
‫‪1‬‬
‫ديگر مي‌پيوستند‪.‬‬

‫اري‬
‫ص ِّ‬ ‫الربي ِع ب ِن َعمرو األنْ َ‬
‫قيل َس ْه ِل بن َّ‬‫وع ْن َس ْه ِل ب ِن عمرو َو َ‬‫‪َ  -966‬‬
‫مر‬
‫قال‪َّ :‬‬‫رضي اللَّه عنه َ‬ ‫عروف باب ِن احلْنظَليَّ ِة‪ ،‬وهو من أهل بي ِ‬ ‫امل ِ‬
‫ضوان‪َ ،‬‬ ‫الر َ‬
‫عة ِّ‬ ‫ُ ْ ْ َْ‬ ‫َ‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫وسلم ببعري قَ ْد حَل َق ظَ ْه ُرهُ ببطْنه فقال‪« :‬ات ُقوا الله يف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول الله َ‬
‫صاحِلَةً‪ ،‬و ُكلُوها صاحلَة» رواه أبو داود بإسناد‬ ‫ِ‬
‫البهائ ِم املُْعجمة فَ ْاركبُوها َ‬
‫هذه َ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫اري‬
‫ص ِّ‬ ‫الربي ِع ب ِن َعمرو األنْ َ‬ ‫وع ْن َس ْه ِل ب ِن عمرو َو َ‬
‫قيل َس ْه ِل بن َّ‬ ‫‪َ  -966‬‬
‫مر‬
‫قال‪َّ :‬‬‫رضي اللَّه عنه َ‬ ‫عروف باب ِن احلْنظَليَّ ِة‪ ،‬وهو من أهل بي ِ‬ ‫امل ِ‬
‫ضوان‪َ ،‬‬ ‫الر َ‬
‫عة ِّ‬ ‫ُ ْ ْ َْ‬ ‫َ‬
‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫وسلم ببعري قَ ْد حَل َق ظَ ْه ُرهُ ببطْنه فقال‪َّ :‬‬
‫«ات ُقوا الله يف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول الله َ‬
‫صاحِلَةً‪ ،‬و ُكلُوها صاحلَة» رواه أبو داود بإسناد‬ ‫ِ‬
‫البهائ ِم املُْعجمة فَ ْاركبُوها َ‬
‫هذه َ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ .966‬از «ســهل بن عمــرو» ـــ و گفته‌اند «ســهل بن ربيع بن عمــرو انصــاري»‬


‫معروف به «ابن حنظليه» ـ ‪ ‬ـ كه از اهل «بيعت الرضوان» بود ـ روايت شــده است‬
‫كه گفت‪ :‬پيامبرص از كنــار شــتري گذشت كه از غــايت الغــري پشــتش به شــكمش‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2628‬به اسناد حسن (نيكو) روايت كرده است‪.‬‬
‫‪79‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫چسبيده بود‪ ،‬فقرمودند‪:‬ـ «در حق اين چهارپايان زبان بســته‪ ،‬از خــدا بترســيدـ و وقــتيـ‬
‫سوار آنها شويد و آنها را ذبح كنيد و بخوريدـ كه (به حد كافي به آنها رسيده باشــيد) و‬
‫‪1‬‬
‫شايسته‌ي آن كارها باشند»‪.‬‬

‫رضي اللَّه عنهما قال‪ :‬أ َْردفين‬ ‫ٍ ِ َّ ِ ِ ٍ‬


‫وعن أيب جعفر عبد الله بن جعفر‪َ ،‬‬ ‫‪َ  -967‬‬
‫ُحدِّث بِِه‬ ‫رسول اللَّه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪ ،‬ذات يوم خ ْل َفه‪ ،‬وأسَّر إِ َّ ِ‬
‫يل حديثاً ال أ َ‬ ‫َْ َ َ َ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫أحداً ِم َن الن ِ‬
‫وسلَّم‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫استَرَت بِه رسول اللَّه َ‬ ‫َحب َما ْ‬ ‫َّاس‪ ،‬وكا َن أ َّ‬ ‫َ‬
‫ائش خَن ل‪َ .‬ي ْعين‪َ :‬حائِ َط خَن ْل‪ :‬رواه مسلم هكذا خمتصراً‪.‬وزاد‬ ‫اجتِ ِه َه َد ٌ‬ ‫حِل‬
‫ف أ َْو َح ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫الب ْرقاينُّ بِإسناد مسلم‪ :‬هذا بعد قوله‪:‬‬ ‫ِِ‬
‫حائش خَن ْ ٍل‪ :‬فَ َد َخ َل َحائطاً لَر ُج ٍل َ‬
‫من‬ ‫ُ‬ ‫فيه َ‬
‫جر‬
‫جر َ‬ ‫وسلَّم ْ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬‫َ‬ ‫األَنْصا ِر‪ ،‬فإذا فِ ِيه مَجَ ٌل‪َ ،‬فلَ َّما َرأى‬
‫ِ‬
‫وسلَّم فَ َم َس َح َسَراتَهُ أَي‪َ :‬‬
‫سنامهُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت َعْينَاه‪ ،‬فأَتَاهُ ُّ‬
‫النيب َ‬ ‫و َذرفَ ْ‬
‫ب هذا اجلَ َم ِل‪ ،‬لِ َم ْن َهذا اجلَ َم ُل ؟» فَجاءَ فَىت ِم َن‬ ‫«م ْن َر ُّ‬
‫َوذ ْفَراهُ فَس َك َن‪ ،‬فقال‪َ :‬‬
‫ِ‬
‫هيم ِة اليت‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫َنصا ِر َ‬
‫فقال‪« :‬أَفَال َتتَّقي اللَّه يف هذه البَ َ‬ ‫رسول اللَّه‪َ .‬‬ ‫َ‬ ‫فقال‪ :‬هذا يل يا‬ ‫األ َ‬
‫َّك جُتِ يعُهُ َوتُ ْدئِبُهُ»‪.‬‬ ‫إياها ؟ فإنَّهُ يَ ْش ُكو إِ َّ‬
‫يل أَن َ‬ ‫ك اللَّهُ َ‬ ‫َملَّ َك َ‬

‫الب ْرقاين‪.‬‬ ‫ِ‬


‫ورواه أبو داود كرواية َ‬
‫مفرد مؤنث‬ ‫«ذ ْفراه» هو بكسر الذال املعجمة وإسكان‪ِ 3‬‬ ‫ِ‬
‫ظ ٌ‬ ‫الفاء‪ ،‬وهو لف ٌ‬ ‫قوله‪َ :‬‬
‫الذ ْفرى‪ :‬املو ِضع الذي يعر ُق ِمن البعِ ِري خ ْلف ِ‬
‫األذن‪ ،‬وقوله‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ُّ‬
‫َ َْ َ َ‬ ‫َْ ُ‬ ‫ٌ‪.‬قال أ َْه ُل اللغَة‪َ :‬‬
‫َي‪ُ :‬تْتعِبُهُ‪.‬‬ ‫ِ‬
‫«تُ ْدئبُهُ» أ ْ‬
‫‪ .967‬از ابــوجعفر عبدهللا بن جعفر ـــ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه گفت‪ :‬پيامبرـص‬
‫روزي مــرا در رديف و پشت سر خــود ســوارـ مــركب كــرد و پنهــاني با من ســخني‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2548‬به اسناد صحيح روايت كرده است‪..‬‬
‫‪80‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫فرمودـ كه به هيچ‌يك از مردم نمي‌گويم و مطلــوب‌ترينـ چــيز نــزد پيامبرـص در ســفر‬


‫‪1‬‬
‫بيابان براي قضايـ حاجت‪ ،‬بلندي يا باغ درختان خرما بود‪.‬‬
‫و «برقــاني» با اســناد مســلم بعد از عبــارت «حــائش نخــل» اضــافه نمــوده اســت‪:‬‬
‫پيامبرص سپس داخل باغي شد كه متعلق به مردي انصاريـ بود و در آن شتريـ بــود‬
‫و شتر وقتيـ پيامبرص را ديد‪ ،‬از گلوي خــود صــدا و آوازيـ بــرآورد و چشــمانش پر‬
‫از آب شد‪ ،‬پيامبرـص جلو رفت و پشت گوش‌ها و كوهــان او را لمس فرمــود و شــتر‬
‫ساكت و آرام شد‪ ،‬بعد پيامبرص فرمودند‪« :‬صاحب اين شــتر كيســت؟ اين شــتر مــال‬
‫كيســت؟» جــواني انصــاريـ آمد و گفت‪ :‬مــال من اســت‪ ،‬اي رســول خــدا! پيامبرص‬
‫فرمودنــد‪«‌:‬آيا در مــورد اين چهارپاـ كه خداوندـ به تو داده اســت‪ ،‬از خــدا نمي‌ترســي؟‬
‫‪2‬‬
‫زيرا او نزد من شكايت مي‌كند كه تو او را رنجور و خسته و گرسنه مي‌داري»‪.‬‬

‫نسبِّ ُح َحىَّت حَنُ َّل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫ٍ‬


‫ضي اللهُ عْنهُ‪ ،‬قال‪ُ :‬كنَّا إذا َنَزلْنَا َمْنزالً‪ ،‬ال َ‬
‫‪ -968‬وعن أَنس َر َ‬
‫ال‪ .‬رواه أبو داود بِإسناد على شرط مسلم‪.‬‬ ‫الر َح َ‬
‫ِّ‬
‫الص ِ‬
‫الة‬ ‫َي ال نُصلِّي النَّافلَةَ‪ ،‬ومعناه‪ :‬أَنَّا َم َع ِح ْر ِصنا على َّ‬‫وقوله‪« :‬ال نُ َسبِّ ُح» أ ْ‬
‫َّواب‪.‬‬ ‫الرحال وإر ِ‬
‫احة الد ِّ‬ ‫حط ِّ‬‫ِّمها َعلى ِّ‬
‫َ‬ ‫ال نُ َقد ُ‬
‫‪ .968‬از انس ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬ما هر وقت وارد مكاني مي‌شــديمـ و‬
‫در آن‌جا نـــزول و توقفـ مي‌كـــرديم‪ ،‬تا بـــار شـــترها را بـــاز نمي‌كـــرديمـ و پـــايين‬
‫‪3‬‬
‫نمي‌آورديم‪ ،‬نماز نمي‌خوانديم‪.‬‬
‫منظــورـ انس‪ ‬نمــاز ســنت اســت؛ يعــني با وجــودـ حرصي كه ما بــراي اداي ســنت‬
‫داشتيم‪ ،‬آن را بر خدمت و تيمار و استراحت چهارپايان‪ ،‬مقدم نمي‌داشتيم‪.‬‬

‫إعانة ِ‬
‫الرفيق‬ ‫‪ -169‬باب ِ‬
‫ُ‬
‫باب كمك به همسفر‬
‫في الباب أحاديث كثيرهٌ تقدمت كحديث‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم [(‪ ])342‬آن را به همين نحو‪ ،‬مختصر روايت كرده است‪..‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2549‬آن را مانند روايت برقاني روايت كرده است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2551‬به اسناد مطابق با شرط مسلم روايت كرده است‪.‬‬
‫‪81‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫(وهللا في ع‪yyy‬ون العبد ما ك‪yyy‬ان العبد فی ع‪yyy‬ون أخيه)‪ ،‬و ح‪yyy‬ديث‪( :‬كل‬
‫معروف صدقه)‪ ،‬و أشباههما‪.‬‬
‫در موضوع اين باب‪ ‌،‬احاديث زيادي گذشت‪ ،‬مانند حديث‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫«خداوند يار بنده است تا وقتيـ كه بنده يار برادرـ خود باشد »‪ .‬و حديث‪« :‬هر كار‬
‫نيكي‪ ،‬صدقه است‪ .»2‬و امثال اين‌ها‪.‬‬

‫ِ‬ ‫‪ -969‬وعن أَيب ٍ‬


‫ضي اللَّه عنه قال‪ :‬بينما حَنْ ُن يف َس َف ٍر إذ َجاءَ‬
‫ري َر َ‬ ‫سعيد اخلُ ْد ِّ‬
‫ِ مِش‬ ‫ِ ٍ‬
‫صلّى‬‫صرهُ مَي يناً َو َاالً‪ ،‬فقال رسول اللَّه َ‬ ‫ف بَ َ‬‫ص ِر ُ‬‫جع َل يَ ْ‬
‫َر ُج ٌل على َراحلة لهُ‪ ،‬فَ َ‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫وم ْن‬
‫من ال ظَهر له‪َ ،‬‬ ‫ض ُل ظَه ٍر‪َ ،‬ف ْليعُ ْد به على ْ‬ ‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«م ْن َكا َن َم َعهُ فَ ْ‬ ‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ناف املال ما‬‫كا َن له فَضل ز ٍاد‪َ ،‬ف ْليع ْد بِِه على من ال زاد له» فَ َذ َكر ِمن أَص ِ‬
‫َ ْ ْ‬ ‫َ َْ َ َ‬ ‫َُ‬ ‫َُ‬
‫فض ٍل‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫ألح ٍد منا يف ْ‬ ‫حق َ‬ ‫ذَ َكَرهُ‪َ ،‬حىت َرأَينَا أَنَّهُ ال َّ‬
‫‪ .969‬از ابوســعيدـ خــدري ــ ‪ ‬ـ روايت شــده است كه گفت‪ :‬وقــتي كه يك بــار در‬
‫ســفري بــوديم‪ ،‬مــردي كه بر شــتري از آن خــودش ســوارـ بــود‪ ،‬آمد و (از نهــايت‬
‫گرســـنگيـ و نياز) شـــروع به نگـــاه كـــردن و توجه به چپ و راست خـــود نمـــود‪،‬‬
‫پيامبرص فرمودند‪« :‬كسي كه داراي حيوان سواريـ اضافي است‪ ،‬آن را بــراي كسي‬
‫كه ندارد‪ ،‬آماده كند و كسي كه توشه‌اي اضافي دارد‪ ،‬آن را براي بي‌توشــگان حاضر‬
‫و احسان نمايد»‪ ،‬سپس (صدقه دادن اضــافه‌ها در) انــواع مــال را ذكر نمــود تا اين‌كه‬
‫‪3‬‬
‫فهميديمـ كه هيچ كدام از ما‪ ،‬در اضافه‌ها (ي مال) حقي ندارد (و بايد آن را ببخشد)‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم أَنَّه أ َ‬
‫َراد‬ ‫رضي اللَّه عنهُ‪َ ،‬ع ْن رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن جابر َ‬
‫‪ٍ ْ -970‬‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫ين واألنصا ِر‪ ،‬إ َّن م ْن إخواَن ُكم َق ْوماً‪ْ ،‬ليس ْ‬
‫هلم‬ ‫مع َشَر املَُهاج ِر َ‬
‫أَ ْن َي ْغ ُز َو فقال‪ :‬يا ْ‬
‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫من ظه ٍر‬‫الر ُجلَنْي ِ أَ ِو الثَّالثَةَ‪ 3‬فما ألحدنَا ْ‬
‫َحدكم إ ْليه َ‬ ‫ص َّم أ َ‬
‫ال‪َ ،‬وال عش َريةٌ‪َ ،‬ف ْليَ ُ‬
‫َم ٌ‬

‫‪1‬‬
‫‪[-‬حديث شماره‌ي ‪.]245 :‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[-‬حديث شماره‌ي ‪.]134 :‬‬
‫‪ -‬مسلم روايت كرده است‪[ .])1728([،‬اين حديث قبالً هم به شماره‌ي ‪ ،566‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪82‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫إيل ا ْثَننْي ِ أَو ثَالثَةً ما يل إال‬


‫ت َّ‬ ‫ِ‬
‫مم ُ‬
‫ض ْ‬‫دهم‪ ،‬قال‪ :‬فَ َ‬
‫َح ْ‬‫ْحيملُهُ إال عُقبَةٌ ‪ْ  ‬يعين َكعُ ْقبَةِ أ َ‬
‫هم ِم ْن مَج لي‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬ ‫عقبةٌ كعقب ِة أ ِ‬
‫َحد ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬
‫‪ .970‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬پيامبرـص تصــميم به جهــاد گرفتند‬
‫و سپس فرمودند‪« :‬اي جماعت مهاجر و انصار! از برادران شما طايفه‌اي هســتند كه‬
‫ثروت و قومـ و قبيله‌اي ندارند‪ ،‬پس بايد هر يك از شما (كه حيوان سواري و توشـه‌اي‬
‫دارد) دو مرد يا سه مرد را به خود ملحق و شريك خود نمايد»‪ .‬لــذا هر يك از ما كه‬
‫حيوان سواريـ داشت جز صاحب يك نوبت سواريـ نبــود‪ .‬جــابر‪ ‬مي‌گويد‪:‬ـ من دو يا‬
‫سه نفر را با خــود همــراه كــردم و جز مانند نــوبت يكي از آنهــا‪ ،‬از شــتر خــود حقي‬
‫‪1‬‬
‫نداشتم و تنها در نوبت خود سوارـ مي‌شدم‪.‬‬

‫‪ -971‬وعنه قال‪ :‬كا َن رسول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم يتخلَّف يف ِ‬
‫املس ِري‬ ‫َ ُ َ ْ َ ََ‬
‫دف وي ْدعُو له‪ .‬رواه أبو داود بِإسناد حسن‪.‬‬ ‫َفُي ْز ِجي الضَّعيف‪ 3‬ويُْر ُ‬
‫‪ .971‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روايت شده است كه گفت‪ :‬پيامبرـص (در سفر و جهاد) عمــداً‬
‫خـود را عقب مي‌انـداخت و شـتر فــرد ضـعيفـ را آرام ســوق مي‌داد و او را بر شــتر‬
‫‪2‬‬
‫خود در پشت سر‪ ،‬سوارـ مي‌كرد و براي آنها دعاي خير مي‌فرمود‪.‬‬

‫‪ -170‬باب ما يقوله إذا ركب الدابة للسف ِر‬


‫باب آن‌چه كه شخص هنگام سوار شدن مي‌گويد‬
‫قال هللا تعالي‪:‬‬
‫‪......       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪(     ‬الزخرف ‪)14-12 /‬‬
‫«‪ ......‬و براي شما از كشتي‌ها و چهارپايان‪ ،‬مركب‌هــايي قــرار داده است كه‬
‫بر آنها ســوار مي‌گرديد‪( ،‬خــدا اين مركب‌ها را آفريده اسـت) تا بر پشت آنها‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روايت كرده است؛ [(‪.])2534‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ .])2639‬به اسناد حسن (نيكو) روايت كرده است‪.‬‬
‫‪83‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قرار بگيريد و هنگامي كه بر آ‌نها سوار شديد‪ ،‬نعمت پروردگــار خــود را ياد‬
‫كنيد و بگوييد‪ :‬پاك و منزه خــدايي است كه اين‌ها را به زير فرمــان و تســخير‬
‫ما درآورد‪ ،‬وگرنه ما بر آن توانايي نداشتيم؛ و ما يقينا ً به سوي پروردگارمان‬
‫باز مي‌گرديم»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -972‬وعن اب ِن عمر َر ِضي اللَّه عنهما‪ ،‬أ َّ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬‫َ‬ ‫َن‬ ‫َ‬
‫«سبحا َن الذي‬ ‫ريه َخارجاً إِيل س َف ٍر‪َ ،‬كَّبَر ثالثاً‪ ،‬مُثَّ َ‬ ‫كا َن إِذا استوى علَى بعِ ِ‬
‫قال‪ْ :‬‬ ‫ََْ َ‬
‫سخر لَنا هذا وما كنَّا له مقرنني‪ ،‬وإِنَّا إِىل ِّ ِ‬
‫ك يف‬ ‫ربنَا ملن َقلبُو َن‪ .‬اللَّ ُه َّم إِنَّا نَ ْسأَلُ َ‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َّ َ َ‬
‫ُ‬ ‫ِ‬
‫الع َم ِل ما َت ْرضى‪ .‬اللَّ ُه َّم َه ِّو ْن علَْينا س َفَرنَا هذا‬ ‫الرب والتَّقوى‪ 3،‬وم َن َ‬ ‫َس َف ِرنَا هذا َّ‬
‫األه ِل‪ .‬اللَّ ُه َّم إِيِّن‬ ‫ِ‬ ‫واطْ ِو عنَّا بع َده‪ ،‬اللَّه َّم أَنت َّ ِ‬
‫الس َف ِر‪َ ،‬واخلَلي َفةُ يف ْ‬ ‫ب يف َّ‬ ‫الصاح ُ‬ ‫ُْ ُ ُ َ‬ ‫َ‬
‫وكآبة املنظَ ِر‪ ،‬وس ِ‬
‫ِ‬ ‫وعثَ ِاء َّ‬
‫ِ‬
‫واألهل‬ ‫ب يف ِ‬
‫املال‬ ‫وء املْنقلَ ِ‬ ‫َُ‬ ‫الس َف ِر‪،‬‬ ‫ك ِم ْن ْ‬
‫أَعُوذُ بِ َ‬
‫هن‪« :‬آيِبو َ‪3‬ن تَائِبو َن َعابِ ُدون لَِر ِّبنَا َح ِام ُدو َن»‬ ‫رج َع قَاهلُ َّن وزاد فيِ َّ‬ ‫و ِ ِ‬
‫الولد» وإذا َ‬ ‫َ َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫بفتح الوا ِ‪3‬و وإسكان العني املهملة‬ ‫‪«.‬والو ْعثاءُ»‪ِ 3‬‬
‫ني َ‬ ‫ني»‪ُ :‬مطيق َ‬ ‫«مق ِرن َ‬
‫‪    ‬معىن ُ‬
‫ِ‬
‫وبالثاء املثلثة وباملد‪َ ،‬وهي‪ :‬الشِّدَّة‪ .‬و «الكآبة» بِاملدِّ‪ ،‬وهي‪َ :‬تغَُّيُر النَّفس ِم ْن‬
‫املر ِج ُع‪.‬‬
‫ب»‪ْ :‬‬ ‫«واملن َقلَ ُ‬
‫ٍ‬
‫ُحزن وحنوه‪َ .‬‬
‫‪ .972‬از ابن عمر ـ م ـ روايت شده است كه پيامبرص وقتي براي خروج از شهر‬
‫و رفتن به ســفري بر شــترش ســوارـ مي‌شــد‪ ،‬سه مرتبه تكبــير (هللا اكــبر) مي‌نمــودـ و‬
‫سپس مي‌فرمود‪:‬ـ‬
‫ربنَا ملن َقلِبُ‪33‬و َن‪ .‬اللَّ ُه َّم‬
‫‪3‬رنني‪َ ،‬وإِنَّا إِىل ِّ‬
‫سخَر لَنَا هذا وما كنَّا له ُمق‪َ 3‬‬ ‫سبحا َن الذي َّ‬ ‫( ْ‬
‫ُ‬ ‫ِ‬
‫الع َ‪3‬م ِ‪3‬ل ما َت ْرض‪33‬ى‪ .‬اللَّ ُه َّم َ‪3‬ه ِّ‪3‬و ْن علَْينا‬
‫ك يف َس‪َ 3‬ف ِرنَا ه‪33‬ذا ال‪33‬ربَّ والتَّق‪33‬وى‪ 3،‬وم َن َ‬‫إِنَّا نَ ْسأَلُ َ‬
‫األه ِ‪3‬ل‪.‬‬‫ب يف ال َّس‪َ 3‬ف ِر‪َ ،‬واخلَلِي َف‪ 3‬ةُ يف ْ‪3‬‬ ‫س‪َ 3‬فرنَا ه‪33‬ذا واطْ‪3ِ 3‬و عنَّا بع‪3َ 3‬ده‪ ،‬اللَّه َّم أَنت ال َّ ِ‬
‫ص‪3‬اح ُ‬ ‫ُْ ُ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫‪84‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ب يف ِ‬
‫املال‬ ‫اللَّه َّم إِيِّن أَع‪33 3‬وذُ بِ‪33 3‬ك ِمن وعث‪3ِ 3 3‬اء ال َّس ‪َ 3 3‬ف ِر‪ ،‬وكآب‪3ِ 3 3‬ة املنظَ ‪ِ 3 3‬ر‪ ،‬وس ‪ِ 3 3‬‬
‫وء املْنقلَ ِ‬ ‫َُ‬ ‫َ ْ َْ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫واألهل والو ِ‬
‫لد‪.‬‬ ‫ِ َ َ‬
‫«پاک و منزه است خدایی که این وسیله را برای ما مســخر کــرد‪ ،‬در حــالی که ما‬
‫توانایی مسخر کردن آن را نداشتیم و ما یقینا ً به سوی پروردگارـ خود باز می‌گــردیم‪،‬‬
‫خــدایا! از تو می‌خــواهیمـ که در این ســفر نیکی و تقــوا و عملی را که بــدان راضیـ‬
‫می‌شوی‪ ،‬نصیب ما گردانی! خداونــدا! این ســفر ما را بر ما آســان و دوریـ آن را بر‬
‫ما میسر کن و بپیما‪ ،‬پروردگارا! تنها تو همراه و یاورـ ما‪ ،‬در سفر و جانشین ما‪ ،‬در‬
‫خانواده‌ی ما هستی‪ ،‬خدایا! من از سختی‌هایـ سفر و از حاالت غم و اندوه و تغییرات‬
‫بد و ناخوشایندـ در مال و خانواده و فرزندانم به تو پناه می‌برم»‪.‬ـ‬
‫و وقـــتی برمی‌گشـــت‪ ،‬نـــیز همین دعا را می‌خواند و این جمالت را به آن اضـــافه‬
‫می‌نمود‪« :‬آيِب ‪33‬و َ‪3‬ن تَ ‪33‬ائِبو َن َعابِ ‪3ُ 3‬دون لِر ِّبنَا َح ِام‪ُ 3‬‬
‫‪3‬دو َن‪ :‬ما بازگشتگان و توبه‌کننــدگان و‬
‫َ‬
‫عبادت‌کنندگانیمـ و سپاسگزاران و ستایش‌کنندگان خدای خود هستیم»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫‪ -973‬وعن عبد اللَّه بن ِ‬


‫صلّى‬‫سرجس رضي اللَّه عنه قال‪ :‬كان رسول اللَّه َ‬ ‫ْ‬
‫واحلو ِر ْبعد‬ ‫ِ‬
‫وكآبة املْن َقلَ ِ‬ ‫عوذ ِمن وع ِ‬
‫ثاء السفـَِر‪،‬‬ ‫وسلَّم إِذا سافر َيتَ َّ‬ ‫اهللُ َعلَْي ِه‬
‫ب‪ْ ،‬‬ ‫ُ‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫األه ِل واملال‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫وم‪ِ .‬‬
‫وسوء املْنظَر يف‬ ‫وة املظْلُ ِ‬
‫ال َكو ِن‪ ،‬ودع ِ‬
‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫َ‬
‫الكو ِن‪ 3،‬بالنون‪ ،‬وكذا رواه الرتمذي‪،‬‬ ‫احلو ِر ْبع َد ْ‬
‫هكذا هو يف صحيح مسلم‪ْ :‬‬
‫ِ ِ‬
‫وجهٌ‪ .‬قال‬ ‫«الكو ُر»‪ 3‬بِالراء‪ ،‬وكالمُه ا لهُ ْ‬‫ْ‬ ‫والنسائي‪ ،‬قال الرتمذي‪ :‬ويروي‬
‫تقام ِ‪3‬ة أَ ِو ِّ‬
‫الزيادة إِىل‬ ‫ِ‬ ‫بالنون ِ‬ ‫العلماء‪ :‬ومعناه ِ‬
‫االس َ‬‫الر ُجوعُ من ْ‬ ‫والراء مجيعاً‪ُّ :‬‬ ‫ُ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ص‪ .‬قالوا‪ :‬وروايةُ َّ ِ‬
‫ُّها ومجْعُها‪،‬‬ ‫الراء مأْ ُخو َذةٌ م ْن ت ْك ِوير العمامة‪ُ ،‬‬
‫وه َو لَف َ‬ ‫الن ْق ِ‬
‫َّ‬
‫قر‪.‬‬
‫واستَ َّ‬ ‫ِ‬
‫مص َد ُر «كا َن ي ُكو ُن َكوناً» إذا ُوجد ْ‬ ‫وروايةُ النون م َن ال َك ْون‪ْ 3،‬‬
‫‪ .973‬از عبدهللا ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص در هنگــام مســافرتـ از‬
‫سختی سفر و تغییر حالت در بازگشت به غم و اندوه و از بازگشت به عــدم اســتقامت‬
‫‪85‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و نقص بعد از ثبـــات و کمـــال و از دعـــای مظلـــوم و از وضع بد و ناخوشـــایندـ در‬


‫‪1‬‬
‫خانواده و مال‪ ،‬به خدا پناه می‌برد‪.‬ـ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪ .])1343‬در صحیح مسلم «الحور بعد الکــون» آمــده و ترمــذی [(‬
‫‪ ])3435‬و نسائی [(‪ ])8/272‬هم این‌گونه روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪« :‬الکــون» بــه‬
‫«الکور» هم روایت شده است و هر کدام معنایی دارند‪.‬‬
‫‪86‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وسى رض َي اللَّه عنهُ عن النَّيِب ِّ َ‬ ‫‪َ   -1002‬ع ْن أَيب ُم َ‬
‫ٍ ِ‬
‫س حُم َّمد بِيد ِه هَلُو أ َ‬
‫َش ُّد َت َفلُّتاً ِم َن ا ِإلبِ ِل يف‬ ‫َّ‬
‫عاه ُدوا هذا الْ ُقرآ َن َف َوالذي َن ْف ُ‬
‫«تَ َ‬
‫عُ ُقلِها» متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .1002‬از ابوموسی ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪(« :‬در خوانــدن‬
‫و تذکر گرفتن) بر این قرآن‪ ،‬مداومت و مالزمت داشته باشید‪ ،‬زیــرا ســوگند به کسی‬
‫که روح محمد در دست قدرت اوست‪ ،‬قرآن‪ ،‬از شتر پای بسته در طنــاب‪ ،‬گریزان‌تر‬
‫و فرارتر است (قرآن از ذهن و حــافظه‌ی انسـان‪ ،‬از شـتریـ که پــایش از طنـاب بـاز‬
‫‪1‬‬
‫می‌شود‪ ،‬زودتر می‌گریزد)»‪.‬‬
‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1003‬وع ِن ابْ ِن عُ َمَر َر ِضي اللَّه عنهما أ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫َ‬ ‫َن‬
‫آن َكمثَ ِل ا ِإلبِ ِل امل َّ ِ‬
‫ب الْ ُقر ِ‬ ‫قال‪« :‬إِمَّنَا مثَل ِ‬
‫عقلَة‪ ،‬إِ ْن َع َ‬
‫اهد َع ْليها أ َْم َس َك َها‪،‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫صاح ِ‬
‫َ ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ت» ٌ‬ ‫وإِ ْن أَطْلَ َق َها‪َ ،‬ذ َهبَ ْ‬
‫‪ .1003‬از ابن عمر ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬قــاریـ و‬
‫مالزم قرآن‪ ،‬مانند صاحب شتر‪ ،‬بسته است که اگر از آن مواظبت کنــد‪ ،‬آن را خواهد‬
‫‪2‬‬
‫گرفت و در دست خواهد داشت و اگر آن را رها کند‪ ،‬می‌رود»‪.‬‬

‫الصوت بالقرآن‬
‫‪ -182‬باب استحباب تحسين َّ‬
‫سن الصوت واالستماع لها‬
‫وطلب القراءة من َح َ‬
‫باب استحباب زیبا کردن صوت در حین قرائت قرآن و درخواست‬
‫خوش صدا و گوش ِدادن به آن‬
‫قرائت از انسان ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلَّى اهللُ َعلَْيه‬‫رسول اهلل َ‬ ‫َ‬ ‫عت‬
‫‪َ -1004‬ع ْن أيب ُهَر ْيَر َة َرض َي اهللُ َعْنهُ قال‪ :‬مس ُ‬
‫الصو ِت يَتغَىَّن بِالْ ُقر ِ‬ ‫ِ ٍ ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫آن جَيْ َه ُر‬ ‫ْ‬ ‫وسلَّم يقول‪َ « :‬ما أَذ َن اهللُ ل َش ْيء َما أَذ َن لنَيِب ٍّ َح َس ِن َّ ْ َ‬
‫َ‬
‫ِ‬
‫بِه» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5033‬م (‪.])791‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5031‬م (‪.])789‬‬
‫‪87‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ضى وال ُقب ِ‬


‫ول "‪.‬‬ ‫ِ‬
‫الر َ َ ُ‬ ‫إش َارةٌ إىل ِّ‬
‫استَ َم َع‪َ ،‬و ُه َو َ‬
‫معىن «أَذ َن اهللُ»‪ :‬أي ْ‬
‫‪ .1004‬از ابــوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خداونــد‪،‬‬
‫هرگز چنــان که به صــدای خــوش پیــامبرـص‪ 1‬در حــالی که بلند و آهنگین قــرآن را‬
‫می‌خواند‪ ،‬گوش فرا داده (خشنود و پذیرا بوده) به چیز دیگری گوش فــرا نــداده است‬
‫‪2‬‬
‫(خشنود و پذیرا نبوده است)‪.‬‬
‫اهلل صلى اهلل عليه‬ ‫رسول ِ‬ ‫ي رضي اهللُ عنهُ َّ‬
‫أن‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫‪ -1005‬وعن أيب موسى األ ْش َعر ِّ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫قال له‪« :‬لََق ْد أُوتِ ‪ِ 3‬‬
‫يت م ْز َم َاراً م ْن َمَزام ِري ِآل َد ُاود» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ُ‬ ‫وسلم َ ُ‬
‫وسلَّم َ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫ويف ٍ‬
‫رواية ملسل ٍم‪َّ :‬‬
‫قال لهُ‪« :‬لَ ْو َرأ َْيتَيِن َوأَنَا‬ ‫صلَّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رسول اهلل َ‬ ‫أن‬
‫ِِ‬
‫البارحةَ»‪.‬‬
‫َ‬ ‫َستَ ِم ُع لقَراءَتِ َ‬
‫ك‬ ‫أْ‬
‫‪ .1005‬از ابوموسی اشــعریـ ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص به او گفت‪:‬‬
‫‪3‬‬
‫«قطعه‌ای از صدای خوش و الحان «آل داود» به تو داده شده است!»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر از مسلم آمده است‪ :‬پیامبرـص به او فرمودند‪« :‬اگر مرا می‌دیدیـ‬
‫در حالی که به تالوت دیشب تو گوش می‌دادم (خوشحال می‌شدی)»‪.‬‬
‫‪ -1006‬وع ِن الْبر ِاء ب ِن عا ِز ٍب ر ِضي اهلل عنهما َ ِ‬
‫صلَّى اهللُ‬ ‫ت النَّيِب َّ َ‬‫قال‪ :‬مَس ْع ُ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ََ‬
‫ص ْوتَاً ِمْنهُ‪.‬‬
‫َح َس َن َ‬ ‫َح َداً أ ْ‬
‫تأَ‬
‫ِ‬ ‫ني َّ ِ‬
‫والز ْيتُون‪ ،‬فَ َما مَس ْع ُ‬ ‫وسلَّم َقرأَ يف العِ َش ِاء بِالتِ ِ‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .1006‬از براء بن عازب ـ م ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرص شــنیدمـ که‬
‫در نمــاز عشــا‪ ،‬ســوره‌ی والــتین و الزیتــون را می‌خواند و کسی را که از او خــوش‬
‫‪4‬‬
‫صداتر باشد‪( ،‬ندیده و) نشنیده‌ام‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫نبی به صورت نکره آمده است و معنی تحت‌اللفظی آن‪ ،‬پیـامبری خـوش صـدا‬ ‫‪ -‬در متن حدیث‪ٍ ،‬‬
‫یا پیامبر خوش صدایی می‌شــود‪ ،‬امــا شــارحان‪ ،‬همــه آن را معرفــه و بــه معــنی خــود پیــامبرص‬
‫دانســته‌اند و البتــه در روایت بخــاری‪ ،‬النــبی اســت کــه تأییــدی بــر معنــای شــارحان اســت ـ‬
‫ویراستاران‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5023‬م (‪.])792‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5048‬م (‪.])793‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)769‬م (‪.])464‬‬
‫‪88‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلَّى اهللُ‬ ‫‪َ -1007‬و َع ْن أَيِب لُبَابَة بَ ِشري ب ِن َعْب ِد املْن ِذ ِر رضي اهللُ عنهُ‪َّ ،‬‬
‫أن النَّيِب َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ِ ُ‬
‫ٍ‬
‫س ِمنَّا» رواهُ أبو داود بإسناد جيد‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫َعلَْي ِه َ َّ‬
‫وسلم قَ َال‪َ « :‬م ْن مَلْ َيَتغَ َّن بالْ ُق ْرآن َفَْ َ‬
‫ي‬‫ل‬
‫آن‪.‬‬‫ومع «يَتغَىَّن »‪ :‬حُي ِسن صوتَه بِالْ ُقر ِ‬
‫ْ ُ َْ ُ ْ‬ ‫َ َ ْ ىَن َ‬
‫‪ .1007‬از «ابولبابه بشـــیر عبدالمنـــذر» ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرـص‬
‫‪1‬‬
‫فرمودند‪« :‬کسی که قرآن را با صدای خوش نخواند‪ ،‬از ما نیست»‪.‬‬
‫صلَّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1008‬وعن اب ِن مسع ٍ‬
‫ال يل النَّيِب ُّ َ‬
‫قال‪ :‬قَ َ‬
‫رضي اهللُ عنهُ َ‬ ‫َ‬ ‫ود‬ ‫َ َْ ْ َ ُْ‬
‫ليك أُنْ ِز َل ؟!‬ ‫ول ِ‬
‫ك َو َع َ‬ ‫اهلل‪ ،‬أَْقَرأُ َعلَْي َ‬ ‫ت‪ :‬يَا َر ُس َ‬‫وسلَّم‪« :‬ا ْقَرأْ َعلَ َّي الْ ُق ْرآ َن»‪َ ،‬ف ُق ْل ُ‬‫َ‬
‫ت إىل‬ ‫ِ‬ ‫ب أَ ْن أَمْس عه ِمن َغ ِ ي»" َف َقرأْت علَي ِه سور َة الن ِ‬ ‫قَ َال‪« :‬إِيِّن أ ُِح ُّ‬
‫ِّساء َحىَّت جْئ ُ‬ ‫َ ُ َْ ُ َ َ‬ ‫َ َ ُ ْ رْي‬
‫يد و ِجئنا بِك علَى ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫هؤالء َش ِه َ‬
‫يداً‬ ‫ف إِ َذا جْئنَا م ْن ُك ِّل أ َُّمة بِ َش ِه َ ْ َ َ َ ُ‬ ‫هذه اآليَة‪ ﴿ :‬فَ َكْي َ‬
‫ك اآل َن» فالَْت َف ُّ ِ‬
‫ت إِلَْيه‪ ،‬فَِإذَا َعْينَاهُ تَ ْذ ِرفَان‪ٌ .‬‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫قال‪َ « :‬ح ْسبُ َ‬ ‫﴾ َ‬
‫‪ .1008‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیـامبرص به من فرمودنــد‪:‬‬
‫«بـرای من قـرآن بخـوان»‪ ،‬گفتم‪ :‬ای رسـول خـدا! من بـرای شـما قـرآن بخـوانم‪ ،‬در‬
‫صورتیـ که قرآن بر شما نازل شده اســت؟! فرمودنــد‪« :‬من دوست دارم که آن را از‬
‫غیر خود بشنوم» و من‪ ،‬سوره‌ی نساء را بـرای پیـامبرـص تالوت کـردم تا به این آیه‬
‫رسیدم‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪   ‬‬
‫(النساء ‪)41 /‬‬
‫«ای پیــامبر! حــال اینــان چگونه خواهد بــود‪ ،‬آن‌گــاه که از هر ملــتی گــواهی‬
‫بیاوریم و تو را نیز شاهدی بر اینان بیاوریم؟!»‪.‬‬
‫آن‌گــاه فرمودنــد‪« :‬کــافی اســت!»‪ ،‬به طــرف ایشــان برگشــتم و نگــاه کــردم‪ ،‬از‬
‫‪2‬‬
‫چشم‌های مبارکش اشک می‌بارید»‪.‬ـ‬

‫ِّ‬
‫الحث على سور و آيات مخصوصة‬ ‫‪ -183‬باب في‬
‫باب تشویق به قرائت بعضی سوره‌ها و آیات مخصوص‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])1471‬به اسناد جید روایت کرده است‪.‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5050‬م (‪[ .])800‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،446‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪89‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رسول اللَّه‬ ‫ضي اللَّه َعْنهُ قال‪ :‬قال يل‬ ‫ِ َّ‬ ‫ٍ‬
‫ُ‬ ‫‪ -1009‬عن أَيب سعيد راف ِع بن املُعلى َر َ‬
‫آن َقْب َل أَ ْن ختُْرج ِم َن‬ ‫ك أ َْعظَم سور ٍة يف الْ ُقر ِ‬
‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫وسلَّم‪« :‬أَال أ َُعلِّ ُم َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ت‬ ‫ول اللَّ ِه إِن َ‬
‫َّك ُق ْل َ‬ ‫رس َ‬
‫ت‪ :‬يا ُ‬ ‫َردنَا أَ ْن خَن ُْرج ُق ْل ُ‬
‫َخ َذ بيدي‪َ ،‬فلَ َّما أ ْ‬ ‫املَ ْسج َد ؟ فأ َ‬
‫ب ِ‬
‫ني ِهي َّ‬
‫السْب ُع‬ ‫العامل َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ور ٍة يف الْ ُق ْرآن ؟ قال‪« :‬احلَ ْم ُد للَّه َر ِّ َ‬ ‫َّك أ َْعظَ َم ُس َ‬ ‫ُعلِّمن َ‬
‫أل َ‬
‫يم الَّذي أُوتِيتُهُ»‪ 3‬رواه البخاري‪.‬‬ ‫ِ‬
‫املَثَاين‪َ ،‬والْ ُق ْرآ ُن الْ َعظ ُ‬
‫‪ .1009‬از «ابوسعیدـ رافع بن معلی» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص به‬
‫من فرمودند‪« :‬آیا قبل از آن‌که از مسجد خارج شوی‪ ،‬بزرگ‌تــرین ســوره‌ی قــرآن را‬
‫به تو نشان دهم!» و دستم را گرفت‪ ،‬وقتی که خواستیم از مسجد خــارج شــویم‪ ،‬گفتم‪:‬‬
‫ای رسول خدا! شما فرمودید قبل از خروج از مسجد‪ ،‬بزرگ‌ترین ســوره‌ی قــرآن را‬
‫ب ِ‬ ‫ِ‬
‫ني‪ )...‬آن ســبع المثــانی (هفت‬ ‫به تو نشــان می‌دهم! فرمودنــد‪( :‬احلَ ْ‪3‬م ‪3ُ 3‬د للَّه َر ِّ َ‬
‫الع‪33 3‬امل َ‬
‫‪1‬‬
‫آیه‌ای که دو بار نازل شد) و قرآن با عظمتی است که به من داده شده است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫َ ِ‬ ‫‪ -1010‬وعن أَيب ٍ‬


‫سعيد اخلُ ْد ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫ي رضي اللَّه عنه أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬ ‫ِّ‬ ‫ر‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ث‬‫َح ٌد‪« :‬والَّذي َن ْفسي بيده‪ ،‬إن ََّها لََت ْعد ُل ثُلُ َ‬ ‫قال يف‪ :‬قُ ْل ُه َو اللَّه أ َ‬
‫وسلَّم َ‬
‫َ‬
‫ال ُقر ِ‬
‫آن»‪.‬‬ ‫ْ‬
‫َصحابِِه‪« :‬أ ََي ْع ِج ُز‬ ‫وسلَّم َ‬
‫قال أل ْ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫‪   ‬ويف ٍ‬
‫رواية‪ :‬أ َّ‬
‫َن‬
‫ِ‬ ‫آن يف لَْيلَ ٍة» فَ َش َّق َ‬
‫ذلك علَْي ِه ْم‪ ،‬وقالُوا‪ :‬أَيُّنَا يُط ُ‬
‫يق‬ ‫ْ‬
‫أَح ُد ُكم أَ ْن ي ْقرأَ بُِثلُ ِ‬
‫ث الْ ُقر ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ث الْ ُقر ِ‬ ‫َح ٌد‪ ،‬اللَّهُ َّ‬
‫آن» رواه‬ ‫الص َم ُد‪ :‬ثُلُ ُ ْ‬ ‫رسول اللَّه ؟ فقال‪« :‬قُ ْل ُهو اللَّه أ َ‬ ‫َ‬ ‫ذلك يا‬
‫َ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5006‬‬
‫‪90‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1010‬از ابوسعیدـ خدری ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص در مــورد‬
‫(قل هو هللا احــد) فرمودنــد‪« :‬ســوگند به کسی که جــانم در دست اوســت‪ ،‬آن ســوره‬
‫معادل یک سوم قرآن است»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪ :‬پیامبرص به یارانش فرمودنــد‪« :‬آیا هر کــدام از شــما‬
‫نمی‌تواندـ یک سوم قرآن را در یک شب تالوت کند؟» و این موضــوع بر همه گــران‬
‫آمد و گفتند‪ :‬کدام یک از ما توانایی آن را دارد؟ ای رسول خدا! پیامبرص فرمودنــد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫َح ٌد‪ ،‬اللَّهُ َّ‬
‫الص َم ُد‪ ،)...‬یک سوم قرآن است»‪.‬‬ ‫(قُل ُهو اللَّه أ َ‬ ‫ْ‬
‫رد ُدها َفلَ َّما‬ ‫َن َر ُجالً ِمسع َر ُجالً َي ْقَرأُ‪« :‬قَ ُل ُه َو اللَّه أَح ٌد» يُ ِّ‬
‫‪ -1011‬وعْنهُ أ َّ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫الر ُج ُل‬ ‫ذلك لَهُ و َكا َن َّ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فَ َذ َكَر َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َصبَ َح جاءَ إِىل رسول اللَّه َ‬ ‫أْ‬
‫وسلَّم‪« :‬والَّذي َن ْف ِسي بِيَ ِد ِه‪ ،‬إِهَّن ا لََت ْع ِد ُل‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ُ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫ال‬
‫َيت َقاهلُّا َف َق َ‬
‫آن» رواه البخاري‪.‬‬ ‫ث الْ ُقر ِ‬
‫ثُلُ َ ْ‬
‫‪ .1011‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬مردی شــنید که مــردی‬
‫دیگر (قل هو هللا احد) را می‌خواند و وقتی صبح شد‪ ،‬نزد پیــامبرـص آمد و موضــوعـ‬
‫را برای پیامبرـص ذکر کرد و این عمل را سبک و کم ثــواب می‌دانســت‪ ،‬پیــامبرص‬
‫فرمودنــد‪« :‬ســوگند به کسی که جــانم در دست اوســت‪ ،‬آن برابر با یک ســوم قــرآن‬
‫‪2‬‬
‫است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫َن رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1012‬وعن أَيب هريرة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َ‬
‫ث ال ُقر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫آن» رواه مسلم‪.‬‬ ‫قال يف‪ :‬قُ ْل ُه َو اللَّه أ َ‬
‫َح ٌد‪« :‬إن ََّها َت ْعد ُل ثُلُ َ ْ‬
‫‪ .1012‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص در مــوردـ (قل هو هللا‬
‫‪3‬‬
‫احد) فرمودند‪« :‬آن سوره‪ ،‬برابر با یک سوم قرآن است»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪ ،)5013‬و (‪.])5015‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5013‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])812‬‬
‫‪91‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ب ِ‬
‫هذ ِه‬ ‫رجال قال‪ :‬يا رسول اللَّ ِه إِين أ ُِح ُّ‬ ‫َنس رضي اللَّهُ عنهُ أ َّ‬
‫وعن أ ٍ‬
‫َن ُ‬ ‫‪ْ  -1013‬‬
‫ك اجلنَّةَ» رواه الرتمذي وقال‪:‬‬ ‫ور َة‪ :‬قُ ْل ُه َو اللَّه أَح ٌد‪ ،‬قال‪« :‬إِ َّن ُحبَّها أ َْد َخلَ َ‬
‫الس َ‬
‫ُّ‬
‫حديث حسن‪ .‬رواه البخاري يف صحيحه تعلي ًقا‪.‬‬ ‫ٌ‬
‫‪ .1013‬از انس ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که مــردی گفت‪ :‬ای رســول خــدا! من این‬
‫ســوره‪ ،‬ســوره‌ی (قل هو هللا احــد) را دوست دارم‪ ،‬پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬به حقیقت‬
‫‪1‬‬
‫دوست داشتن آن‪ ،‬تو را داخل بهشت می‌کند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫َ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫عام ٍر َر ِضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬
‫‪ -1014‬وعن ع ْقبةَ ب ِن ِ‬
‫ُ‬
‫ب‬
‫ط ؟ قُ ْل أَعُوذُ َبر ِّ‬‫ت َه ِذ ِه اللَّْيلَةَ مَلْ يُر ِمثلُ ُهن قَ ُّ‬ ‫ٍ‬
‫وسلَّم قال‪« :‬أَمَلْ تَر آيَات أُنْ ِزلَ ْ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫َّاس» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ب الن ِ‬ ‫ال َفلَ ِق‪َ ،‬وقُ ْل أَعُوذُ بَِر ِّ‬
‫‪ .1014‬از «عقبه بن عامر» ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬آیا‬
‫آیاتی را که امشب نازل شده و هرگز مانند آن دیــده نشــده اســت‪ ،‬نمی‌دانی‪:‬ـ (قل اعــوذ‬
‫‪2‬‬
‫برب الفلق) و (قل اعوذ برب الناس)؟»‪.‬‬

‫ُ ِ‬ ‫‪ -1015‬وعن أَيب ٍ‬
‫سعيد اخلُ ْد ِر ِّ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ي َرضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬كا َن‬
‫ان‪ 3،‬حىَّت َنزلَ ِ‬
‫ت امل َعوذَتان‪ ،‬فَلَ َّما َنَزلَتَا‪،‬‬ ‫َ‬
‫اجلان‪ ،‬وع ِ ا ِإلنْس ِ‬
‫َ‬ ‫نْي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وسلَّم َيَت َع َّوذُ ِم َن ِّ‬
‫َ‬ ‫َعلَْي ِه‬
‫ُ‬
‫رك ما ِسوامُه ا‪ .‬رواه الرتمذي وقال حديث حسن‪.‬‬ ‫َخ َذ هِبِما وتَ َ‬ ‫أَ‬
‫‪ .1015‬از ابوســعید خــدری ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬پیــامبرص از جن و‬
‫چشم انسان تعوذ می‌کردـ و به خدا پناه می‌گــرفت تا این‌که معــوذتین‪( ،‬قل اعــوذ بــرب‬
‫الفلق) و (قل اعوذ برب الناس)‪ ،‬نازل شد و همین که این دو ســوره نــازل شــدند‪ ،‬آنها‬
‫‪3‬‬
‫را گرفت و با آن دو تعوذ می‌کرد و (کلمات تعویذ) غیر آنها را ترک فرمود‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2903‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪ .‬و بخاری [( ‪ ])774‬آن را به‬
‫تعلیق در صحیح خود روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])814‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2059‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪92‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1016‬وعن أَيب هرير َة رضي اللَّهُ عنهُ أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫فعت لَر ُج ٍل َحىَّت غُفَر لَهُ‪ ،‬وه َي‪َ :‬‬
‫تبار َك‬ ‫ورةٌ ثَالثُو َن آيَةً َش ْ‬
‫قال‪« :‬م َن ال ُق ْرآن ُس َ‬
‫ِ ِِ‬
‫ك»‪.‬‬ ‫الذي بِيَده امل ْل ُ‬
‫ُ‬
‫‪       ‬رواه أبو داود والرتمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪     ‬ويف رواية أيب داود‪« :‬تَ ْش َف ُع»‪.‬‬

‫‪ .1016‬از ابــوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬از قــرآن‬
‫سو‌ه‌ای هست که شامل سی آیه اســت‪ ،‬این ســوره بــرای مــرد (ی که قــاری آن بــود)‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫شفاعت کرد تا آمرزیده شد و آن سوره‪ ،‬سوره‌ی (تبارک الذی بیده الملک) است»‪.‬‬
‫و در روایت ابوداود‪ ،‬واژه‌ی «تشفع» یعنی‪ :‬شفاعت می‌کند‪ ،‬آمده است‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬


‫مسعود الب ْد ِر ِّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رضي اللَّه عنهُ عن ِّ‬
‫النيب َ‬ ‫ي َ‬ ‫‪ -1017‬وعن أَيب‬
‫ٍ‬ ‫قال‪« :‬من َقرأَ َ ِ ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫باآليتنْي ِ م ْن آخ ِر ُسور ِة الب َقر ِة يِف لَْيلَة َك َفتَاهُ» ٌ‬ ‫ْ َ‬
‫يل‪َ :‬ك َفتَاهُ ِم ْن قِيَ ِام اللَّْي ِل‪.‬‬‫ِ‬ ‫وه‪ 3‬تِْل َ َّ‬
‫ك اللْيلَةَ‪َ ،‬وق َ‬ ‫قيل‪َ :‬ك َفتَاهُ املَك ُْر َ‬
‫‪ .1017‬از «ابومســعودـ بــدری» ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪:‬‬
‫«هرکس دو آیه‌ی آخر سوره‌ی بقـره را در شب بخوانــد‪ ،‬همین دو آیه بــرای او کــافی‬
‫‪2‬‬
‫است»‪.‬‬
‫و گفته شــده اســت‪( :‬یعــنی) او را از هر بــدی در آن شب کفــایت می‌کند و نــیز‬
‫گفته‌اند‪ :‬او را از نماز شب‪ ،‬بی‌نیازـ می‌کند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])1400‬و ترمذی [(‪ ])2893‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5009‬م (‪.])808‬‬
‫‪93‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1018‬وعن أَيب هرير َة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫قال‪« :‬ال جَتْ َعلُوا بُيُوتَ ُك ْم َم َقابِر‪ ،‬إ َّن الشَّْيطَا َن َيْنف ُر من الْ ْبيت الَّذي ُت ْقرأُ فيه ُسورةُ‬
‫ِ‬
‫الْب َقر ِة» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .1018‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خانه‌هــای‬


‫خود را (به سبب عدم قرائت قرآن و نماز و ذکر‪ ،‬مانند آنها) قبرستان نکنید؛ شــیطان‬
‫‪1‬‬
‫از خانه‌ای که در آن سوره‌ی بقره خوانده شود‪ ،‬می‌گریزدـ و بیزار است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫ب رضي اللَّه َعْنهُ قَ َال‪ :‬قال‬ ‫‪ -1019‬وعن أُيَبِّ ب ِن َك ْع ٍ‬
‫وسلَّم‪« :‬يا أَبا امل ِ‬
‫ت‪ :‬اللَّه ال‬ ‫آية ِمن كتاب اللَّ ِه َ‬
‫معك أ َْعظَ ُم ؟ ُق ْل ُ‬
‫َي ٍ‬
‫نذ ِر أَتَ ْد ِري أ ُّ‬ ‫َ‬
‫ُ‬
‫إِله إِالَّ هو احلي الْ َقيُّوم‪ ،‬فَضرب يف ص ْدري وقَال‪« :‬لِيهنك الْعِْلم أَبا امل ِ‬
‫نذ ِر» رواه‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َ ُ َ ُّ‬
‫ُ َ ُ‬ ‫َ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ .1019‬از ابی بن کعب ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرـص فرمودنـــد‪« :‬ای‬
‫ابومنــــذر! آیا می‌دانیـ کــــدام آیه در کتــــاب خــــدا که با توست (تو حافظـ و حامل آن‬
‫هستی)‪ ،‬بزرگ‌تر است؟» گفتم‪:‬‬
‫‪(         ‬بقره ‪)255 /‬‬
‫‪2‬‬
‫بر سینه‌ی من زد و فرمودند‪« :‬علم بر تو گوارا باد‪ ،‬ای ابومنذر!»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -1020‬وعن أَيب هريرة رضي اللَّه عنه قال‪َّ :‬‬
‫وكلَين‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ ِ ِ‬
‫لت‪:‬‬ ‫أخ ْذتُهُ ف ُق ُ‬‫وسلَّم حب ْفظ َز َكاة رمضا َن‪ ،‬فَأَتَاين آت‪ ،‬فَجعل ْحيثُو م َن الطَّعام‪ ،‬فَ َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫وسلَّم‪ ،‬قال‪ :‬إِيِّن حُم تَ ٌ‬
‫يال‪،‬‬
‫وعلي َع ٌ‬‫اج‪َّ ،‬‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ألر َف َعنَّك إىل ُ‬
‫َ‬
‫ول اللَّ ِه صلَّى اللَّهُ علَْي ِه‬
‫رس ُ‬
‫ت‪َ ،‬ف َقال ُ‬ ‫بح ُ‬‫َص ْ‬
‫ت عْنهُ‪ ،‬فَأ ْ‬ ‫شديدةٌ‪ ،.‬فَ َخلَّْي ُ‬
‫ويب حاجةٌ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])780‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])810‬‬
‫‪94‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رسول اللَّ ِه َش َكا‬ ‫ت‪ :‬يا ُ‬ ‫عل أَسريُ َك الْبا ِرحةَ ؟» ُق ْل ُ‬


‫وآله وسلَّم‪« :‬يا أَبا هريرة‪ ،‬ما فَ ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬
‫ِ‬
‫مِح‬ ‫ِ‬
‫ود»‬ ‫ت سبِيلَهُ‪ .‬فقال‪« :‬أَما إِنَّهُ قَ ْد َك َذبك وسيعُ ُ‬ ‫اجةً وعيَاالً‪ ،‬فَر ْتُهُ‪ ،‬فَ َخلَّْي ُ‬ ‫َح َ‬
‫وسلَّم فَرص ْدتُهُ‪ .‬فَ َجاءَ حيثُو‬ ‫ِ‬ ‫فَعرفْت أَنَّه سيعود لَِقو ِل ِ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ُ ُ ُ ُ ْ ُ‬
‫وسلَّم‪َ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬ ‫َّك إِىل‬ ‫ِمن الطَّ ِ‬
‫دعين‬
‫قال‪ْ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫ت‪ :‬أل َْرفَعن َ‬ ‫عام‪َ ،‬ف ُق ْل ُ‬ ‫َ‬
‫مِح‬ ‫تاج‪ ،‬وعلَ َّي ِع ٌ‬
‫َصبحت َف َقال يل‬ ‫ُ‬ ‫يت سبِيلَهُ‪ ،‬فَأ‬ ‫ود‪ ،‬فر ْتُهُ َو َخلَّ ُ‬ ‫يال ال أَعُ ُ‬ ‫فَِإيِّن حُمْ ٌ‬
‫وسلَّم‪« :‬يَا أَبا ُهريْر َة‪ ،‬ما فَعل أ َِسريُ َك الْبا ِرحةَ ؟»‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬
‫يت سبِيلَهُ‪َ ،‬ف َقال‪« :‬إِنَّهُ قَ ْد‬ ‫مِح‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َش َكا حاجةً َوعياالً فَر ْتُهُ‪َ ،‬و َخلَّ ُ‬ ‫ت‪ :‬يا ُ‬ ‫ُق ْل ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫فقلت‪:‬‬‫َخ ْذتهُ‪ُ ،‬‬ ‫ود»‪  .‬فرص ْدتُهُ الثَّالثَةَ‪ .‬فَجاءَ ْحيثُو م َن الطَّعام‪ ،‬فَأ َ‬ ‫وسيعُ ُ‬ ‫بك َ‬ ‫َك َذ َ‬
‫َّك َت ْزعُ ُم‬ ‫آخُر ثَالثِ مرات أَن َ‬ ‫رسول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم وهذا ِ‬ ‫ألَرفَعنَّك إِىل ِ‬
‫َ ُ َْ َ‬ ‫ْ‬
‫ك َكلِ ٍ‬ ‫دعين فَِإيِّن أُعلِّ ُم َ‬
‫ك اللَّه هبَا‪ُ ،‬‬
‫قلت‪:‬‬ ‫مات يْن َفعُ َ‬ ‫ود‪ ،‬فقال‪ْ :‬‬ ‫ود‪ ،‬مُثَّ َتعُ ُ‬ ‫أَن َ‬
‫َّك ال َتعُ ُ‬
‫ك ِم َن‬ ‫ِ‬ ‫ما ه َّن ؟ قال‪ :‬إِذا أَويت إِىل فِ ِ‬
‫علي َ‬ ‫ك فَاقْرأْ آيةَ الْ ُكرس ِّي‪ ،‬فَِإنَّهُ لَن َيز َال ْ‬ ‫راش َ‬ ‫َْ‬ ‫ُ‬
‫ال يل‬ ‫ت‪ ،‬ف َق َ‬ ‫بح ُ‬ ‫َص ْ‬ ‫ت سبِيلَهُ فَأ ْ‬ ‫صبِ ِح‪ ،‬فَ َخلَّْي ُ‬ ‫شيطَا ٌن حىَّت تُ ْ‬ ‫ك ْ‬ ‫ظ‪ ،‬وال ي ْقربُ َ‬ ‫اللَّ ِه حافِ ٌ‬
‫ول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪« :‬ما فَ ِ‬
‫لت‪ :‬يا َر ُسول‬ ‫عل أَسريُ َك الْبا ِرحةَ ؟» ف ُق ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َْ َ‬ ‫رس ُ‬‫ُ‬
‫«ما ِه َي ؟»‬ ‫ت سبِيلَه‪ .‬قال‪َ :‬‬
‫ِ ٍ‬
‫اللَّه َزعم أَنَّهُ يُعلِّ ُمين َكلمات يْن َفعُين اللَّه هبَا‪ ،‬فَ َخلَّْي ُ‬
‫ِ‬
‫سي ِم ْن أ ََّوهلا َحىَّت خَت ْتِ َم اآليةَ‪:‬‬ ‫قلت‪ :‬قال يل‪ :‬إِذا أَويت إِىل فِ ِ‬
‫اقرأْ ايةَ الْ ُك ْر ِّ‬ ‫ك فَ َ‬ ‫راش َ‬ ‫َْ‬
‫ظ‪َ ،‬ولَ ْن‬ ‫ك ِم َن اللَّ ِه َحافِ ٌ‬ ‫وم‪ } 3‬وقال يل‪ :‬ال َيَزال علَْي َ‬ ‫{اللَّه ال إِلهَ إِالَّ ُهو ُّ‬
‫احلي الْ َقيُّ ُ‬
‫وسلَّم‪« :‬أ ََما إِنَّه قَ ْد‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫صبِ َح‪ .‬فقال النَّيِب ُّ َ‬ ‫ك َشْيطَا ٌن َحىَّت تُ ْ‬ ‫ي ْقربَ َ‬
‫ريَرة ؟» قلت‪ :‬ال‪،‬‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫ب ُمْنذ ثَالث يا أَبا ُه ْ‬ ‫ذوب‪َ ،‬ت ْعلَم َم ْن خُتَاط ُ‬ ‫دقك َو ُهو َك ٌ‬ ‫ص َ‬ ‫َ‬
‫قال‪« :‬ذَ َاك َشْيطَا ٌن» رواه البخاري‪.‬‬
‫‪95‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1020‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص مــرا به حفظ و‬
‫مــواظبت از زکــات رمضــان (خرمــای فطریــه) مــأمور کــرد‪ ،‬شخصی پیش من آمد و‬
‫شـــروع کـــرد‪ ،‬و از آن مشت می‌گـــرفت و می‌بـــرد‪ ،‬او را گـــرفتم و گفتم‪ :‬تو را پیش‬
‫پیامبرص خواهم برد! گفت‪ :‬من محتاج و عایله‌منــدم و احتیــاجی ســخت دارم و من از‬
‫سر او دست برداشتم و صبح را به روز رساندم‪ ،‬پیامبرص فرمودند‪« :‬ای ابــوهریره!‬
‫اسیرت‪ ،‬دیشب چه کار کرد؟» گفتم‪ :‬ای رسول خــدا! از احتیــاج و عیــالواری شــکایت‬
‫کرد و من هم بر او رحم کرده و رهایش نمودم‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬اما او به تو دروغ گفته و‬
‫به زودی باز می‌گردد»‪ ،‬به دلیل فرموده‌ی پیامبرص دانستم که باز می‌گــردد و منتظر‬
‫او مانــدم‪ ،‬دوبــاره بازگشت و با دست خرما برمی‌داشــت‪ ،‬گفتم‪ :‬تو را پیش پیــامبرص‬
‫خواهم برد! گفت‪ :‬مرا بگذار که محتاج و عایله‌مندم و دیگر بــاز نمی‌گــردم‪ ،‬من هم به‬
‫حـالش رحم آوردم و او را رها کـردم‪ ،‬صـبح کـردم‪ ،‬پیـامبرص به من فرمودنـد‪« :‬ای‬
‫ابــوهریره! اســیرت‪ ،‬دیشب چه کــار کــرد؟» گفتم‪ :‬از نیازمنــدی و عایله‌منــدی خــود‬
‫شکایت کـرد و من هم بر او رحم کـرده و رهـایش نمـودم‪ ،‬فرمودنـد‪« :‬او به تو دروغ‬
‫گفته و به زودی بـاز می‌گـردد»‪ ،‬بـار سـوم نـیز منتظر و در کمین او مانـدم‪ ،‬آمد و از‬
‫خرما برمی‌داشت‪ ،‬او را گرفتم و گفتم‪ :‬تو را پیش پیامبرص خواهم بــرد‪ ،‬این ســومین‬
‫و آخرین باری است که تو به دروغ ادعا می‌کنی که باز نمی‌گــردی و بــاز می‌گــردی‪،‬‬
‫گفت‪ :‬مرا به حال حــود بگـذار که من کلمـاتی به تو یــاد می‌دهم که خداوند به وسـیله‌ی‬
‫آنها به تو نفع می‌رســاند‪ ،‬گفتم آنها چیســتند؟ گفت‪ :‬هر وقت به رختخــواب رفــتی‪ ،‬آیه‬
‫وم‪ )3‬که در آن صــورت همیشه از‬ ‫الکرسی را بخــوان‪( :‬اللَّه ال إِل ‪33 3‬هَ إِالَّ ُهو ُّ‬
‫احلي الْ َقيُّ ُ‬
‫جانب خداوند‪ ،‬حافظی برای تو خواهد بود و تا صبح هیچ شــیطانی نزدیک تو نخواهد‬
‫شد؛من راه را برای او باز کردم و او رفت و صــبح کــردم و نــزد پیــامبرص رفتم‪ ،‬به‬
‫من فرمودند‪« :‬اسیرت‪ ،‬دیشب چه کار کرد؟» گفتم‪ :‬ای رســول خــدا! گفت‪ :‬کلمــاتی را‬
‫به من یاد می‌دهد که خداونــد‪ ،‬مــرا به وســیله‌ی آنها بهره‌مند می‌ســازد و لــذا او را رها‬
‫کردم‪ ،‬فرمودند‪« :‬آن کلمات کدامنــد؟» گفتم‪ :‬به من گفت‪ :‬وقــتی به رختخــوابت رفــتی‪،‬‬
‫آیه الکرسی را تا آخر آیه بخــوان و به من گفت‪ :‬در این صــورت‪ ،‬همیشه حــافظی از‬
‫طرف خدا برای تو خواهد بود و تا وقتی که صــبح می‌کــنی‪ ،‬هیچ شــیطانی نزدیک تو‬
‫نخواهد شد؛ پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬ای ابــوهریره! او به تو راست گفتــه‪ ،‬در حــالی که‬
‫بسیار دروغگوست! می‌دانی در این سه روز با چه کسی صحبت کرده‌ای؟» گفتم‪ :‬نه‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫فرمودند‪« :‬آن یک شیطان (از شیاطین) بود»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5010‬‬
‫‪96‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َن ُ‬ ‫‪ -1021‬وعن أَيب الد َّْر ِد ِاء َر ِضي اللَّه عْنه أ َّ‬
‫َّج ِال»‪ .‬ويف‬‫من الد َّ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫صم َ‬‫«من حف َظ ع ْشر آيَات م ْن أ ََّول ُسورة الْ َك ْهف‪ ،‬عُ َ‬ ‫قال‪ْ :‬‬
‫ِ ِ‬
‫الكهف» رواه مسلم‪.‬‬ ‫رواية‪« :‬م ْن آخ ِر ُسور ِة ْ‬
‫‪ .1021‬از ابودرداءـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬هرکس ده آیه‬
‫از اول سوره‌ی کهف را حفظ کنــد‪ ،‬از شر «دجــال» محفــوظ می‌شــود«و در روایــتی‬
‫‪1‬‬
‫دیگر آمده است‪« :‬از آخر سوره‌ی کهف»‪.‬‬

‫السالم ِ‬ ‫ال‪ :‬بينَما ِج ِ يل ِ‬ ‫‪ -1022‬وع ِن اب ِن عبَّ ٍ ِ‬


‫قاع ٌد‬ ‫عليه َّ‬ ‫رْب ُ‬ ‫اس رضي اللَّه عْن ُهما قَ َ ْ‬ ‫َ ْ‬
‫ال‪ :‬هذا باب‬ ‫يضا ِم ْن َف ْوقِ ِه‪َ ،‬فَرفَ َع َرأْ َسه َف َق َ‬ ‫ِ ِ‬
‫وسلَّم مَس َع نَق ً‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ند النَّيِب ِّ َ‬ ‫ِع َ‬
‫الي ْو َم‪َ ،‬فَنَز َل ِمنه َم ٌ‬ ‫ِمن َّ ِ ِ‬
‫ك‬‫فقال‪ :‬هذا َملَ ٌ‬ ‫لك َ‬ ‫ط إِالَّ َ‬
‫الي ْو َم ومَلْ يُ ْفتَح قَ ُّ‬
‫الس َماء فُت َح َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫الي ْو َم فَ َسلَّ َم وقال‪ :‬أَبش ْر ب َ‬
‫نوري ِن أُوت َيت ُه َما‪ ،‬مَلْ‬ ‫ط إِالَّ َ‬‫ض مل َيْن ِز ْل قَ ُّ‬‫َنَز َل إِىل األ َْر ِ‬
‫ف منها إِالَّ‬ ‫احتة الكتاب‪ ،‬وخواتِيم سور ِة الب َقر ِة‪ ،‬لَن تَقرأَ حبر ٍ‬ ‫ك‪ :‬فَ ِ‬
‫ْ‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫يُ ْؤَت ُه َما نَيِب ٌّ قَبلَ َ‬
‫أ ُْع ِطيتَه» رواه مسلم‪.‬‬

‫«الن َِّقيض» َّ‬


‫الصوت‪.‬‬

‫‪ .1022‬از ابن عبــاس ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬جبرئیل‪ ‬نــزد پیــامبرص‬
‫نشسته بود‪ ،‬صدایی از جانب بــاال شــنید‪ ،‬ســرش را بلند کــرد و گفت‪« :‬این (صــدای)‬
‫دری از آســـمان است که امـــروزـ بـــاز شد و جز امـــروز‪ ،‬هرگز بـــاز نشـــده است و‬
‫فرشته‌ای از آن نازل شد»‪ ،‬سپس گفت‪« :‬این فرشــته‌ایـ است که به زمین فــرودـ آمــده‬
‫است و هرگز جز امروز فرودـ نیامده است»‪ ،‬پس سالم کرد و گفت‪ :‬مژدگانی بــده بر‬
‫دو نور که به تو داده شده‌اند و پیش از تو به هیچ پیامبریـ داده نشده‌اند‪ :‬فاتحه الکتاب‬
‫و آیــــات آخر ســــوره‌ی بقــــره که هرگز حــــرفیـ از آنها را قــــرائت نمی‌کــــنی‪ ،‬جز‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬هر دو را مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])809‬‬
‫‪97‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫این‌که(چــیزی که در آن به دعا طلب شــده) از طــرف خداوندـ به تو (و امت تــو) عطا‬


‫‪2‬‬
‫می‌شود‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])806‬‬
‫‪98‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -184‬باب استحباب االجتماع على القراءة‬


‫باب استحباب جمع شدن برای تالوت قرآن‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫ال َر ُسول اللَّه َ‬
‫ضي اللَّه َعْنهُ قَ َال‪ :‬قَ َ‬‫وع ْن أَيب ُهَر ْيَر َة َر َ‬
‫‪َ  -1023‬‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٍ‬
‫ارسونَه‬‫اجتَ َم َع َق ْو ٌم يف َبْيت من بُيوت اللَّه َيْتلُو َن كتاب اللَّه‪ ،‬ويتَ َد ُ‬ ‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«وما ْ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بيَنهم‪ ،‬إِالَّ نَزلت علَيهم َّ ِ‬
‫السكينَة‪ ،‬و َغشيَْت ُه ْم الرَّمْح َة‪َ ،‬و َح َّفْت ُهم املالئ َكةُ‪ ،‬وذَ َك ُ‬
‫ره ْم‬ ‫َ ْ‬ ‫ُْ‬
‫من ِعنده» رواه مسلم‪.‬‬ ‫اللَّه فيِ ْ‬
‫‪ .1023‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هرگــاه عــده‬
‫ای در یکی از خانه‌های خدا (مســاجد) جمع شــدند که کتــاب خــدا را تالوت کنند و به‬
‫همــدیگر آن را تعلیم دهنــد‪ ،‬آرامش بر آنها وارد می‌شــودـ و رحمت خــدا آنها را فــرا‬
‫می‌گیرد و مالیکه آنان را فروـ می‌پوشانند و خداوند در زمره‌ی کسانی که همواره در‬
‫‪1‬‬
‫حضور او هستند‪ ،‬از آنان یاد می‌کند»‪.‬‬

‫‪ -185‬باب فضل الوضوء‬


‫باب فضیلت وضو‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪   ‬‬
‫(المائده ‪)6 /‬‬
‫«ای کســانی که ایمــان آورده‌ایــد! وقــتی بــرای (ادای) نمــاز به پا خاســتید‪،‬‬
‫صورت‌های خود را بشویید»‪.‬‬
‫الی قوله تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪    ‬‬
‫(المائده ‪)6 /‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])2699‬روایت کامــل این حــدیث‪ ،‬قبالً بــه شــماره‌ی ‪ ،245‬آمــده‬ ‫‪1‬‬

‫است]‪.‬‬
‫‪99‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫تا آن‌جا که می‌فرماید‪:‬ـ‬


‫«خداوند نمی‌خواهد بر شما سخت بگیرید‪ ،‬بلکه می‌خواهد شما را پاکیزه دارد‬
‫و نعمت خود را بر شما تمام نماید‪ ،‬شاید که شکر او را به جای آورید»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1024‬وعن أَيب هرير َة رضي اللَّه عْنه قال‪ِ :‬مسعت رس َ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ْ َُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ْ ُ َْ‬
‫ِ‬ ‫ني ِم ْن آثَا ِر‬‫ِ‬ ‫الق ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫الوضوء فَ َمن‬ ‫وسلَّم ي ُقول‪« :‬إ َّن أ َُّميت يُ ْد َع ْو َن َي ْو َم َ‬
‫يام ‪3‬ة غُّراً حمَ َّجل َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫استَطَ ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ليفعل» ٌ‬ ‫اع مْن ُك ْم أَ ْن يُطيل غَُّرتَه‪ ،‬فَ ْ‬ ‫ْ َ‬
‫‪ .1024‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرـص شــنیدمـ که‬
‫می‌فرمـود‪« :‬امت من در قیـامت در حـالی که دارای عالمت‌هـای سـفید و نـورانیـ از‬
‫آثار وضو در پیشانی و دست و پای خود هســتند‪ ،‬خوانــده می‌شــوند‪ ،‬پس هر کــدام از‬
‫‪1‬‬
‫شما می‌تواند‪،‬ـ نورانی بودن و عالمت خود را بیشترـ کند‪ ،‬این کار را انجام دهد!»‪.‬‬

‫وسلَّم ي ُقول‪َ« :‬تْبلُ ُغ احلِلية ِم َن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪ -1025‬وعنه قَ َال‪ :‬مَس ْعت َخليلي َ‬
‫ِ‬
‫املؤمن َحْيث ْيبلُ ُغ الوضـوءُ» رواه مسـلم‪.‬‬

‫‪ .1025‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از دوست و محبوبم پیامبرص‬
‫شـــنیدم که می‌فرمـــود‪« :‬زیـــور (بهشـــتی) مـــؤمن تا جـــایی است که آب وضو به آن‬
‫‪2‬‬
‫می‌رسد»‪.‬‬

‫ُ ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -1026‬وعن عثما َن بن عفا َن رضي اللَّه عنه قال‪ :‬قال‬
‫جس ِد ِه حىَّت‬ ‫ِ‬
‫ـس َن الوضـوءَ‪َ ،‬خَر َجت َخطَايَاهُ م ْن َ‬ ‫ضأَ فَأ ْ‬
‫َح َ‬ ‫وسلَّم‪ْ :‬‬
‫«من َت َو َّ‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫حتت أَظفا ِر ِه»‪ 3‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫خَت ْرج ِمن ِ‬
‫َُ ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)136‬م (‪.])246‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])250‬‬
‫‪100‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1026‬از عثمان بن عفان ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬هرکس‬
‫وضو گرفت و به نحو احسن آن را انجام داد‪ ،‬گناهــانش می‌ریــزد‪ ،‬تا انــدازه‌ای که از‬
‫‪1‬‬
‫زیر ناخن‌هایش خارج می‌شود»‪.‬‬

‫وسلَّم َيَت َو َّ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1027‬وعنه قال‪ :‬رأَيت رس َ ِ‬


‫ضأُ َ‬
‫مثل‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َُْ ُ‬ ‫ُ‬
‫ضأَ هكذا غُ ِفر لَه ما َت َقد ِ ِ‬
‫َّم م ْن َذنبِه‪َ ،‬و َكانَ ْ‬
‫ت‬ ‫َ َُ َ‬ ‫«م ْن َت َو َّ‬
‫ُوضوئي هذا مُثَّ قال‪َ :‬‬
‫صالتُهُ َو َم ْشيُهُ إِىل امل ْس ِج ِد نَافِلَةً» رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬
‫َ‬
‫‪ .1027‬از حضــرت عثمــان ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬دیــدم که پیــامبرـص‬
‫مانند این وضــویـ من‪ 2‬وضوـ گــرفت و ســپس فرمودنــد‪« :‬هــرکس این چــنین وضو‬
‫بگیرد‪ ،‬تمام گناهان گذشته‌ی او بخشیده می‌شــود و نمــاز و رفتن او به مســجد‪ ،‬دارای‬
‫‪3‬‬
‫اجر و پاداش اضافه خواهد بود»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1028‬وعن أيب هرير َة رضي اللَّه عنه أ َّ‬
‫َن‬
‫رج ِم ْن َوج ِه ِه ُّ‬
‫كل‬ ‫العبد املسلِم أَ ِو ْ ِ‬‫ضأَ ُ‬ ‫قال‪« :‬إِذا َت َو َّ‬
‫وجههُ َخ َ‬
‫املؤم ُن َفغَسل َ‬ ‫ِ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫مع آخر قَطْر املاء‪ ،‬فَإذا َغسل يديه‪َ ،‬خرج م ْن‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫خطيئَة نَظَر إلَْي َها ب ْعي ْنيه مع املاء أ َْو َ‬
‫سل‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫يديه ُك ُّل َخطيئَة كا َن بطَ َشْت َها يداهُ َم َع املَاء أ َْو مع آخر قَطْر املاء‪ ،‬فَإذا َغ َ‬
‫املاء أَو مع آخ ِر قَط ِر ِ‬
‫املاء‪ ،‬حىت‬ ‫ِرجلي ِه‪ ،‬خرجت ُكل خ ِطيئ ٍة مشتها ِرجاله مع ِ‬
‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ َ َ ْ ُّ َ َ َ َ‬
‫وب»رواه‪ 3‬مسلم‪.‬‬ ‫خير َج نَِقيًّا ِمن ُّ‬
‫الذنُ ِ‬
‫ُ‬
‫‪ .1028‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬هرگاه بنــده‌ی‬
‫مسلمان یا مؤمن وضوـ گرفت و صورتشـ را شست‪ ،‬هر گنــاهی که با نظر چشــمانش‬
‫مرتکب شده‪ ،‬با شستن آب و یا با آخرین قطره‌ی آن‪ ،‬پاک می‌شــود و چــون دســتانش‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])245‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬وضوی حضرت عثمان‪ ‬چنان که در روایات کامل‌تر آمــده اســت‪ ،‬چــنین بــوده اســت ‪ :‬شســتن‬
‫دست‌ها سه بار‪ ،‬مضمضه و استنشاق‪ ،‬شستن صورت ســه بــار‪ ،‬شســتن ســاعد راســت و چپ تــا‬
‫آرنج هر کدام سه بار‪ ،‬مسح سر‪ ،‬شستن پای راست و چپ تا قوزک سه بار ـ ویراستاران‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])229‬‬
‫‪101‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫را شست‪ ،‬هر گناهی که با آنها مرتکب شده است‪ ،‬با شســتن آب یا با آخــرین قطــره‌ی‬
‫آن پاک می‌شودـ و وقتیـ که دو پایش را شست‪ ،‬هر گناهی که دو پای او مرتکب شــده‬
‫با آب یا با آخرین قطره‌ی آب‪ ،‬خارج و محو می‌گردد‪،‬ـ تا آن‌که در حــالی که از وضو‬
‫‪1‬‬
‫فارغ می‌شودـ که از گناهان‪ ،‬پاک و پاکیزه گشته است»‪.‬‬

‫وسلَّم أَتَى املقرب َة َف َقال‪َّ :‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫الم‬
‫«الس ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫َن ُ‬ ‫‪ -1029‬وعْنهُ أ َّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫علَي ُكم دار قَ ٍ‬
‫وم ُم ْؤ ِمن ِ‬
‫ني وإِنَّا إِ ْن َشاءَ اللَّه بِ ُك ْم الح ُقو َن‪ ،‬ود ْد ُ‬
‫ت أَنَّا قَ ْد رأ َْينَا‬ ‫َْ ْ َ‬
‫ِ‬ ‫إِ ْخوانَنَا»‪ :‬قَالُوا‪ :‬أَولَ ْسنَا إِ ْخوانَ َ‬
‫َص َحايب‪،‬‬ ‫رسول اللَّه ؟ قال‪« :‬أَْنتُ ْم أ ْ‬ ‫ك ‪ ‬يا ُ‬
‫ك يا‬ ‫ف َم ْن مَلْ يَأْتُوا َب ْع ُد من أ َُّمتِ َ‬ ‫ذين مَل يَأْتُوا‪ 3‬بعد» قالوا‪ :‬كيف َت ْع ِر ُ‬ ‫إخ َوانُنَا الّ َ‬
‫َو ْ‬
‫ري َخْي ٍل‬ ‫ظه ْ‬ ‫َن َر ُجال لهُ َخْي ٌل غٌُّر حُم َّجلَةٌ بنْي َ ْ‬ ‫ت لَ ْو أ َّ‬
‫رسول اهلل ؟ فقال‪« :‬أ ََرأَيْ َ‬
‫ال‪« :‬فَِإن َُّه ْم يأْتُو َ‪3‬ن غًُّرا‬ ‫رسول اللَّ ِه‪ ،‬قَ َ‬
‫ُ‬ ‫ف َخْيلَهُ ؟» قَالُوا‪ :‬بلَى يا‬ ‫ُد ْه ٍم هِب ْ ٍم‪ ،‬أَال ْيع ِر ُ‬
‫احلو ِ‬ ‫حَم َّجلِني ِمن الو ِ‬
‫ض»رواه مسلم‪.‬‬ ‫ضوء‪ ،‬وأَنَا َفرطُ ُه ْم على ْ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ .1029‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص به قبرســتان آمد و‬
‫(خطاب به مردگان) فرمودند‪:‬ـ «سالم بر شما ای ســرای قــومیـ مــؤمن! و ما نــیز اگر‬
‫خــدا بخواهــد‪ ،‬به شــما می‌پیونــدیم‪ ،‬دوست داشــتم که ما بــرادران خــود را (در دنیــا)‬
‫ببینیم!»‪ ،‬اصــحاب گفتنــد‪ :‬مگر ما بــرادران شــما نیســتیمـ ای رســول خــدا؟! فرمودنــد‪:‬ـ‬
‫«شــما یــاران من هســتید و بــرادران ما کســانی هســتند که هنــوز نیامده‌انــد»‪ ،‬عــرض‬
‫کردند‪ :‬چگونه کسی از امت خــود را که هنــوز نیامــده اســت‪ ،‬می‌شناســی‪ ،‬ای رســول‬
‫خدا؟! فرمودند‪:‬ـ «اگر مردی باشد که اسبانی سفید پیشانیـ و دارای نشانه‌های سفید در‬
‫دست و پا در میــان گــروه اســبان ســیاه و یکرنگ داشــته باشــد‪ ،‬آیا او اســبان خــود را‬
‫نمی‌شناســد؟»‪ ،‬گفتنــد‪ :‬چــرا‪ ،‬ای رســول خــدا! فرمودنــد‪« :‬امت من هم در قیــامت با‬
‫صـــورت‌های ســـفید و نـــورانیـ (از اثر وضـــو) می‌آیند و من پیشـــاهنگ آنها بر آب‬
‫‪2‬‬
‫حوض کوثرـ هستم»‪.‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])244‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،129‬روایت شده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])249‬‬
‫‪102‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم قال‪« :‬أَال أ َُدلُّ ُك ْم على ما‬ ‫ِ‬ ‫َن رس َ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫‪ -1030‬وعْنهُ أ َّ ُ‬
‫ال‪:‬‬‫َّرجات ؟ قَالُوا‪ :‬بلى يا َر ُسول اللَّ ِه‪ ،‬قَ َ‬
‫مَيْحو اللَّه بِِه اخلطَايا‪ ،‬ويرفَع بِِه الد ِ‬
‫ْ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫الص ِ‬
‫الة ْبعد‬ ‫املساج ِد‪ ،‬وانْتِظَ ُار َّ‬
‫ِ‬ ‫وء على امل َكا ِر ِه و َك ْثَرةُ اخلُطَا إىل‬‫إِسباغُ الوض ِ‬
‫ُ ُ‬ ‫ْ‬
‫الربا ُط» رواه مسلم‪.‬‬ ‫الربَا ُط‪ ،‬فذلِ ُك ُم ِّ‬ ‫الة‪ ،‬فَذلِ ُك ُم ِّ‬
‫الص ِ‬
‫َّ‬
‫‪ .1030‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬آیا شما را به‬
‫چیزی که خداوندـ با آن گناهان را محو و درجات را نزد خود باال می‌بــرد‪ ،‬راهنمــاییـ‬
‫کنم؟» گفتند‪ :‬بله‪ ،‬ای رسول خدا! فرمودند‪« :‬وضویـ کامل و صحیح با تحمل ســختی‬
‫و زحمت (مثالً سرما یا‪ )...‬و زیــاد قــدم برداشــتن به ســوی مســاجد و انتظــارـ نمــازی‬
‫‪1‬‬
‫دیگر بعد از نماز؛ و رباط‪ ،‬این‌ها هستند»‪.‬‬
‫(رباط‪ :‬یعنی مداومت بر جنگ در راه خدا و حفظ حــدود و مرزهــایـ اســالمی؛ و‬
‫این اعمال‪ ،‬روح رباط و ادامه‌ی مبارزه با نفس و آرزوهای آن است)»‪.‬‬

‫قال رس ُ ِ‬ ‫وعن أَيب م ٍ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ قَال‪ُ َ :‬‬
‫ي َ‬‫الك األَ ْشع ِر ِّ‬ ‫‪َ ْ َ  -1031‬‬
‫ميان» رواه مسلم‪.‬‬ ‫اهلل علَي ِه وسلَّم‪« :‬الطُّهور َشطْر ا ِإل ِ‬
‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ َْ َ‬
‫سبق بِطولِِه يف باب الص ِرب‪.‬‬
‫وقد َ‬
‫الر ِ‬ ‫السابِق يف ِ‬
‫آخ ِر باب َّ‬ ‫ِ‬
‫جاء‪،‬‬ ‫حديث عمرو بْ ِن َعْبسةَ رض َي اللَّه عْنهُ َّ ُ‬
‫ُ‬ ‫‪ ‬ويف الباب‬
‫عظيم‪ُ ،‬م ْشتَ ِم ٌل على مُج ٍل من اخلريات‪.‬‬ ‫وهو ِ‬
‫يث ٌ‬ ‫حد ٌ‬ ‫َُ‬
‫‪ .1031‬از ابومالک اشـــعری ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرص فرمودنـــد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫«پاکیزگی (وضو) نصف ایمان است»‪.‬‬
‫و این حدیث مفصالً در باب صبر‪ 3‬گذشت‪.‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])251‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،131‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])233‬‬
‫‪3‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]25 :‬‬
‫‪103‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و در موضوعـ این باب‪ ،‬حدیث عمرو بن عبسه ـ ‪ ‬ـ در آخر بــاب رجا‪ 1‬گذشت که‬
‫حدیثی بزرگ و مشتمل بر مواردیـ از اعمال خیر است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن عُ َمر بْ ِن اخلَطَّاب رضي اللَّه َعْنهُ ع ِن النَّيِب ِّ َ‬
‫‪ْ  -1032‬‬
‫هد أَ ْن ال‬
‫ال‪ :‬أَ ْش ُ‬ ‫ضوءَ مُثَّ قَ َ‬ ‫الو ُ‬ ‫غ‬
‫ُ‬ ‫يتوضأُ َفيُْبلِ ُغ أَو َفيُسبِ‬
‫َّ‬ ‫قَ َال‪« :‬ما ِمْن ُكم ِمن أ ٍ‬
‫َحد‬ ‫ْ ْ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬
‫ِ‬
‫رسولُه‪ ،‬إِالَّ فُت َحت لَهُ‬‫عب ُدهُ َو ُ‬ ‫هد أ َّ‬
‫َن حُم َّم ًدا ْ‬ ‫ريك لهُ‪ ،‬وأَ ْش ُ‬
‫وح َده ال َش َ‬ ‫إِله إِالَّ اللَّه ْ‬
‫واب اجلن َِّة الث ََّمانِيَةُ يَ ْد ُخ ُل ِم ْن أَيِّها شاءَ» رواه مسلم‪.‬‬
‫أَبْ ُ‬
‫ِ‬
‫واجع ْلين م َن املُتَطَ ِّه ِر َ‬
‫ين»‪.‬‬ ‫ني ْ‬‫اجع ْلين من الت ََّّوابِ َ‬
‫‪      ‬وزاد الرتمذي‪« :‬اللَّ ُه َّم ْ‬
‫‪ .1032‬از حضرت عمر بن خطاب ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪:‬‬
‫«هر کدام از شما وضوـ بگیرد و آن را به صورت کامل (و شــرعی) بگــیرد و ســپس‬
‫عب ‪3ُ 3‬دهُ‬ ‫هد أ َّ‬
‫َن حُم َّم ًدا ْ‬ ‫ريك ل ‪33‬هُ‪ ،‬وأَ ْش‪ُ 3 3‬‬ ‫هد أَ ْن ال إِله إِالَّ اللَّه ْ‬
‫وح‪3َ 3‬ده ال َش‪َ 3 3‬‬ ‫بگویــد‪« :‬أَ ْش‪ُ 3 3‬‬
‫س‪3 3‬ولُه‪ :‬گواهی می‌دهم که جز هللا معبــودیـ به حق نیست و تنها و بی شــریک است‬
‫َور ُ‬
‫و گــــواهی می‌دهم که حضــــرت محمدص بنــــده و فرســــتاده‌ی خداســــت‪ ،‬درهــــای‬
‫هشــت‌گانه‌ی بهشت بــرای او گشــوده می‌شــودـ که از هر دری که بخواهــد‪ ،‬داخل آن‬
‫‪2‬‬
‫گردد»‪.‬‬
‫ِ‬
‫واجع ْلين م َن املتَطَ ِّه ِر َ‬
‫ين‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ني ْ‬‫اجع ْلين من الت ََّّوابِ َ‬
‫و ترمذی اضافه کرده اســت‪( :‬اللَّ ُه َّم ْ‬
‫‪3‬‬
‫بار خدایا مرا در شمار توبه‌کنندگان و پاکیزگان قرارـ ده»‪.‬‬

‫‪ -186‬باب فضل األذان‬


‫باب فضیلت اذان‬

‫‪1‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]438 :‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])234‬‬
‫‪3‬‬
‫‪.])55([ -‬‬
‫‪104‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َن رس َ ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫‪َ  -1033‬ع ْن أَيب ُهريْر َة َرض َي اللَّه عْنهُ أ َّ ُ‬
‫يستَ ِهموا‬ ‫ِ ِ‬ ‫والص ِّ ِ‬ ‫قَال‪« :‬لَو يعلم النَّاس ما يف الن ِ‬
‫ف األَول‪ ،‬مُثَّ مَلْ جَي ُدوا إالَّ أَ ْن ْ‬ ‫ِّداء َّ‬ ‫ْ ْ ُ ُ‬
‫الستبَقوا‪ 3‬إَ ْلي ِه‪ ،‬ولَ ْو ْيعلَ ُمون ما‬ ‫علَ ِيه الستهموا علَي ِه‪ ،‬ولو يعلَمو َن ما يف الت ِ‬
‫َّهجري ْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ ْ ُْ‬ ‫ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫والصْب ِح ألتومهُا ولَ ْو حبواً» ٌ‬ ‫العتَ َم ِة ُّ‬
‫يف َ‬

‫َّه ِجريُ»‪ :‬التَّْبكريُ إِىل َّ‬


‫الص ِ‬
‫الة‪3.‬‬ ‫تهام»‪ 3:‬االقْرتاعُ‪« ،‬والت ْ‬
‫«االس ُ‬
‫ْ‬
‫‪ .1033‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬اگر مــردم‬
‫ارزش (خـــیر و بـــرکت و ثـــواب) اذان و ایســـتادن در صف اول نمـــاز جمـــاعت را‬
‫می‌دانستندـ و (برای دستیابی به آن) راهی جز قرعه کشــیدن نمی‌یافتنــد‪،‬ـ قطعـاًـ بر سر‬
‫آن قرعه می‌کشـــیدند و اگر می‌دانســـتند که چه برکـــاتیـ در زود رفتن به نمـــاز نهفته‬
‫اســت‪ ،‬بر سر آن مســابقه می‌دادند و اگر می‌دانســتند که در نمــاز عشا و صــبح‪ ،‬چه‬
‫فوایــدی موجــود اســت‪ ،‬به ســوی آن دو عمل می‌شــتافتند‪ ،‬اگرچه بر رویـ دس ـت‌ها و‬
‫‪1‬‬
‫زانوهایشان می‌بود»‪.‬ـ‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1034‬وعن معا ِويةَ رضي اللَّه عْنه قَال‪ِ :‬مسعت رس َ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ْ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ُ‬
‫َّاس أعناقاً يوم ِ‬
‫الق ِ‬ ‫وسلَّم َي ُق ُ‬
‫يامة»‪ 3‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫ول الن ِ ْ َ ْ َ‬
‫ول‪« :‬املؤذِّنُو َن أَطْ ُ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫‪ .1034‬از حضرت معاویه ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬از پیـامبرـص شـنیدم‬
‫که فرمودنـــد‪« :‬مؤذنـــان ســـربلندترین و گردن‌فرازتـــرین مردمـــان در روزـ قیـــامت‬
‫‪2‬‬
‫هستند»‪.‬‬

‫عبد الرَّمْح ِن ب ِن أَيب صعصعةَ أَن أَبا سعِ ٍ‬


‫يد اخلُ ْد ِر ِّ‬
‫ي‬ ‫‪ -1035‬وعن عب ِد اللَّه ب ِن ِ‬
‫َ‬ ‫َْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َْ‬
‫ِ‬ ‫أراك حُتِ ُّ‬
‫ك أ َْو‬ ‫ت يف َغنَ ِم َ‬‫ب الْغَنَم والْباديةَ فِإذا ُكْن َ‬ ‫ال لَهُ‪ :‬إين َ‬ ‫ِ‬
‫رض َي اللَّه عْنهُ قَ َ‬
‫صو ِت‬ ‫ك بالن َ ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫ك فَأَذَّنْ َ‬
‫ِ‬
‫باديَتِ َ‬
‫سمع َم َدى ْ‬ ‫ِّداء‪ ،‬فَإنَّهُ ال يْ ُ‬ ‫ص ْوتَ َ‬
‫ت للصالة‪ ،‬فَ ْارفَ ْع َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)615‬م (‪.])437‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])387‬‬
‫‪105‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ٍ ِ‬ ‫املؤذِّن ِج ُّن‪ ،‬وال إِنْس‪ ،‬وال َشيء‪ ،‬إِالَّ َش ِهد لَه يوم الْ ِق ِ‬
‫يامة»‪ 3‬قال أبو سعيد‪ :‬مَس ْعتُهُ‬
‫ُ َْ َ‬ ‫ٌْ‬ ‫ٌ َ‬ ‫ُِ‬
‫وسلَّم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬ ‫ول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِ‬
‫ه‬ ‫ِ‬ ‫س‬
‫َ ُ َْ َ‬ ‫مْ َ ُ‬
‫ر‬ ‫ن‬

‫‪ .1035‬از «عبدهللا بن عبدالرحمن بن ابی صعصعه» روایت شده است که ابوسعید‬


‫خدری ــ ‪ ‬ـ به او گفت‪ :‬من می‌بینم که تو گوســفند و بیابــان را دوست داری‪ ،‬پس هر‬
‫وقت میان گوسفندان و بادیه‌ات بودی و برای دعـوت به نمـاز اذان گفـتی‪ ،‬صـدایت را‬
‫بلندتر کن‪ ،‬زیرا هیچ جن و انس و چیز دیگری صوت مــؤذن را نمی‌شــنود مگر آن‌که‬
‫در روز قیــامت بــرای او شــهادت می‌دهــد؛ ابوســعید‪ ‬می‌گویــد‪ :‬این را از پیــامبرص‬
‫‪1‬‬
‫شنیده‌ام‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫ريَر َة رضي اللَّه عْنهُ قَال‪ :‬قَ َ َ ُ‬ ‫وع ْن أَيب ُه ْ‬ ‫‪َ  -1036‬‬
‫ِ‬ ‫ودي َّ ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬إِذا نُ ِ‬
‫ين‪،‬‬‫يسمع التَّأْذ َ‬ ‫ضَرا ٌط حىَّت ال ْ‬ ‫الشيطَا ُن و لهُ ُ‬
‫بالصالة‪ ،‬أ َْد َبر ْ‬ ‫َ‬
‫للص ِ‬
‫الة أ َْدبر‪ ،‬حىَّت إِذا قُ ِ‬ ‫ِ‬
‫بل‪،‬‬‫ب أَقْ َ‬ ‫ض َي التَّثْويِ ُ‪3‬‬ ‫َ َ‬ ‫ب َّ‬‫فَِإذا قُض َي النِّداءُ أَْقبَل‪ ،‬حىَّت إِذا ثُ ِّو َ‬
‫من َقْب ُل‬ ‫ول‪ :‬ا ْذ ُك ْر َكذا‪ ،‬واذ ُك ْر كذا ملَا مَلْ ي ْذ ُك ْر ْ‬ ‫املر ِء و َن ْف ِس ِه ي ُق ُ‬ ‫ِ‬
‫َحىَّت خيْطر َبنْي َ ْ‬
‫يدري َك ْم صلَّى» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫الر ُج ُل َما َ‬ ‫َحىَّت يظَ َّل َّ‬

‫يب»‪ 3:‬ا ِإلقَامةُ‪.‬‬


‫«التَّثْ ِو ُ‬
‫‪ .1036‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬وقــتی بانگ‬
‫نماز برآورده می‌شــود‪،‬ـ شــیطان می‌گریــزد و فریــاد می‌زندـ تا این‌که اذان را نشــنودـ و‬
‫وقتی اذان تمام شد‪ ،‬می‌آید تا وقتیـ که اقامه‌ی نماز گفته شود که می‌رود‪ ،‬هنگــامی که‬
‫اقامه تمام شد‪ ،‬بــاز می‌آید و میــان انســان و نفس او وسوسه ایجــاد می‌کند و می‌گویــد‪:‬‬
‫فالن چیز و فالن مسأله را به یاد بیاور ـ از چیزهایی که قبالً در یــاد و فکر او نبــوده‬
‫‪2‬‬
‫است ـ تا آن‌که شخص طوریـ می‌شود که نمی‌داند چند رکعت نماز خوانده است»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])609‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)608‬م (‪.])389‬‬
‫‪106‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ول‬
‫رس َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫العاص رض َي اللَّه عْن ُهما أَنه مَس ع ُ‬ ‫عب ِد اللَّ ِه بْ ِن َعم ِرو بْ ِن‬
‫‪َ  -1037‬و َع ْن ْ‬
‫صلُّوا‬
‫ول‪ ،‬مُثَّ َ‬ ‫ول‪« :‬إِذا ِمس ْعتُ ُم النِّداءَ َف ُقولُوا ِمثْ َل ما َي ُق ُ‬ ‫وسلَّم ي ُق ُ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ِ‬
‫اللَّه َ‬
‫صلَّى اللَّه َعلَْي ِه هِبَا ع ْشراً‪ ،‬مُثَّ سلُوا اللَّه يل‬ ‫صال ًة َ‬ ‫صلَّى علَ َّي َ‬ ‫علَ َّي‪ ،‬فَِإنَّهُ َم ْن َ‬
‫من ِعباد اللَّه َوأ َْر ُجو أَ ْن أَ ُكو َن أَنَا‬ ‫ٍ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫الْوسيلَةَ‪ ،‬فَإن ََّها َمن ِزلَةٌ يف اجلنَّة ال َتْنبَغي‪ 3‬إالَّ َلعْبد ْ‬
‫ِ‬
‫َّفاعةُ»‪ 3‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫ت لَهُ الش َ‬ ‫يل الْوسيلَة َحلَّ ْ‬ ‫من َسأَل َ‬ ‫ُهو‪ ،‬فَ ْ‬
‫‪ .1037‬از عبدهللا بن عمرو بن عاص ـ م ـ روایت شده است که وی از پیــامبرص‬
‫شــنید که می‌فرمــود‪:‬ـ «وقــتی اذان را از مــؤذن شــنیدید‪ ،‬هرچه می‌گویــد‪،‬ـ مثل آن را‬
‫تکرار کنید و سـپس بر من صـلوات بفرسـتید؛ زیـرا هر کس بر من درودی بفرسـتد‪،‬‬
‫خداوند به سبب آن ده مرتبه بر او درودـ می‌فرستد‪ ،‬سپس از خدا برای من‪« ،‬وسیله»‬
‫را مسألت کنید که آن منزلـتی بـزرگ است در بهشت و تنها سـزاوار یکی از بنـدگان‬
‫خداست و من امیــــدوارمـ که آن عبد من باشم و هر کس از خــــدا بــــرای من وســــیله‬
‫‪1‬‬
‫خواست‪ ،‬شفاعت من برای او واجب خواهد شد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫َن ُ‬‫ي رضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬ ‫ٍ ِ‬
‫‪ -1038‬وعن أَيب سعيد اخلُ ْدر ِّ َ‬
‫ول املؤذِّ ُن»‪ .‬متفق عليه‪.‬‬‫وسلَّم قال‪« :‬إِذا ِمس ْعتُ ُم النِّداءَ‪َ ،‬ف ُقولُوا َكما ي ُق ُ‬
‫َ‬
‫ُ‬
‫‪ .1038‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬هرگــاه‬
‫‪2‬‬
‫ندای اذان را شنیدید‪ ،‬همان چیزی را که مؤذن می‌گوید‪ ،‬بگوییدـ و تکرار کنید»‪.‬‬

‫وسلَّم قَ َ‬ ‫ِ‬ ‫َن رس َ ِ‬


‫ال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ أ َّ َ ُ‬ ‫عن جاب ٍر َ‬ ‫‪َ  -1039‬و ْ‬
‫مة‪،‬‬ ‫والص ِ‬
‫الة الْ َقائِ ِ‬ ‫َّام ِة‪َّ ،‬‬
‫َّعوة الت َّ‬ ‫ب ِ‬
‫هذ ِه الد ِ‬ ‫مع النِّداءَ‪ :‬اللَّ ُه َّم َر َّ‬ ‫ِ‬
‫يس ُ‬‫«من قَال حني ْ‬
‫ِ‬
‫ت لَهُ‬ ‫ضيِلَة‪ 3،‬وابْعثْهُ م َق ًاما ْحم ُموداً الَّذي َ‬
‫وع ْدتَه‪ ،‬حلَّ ْ‬ ‫آت حُمَ َّمداً الْوسيلَةَ‪ ،‬والْ َف َ‬
‫يامة»‪ 3‬رواه البخاري‪.‬‬ ‫َش َفاعيت يوم الْ ِق ِ‬
‫ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])384‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)611‬م (‪.])383‬‬
‫‪107‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1039‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شـده است که پیـامبرـص فرمودنــد‪« :‬هــرکس هنگـام‬
‫ص‪ِ 3 3‬‬
‫الة الْ َقائِم ‪3ِ 3‬ة‪ ،‬آت حُمَ َّمداً‬ ‫َّام ِة‪ ،‬وال َّ‬ ‫ب ه ‪3ِ 3‬ذ ِه ال ‪33‬د ِ‬
‫َّعوة الت َّ‬ ‫شنیدن اذان بگوید‪« :‬اللَّ ُه َّم َر َّ‬
‫وع ْدتَه‪ :‬خدایا! صاحب این دعوت‬ ‫ض ‪3‬يِلَة‪ ،‬وابْعثْ ‪33‬هُ‪ 3‬م َق ًاما ْحم ُم‪33‬وداً الَّذي‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫الْوس ‪3‬يلَةَ‪ ،‬والْ َف َ‬
‫کامل‪ ،‬و این نماز برپا و پایدار! مقــام وســیله و فضــیله را به حضــرت محمدص عطا‬
‫بفرما‪ ،‬و او را به مقام محمودی که به وی وعده داده‌ای‪ ،‬برانگیز؛ شــفاعت من بر او‬
‫‪1‬‬
‫سزاوار خواهد شد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1040‬وعن سع ِد بن أَيب وقَّ ٍ ِ‬


‫اص رض َي اللَّه عْنهُ َعن النيب َ‬ ‫ْ َْ ْ‬
‫ِ‬
‫وحدهُ ال‬ ‫مع املُؤذِّ َن‪ :‬أَ ْش َهد أَ ْن ال إِله إِالَّ اللَّه ْ‬
‫يس ُ‬
‫ني ْ‬‫وسلَّم أَنَّهُ قَ َال‪َ :‬م ْن قَال ح َ‬
‫َ‬
‫يت بِاللَّ ِه ربًّا‪ ،‬ومبُ َح َّم ٍد َر ُسوالً‪،‬‬ ‫ِ‬
‫رسولُهُ‪ ،‬رض ُ‬ ‫عب ُدهُ َو ُ‬ ‫َشريك لهُ‪َ ،‬وأ َّ‬
‫َن حُم َّمداً ْ‬
‫الم ِدينًا‪ ،‬غُ ِفر لَهُ ذَ ْنبُهُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫وبا ِإل ْس ِ‬

‫‪ .1040‬از ســعد بن ابی وقــاص ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪:‬‬
‫«هــرکس مــوقعیـ که صــدای مــؤذن را می‌شــنود‪ ،‬بگویــد‪« :‬اشهد ان ال اله اال هللا‬
‫وح‪yy‬ده ال ش‪yy‬ریک ل‪yy‬ه‪ ،‬و ان محم‪yy‬دا عب‪yy‬ده و رس‪yy‬وله‪ ،‬رض‪yy‬یت باهلل رب‪yy‬ا‪ ،‬و‬
‫بمحمد رسوال‪ ،‬و باالسالم دینا‪ :‬شــهادت می‌دهم که خــدایی جز هللا نیســت‪ ،‬تنها و‬
‫بی‌شریک است و شهادت می‌دهم که حضرت محمدص بنـده و فرسـتاده‌ی اوسـت‪ ،‬به‬
‫پروردگاریـ هللا و به رسالت حضــرت محمدص و به دیــانت اســالم راضی و خشــنودـ‬
‫‪2‬‬
‫هستم»‪ .‬گناه او آمرزیده می‌شود»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ قَ َ‬ ‫‪ٍ ْ  -1041‬‬
‫وعن أَنَس َ‬
‫قامة»‪ 3‬رواه أبو داود والرتمذي وقال‪ :‬حديث‬ ‫َذان وا ِإل ِ‬
‫رد بني األ ِ‬
‫ُّعاءُ ال يُ ُّ‬
‫«الد َ‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])614‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])386‬‬
‫‪108‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1041‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬دعا در بین اذان‬
‫‪3‬‬
‫و اقامه رد نمی‌شود»‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])521‬و ترمذی [(‪ ])212‬روایت کرده‌اند و ترمذی گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪109‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -187‬باب فضل الصلوات‬


‫باب فضیلت نمازها‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪       ‬‬
‫(العنکبوت ‪)45 /‬‬
‫«مســلما ً نمــاز (انســان را) از گناهــان بــزرگ و از کارهــای ناپســند‪ ،‬بــاز‬
‫می‌دارد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫ت ُ‬
‫ِ‬
‫عن أَيب ُهَريْر ٍة رضي اللَّه عْنهُ قَال‪ :‬مس ْع ُ‬ ‫‪َ  -1042‬و ْ‬
‫َح ِدكم ي ْغتَ ِس ُل ِمْنه ُك َّل َي ْوٍم مَخْس‬ ‫ِ‬ ‫وسلَّم َي ُق ُ‬
‫ول‪« :‬أَرأ َْيتُ ْم لَ ْو أ َّ‬
‫َن نَ ْهراً بباب أ َ‬ ‫َ‬
‫«فذلك‬
‫َ‬ ‫هل ْيبقى ِم ْن َد َرنِِه َشيءٌ؟» قالُوا‪ :‬ال ْيب َقى ِم ْن درنِِه َش ْيء‪ ،‬قَال‪:‬‬ ‫مرات‪ْ ،‬‬
‫َّ ٍ‬
‫ِ‬ ‫الصلَ ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫س‪ ،‬ميْ ُحو اللَّه هب َّن اخلطَايا» ٌ‬ ‫وات اخلَ ْم ِ‬ ‫َمثَ ُل َّ‬
‫‪ .1042‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرـص شــنیدمـ که‬
‫می‌فرمود‪« :‬اگر رودخانه‌ای جلو خانه‌ی یکی از شما باشد و او هر روزـ پنج بــار در‬
‫آن خود را بشوید‪ ،‬آیا چیزی از چرک بدنش باقی می‌مانــد؟» گفتنــد‪ :‬خــیر‪ ،‬چــیزی از‬
‫چــرکش بــاقی نمی‌مانــد‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬همین مثــال نمازهــایـ پنج گانه است که خداوندـ‬
‫‪1‬‬
‫گناهان را به وسیله‌ی آنها محو می‌نماید»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1043‬وعن جابِ ٍر رضي اللَّه عنه قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ َ َ َ‬
‫َح ِد ُكم ي ْغتَ ِس ُل ِمْنهُ ُك َّل‬
‫غم ٍر جا ٍر َعلى باب أ َ‬
‫س كمثَ ِل هنٍْر ْ‬
‫الص ِ‬
‫لوات اخلَ ْم ِ‬ ‫«مثَ ُل َّ‬
‫ات» رواه مسلم‪.‬‬ ‫مر ٍ‬
‫س َّ‬ ‫ٍ‬
‫َي ْوم مخْ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)528‬م (‪.])667‬‬
‫‪110‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫املعجمة‪ :‬الكثِريُ‪.‬‬
‫ِ‬ ‫بفتح الغني‬
‫«الغَ ْم ُر» ِ‬
‫‪ .1043‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مثــال نمازهــای‬
‫پنج‌گانه‪ ،‬مانند رودخانه‌یـ جاری پرآب و بــزرگی است که در جلــوی خــانه‌ی یکی از‬
‫‪1‬‬
‫شماست و او هر روز‪ ،‬پنج مرتبه خود را در آن می‌شوید»‪.‬‬

‫رجالً أَصاب ِم ِن ْامرأ ٍَة ُقْبلَةً‪ ،‬فأَتَى‬ ‫ود رضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬‫‪ -1044‬وع ِن اب ِن مسع ٍ‬
‫َن ُ‬ ‫َ ْ َ ُْ‬
‫َّهار‬
‫الصال َة‪ 3‬طَريف الن َ‬ ‫َنزل اللَّه تعاىل‪{  :‬وأَقِم َّ‬
‫وسلَّم فَأَخربهُ فأ َ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النَّيِب َّ َ‬
‫السيِّئ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫الر ُج ُل‪ :‬أَيِل هذا ؟ قال‪:‬‬ ‫ات } فقال َّ‬ ‫َو ُزلَفاً م َن اللَّْي ِل‪ ،‬إِ َّن احْلَسنَات يُذهنْب َ َّ َ‬
‫ِ‬
‫«جلميع أ َُّميت ُكلِّ ِه ْم» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪.1044‬ـ اـزـ اـبـنـ مـسـعـوـدـ ـ ‪ ‬ـ رـوـاـیـتـ شـدـهـ اـسـتـ کهـ گـفـت‪:‬ـ مـرـدـیـ‪،‬ـ زـنـیـ رـاـ بـوـسـیـدـ وـ‬
‫آنـ‌گـاـهـ بهـ خـدـمـتـ پـیـاـمـبـرـصـ آـمـدـ وـ مـاـجـرـاـ رـاـ بـهـ اـوـ خـبـرـ دـاـدـ‪،‬ـ خـدـاـوـنـدـ مـتـعـاـلـ اـیـنـ آـیهـ رـاـ‬
‫نـاـزـلـ کـرـدـ‪:‬ـ‬
‫‪       ‬‬
‫(هود ‪)114 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫«در دو طرف روز (صبح و ظهر و عصر) و در قســمتی از شب (مغــرب و‬
‫عشا)‪( ،‬چنان که باید)‪ ،‬نماز را به جای آور (ید)؛ بی‌گمان نیکی‌ها‪ ،‬بدی‌ها را‬
‫از میان می‌برد»‪.‬‬
‫آن مرد گفت‪ :‬آیا این آیه تنها برای من است؟ پیامبرـص فرمودنــد‪(« :‬به طــورـ کلی‬
‫‪2‬‬
‫و) برای عموم امت من است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫َن رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1045‬وعن أَيب ُهريرة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫س‪ ،‬واجلُ ُمعةُ إِىل اجلُ ُم َع ِة‪ ،‬كفَّارةٌ ملا َبْي ُنه َّن‪ ،‬ما مل تُغش‬
‫لوات اخلَ ْم ُ‬
‫«الص ُ‪3‬‬
‫قال‪َّ :‬‬
‫الكبَائُِر» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])668‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،429‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)526‬م (‪[ .])2763‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،434‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪111‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1045‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬نمازهــایـ‬


‫پنج‌گانه و جمعه تا جمعه‌ی دیگر‪ ،‬پاک کننــده‌ی گناهــان ما بین آنهاست به شــرطی که‬
‫‪1‬‬
‫از گناهان کبیره اجتناب شده باشد»‪.‬‬

‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫َ‬ ‫‪ -1046‬وعن عثما َن ب ِن عفان رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬مس ْع ُ‬
‫ت‬
‫حتض ُرهُ صالةٌ َمكتُوبةٌ‪َ 3‬فيُ ْح ِس ُن‬ ‫ٍ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يقول‪« :‬ما من ْام ِريء ُم ْسل ٍم ُ‬
‫وسلَّم ُ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫وعها‪ ،‬إِالَّ كانت َكفَّارةً ملا َقْبلَها ِمن الذنُ ِ‬
‫وب ما مل‬ ‫شوع َها‪َ ،‬و ُر ُك َ‬
‫ضوءَ َها‪َ ،‬و ُخ َ‬‫ُو ُ‬
‫َ ْ‬
‫َّهَر كلَّهُ» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ت َكبِريةٌ‪َ ،‬و َ‬
‫ذلك الد ْ‬ ‫ُت ْؤ َ‬
‫‪ .1046‬از عثمانَ ب ِن عفان ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرـص شنیدم که‬
‫می‌فرمود‪« :‬هر مسـلمانیـ که وقت نمـاز فـرض او فـرا رسد و او‪ ،‬وضو و خشـوع و‬
‫رکوع آن را به نحو احسن به جا آورد‪ ،‬یقینا ً آن نماز‪ ،‬کفاره‌ی گناهان پیش از خودش‬
‫می‌شود‪ ،‬مادامی که گناه کبیره‌ای انجام نشـده و این (کفـاره بــودن نمــاز فـرض بـرای‬
‫‪2‬‬
‫گناهان قبل از خودش) در تمام عمر (ش)‪ ،‬چنین است»‪.‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])233‬این حــدیث بــا انــدکی تفــاوت‪ ،‬قبالً هم بــه شــماره‌ی ‪،130‬‬ ‫‪1‬‬

‫آمده است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])228‬‬
‫‪112‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -188‬باب فضل صالة الصبح والعصر‬


‫باب فضیلت نماز صبح و عصر‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫َن رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1047‬عن أَيب موسى رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫«م ْن صلَّى ْ‬
‫الربديْن َد َخ َل اجلنَّة» ٌ‬ ‫قال‪َ :‬‬
‫صر‪.‬‬ ‫«الرب ِ‬
‫والع ُ‬
‫الصْب ُح َ‬
‫دان»‪ُّ 3:‬‬ ‫ْ‬
‫‪ .1047‬از ابوموسی اشــعریـ ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫«هرکس دو نماز سرما (صبح و عصر) را انجام دهد‪ ،‬داخل بهشت می‌گردد»‪.‬ـ‬

‫ت رسول اللَّ ِه‬ ‫‪ -1048‬وعن زه ٍ بن ِعمارةً بن رويبةَ رضي اللَّه عْنه َ ِ‬


‫قال‪ :‬مس ْع ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫رْي‬
‫َّمس َو َقْبل‬ ‫يلج النَّار أَح ٌد صلَّى ْقب َل طُ ِ‬ ‫وسلَّم ُ‬ ‫ِ‬
‫لوع الش ْ‬ ‫يقول‪«  :‬لَ ْن َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫والعصَر‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫ْ‬ ‫الفجَر‪،‬‬
‫غُُروهبا» ْيعين ْ‬
‫‪ .1048‬از «ابوزهــیر عمــاره بن رؤیبــه» ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از‬
‫پیامبرص شنیدمـ که می‌فرمود‪:‬ـ «کسی که قبل از طلوع و غروب آفتاب (یعنی‪ :‬صــبح‬
‫‪2‬‬
‫و عصر) نماز بگزارد‪ ،‬هرگز داخل آتش نخواهد شد»‪.‬‬

‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ُ‬ ‫ند ِب بن ُس ْفيا َن رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬قال‬ ‫‪ -1049‬وعن ُج َ‬
‫ابن آدم الَ يَطْلُبنَّك اللَّه‬ ‫ِِ ِ‬ ‫ِ‬
‫فه َو يف ذ َّمة اللَّه فَانْظُْر يَا َ‬ ‫صلَّى ُّ‬
‫الصْب َح ُ‬ ‫وسلَّم‪ْ :‬‬
‫«من َ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫شيء» رواه مسلم‪.‬‬‫ِمن ِذ َّمتِ ِه بِ ٍ‬
‫ْ‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)574‬م (‪[ .])635‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،132‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])634‬‬
‫‪113‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1049‬از «جنــدب بن ســفیان» ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪:‬‬


‫«کسی که نماز صبح را به موقع بخواند‪ ،‬در پناه و ضمانت خداست‪ ،‬پس ای انســان!‬
‫مــواظب بــاش که خداونــد‪ ،‬چــیزی از شــما طلب نکند که از آن چــنین انســانی باشــد!‬
‫‪1‬‬
‫(یعنی هشیار باشید که کم‌ترین بی‌ادبی یا تعرضی در حق او از شما سر نزند)»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫قال‪ :‬قال‬‫‪ -1050‬وعن أَيب ُهرير َة رضي اللَّه عنهُ َ‬
‫وسلَّم‪« :‬يتعا َقبو َ‪3‬ن فِيكم مالئِ َكةٌ‪ 3‬بِاللَّي ِل‪ ،‬ومالئِ َكةٌ‪ 3‬بِالنَّها ِر‪ ،‬وجيت ِمعو َن يف ص ِ‬
‫الة‬ ‫َ‬ ‫َ َ َْ ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ ُ‬ ‫َ‬
‫لم هبِ ْم ‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬ ‫ِ‬
‫فيسأَهُلُ ُم اللَّه ُ‬
‫وهو أ َْع ُ‬ ‫ين باتُوا فيكم‪ْ ،‬‬ ‫العص ِر‪ ،‬مُثَّ ْيع ُر ُج الذ َ‬
‫الصْب ِح وصالة ْ‬
‫ُّ‬
‫َكيف َتر ِ ِ‬
‫وه ْم‬ ‫صلُّو َن‪ ،‬وأ ُ‬
‫َتيناه ْم ُ‬ ‫وه ْم يُ َ‬
‫اه ْم ُ‬
‫كتم عبادي ؟ فَي ُقولُو َن‪ 3:‬تَركنَ ُ‬ ‫َ َ ْ‬
‫يُصلُّون»‪ٌ .‬‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .1050‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬فرشــتگانیـ‬


‫در شب و فرشتگانیـ در روزـ متعاقب و پشت سر هم به میان شــما می‌آیند و در نمــاز‬
‫صــبح و عصر با هم جمع می‌شــوند‪ ،‬ســپس فرشــتگانیـ که شب با شــما بوده‌انــد‪ ،‬بــاال‬
‫می‌روندـ و خداوندـ از آنها ســؤال می‌کنــد‪ :‬بنــدگان مــرا چگونه و در چه حــالی به جا‬
‫گذاشتید؟ ( ـ در حالی که خود بدان‌ها آگاه‌تر است ـ ) و مالیکه جواب می‌دهند‪ :‬ایشان‬
‫را در حالی که به جا گذاشــتیمـ که نمــاز می‌خواندندـ و در حــالی نــزد ایشــان رفــتیم که‬
‫‪2‬‬
‫نماز می‌خواندند»‪.‬ـ‬

‫‪ -1051‬وعن جري ِر ب ِن ِ‬
‫النيب‬
‫ند ِّ‬ ‫رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬كنا ِع َ‬ ‫البجلي َ‬ ‫ِّ‬ ‫عبد اللَّ ِه‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪َ ،‬فنَظََر إىل ال َقم ِر لَْيلَةَ البَ ْد ِر‪ ،‬فقال‪« :‬إنكم َسَتَر ْو َن ْ‬
‫ربكم‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫ِِ ِ‬
‫ض ُّامو َن يف ُر ْؤيَته‪ ،‬فَِإن ْ‬
‫استَطَ ْعتُ ْم أَ ْن ال ُت ْغلبُوا َعلى‬ ‫رو َن هذا ال َقمر‪ ،‬ال تُ َ‬
‫كما تَ ْ‬
‫س‪َ ،‬و َقْبل غُُروهبا فافْعلُوا» متفق عليه‪.‬‬ ‫َّم ِ‬ ‫ٍ‬
‫وع الش ْ‬
‫صالة َقْبل طُلُ ِ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])657‬این حدیث با تفاوت در راوی و الفــاظ حــدیث‪ ،‬در بخشــی‬
‫از حدیث شماره‌ی ‪ ،232‬آمده است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)555‬م (‪.])633‬‬
‫‪114‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫شر َة»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬


‫ويف رواية‪َ « :‬فنَظََر إىل ال َقمر لَْيلَةَ أ َْربَ َع َع َ‬
‫‪ .1051‬از «جریر بن عبدهللا بجلی» ـــــ ‪ ‬ـ روایت شــــده است که گفت‪ :‬ما در‬
‫حضور پیــامبرص بــودیم‪ ،‬به مــاه شب چهــارده نگــاه کردندـ و فرمودنــد‪« :‬شــما قطعـا ً‬
‫پروردگار خود را خواهید دیــد‪ ،‬هم‌چنــان که این قــرص مــاه را مشــاهده می‌کنید و در‬
‫رؤیت آن زحمتیـ ندارید‪ ،‬پس اگر توانســتید که در خوانــدن یک نمــاز پیش از طلــوع‬
‫آفتاب (صبح) و پیش از غروب آن (عصر) مغلوب (خســتگی و خــواب و کــار دنیــا)‬
‫‪1‬‬
‫نشوید‪ ،‬این کار را انجام دهید»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رضي اللَّه عنهُ قال‪َ :‬‬
‫قال‬ ‫‪ -1052‬وعن بُريْ َد َة َ‬
‫العصر َف َق ْد َحبِ َط َعملُهُ» رواه البخاري‪.‬‬
‫صال َة ْ‬
‫«م ْن َتَر َك َ‬
‫َ‬
‫‪ .1052‬از بریده ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬هــرکس نمــاز‬
‫‪ 2‬و ‪3‬‬
‫عصر را (به عمد) ترک کند‪ ،‬تمام اعمالش پایمال می‌شود»‪.‬‬

‫‪ -189‬باب فضل المشي إلى المساجد‬


‫باب فضیلت رفتن به مساجد‬
‫ِ‬
‫وسلَّم قال‪َ :‬‬
‫«م ْن‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫َن َّ‬ ‫‪ -1053‬عن أَيب هرير َة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َ‬
‫ِ‬ ‫َغدا إِىل ِ ِ‬
‫اح‪ ،‬أ ََع َّد اللَّه لهُ يف اجلَنَّة نُُزالً ُكلَّ َما َغ َدا أ َْو َر َ‬
‫اح» متفق‬ ‫املسجد أ َْو َر َ‬
‫ْ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)573‬م (‪.])633‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])553‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬در تأویــل این حــدیث بعض ـی‌ها گفته‌انــد ‪ :‬یعــنی ‪ :‬اعمــال نیــک وی در آن روز نــاقص اســت‪.‬‬
‫بعضی گفته‌اند ‪ :‬منظور از آن‪ ،‬کســی اســت کــه تــرک نمــاز عصــر را حالل تلقی کنــد یــا منکــر‬
‫وجوب آن باشد‪ .‬بعضی گفته‌اند ‪ :‬منظور از باطل شدن عمل او‪ ،‬این است که عملی که به خاطر‬
‫مشغول شدن بدان‪ ،‬نماز عصرش را ترک گفته اســت‪ ،‬باطــل می‌شــود و از آن ســودی عایــد وی‬
‫نخواهد شد و خیر و برکتی برای وی در بر نخواهد داشت‪ .‬وهللا اعلم ـ ویراستاران‪.‬‬
‫‪115‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1053‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬خداوندـ برای‬
‫کسی که ابتدای روزـ یا شب به مســجد می‌رود‪ ،‬به تعــداد رفت و آمــدهایش در روز یا‬
‫‪1‬‬
‫شب‪ ،‬پذیرایی‌ها و نعمت‌هایی برای او در بهشت آماده می‌کند»‪.‬‬

‫«م ْن تَطَ َّهَر يف َبْيتِ ِه‪ ،‬مُثَّ َمضى‬ ‫وسلَّم َ‬


‫قال‪َ :‬‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1054‬وعنهُ أ َّ‬
‫َن النَّيِب َّ َ‬
‫ت ُخطُواتُهُ إِ ْح َداها‬ ‫ضي فَ ِريضةً ِمن فَرائِ ِ ِ‬‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ ٍ ِ‬
‫ض اللَّه كانَ ْ‬ ‫إىل ْبيت م ْن بُيُوت اللَّه‪ ،‬لَي ْق َ َ ْ‬
‫ُخرى َت ْرفَ ُع َد َر َجةً» رواه مسلم‪.‬‬ ‫حَت ُّ ِ‬
‫ط َخطيئَةً‪ ،‬واأل ْ‬‫ُ‬
‫‪ .1054‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هــرکس در‬
‫منزلش طهــارت کند (وضو بگــیرد) و ســپس به خــانه‌ای از خانه‌هــای خــدا (مســاجد)‬
‫برود که فریضـه‌ای از فــرایض خــدا را انجــام دهــد‪ ،‬قــدم‌هایش‪ ،‬یکی گنــاهی را پــاک‬
‫‪2‬‬
‫می‌کند و دیگریـ یک درجه او را ترفیعـ می‌دهد»‪.‬‬

‫صا ِر ال‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1055‬وعن أُيَبِّ بن ْ ٍ‬


‫رضي اللَّه عنه قال‪ :‬كا َن ُ‬
‫رج ٌل م َن األَنْ َ‬ ‫كعب َ‬
‫ت‬
‫قيل له‪ :‬لو اشرَت يْ َ‪3‬‬ ‫ِ‬ ‫عد ِمن ِ ِ‬
‫صالةٌ‪ ،‬فَ َ‬ ‫ت ال خُتْطئُهُ َ‬ ‫املسجد مْنهُ‪َ ،‬و َكانَ ْ‬
‫َحدا أَبْ َ َ ْ‬ ‫أ َْعلم أ ً‬
‫ض ِاء َ‬ ‫مِح‬
‫ب‬‫َن َمْنزيل إِىل جْن ِ‬ ‫قال‪ :‬ما يَ ُسُّرين أ َّ‬ ‫َ ًارا لَِت ْر َكبَهُ يف الظَّْل َم ِاء ويف َّ‬
‫الر ْم َ‬
‫ت إِىل‬ ‫ُريد أَ ْن يكتَب يل مَمْشاي إِىل املس ِج ِد‪ ،‬و ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫رجوعي إِذا َر َج ْع ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ْ‬ ‫املَ ْسجد‪ ،‬إيِّن أ ُ ُ‬
‫لك ُكلَّه»‬ ‫وسلَّم‪« :‬قَ ْد مَجَع اللَّه َ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫لك َذ َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫فقال‬
‫أ َْهلي‪َ .‬‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .1055‬از ابی بن کعب ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬مــردیـ بــود که من کسی‬
‫را دورتر از او به مســجد نمی‌شــناختمـ و یک نمــازش فــوت نمی‌شــد‪ ،‬به او گفته شــد‪:‬‬
‫کاش یک االغ می‌خریدیـ که در تــاریکی و گرما و پیمــودن زمین داغ‪ ،‬بر آن ســوار‬
‫می‌شدی‪( ،‬و به مسجد می‌آمدی) گفت‪ :‬خوشحال نیستم که منزلم نزدیک مسجد باشــد‪،‬‬
‫می‌خــواهم در رفتن به مســجد و برگشــتن از آن به خانه و خــانواده‌ام‪ ،‬قــدم‌هایم بــرایم‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)662‬م (‪[ .])669‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،123‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])666‬‬
‫‪116‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫نوشته شود و محسوب گردد؛ پیامبرص خطاب به او فرمودنــد‪« :‬خداوندـ تمــام آنها را‬
‫‪1‬‬
‫برای تو جمع و ذخیره کرده است»‪.‬‬

‫َراد َبنُو‬ ‫ت البِ َقاع حو َل ِ‬ ‫‪ -1056‬وعن جاب ٍر رضي اللَّه عنه قال‪ :‬خلَ ِ‬
‫املسجد‪ ،‬فَأ َ‬ ‫ُ َْ ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫فقال هلم‪:‬‬ ‫وسلَّم َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َسلِ َمةَ أَ ْن يْنتقلُوا‪ُ 3‬ق ْر‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫ذلك َّ‬ ‫ب امل ْسجد‪َ ،‬فَبلَ َغ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫سول اللَّ ِه قَ ْد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ َ َ‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ي‬ ‫نعم‬ ‫قالوا‪:‬‬ ‫؟‬ ‫د‬ ‫ج‬ ‫س‬‫ريدو َن أَن َ َْ ُ ُ ْ َ َ ْ‬
‫امل‬ ‫ب‬ ‫ر‬‫ق‬ ‫وا‬‫ل‬ ‫ق‬ ‫ت‬‫ن‬ ‫ت‬ ‫«بلَغَين أَنَّ ُك ْم تُ ُ‬‫َ‬
‫آثار ُك ْم»‬
‫ب ُ‬ ‫ديار ُك ْم تُكْتَ ْ‬
‫آثار ُك ْم‪َ ،‬‬
‫ب ُ‬ ‫ديار ُك ْم تُكْتَ ْ‬
‫لمةَ َ‬ ‫فقال‪« :‬بَيِن َس َ‬
‫لك‪َ ،‬‬ ‫أ ََردنَا َذ َ‬
‫فقالوا‪ :‬ما يَ ُسُّرنَا أَنَّا ُكنَّا حَتَولْنَا‪ .‬رواه مسلم‪ ،‬وروى البخاري معناه من رواية‬
‫أنَس‪.‬‬

‫‪ .1056‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪( :‬قطعاتیـ از) زمین‌هــای اطــراف‬
‫مسجد خالی شد و بنی سمله (قبیله‌ای معروفـ از انصــار) تصــمیم گرفتندـ به نــزدیکیـ‬
‫مســجد نقل مکــان کننــد؛ این خــبر به پیــامبرـص رســید‪ ،‬به آنها فرمونــد‪:‬ـ «شــنیده‌ام که‬
‫می‌خواهید به نزدیک مســجد نقل مکــان کنیــد؟» گفتنــد‪ :‬بلــه‪ ،‬ای رســول خــدا! چــنین‬
‫تصمیم گرفته‌ایم‪ ،‬فرمودند‪« :‬ای بنی سلمه! در محل خود باشید‪ ،‬جای خود را بپاییــد!‬
‫قدم‌های شما نوشته می‌شود»ـ (بعد از آن) بنوســلمه گفتنــد‪ :‬خوشــحال نبــودیم اگر محل‬
‫خود را ترک می‌کـردیم‪( .‬منظـورـ آن است که در خانه‌هــای خودتــان باشـید و بمانیـد‪،‬‬
‫زیــرا هرچند که از مســجد دور اســت‪ ،‬اما بــرای حضــورـ در مســجد ثــواب بیشــتری‬
‫‪2‬‬
‫می‌برید)‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫قال‪ :‬قال‬ ‫رضي اللَّه عنه َ‬ ‫وعن أَيب موسى َ‬ ‫‪ْ  -1057‬‬
‫الص ِ‬
‫الة أ َْب َع ُد ُه ْم إِ ْليها ممْ ًشى فَأ َْب َع ُد ُه ْم‪ .‬والَّذي‬ ‫َّ ِ‬
‫وسلم‪« :‬إ َّن أ َْعظَم الناس أ ً‬
‫َجرا يف َّ‬ ‫َ‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])663‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،137‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم [(‪ ])665‬روایت کرده و بخاری [(‪ ])655‬نیز از روایت انس‪ ‬روایت کرده اســت‪[ .‬این‬
‫حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،136‬آمده است]‪.‬‬
‫‪117‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫الصال َة حىَّت يصلِّيها مع ا ِإل ِ‬


‫مام أ َْعظَ ُم أَجراً م َن الذي يُصلِّيها مُثَّ َينَ ُام» ٌ‬
‫متفق‬ ‫ََ‬ ‫ُ‬ ‫ظر َّ‬
‫َيْنتَ ُ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ .1057‬از ابوموسی ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬انســان دارای‬
‫بزرگ‌ترین اجر نماز از همه‌ی مردم‪ ،‬کسی است که راه گذر او به مســجد‪ ،‬دورترـ و‬
‫ســـپس کسی است که راهش دورترـ است و کسی که منتظر نمـــاز می‌ماند تا آن را با‬
‫امام بخواند‪ ،‬اجرش بزرگ‌تر از کسی است که (به تنهایی) آن را انجام می‌دهد و بعد‬
‫‪1‬‬
‫می‌خوابد»‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫يد َة رضي اللَّه عنه عن النَّيِب ِّ َ‬ ‫‪ -1058‬وعن بَُر َ‬
‫يام ِة » رواه أبو داود‬ ‫ِ‬ ‫اج ِد بِالنور الت ِّ‬
‫«بشِّروا املشَّائِني يف الظُّلَ ِم إِىل املس ِ‬
‫َّام َي ْو َم الق َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫والرتمذي‪.‬‬

‫‪ .1058‬از بریده ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬بســیار رونــدگانـ‬
‫‪2‬‬
‫در تاریکیـ به مسجد را‪ ،‬به نوری کامل در روزـ قیامت‪ ،‬مژده دهید»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫َن رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1059‬وعن أيب هرير َة رضي اللَّهُ عنهُ أ َّ‬
‫َ‬
‫قال‪« :‬أَال أَدلُّ ُكم على ما ميْحو اللَّه بِِه اخلطَايا‪ ،‬ويرفَع بِِه الدَّرج ِ‬
‫ات ؟ قَالُوا‪ :‬بَلى‬ ‫َ‬
‫ََ‬ ‫ُ ْ َ َ ُ ُ َ َ َ َْ ُ‬
‫اج ِد‪،‬‬
‫وء على امل َكا ِر ِه‪ 3،‬و َك ْثرةُ اخلطَا إِىل املس ِ‬ ‫ال‪« :‬إِسباغُ الْوض ِ‬ ‫رسول اللَّ ِه‪ .‬قَ َ‬
‫َ‬ ‫يا‬
‫ََ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ْ‬
‫َ‬
‫الربا ُط» رواه مسلم‪.‬‬ ‫الربا ُط‪ ،‬فَذل ُك ُم ِّ‬ ‫الة‪ 3،‬فَذلِ ُك ُم ِّ‬
‫الص ِ‬ ‫الص ِ‬
‫الة‪ْ 3‬بعد َّ‬ ‫َوانْتِظَ ُار َّ‬
‫‪ .1059‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬آیا شــما را‬
‫به چــیزی که خداوندـ با آن گناهــان را محو و درجــات را نــزد خــود بــاال می‌بــرد‪،‬‬
‫راهنمایی کنم؟» گفتند‪ :‬بلــه‪ ،‬ای رســول خــدا! فرمودنــد‪« :‬وضــویـ کامل و صــحیح با‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)651‬م (‪.])662‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])561‬و ترمذی [(‪ ])233‬روایت کرده‌اند‪.‬‬
‫‪118‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫تحمل ســختی و زحمت (مثالً ســرما یــا‪ )...‬و زیــاد قــدم برداشــتن به ســوی مســاجد و‬
‫انتظار نمازیـ دیگر بعد از نماز؛ و رباط‪ ،‬این‌ها هستند»‪.‬‬
‫(رباط‪ :‬یعنی مداومت بر جنگ در راه خدا و حفظ حــدود و مرزهــایـ اســالمی؛ و‬
‫‪1‬‬
‫این اعمال‪ ،‬روح رباط و ادامه‌ی مبارزه با نفس و آرزوهای آن است)‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1060‬وعن أَيب ٍ‬


‫سعيد اخل ْد ِر ِّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رضي اللَّهُ عنهُ ع ِن ِّ‬
‫النيب َ‬ ‫ي َ‬
‫وجل‪:‬‬
‫عز َّ‬ ‫ان» قال اللَّه َّ‬‫هدوا لَه بِا ِإلميَ ِ‬ ‫ِ‬ ‫قال‪« :‬إِذا َرأ َْيتُ ُم َّ‬
‫اد املَ َساجد فا ْش ُ ُ‬ ‫الر ُج َل َي ْعتَ ُ‬
‫وم ِ‬ ‫اجد اللَّ ِه من آمن بِاللَّ ِه والْي ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اآلخ ِر } ‪ ‬اآلية‪ .‬رواه الرتمذي‬ ‫َ‬ ‫{إمَّنَا َي ْع ُمُر َم َس َ َ ْ َ‬
‫وقال‪  :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ .1060‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬هرگــاه‬
‫دیدید مردی (رفتن) به مساجد‪ ،‬انس و عــادت دارد‪ ،‬به ایمــان داشــتن او گــواهی دهید‬
‫که خداوندـ متعــال می‌فرمایــد‪( :‬انما یعمر مســاجد هللا من آمن باهلل و الیــوم االخــر)‪:...‬‬
‫«تنها کسانی مساجد خدا را (از جهت مادی و معنوی) آباد می‌کنندـ که به خــدا و روز‬
‫‪2‬‬
‫قیامت ایمان دارند»‪ ...‬تا آخر آیه‪.‬‬

‫‪ -190‬باب فضل انتظار الصالة‬


‫باب فضیلت انتظار نماز‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫عن أَيب هرير َة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬ ‫‪ْ  -1061‬‬
‫ب إِىل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الة ما د ِ‬ ‫قال‪« :‬ال يز ُال أَح ُد ُكم يف ٍ‬
‫الصالَةُ‪ 3‬حَتْب ُسهُ‪ ،‬ال مَيَْنعُهُ أَ ْن َيْن َقل َ‬
‫امت َّ‬ ‫ص َ َ‬ ‫ََ َ ْ َ‬ ‫َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫الصالةُ» ٌ‬‫أ َْهلِ ِه إِالَّ َّ‬
‫‪ .1061‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬شــخص‬
‫نمازگزارـ از میان شما تا زمانیـ که نماز‪ ،‬او را(در مســجد) نگه می‌دارد و هیچ چــیز‬
‫‪ -‬مسـلم روایت کـرده اسـت؛ [(‪[ .])251‬این حـدیث قبالً هم بـه شـماره‌های ‪ 131‬و ‪ ،1030‬آمـده‬ ‫‪1‬‬

‫است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2626‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪119‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫جز نماز‪ ،‬مانع از بازگشتن او به سوی خانواده‌اش نباشد (و او فقط به خاطر خــدا در‬
‫مسجد منتظر بماند) هم‌چنان در حال نماز است (از جهت ثــواب نمــاز نه حکم نمــاز‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫زیرا در حال انتظار‪ ،‬انسان می‌تواندـ حرکت یا صحبت کند)»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫صلِّي َعلَى‬ ‫وسلَّم قال‪« :‬املَالئ َكةُ‪ 3‬تُ َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -1062‬وعنه أ َّ‬
‫َن‬
‫ول‪ :‬اللَّ ُه َّم ا ْغ ِف ْر لَهُ‪،‬‬ ‫صلَّى فِ ِيه َما ملْ حُيْ ِد ْ‬
‫ث‪َ ،‬ت ُق ُ‬ ‫صالَّهُ الَّذي َ‬
‫أ ِ‬
‫َحد ُك ْم َما َد َام يف ُم َ‬
‫َ‬
‫اللَّ ُه َّم ْارمَح ْهُ» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .1062‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬فرشــتگان‬


‫برای هر یک از شما تا وقتی که در محل نماز خــود ــ که در آن بــوده است ــ باشد و‬
‫وضویـ او باطل نشده باشد‪ ،‬دعا و استغفار می‌کنندـ و می‌گویند‪ :‬خدایا! او را بیامرز‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫خدایا! بر او رحم کن»‪.‬‬

‫وسلَّم أ َّ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬


‫َخَر‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -1063‬وعن أَنس رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫صلَّى فقال‪:‬‬‫لَْيلَةً صال َة الْع َشاء إِىل َشطْ ِر اللَّْي ِل مُثَّ أَْقبَ َل َعلَْينَا َبو ْجهه َب ْع َد ما َ‬
‫ِ‬
‫الة ُمْن ُذ ا ْنتَظَْرمُت وها» رواه البخاري‪.‬‬‫«صلّىَ النَّاس ورقَ ُدوا ومَل َتزالُوا يف ص ٍ‬
‫َ‬ ‫ْ َ‬ ‫ُ ََ‬ ‫َ‬
‫‪ .1063‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص شــبی نمــاز عشا را تا‬
‫نصف شب به تـــأخیر انـــداخت و بعد از آن‌که نمـــاز را ادا کـــرد‪ ،‬به ما رو نمودند و‬
‫فرمودند‪« :‬مردم نماز خواندند و خوابیدند و شــما (که بیــدار مانده‌ایــد) از وقــتیـ که به‬
‫‪3‬‬
‫انتظار نماز نشسته‌اید‪ ،‬هم‌چنان در نماز هستید»‪.‬‬

‫‪ -191‬باب فضل صالة ‪ ‬الجماعة‬


‫باب فضیلت نماز جماعت‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)647‬م (‪.])275‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)647‬م (‪.])649‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])572‬‬
‫‪120‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬ ‫عمر رضي اللَّه عنهما أ َّ‬
‫َن‬ ‫‪ -1064‬عن اب ِن َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫قال‪« :‬صالةُ اجلماع ِة أَفضل ِمن ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫در َجةً» ٌ‬ ‫صالة ال َف ِّذ ب َسْب ٍع َوع ْش ِر َ‬
‫ين َ‬ ‫ََ َ َ ُ ْ َ‬ ‫َ‬
‫‪ .1064‬از ابن عمر ـ م ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬نماز جمــاعت‬
‫‪1‬‬
‫به مقدار بیست و هفت درجه از نماز انفرادی برتر است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬قال‬ ‫‪ -1065‬وعن أَيب هريرة َ‬
‫ف َعلى صالتِِه يف َبْيتِ ِه ويف ُسوقِ ِه مخساً‬ ‫ٍ‬
‫الر ُج ِل يف مَج اعة تُ َ‬
‫ض َّع ُ‬ ‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«صالةُ َّ‬ ‫َ‬
‫ضوءَ مُثَّ َخَر َج إِىل امل ْس ِج ِد‪ ،‬ال‬ ‫َح َس َن الْ ُو ُ‬
‫ْ‬ ‫ضأَ فَأ‬ ‫رين ِضع ًفا‪َ ،‬‬
‫وذلك أَنَّهُ إِذا َت َو َّ‬ ‫َ‬ ‫َو ِع ْش‬
‫َ‬ ‫ِ‬
‫ت َعْنه بِها‬‫ت لَه هبَا َد َر َجةٌ‪َ ،‬و ُحطَّ ْ‬ ‫ط َخطْو ًة إِالَّ ُرف َع ْ‬ ‫خُيْ ِر ُجه إِالَّ َّ‬
‫الصالةُ‪ 3،‬مَلْ خَي ْ ُ‬
‫ث‪،‬‬‫صالَّه‪َ ،‬ما مَلْ حُيْ ِد ْ‬ ‫ِ‬
‫صلِّي َعلَْيه َما َد َام يف ُم َ‬
‫ِ ِ‬
‫صلَّى مَلْ َتَزل املَالئ َكة تُ َ‬
‫ِ‬
‫َخطيئَةٌ‪ ،‬فَِإذا َ‬
‫متفق‬ ‫ول‪ :‬اللَّه َّم ص ِّل علَي ِه‪ ،‬اللَّه َّم ارمَح ه‪ .‬وال يز ُال يف ص ٍ‬
‫الصالةَ»‪ٌ 3‬‬ ‫الة َما ا ْنتَظََر َّ‬ ‫َ‬ ‫ْ ُ َ ََ‬ ‫َت ُق ُ ُ َ َ ْ ُ‬
‫عليه‪ .‬وهذا لفظ البخاري‪.‬‬

‫‪ .1065‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬نمــاز مــرد با‬
‫جماعت بر نماز بازار (مغازه) و خــانه‌اش‪ ،‬بیست و پنج درجه برتــریـ دارد و آن هم‬
‫بــدان دلیل است که این شــخص وقــتی به نحو احسن وضو بگــیرد و ســپس به طــرفـ‬
‫مسجد برود در حالی که جز نماز‪ ،‬چیز دیگری وی را از خانه بیرون نیاورده باشــد‪،‬‬
‫قدمی برنمیـ دارد‪ ،‬جز آن‌که به هر قدم درجه‌ای (به سوی قرب و رضــایـ خــدا) بــاال‬
‫می‌رود و یک گنــاه او بــدان کم می‌شــود و وقــتی نمــاز گــزارد‪ ،‬تا وقــتی که در محل‬
‫نمــازش باشد و وضــویشـ نقض نشــود‪ ،‬مالیکه بــرای او دعا و اســتغفار می‌کنندـ و‬
‫می‌گوینــد‪ :‬خــدایا! بر او درودـ بفرســت‪ ،‬خــدایا! بر او رحم کن و تا وقــتی که منتظر‬
‫‪2‬‬
‫نماز باشد‪ ،‬هم‌چنان در نماز است»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)645‬م (‪.])650‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)647‬م (‪ .])649‬آن‌چه در متن آمده‪ ،‬لفظ روایت بخاری است‪.‬‬
‫‪121‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم َر ُج ٌل أَعمى فقال‪ :‬يا‬ ‫ِ‬


‫رسول‬
‫َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫قال‪ :‬أَتَى َّ‬
‫النيب َ‬ ‫‪ -1066‬وعنهُ َ‬
‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ودين إِيل امل ْس ِج ِد‪ ،‬فَسأ ََل‬
‫ُ‬ ‫اللَّ ِه‪ ،‬لَْيس يل قَائِ ٌد ي ُق‬
‫ِِ َ‬
‫هل تَ ْس َم ُع‬
‫ْ‬ ‫له‪:‬‬ ‫فقال‬ ‫اه‬ ‫ع‬ ‫د‬ ‫ىل‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫م‬‫ل‬
‫َ‬
‫ُ َ َّ َ َّ َ َ ُ‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ه‬‫َ‬‫ل‬ ‫ص‬ ‫خ‬
‫َّ‬ ‫ر‬‫لي يف ْبيته‪َ َ ،‬‬
‫ف‬ ‫ص ِّ‬ ‫ص لَهُ َفيُ َ‬
‫أَن يَُر ِّخ َ‬
‫ب» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِّداء بِ َّ ِ‬
‫الصالة‪ 3‬؟» قال‪ :‬نَ َع ْم‪ ،‬قال‪« :‬فَأَج ْ‬ ‫الن َ َ‬
‫‪ .1066‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬مــردی کــور به خــدمت‬
‫پیامبرص آمد و گفت‪ :‬ای رسول خدا! من عصاکشی ندارم که مــرا به مســجد هــدایت‬
‫کند و از پیـــامبرص خواست که به وی اجـــازه دهد در مـــنزل خـــود نمـــاز بخوانـــد‪،‬‬
‫پیــامبرـص اجــازه فرمــود‪ ،‬وقــتیـ نابینا بازگشــت‪ ،‬پیــامبرص او را فراخواند و به او‬
‫گفت‪« :‬آیا اذان نماز را می‌شنوی؟» گفت‪ :‬بلـه‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬پس اجـابت کن (یعـنی به‬
‫‪1‬‬
‫مسجد برو)»‪.‬‬

‫املعروف باب ِن أ ُِّم َمكْتُوم امل َؤذِّ ِن‬


‫ُ‬ ‫س‬‫عبد اللَّ ِه َوقِيل‪َ :‬ع ْم ِرو بْ ِن ْقي ٍ‬
‫‪ -1067‬وعن ِ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫َ ِ ِ‬
‫اع‪ .‬فقال‬ ‫السبَ ِ‬ ‫رسول اللَّه إ َّن املَدينَةَ َك َ‬
‫ثريةُ اهلََو ِّام َو ِّ‬ ‫رضي اللَّه عنهُ أَنَّهُ قَ َال‪ :‬يا‬
‫َ‬
‫الص ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬تَ ْس َم ُع َح َّي َعلى َّ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫الح‪،‬‬
‫الة‪َ 3،‬ح ًّي َعلى ال َف ِ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫فَ َحَّي َهالً»‪.‬‬

‫«حَّي َهالً»‪ :‬تعال‪.‬‬


‫‪ ‬رواه أبو داود بإسناد حسن‪ .‬ومعىن‪َ :‬‬
‫‪ .1067‬از عبدهللا و گفته شده‪ :‬عمرو بن قیس معروف به ابن ام مکتومـ مؤذن ـ ‪ ‬ـ‬
‫روایت شده است که گفت‪ :‬ای رسول خدا! مدینه پر از حیوانات گزنده و درنــده است‬
‫(و من نابینا هســـتم و عصاکشی نـــدارم‪ ،‬آیا مـــرا به نیامـــدن به مســـجد و جمـــاعت‪،‬‬
‫رخصت می‌فرماییــد؟!) پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬صــدایـ حی علی الصــاله و حی علی‬
‫‪2‬‬
‫الفالح را می‌شنوی‪ ،‬پس زود اجابت کن و به مسجد بیا»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])653‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])553‬به اسناد حسن روایت کرده است‪.‬‬
‫‪122‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪ -1068‬وعن أيب هرير َة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َن‬
‫بالص ِ‬
‫الة‪3‬‬ ‫آمَر َّ‬ ‫آمر حبَطَ ٍ‬ ‫ِ ِ ِِ‬ ‫قال‪ِ َّ :‬‬
‫ب َفيُ ْحتَطَب‪ ،‬مُثَّ ُ‬ ‫«والذي َن ْفسي بيده لََق ْد مَهَ ْمت أَن ُ َ‬ ‫َ َ‬
‫ُحِّر َق َعلَْي ِه ْم بيوهتم»‬ ‫ٍ‬ ‫ُخالِ َ ِ‬
‫ف إىل ِر َجال فأ َ‬ ‫َّاس مُثَّ أ َ‬
‫ؤم الن َ‬ ‫َفيُؤذَّ َن هَلَا‪ ،‬مُثَّ ُ‬
‫آمَر َر ُجالً َفيُ َّ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ٌ‬
‫‪ .1068‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬ســوگندـ به‬
‫کسی که جانم در دست اوست‪ ،‬قصد کــردم که به جمع کــردن مقــداری هــیزم دســتورـ‬
‫دهم و هیزم جمع شود‪ ،‬سپس به انجام نمــاز فرمـان دهم و بــرای آن اذان گفته شـود و‬
‫سپس به مردی دستور دهم که برای مردم امامت کند و او امامت کند و بعــداً خــود از‬
‫پشت سر به سوی مردانی (که به نماز نیامده‌اند) برومـ و خانه‌هایشان را بر رویـ آنها‬
‫‪1‬‬
‫به سختی بسوزانم!»‪.‬‬

‫مسعود رضي اللَّه عنهُ قال‪َ :‬م ْن َسَّره أَن َي ْل َقي اللَّه تعاىل ً‬
‫غدا‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -1069‬وعن اب ِن‬
‫ع لِنَبِيِّكم‬ ‫مسلِما َف ْليحافِ ْظ على هؤ ِ‬
‫هبن‪ ،‬فَِإ َّن اللَّهَ َشَر َ‬
‫نادي َّ‬‫ث يُ َ‬ ‫الصلَوات َحْي ُ‬ ‫الء َّ‬ ‫ُ ْ ً ُ َ َ َُ‬
‫وسلَّم ُسنَ َن اهلَُدى َوإِن َُّه َّن ِمن ُسنَ ِن اهلُدى‪َ ،‬ولَو أَنَّ ُك ْم صلَّْيتم يف‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫صلِّي هذا املتَ َخلِّف يف بَيتِ ِه لَرَت كتم ُسنَّة نَبِيِّكم‪ ،‬ولَو تَركتم ُسنَّةَ‬ ‫َ‬ ‫بُيوتِكم كما ي‬
‫ُ‬
‫ُ‬
‫الن َفاق‪َ ،‬ولََق َد‬
‫وم ِّ‬‫َ ُْ ُ‬ ‫ل‬ ‫ع‬‫م‬ ‫منافق‬ ‫َّ‬
‫ال‬ ‫ِ‬
‫إ‬ ‫نها‬ ‫ع‬ ‫ف‬
‫ََ َ َ‬ ‫َّ‬
‫ل‬ ‫خ‬ ‫ت‬‫ي‬ ‫وما‬ ‫ا‬ ‫نَبِيِّكم لَ َ‬
‫ضلَْلتُم‪ ،‬ولََقد َرأ َْيُتنَ‬
‫ف‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫الص ِّ‬ ‫ؤتى بِِه‪ ،‬يُ َه َادي بنْي َ َّ‬
‫الر ُجلَنْي ِ َحىَّت يُ َق َام يف َّ‬ ‫الر ُجل يُ َ‬‫كا َن َّ‬

‫وسلَّم َعلَّ َمنَا ُسنَ َن اهلَُدى‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫‪      ‬ويف ٍ‬


‫رواية له قال‪ :‬إِ َّن‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫رسول اللَّه َ‬
‫الصالَة‪ 3‬يف املس ِ‬
‫جد الذي يُ َؤذَّ ُن فيه‪.‬‬ ‫َوإِ َّن ِمن ُسن ِن اهلَُدى َّ‬
‫َ‬
‫‪ .1069‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬هــرکس آرزوـ دارد و بــدان‬
‫خوشحال است که فردای قیامت در حال مســلمانیـ خداوند متعــال را مالقــات کنــد‪ ،‬بر‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)644‬م (‪.])651‬‬
‫‪123‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫نمازهــای پنج‌گانه مــواظبت کنــد‪ ،‬هرجا که بــرای آنها اذان گفته شــود؛ زیــرا خداوندـ‬
‫برای پیامبر شما‪ ،‬سنت‌ها و راه‌هــای هــدایت را بنیــان گذاشت و نمازها از ســنت‌ها و‬
‫راه‌های هدایت هستند و اگر شما در خانه‌های خــود نمــاز خواندیــد‪ ،‬همان‌گونه که این‬
‫تخلف‌کننده در خانه‌ی خود نماز می‌خواند‪ ،‬سنت پیامبر خــود را تــرک کرده‌اید و اگر‬
‫سنت پیامبرتان را ترک کردید‪ ،‬گمراه شده‌ایدو من خودمان (صــحابه) را دیــدم که در‬
‫آن زمان‪ ،‬جز منافقی که نفاقش معلــوم بــود‪ ،‬کسی از نمــاز جمــاعت تخلف نمی‌کــرد‪،‬‬
‫چنان که حتی مرد (بیمار یا ناتوان) آورده و زیر بازویـ او گرفته می‌شد تا در صف‬
‫‪1‬‬
‫نماز جماعت ایستانده شود (و او هم بتواند نماز را با جماعت ادا کند)»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر از مسلم آمده است که عبدهللا گفت‪ :‬پیامبرـص راه‌هـای هـدایت را‬
‫به ما تعلیم فرمودـ و از جمله راه‌های هدایت‪ ،‬نمــاز جمــاعت در مســجدی است که در‬
‫آن اذان گفته شود‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫َ‬ ‫الدرداء رضي اللَّه عنه قال‪ :‬مسعت‬ ‫‪ -1070‬وعن أَيب‬
‫الصالةُ‪ 3‬إِالَّ ِ‬
‫قد‬ ‫يهم َّ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ‬
‫وسلم يقول‪« :‬ما من ثَالثَة يف َق ْريَة وال بَ ْدو ال ُت َق ُام ف ُ‬
‫ب ِم َن الغَن ِم‬ ‫اع ِة‪ ،‬فَِإمَّنَا يأْ ُكل ِّ‬
‫الذئْ ُ‬ ‫ُ‬ ‫استَ ْح َوذَ َعلَْي ِه ُم الشَّْيطَا ُن‪َ .‬ف َعلَي ُك ْم بِاجلَ َم َ‬‫ْ‬
‫اصيَةَ» رواه أبو داود بِإسناد حسن‪.‬‬ ‫ال َق ِ‬

‫‪ .1070‬از ابــودرداء ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرص شــنیدم که‬
‫می‌فرمود‪« :‬هر سه نفری که در روستا یا بیابانی باشند و در میان آنان نماز جمــاعت‬
‫اقامه نشود‪ ،‬حتما ً شیطان بر آنها غلبه و قــدرت پیــدا خواهد کــرد‪ ،‬پس بر شماست که‬
‫‪2‬‬
‫جماعت را رعایت کنید! زیرا گرگ‪ ،‬تنها گوسفند دور از گله را می‌خورد»‪.‬ـ‬

‫ِّ‬
‫الحث على حضور الجماعة في الصبح‬ ‫‪ -192‬باب‬
‫والعشاء‬
‫باب تشویق بر حضور در جماعت صبح و عشا‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])256‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])547‬به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است‪.‬‬
‫‪124‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ‬ ‫رسول اللَّه َ‬


‫َ‬ ‫مسعت‬
‫قال‪ُ :‬‬ ‫رضي اللَّه عنهُ َ‬ ‫ِ‬
‫عن عثما َن بن عفا َن َ‬ ‫‪ْ  -1071‬‬
‫صف اللَّْيل َو َم ْن‬ ‫يقول‪« :‬من صلَّى العِ َشاء يف جـماع ٍة‪ ،‬فَ َكأَمَّن ا ِ‬ ‫ِ‬
‫قام ن ْ‬
‫َ‬ ‫َ ََ َ‬ ‫وسلَّم ُ َ ْ َ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫صلَّى الصبح يف مَج ٍ‬
‫اعة‪ ،‬فَ َكأَمَّن ا َ‬
‫صلَّى اللَّْيل ُكلَّهُ» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ََ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫رسول اللَّ ِه‬
‫ُ‬ ‫عن عثما َن ب ِن عفا َن رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬قال‬ ‫الرتمذي ْ‬
‫ّ‬
‫ويف ِ‬
‫رواية‬
‫وم ْن‬ ‫اعة كان لهُ قِيام نِ ْ ِ‬
‫صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪« :‬من َش ِه َد العِ َشاء يف مج ٍ‬
‫صف لَْيلَة‪َ ،‬‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫حديث‬
‫ٌ‬ ‫اع ٍة‪َ ،‬كا َن لَهُ َك ِقيَ ِام لَْيلَة» قال الرِّت مذي‪:‬‬ ‫ِ‬
‫صلَّى الع َشاءَ والْ َف ْجر يف مجَ َ‬
‫َ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫حسن‬

‫‪ .1071‬از «حضـــرت عثمـــان بن عفـــان» ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬از‬
‫پیامبرص شنیدمـ که می‌فرمــود‪« :‬هــرکس نمــاز عشا را با جمــاعت بخوانــد‪ ،‬مانند این‬
‫است که نصفی از شب به عبادت پرداخته باشد و هر کس نمــاز صــبح را با جمــاعت‬
‫‪1‬‬
‫انجام دهد‪ ،‬مانند این است که تمام شب‪ ،‬عبادت کرده باشد»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر در ترمذیـ‪ 2‬از حضرت عثمان بن عفان ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است‬
‫که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬کسی که در جمــاعت نمــاز عشا حاضر شــود‪ ،‬اجر قیــام‬
‫نصفی از یک شب و کسی که نماز عشا و صبح را به جماعت انجـام دهـد‪ ،‬اجر قیـام‬
‫تمام یک شب را خواهد داشت»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1072‬وعن أَيب ُهريرة رضي اللَّه عنهُ أ َّ‬
‫َن‬ ‫َ‬
‫متفق عليه‪ .‬وقد‬‫حب ًوا» ٌ‬ ‫تم ِة ُّ‬
‫والصْب ِح ألََت ْومُه ا َولَو ْ‬ ‫الع َ‬
‫«ولَ ْو ْيعلَ ُمو َن َما يف َ‬‫قال‪َ :‬‬
‫سبق بط ِو ِله‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])656‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .])221([ -‬ترمذی گفته است ‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫‪125‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1072‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬اگر (مــردم)‬
‫مـــیزان بـــرکت و اجر موجـــود در نمـــاز عشا و صـــبح را می‌دانســـتند‪ ،‬بـــدان روی‬
‫‪1‬‬
‫می‌آوردند‪،‬ـ اگرچه بر روی دست‌ها و زانوهایشان می‌بود»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفــق علیــه اســت؛ [خ (‪ )615‬م (‪ .])437‬روایت کامــل این حــدیث [بــه شــماره‌ی ‪،]1033 :‬‬
‫گذشت‪.‬‬
‫‪126‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪127‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪128‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪129‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪130‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1281‬از سائب بن یزید ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬مرا همراه با (کــاروان)‬
‫‪1‬‬
‫پیامبرص در «سال حجه الوداع» به حج بردند‪ ،‬در حالی که من‪ ،‬هفت ساله بودم‪.‬ـ‬

‫وسلَّم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫اس‪ ،‬رضي اللَّه َعْن ُه َما‪ ،‬أ َّ‬ ‫‪َ  -1282‬وع ِن اب ِن عبَّ ٍ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َن النيب َ‬
‫َنت ؟‬
‫من أ َ‬
‫ِ‬
‫ال‪« :‬م ِن ال َق ْو ُم ؟» قَالُوا‪ :‬املسل ُمو َن‪ .‬قَالُوا‪ْ :‬‬‫الر ْو َح ِاء‪َ ،‬ف َق َ‬
‫لَِق َي َر ْكباً بِ َّ‬
‫ال‪َ « :‬نعم ِ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬
‫ولك‬ ‫حج ؟ قَ َ َ ْ‬ ‫صبِياً َف َق ْ‬
‫الت ألَِهذا ٌّ‬ ‫«رسول اللَّه» َفَر َف َعت ْامَرأَةٌ َ‬ ‫قَ َال‪:‬‬
‫سلم‪.‬‬
‫َجر» رواهُ ُم ٌ‬ ‫أ ٌ‬
‫‪ .1282‬از ابن عبـــاس ــــ م ــــ روایت شـــده است که پیـــامبرـص به کـــاروانی در‬
‫«روحاء» (جایی نزدیک مدینه) برخوردـ کرد و پرسید‪:‬ـ «این طایفه کیستند؟» گفتنــد‪:‬‬
‫مســـلمانان هســـتند‪ ،‬آنها (پیـــامبرص را نشـــناختندـ و) گفتنـــد‪ :‬تو کیســـتی؟ فرمودنـــد‪:‬‬
‫«فرســتاده‌ی خــدایم»؛ زنی کــودکیـ را به نــزدش آورد و پرســید‪:‬ـ آیا این کــودک حج‬
‫‪2‬‬
‫دارد؟ پیامبرص فرمودند‪« :‬بله‪ ،‬و تو هم اجری خواهی داشت»‪.‬‬

‫وسلَّم َح َّج‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫أن رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أنس‪ ،‬رضي اللَّه عنهُ‪َّ ،‬‬
‫‪َ  -1283‬و َع ْن ٍ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫ُّ‬ ‫على رح ٍل‪ ،‬و َكانت ِ‬
‫زاملتَهُ‪ .‬رواه‬ ‫َْ َ ْ‬
‫‪ .1283‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص سوار بر شــتریـ به حج‬
‫‪3‬‬
‫رفت که همین شتر‪ ،‬باربر ایشان هم بود و زینی چرمین داشت‪.‬‬

‫ال‪َ :‬كانَت عُكا ُظ َوجِم َنَّةُ‪َ ،‬وذو‬ ‫اس‪ ،‬رضي اللَّه َعْن ُه َما‪ ،‬قَ َ‬
‫‪َ  -1284‬و َع ِن اب ِن عبَّ ٍ‬
‫اهلِيَّ ِة‪َ ،‬فتَأَمَّثُوا أن يتَّجروا يف ِ‬
‫اجملا ِز أَسواقاً يف اجل ِ‬
‫س َعلَْي ُك ْم‬
‫لت‪{ :‬لَْي َ‬ ‫املواس ِم‪َ ،‬فَنَز ْ‬
‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اح أن َتْبَتغُوا فَضالً من َربِّ ُكم } [البقرة‪] 198 3:‬يف َم َواسم احلَ ِّج‪ .‬رواهُ‬ ‫ُجنَ ٌ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫ُّ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])1858‬‬
‫ً‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])1336‬این حدیث قبال هم به شماره‌ی ‪ ،179‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])1517‬‬
‫‪131‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1284‬از ابن عبــــاس ـــــ م ـــــ روایت شــــده است که گفت‪« :‬عکــــاظ و مجنه و‬
‫ذوالمجاز» بازارهایی (در مکه) در عهد جاهلیت بودندـ و مردم (مســلمانان) خــود را‬
‫گناهکار می‌دانســتند و گمــان می‌کردند گنــاه دارد اگر در موسم حج‪ ،‬تجــارت کنند که‬
‫‪1‬‬
‫این آیه نازل شد‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫(البقره ‪)198 /‬‬
‫«(در هنگام حج) بر شما گناهی نیست که (با تجارت حالل) فضل و رحمــتی‬
‫از خدا بجویید»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])1770‬‬
‫‪132‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪133‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪134‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1287‬از ابوذرـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬گفتم‪ :‬ای رســول خــدا! چه عملی‬
‫‪1‬‬
‫بهتر است؟ فرمودند‪« :‬ایمان به خدا و جهاد در راه او»‪.‬‬

‫وسلَّم قَ َال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫أن رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫س‪ ،‬رضي اللَّه عنهُ‪ُ َ َّ ،‬‬ ‫وعن أَنَ ٍ‬
‫‪ْ  -1288‬‬
‫الد ْنيا وما فِيها»‪ .‬متفق ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫عليه‪.‬‬ ‫ٌ‬ ‫«لَغَ ْد َوةٌ يف سبِ ِيل اللَّه‪ْ ،‬أو َر ْو َحةٌ‪َ ،‬خْيٌر من ُّ َ َ َ‬
‫‪ .1288‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬یک صبح تا ظهر‬
‫و یا یک ظهر تا غروب (که از خانه به قصدـ جهــاد) در راه خــدا (بــیرون برویــد) از‬
‫‪2‬‬
‫دنیا و هر آن‌چه در آن است‪ ،‬برایتان بهتر و ارزشمندترـ است»‪.‬‬

‫رسول ‪ ‬اللَّ ِه‬ ‫‪ -1289‬وعن أيب س ٍ‬


‫ري‪ ،‬رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬أَتى َر ُج ٌل ُ‬ ‫عيد اخلُ ْد ِّ‬ ‫َ‬ ‫ََْ‬
‫اه ُد بَِن ْف ِس ِه ومالِِه‬ ‫َّاس أَفْضل ؟ قَال‪« :‬مؤ ِمن جُي ِ‬
‫ُْ ٌ َ‬ ‫ُ‬
‫َي الن ِ‬ ‫وسلَّم‪َ ،‬ف َق َ‬
‫ال‪ :‬أ ُّ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫ب ِمن الش ِ‬ ‫ِ ٍ‬ ‫ال‪ِ :‬‬ ‫ِ‬
‫ِّعاب ْيعبُ ُد اللَّه‪،‬‬ ‫يف سبِ ِيل اللَّه» قال‪ :‬مُثَّ َم ْن ؟ قَ َ ُ‬
‫«م ْؤم ٌن يف ش ْع َ‬
‫وي َدع النَّاس ِمن َشِّر ِه‪ .‬متفق ِ‬
‫عليه‪.‬‬ ‫ٌ‬ ‫َ ُ َ ْ‬
‫‪ .1289‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬مــردی پیش پیــامبرص‬
‫آمد و گفت‪ :‬چه کسی (در نــزد خــدا) بهــتر و برتر از همه‌ی مــردم اســت؟ فرمودنــد‪:‬‬
‫«شخص مؤمنیـ که در راه خدا‪ ،‬با جان و مال خــود جهــاد می‌کنــد»‪ ،‬گفت‪ :‬بعد از او‬
‫چه کسی برتر است؟ فرمودنــد‪« :‬ســپس مؤمــنیـ است در دره‌ای از دره‌ها که خــدا را‬
‫‪3‬‬
‫عبادت می‌کند و مردم را ترک کند و تا از شرش محفوظ باشند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫سع ٍد‪ ،‬رضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬أ َّ‬
‫َن َر ُس َ‬ ‫وعن سهل ب ِن ْ‬ ‫‪ْ  -1290‬‬
‫وم ْو ِض ُع َس ْو ِط‬‫الدنْيا وما َعلَْيها‪َ ،‬‬ ‫باط َي ْوٍم يف َس ِ‬
‫بيل اللَّ ِه َخْيٌر ِم َن ُّ‬ ‫ال‪ِ « :‬ر ُ‬
‫وسلَّم‪ ،‬قَ َ‬
‫َ‬
‫‪ -‬متفــق علیــه اســت؛ [خ (‪ ،)2518‬م (‪[ .])84‬روایت کامــل این حــدیث قبالً بــه شــماره‌ی ‪،117‬‬ ‫‪1‬‬

‫گذشت]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2792‬م (‪.])1880‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)1789‬م (‪[ .])1888‬روایت کامل این حــدیث قبالً بــه شــماره‌ی ‪،598‬‬ ‫‪3‬‬

‫گذشت]‪.‬‬
‫‪135‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بيل اللَّ ِه‬


‫العب ُد يف َس ِ‬
‫وحها ْ‬
‫والر ْوحةُ ُير ُ‬ ‫َح ِد ُك ْم ِم َن اجلن َِّة َخْيٌر من ُّ‬
‫الدنْيا وما َعلَْيها‪َّ ،‬‬ ‫أَ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫تَعاىل‪ ،‬أ ِو الغَ ْد َوةُ‪َ ،‬خْيٌر ِم َن ُّ‬
‫الدنْياَ َوما َع ْلي َها»‪ٌ .‬‬
‫‪ .1290‬از سهل بن سعد ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬یک روزـ‬
‫نگهبــانی کــردن در راه خــدا از مســلمانان و جایگــاه آنــان در میــدان جهــاد‪ ،‬از دنیا و‬
‫هرچه بر رویـ آن است‪ ،‬بهتر است و جای تازیانه‌ی یکی از شما در جنت‪ ،‬از دنیا و‬
‫هر آن‌چه بر رویـ آن است‪ ،‬بهتر می‌باشدـ و صبح تا ظهر یا ظهر تا غــروب که بنــده‬
‫در آن به جهـــاد در راه خـــدا می‌رود‪،‬ـ از دنیا و هر آن‌چه بر رویـ آن اســـت‪ ،‬بهـــتر‬
‫‪1‬‬
‫است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬
‫ت َر ُس َ‬ ‫ِ‬
‫وع ْن َس ْل َما َن‪ ،‬رضي اللَّه َعنهُ‪ ،‬قال‪ :‬مَس ْع ُ‬
‫‪َ  -1291‬‬
‫يام ِه‪ ،‬وإ ْن مات ِ‬‫يام َشه ٍر و قِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٍ ٍ‬
‫فيه جري‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ول‪ِ « :‬ربَا ُط َي ْوم َولَْيلَة َخريٌ م ْن ص ِ ْ‬‫وسلَّم َي ُق ُ‬
‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫ي َعلَْيه رزقُهُ‪ ،‬وأم َن ال َفتَّا َن»‪ 3‬رواهُ ٌ‬ ‫عملُهُ الَّذي كان َي ْع َم ُل‪َ ،‬وأ ْ‬
‫ُج ِر َ‬ ‫عليه َ‬
‫‪ .1291‬از ســـلمان ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬از پیـــامبرص شـــنیدم که‬
‫می‌فرمــود‪:‬ـ «مــرزداری و نگهبــانیـ کــردن از مســلمانان و جایگــاه آنــان در جنگ به‬
‫مدت یک شــبانه‌روز‪،‬ـ بهــتر از روزه‌داری و شب بیــداری بــرای عبــادت در یک مــاه‬
‫است و اگر شخص در حــال آن مــرزداریـ و نگهبــانیـ بمــیرد‪ ،‬عمل خــیری که انجــام‬
‫داده است‪ ،‬برای همیشه برای او منظورـ و موجب رحمت می گــردد و روزی او (در‬
‫بهشت) مقــرر و پایــدار می‌شــود و از فتنه و مخــاطرات بعد از مــرگ‪ ،‬محفــوظ و در‬
‫‪2‬‬
‫امان می‌باشد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫َن رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫ضي اللَّه عْنهُ‪ ،‬أ َّ ُ‬
‫فضالةَ بن عُبيد‪َ ،‬ر َ‬
‫وع ْن َ‬ ‫‪َ  -1292‬‬
‫ت خُيْتَم على عملِ ِه إالَّ املرابِ َط يف س ِ ِ‬ ‫ال‪ُ « :‬ك ُّل ميِّ ٍ‬
‫بيل اللَّه‪ ،‬فَإنَّهُ يُنَ َّمى لهُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫وسلَّم قَ َ‬
‫َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2892‬م (‪.])1881‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1913‬‬
‫‪136‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ ِ‬
‫القيام ِة‪ 3،‬وي َّ ِ ِ‬
‫حديث‬
‫ٌ‬ ‫ال‪:‬‬
‫والرتمذي وقَ َ‬
‫ُّ‬ ‫ؤم ُن فْتنة ال َق ِرب»‪ 3.‬رواه أبو َ‬
‫داود‬ ‫َع َملُهُ إىل ْيوم َ ُ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫حسن‬
‫ٌ‬
‫‪ .1292‬از «فضاله بن عبید» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هر‬
‫مرده‌ای بر اعمالش مهر زده و کارهایش با مرگ او تمام می‌شود‪،‬ـ جز مرابط در راه‬
‫خدا (کسی که در میان جهاد از مسلمانان و جایگاهشان نگهبانی و مرزداریـ می‌کند)‬
‫که او عملش تا قیــامت بــرایش زیــاد می‌شــودـ و ادامه پیــدا می‌کند و از فتنه‌ی قــبر در‬
‫‪1‬‬
‫امان نگه داشته می‌شود»‪.‬ـ‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫ت َر ُسول اللَّه َ‬
‫‪ -1293‬وعن عثْما َن‪ ،‬رضي اللَّه عْنه‪ ،‬قَ َ ِ‬
‫ال‪ :‬مَس ْع ُ‬ ‫ُ َُ‬ ‫َ ْ َُ‬
‫ف َي ْوٍم فيما سواهُ ِم َن‬ ‫ٌ ْ‬ ‫ول‪« :‬ربا ُط َي ْوٍم يف ِ‬
‫سبيل اللَّه َخْير ِمن ألْ ِ‬ ‫وسلَّم ي ُق ُ‬
‫َ‬
‫حيح‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ص ٌ‬ ‫حديث حسن َ‬ ‫ٌ‬ ‫وقال‪:‬‬
‫الرتمذي َ‬
‫ُّ‬ ‫املَنازل»‪ .‬رواهُ‬
‫‪ .1293‬از حضرت عثمان ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرـص شنیدم که‬
‫می‌فرمود‪« :‬یک روز نگهبانیـ و مرزداری کــردن در راه خـدا‪ ،‬بهــتر از هــزار روز‬
‫‪2‬‬
‫بودن در جاهای دیگر از میدان جهاد است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫‪َ  -1294‬و َع ْن أيب ُهَر َيرة‪ ،‬رضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬قَال‪ :‬قَ َ‬
‫ال‬
‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫اد يف َسبيلي‪ ،‬وإميا ٌن‬ ‫رجهُ إالَّ ج َه ٌ‬ ‫من َخَر َج يف َسبيله‪ ،‬ال خُيْ ُ‬ ‫ض َّم َن اللَّه ل ْ‬
‫وسلَّم‪« :‬تَ َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ض ِام ٌن َعلَ َّی أ ْن ْأد ِخلَهُ اجلَنَّةَ‪ْ ،‬أو ْأرج َعهُ إىل َمْن ِزل ِه الذي‬ ‫ِ‬
‫يق ُبر ُسلي َف ُه َو َ‬‫صد ٌ‬ ‫يب َوتَ ْ‬
‫س حُمَ َّم ٍد بيَ ِد ِه ما ِم ْن َك ْل ٍم يُكلَم‬
‫ُ‬ ‫ف‬‫ْ‬ ‫ن‬
‫َ‬ ‫ذي‬ ‫أج ٍر‪ْ ،‬أو َغنِيمة‪ ،‬والَّ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ن‬
‫ْ‬
‫ال ِ‬
‫م‬ ‫َ‬ ‫ن‬
‫َ‬ ‫مبا‬ ‫ه‬
‫ُ‬ ‫ن‬
‫ْ‬ ‫خرج ِ‬
‫م‬ ‫ََ َ‬
‫ريح‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الق ِ‪ِ ِ 3‬‬ ‫سبيل اللَّ ِه إالَّ جاء يوم ِ‬ ‫يف ِ‬
‫يامة َك َهْيئَته ْيوم ُكلم‪ ،‬لَ ْونُهُ لَ ْون َدم‪ ،‬ورحيُهُ ُ‬ ‫َ ْ‬
‫ِ‬ ‫ٍ ِ‬
‫ت ِخالف‬ ‫قع ْد ُ‬
‫مني ما َ‬ ‫َش َّق على املُ ْسل َ‬ ‫س حُم َّمد بِيد ِه لَ ْوال أ ْن أ ُ‬ ‫ِ ٍ َّ‬
‫م ْسك‪ ،‬والذي َن ْف ُ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2500‬و ترمذی [(‪ ])1621‬روایت کرده‌انـد و ترمـذی گفتـه اسـت ‪ :‬حـدیث حسـن‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])1667‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫‪137‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫س ِريٍَّة َت ْغ ُزو يف َس ِ‬


‫سعةً‪،‬‬
‫جيدو َن َ‬
‫هم وال ُ‬ ‫ببيل اللَّه أبَداً‪ ،‬ولك ْن ال أج ُد َ‬
‫سعة فأَمْح لَ ْ‬
‫ِِ ِ‬
‫أغزو يف‬
‫ت أن َ‬ ‫س حُمَ َّمد بِيده‪ ،‬لَود ْد ُ‬ ‫ِ‬
‫ويش ُّق علَْيه ْم أن َيتَ َخَّلفوا عيِّن ‪َ ،‬والذي ن ْف ُ‬
‫ُ‬
‫ِ ِ‬
‫البخاري‬
‫ُّ‬ ‫سب ِيل اللَّه‪ ،‬فَأُْقتَل‪ ،‬مُثَّ أ ْغزو‪ ،‬فَأُقتل‪ ،‬مُثَّ أغزو‪ ،‬فَأُقتل» رواهُ ُم ٌ‬
‫سلم وروى‬
‫ْبعضهُ‪.‬‬

‫‪«         ‬ال َك ْل ُم»‪ :‬اجلرح‪.‬‬


‫‪ .1294‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خداوندـ به‬
‫کسی که در راه او خارج شده‪ ،‬ضمانت داده (و گفته اســت‪ :‬اگر کسی از خــانه‌اش در‬
‫حالی خارج شــود کـه) جز جهــاد در راه من و ایمــان به من و تصــدیق پیــامبران من‪،‬‬
‫چیزی او را خارج نکرده باشد‪ ،‬به او ضمانت می‌دهم که او را داخل بهشت کنم یا او‬
‫را به منزل خــودش که از آن خــارج شــده همــراه با آن‌چه که از پــاداش یا غــنیمت به‬
‫دست آورده اســت‪ ،‬بــازگردانم؛ـ ســوگندـ به کسی که جــان محمد در دست اســت‪ ،‬هر‬
‫جراحتی که در راه خدا بر مجاهد برسـد‪ ،‬یقینـا ً روز قیـامت مانند روزیـ که مجـروح‬
‫شده است‪ ،‬می‌آید و رنگش رنگ خون و بویش بوی مشک است؛ ســوگند به کسی که‬
‫جان محمد در دست اوست‪ ،‬اگر به سبب ســختگیریـ بر مســلمانانی (که قــدرت جهــاد‬
‫ندارند)نبود‪ ،‬هیچ‌گاه بعد از حـرکت دسـته‌ای از لشـکر که (می‌فرسـتمـ و) در راه خـدا‬
‫جهاد می‌کنند‪ ،‬نمی‌نشستم‪ ،‬اما آن قدر توان مالی ندارم که مسلمانان ناتوان را سوارـ و‬
‫مجهز کنم و خــود آنها نــیز وســعت و قــدرت چنــدانی ندارند و تخلف از من و جهــاد‬
‫نکردن همـراه با من نـیز‪ ،‬برایشـان گـران می‌آیـد؛ سـوگند به کسی که جـان محمد در‬
‫دست اوست‪ ،‬دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم‪ ،‬سپس کشته شوم و مجــدداً (زنــده‬
‫‪1‬‬
‫گردم و) جهاد کنم و کشته شوم و باز (زنده شوم و) جنگ کنم و کشته شوم»‪.‬‬

‫وسلَّم‪« :‬ما ِم ْن َمكلوم‬ ‫ِ‬ ‫ال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1295‬وعْنهُ قال‪ :‬قَ َ ُ‬
‫اللو ُن لو ُن ٍدم‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫والريح‬
‫ُ‬ ‫يُ ْكلَ ُم يف سبيل اللَّه إالَّ جاءَ َي ْو َم القيامة‪ ،‬و َك ْل ُمهُ يَ ْدمي‪ْ :‬‬
‫ك»‪ .‬متفق ِ‬
‫عليه‪.‬‬ ‫ِريح ِمس ٍ‬
‫ٌ‬ ‫ُ ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪ ])1876‬و بخاری [(‪ ])2803‬بعضی از آن روایت کرده است‪.‬‬
‫‪138‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1295‬از ابـــوهریره ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرص فرمودنـــد‪« :‬هر‬
‫مجــروحی که در راه خــدا زخمی گــردد‪ ،‬یقین ـا ً روز قیــامت می‌آیــد‪ ،‬در حــالی که از‬
‫‪1‬‬
‫زخمش خون جاری می‌شودـ و رنگ‪ ،‬رنگ خون و بو‪ ،‬بوی مشک است»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫وسلَّم‪ ،‬قَ َال‪ْ :‬‬
‫«من‬ ‫وع ْن ُمعاذ رضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬عن النيب َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1296‬‬
‫ِح ُج ْرحاً‬ ‫وم ْن ُجر َ‬ ‫وجبت له اجلَنَّةُ‪َ ،‬‬
‫ْ‬
‫واق نَ ٍ‬
‫اقة‬ ‫بيل اللَّ ِه ِم ْن َرجل ُمسلِ ٍم فُ َ‬
‫قاتل يف َس ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ت‪ :‬لَ ْونُ َها‬ ‫كأغز ِر ما َكانَ ْ‬
‫سبيل اللَّه ْأو نكب نَكبَةً‪ ،‬فَإن ََّها جتيءُ َي ْو َم القيامة َ‬
‫يف ِ‬
‫حس ٌن‬ ‫الز ْع َفرا ُن‪ ،‬و ِرحيها كاملِ ِ‬
‫حديث َ‬ ‫ٌ‬ ‫والرتمذي وقال‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫داود‪،‬‬
‫سك»‪ .‬رواهُ أبو َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .1296‬از معاذ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬هر مرد مســلمانی‬
‫که به انـدازه‌ی مقـدار زمـان دو مرتبه دوشــیدن شـتر‪ ،‬در راه خــدا جنگ کنــد‪ ،‬بهشت‬
‫برای او واجب می‌شود‪ ،‬و هر کس در راه خدا (به سالح دشمن یا به سبب حــادثه‌ای)‬
‫زخمی شــود و رنج و ســختی ببینــد‪( ،‬زخمش) روزـ قیــامت در زیبــاترینـ و تــازه‌ترین‬
‫‪2‬‬
‫شکل و حالت در می‌آید‪ :‬رنگش‪ ،‬رنگ زعفران و بویش مانند بوی مشک است»‪.‬‬

‫رضي اللَّه َعْنه‪ ،‬قال‪ :‬مَّر رجل ِمن أصحاب رس ِ‬


‫ول‬ ‫‪ -1297‬وعن أيب هريرةَ‪ِ ،‬‬
‫ُ‬ ‫َ ٌَُ ْ َْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ُ‬
‫فيه عيينةٌ ِمن ٍ‬
‫ماء َع ْذ ٍبة‪ ،‬فأَعجبتهُ‪َ ،‬ف َق َ‬
‫ال‪ :‬لَو‬ ‫بش ْعب ِ َُ ْ َ‬ ‫اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪ِ ،‬‬
‫َ ُ َْ َ‬
‫أفعل حىت أستأْذ َن رس َ ِ‬ ‫ِّع ِ‬
‫صلّى‬‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ب‪ ،‬ولَ ْن َ َ ْ‬ ‫ت يف هذا الش ْ‬ ‫َّاس فَأَقَ ْم ُ‬
‫لت الن َ‬‫اعتز ُ‬
‫َ‬
‫وسلَّم‪َ ،‬ف َق َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫تفعل‪،‬‬
‫ال‪« :‬ال ْ‬ ‫لرسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فذكر َ‬
‫ذلك ُ‬ ‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫سبيل اللَّ ِه أفضل ِمن صالتِِه يف بيتِ ِه ِ‬
‫أحد ُك ْم يف ِ‬ ‫فإن مقام ِ‬
‫ني عاماً‪ ،‬أال حُت بُّو َن‬ ‫سبع َ‬‫ْ‬ ‫َُ ْ‬ ‫َّ ُ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5533‬م (‪.])1876‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2541‬و ترمذی [(‪ )]1657‬روایت کرده‌انـد و ترمـذی گفتـه اسـت ‪ :‬حـدیث حسـن‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪139‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بيل اللَّ ِه‬ ‫أ ْن ي ْغ ِفر اللَّه لَ ُكم وي ْد ِخل َكم اجلنَّةَ ؟ اغزوا يف ِ ِ‬
‫سبيل اللَّه‪ْ ،‬‬
‫من قَاتَ َل يف َس ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ُ‬ ‫َ‬
‫حديث َح َس ٌن‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫قال‪:‬‬
‫الرتمذي َو َ‬
‫ُّ‬ ‫بت له اجلَنَّةُ»‪ .‬رواهُ‬
‫اق نَاقَة َو َج ْ‬
‫ُف َو َ‬

‫اق‪َ 3:‬ما َبنْي َ احلَْل َبتنْي ِ ‪.‬‬


‫وال ُف َو ُ‬
‫‪ .1297‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬مردیـ از اصحاب پیامبرص‬
‫از دره‌ای عبور کــرد که در آن چشــمه‌ی کــوچکیـ از آب شــیرین بــود‪ ،‬از آن خوشش‬
‫آمد و گفت‪ :‬کــاش از مــردم کنــاره می‌گــرفتمـ و در این دره مقیم می‌شــدم! ولی هرگز‬
‫چــنین کــاری نمی‌کنم تا از پیــامبرص اجــازه بگــیرم و بعد موضــوع را در خــدمت‬
‫پیامبرص عرض کرد‪ ،‬فرمودند‪« :‬چنین نکن! زیرا ایستادگی و کوشش یکی از شــما‬
‫در جهاد در راه خدا‪ ،‬باالتر از اجر هفتاد سال نمــاز او در خــانه‌ی خــودش اســت‪ ،‬آیا‬
‫مگر دوست نداریدـ که خداوندـ شـــما را بیـــامرزدـ و داخل بهشت گردانـــد؟ پس در راه‬
‫خدا بجنگید که هرکس به قدر زمان دو مرتبه دوشیدن شــتر‪ ،‬در راه خــدا جهــاد کنــد‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫بهشت برای او واجب می‌شود»‪.‬ـ‬

‫ول اللَّ ِه‪ ،‬ما َي ْع ِد ُل اجلِ َه َاد يف َس ِ‬


‫بيل اللَّ ِه ؟ قَ َال‪:‬‬ ‫رس َ‬
‫يل‪ :‬يا ُ‬
‫ِ‬
‫وعْن ْه قَ َال ق َ‬
‫‪َ  -1298‬‬
‫«ال تَ ْستَطيعُونَه‪ »،‬فأعادوا عليه مرتني أو ثالثاً كل ذلك يقول‪« :‬ال‬
‫الصائ ِم ال َقائ ِم ال َقانِ ِ‬
‫ت‬ ‫تستطيعون‪ 3.»،‬مُثَّ قال‪« :‬مثَل اجملاهد يف سبيل اللَّ ِه كمثَل َّ‬
‫اجملاهد يف سبيل اللَّ ِه»‬ ‫صيام‪ ،‬حىت ي ِ‬
‫رج َع‬ ‫صالة‪ ،‬وال ٍ‬ ‫بآيات اللَّ ِه ال ي ْفتر‪ِ :‬من ٍ‬
‫ِ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُُ ْ‬
‫ظ مسلِ ٍم‪.‬‬
‫عليه‪ .‬وهذا لف ُ‬ ‫متفق ِ‬
‫ٌ‬
‫ول اللَّ ِه ُدلَّين َعلى عم‪3ٍ 3 3‬ل َي ْع‪3ِ 3 3‬د ُل‬ ‫‪ ‬ويف رواي‪3ِ 3 3‬ة البخ‪33 3‬اري‪َّ ،‬‬
‫أن رجال قَ‪33 3‬ال‪ :‬يا ر ُس ‪َ 3 3‬‬
‫‪3‬دخ َل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يع إذا َخ‪3َ 3‬ر َج املُجاه‪3ُ 3‬د أن ت ‪ُ 3‬‬ ‫‪3‬اد ؟ ق ‪33‬ال‪« :‬ال أج ‪33‬دهُ» مُثَّ ق ‪33‬ال‪« :‬هل تَس ‪33‬تَط ُ‬ ‫اجله‪َ 3‬‬
‫َ‬
‫يع َذلك ؟‬ ‫ِ‬ ‫فتر‪ ،‬وتَصوم وال تُ ِ‬ ‫ِ‬
‫وم ْن يستط ُ‬ ‫قال‪َ :‬‬ ‫فطَر ؟» فَ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫وم وال تَ ُ َ‬
‫َمسج َدك َفت ُق َ‬
‫‪ .1298‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬ســؤال شــد‪ :‬ای رســول خــدا!‬
‫چه عملی با جهاد در راه خدا برابر اســت؟ فرمودنــد‪« :‬توانــاییـ آن را نداریــد!»‪ ،‬این‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])1650‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪140‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫سؤال برای دومین و سومین بار تکرار شد و هربار در جــواب می‌فرمــود‪« :‬توانــایی‬
‫آن را ندارید» و در آخر فرمودند‪« :‬مثال مجاهد در راه خدا‪ ،‬مثــال روزه‌دارـ ایســتاده‬
‫به عبادت و خاضع و خاشع در برابر آیــات خداست که هیچ وقت نه از نمــاز و نه از‬
‫‪1‬‬
‫روزه کوتاه نمی‌آید تا وقتی که مجاهد در راه خدا باز می‌گردد»‪.‬‬
‫در روایت بخاریـ آمده است‪« :‬مردی گفت‪ :‬ای رسول خــدا! مــرا از چــیزی که با‬
‫جهاد برابری کند‪ ،‬آگاه کن‪ ،‬فرمودند‪« :‬چنین چیزی نمی‌یابم» و سپس فرمودنــد‪« :‬آیا‬
‫می‌توانی وقتیـ مجاهد از خانه به قصد جهاد بیرون رفت‪ ،‬داخل مســجد (جــای نمــاز)‬
‫خود شوی و به نمــاز بایســتی و کوتــاه نیــایی و روزه باشی و افطــار نکــنی تا او بــاز‬
‫می‌گردد؟» گفت‪ :‬چه کسی می‌تواند چنین عملی را انجام دهد؟!‬

‫«م ْن َخ ِري ِ‬ ‫أن رسول اللَّه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم قَال‪ِ :‬‬
‫معاش الناس‬ ‫َ ُ َْ َ‬ ‫‪ -1299‬وعْنهُ َّ ُ‬
‫يطريُ على متنِ ِه ُكلَّما ِمسع َهيعةً‪ْ ،‬أو‬
‫فرس ِه يف سبيل اللَّ ِه‪ِ ،‬‬
‫ان ِ‬ ‫رج ٌل مُم ِس ٌ‬
‫ك بعنَ ِ‬
‫هَلُم ُ‬
‫مة أو َشع َف ٍة‬‫َفزعة طَار على متنِ ِه‪ ،‬يبتَغِي القتل أو املوت مظَانَّه‪ ،‬أو رجل يف غَُني ٍ‬
‫ْ‬ ‫ُ ٌَُ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ‬ ‫ََ‬
‫الصال َة‪ ،‬ويُ ْؤيت َّ‬ ‫ِِ ِ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫الزكا َة‪،‬‬ ‫من هذه الشُّعف أو بط ِن واد من هذه األودية يُ ُ‬
‫قيم َّ‬
‫ٍ‬ ‫ني لَْيس من الن ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫َّاس إالَّ يف خَرْي » رواهُ ٌ‬
‫مسلم‪.‬‬ ‫ويعبُ ُد ربَّهُ حىَّت يَأْتيَه اليَق ُ َ‬
‫ْ‬
‫‪ .1299‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬از بهــترین و‬
‫سودمندترین زندگی مردم برایشان‪ ،‬زندگی مردی است که لگام اسبش را در راه خدا‬
‫گرفته باشد و بر پشت آن به ســـرعت جـــوالن کند و هر وقت سروصـــدایـ جنگ و‬
‫چکاچک شمشـیر و اصـطکاک اسـلحه و غریو دشـمن را شـنید‪( ،‬پـروا نکنـد‪ ،‬بلکـه)‬
‫پرواز می‌کند و کشتن دشــمن یا مــرگ و شــهادت را می‌جویــد‪ ،‬در جاهــایی که گمــان‬
‫می‌کند چنین موقعیتیـ وجود دارد و زندگی مردی که در میان تعداد اندکی گوسفند در‬
‫ارتفــاع کــوهی از این کــوه ها یا دره‌ای از این دره‌هاست و به اقــامه‌ی نمــاز و ادای‬
‫زکات می پردازد و پروردگار خود را عبادت می‌کند تا مرگش فــرا رســد‪ ،‬در حــالی‬
‫‪2‬‬
‫که با مردم جز به نیکی و پندار خوب‪ ،‬به سر نمی‌برد»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2785‬م (‪ .])1878‬آن‌چه در متن آمده‪ ،‬لفظ روایت بخاری است‪.‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ ])1889‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،601‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪141‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«إن يف اجلن َِّة مائَةَ‬ ‫وسلَّم‪َ ،‬‬


‫قال‪َّ :‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫وعْنهُ‪َّ ،‬‬
‫أن‬ ‫‪َ  -1300‬‬
‫الس َم ِاء‬ ‫َّرجتَ ِ‬
‫ني كما بنْي َ َّ‬ ‫سبيل اللَّه ما بنْي الد َ‬
‫دين يف ِ‬ ‫ِ‬
‫َّها اللَّه ُ‬
‫للم َجاه َ‬
‫ٍ‬
‫درجة أعد َ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫ُّ‬ ‫ض»‪ .‬رواهُ‬ ‫واأل َْر ِ‬

‫‪ .1300‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬در بهشــت‪،‬‬
‫صد مقــام و درجه هست که خداوند آنها را بــرای مجاهــدان در راه خــدا آمــاده کــرده‬
‫است که فاصله‌ی بین دو درجه از آن درجــات‪ ،‬به انــدازه‌ی فاصــله‌ی آســمان و زمین‬
‫‪1‬‬
‫است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫سعيد اخلُ ْد ِر ِّ‬ ‫‪ -1301‬وعن أيب ٍ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫رس َ‬ ‫أن ُ‬‫ي‪ ،‬رضي اللَّه َعْنهُ‪َّ ،‬‬ ‫َ‬
‫ٍ‬ ‫وباإلس ِ‪3‬‬ ‫«م ْن رضي بِاللَّ ِه َربَّا‪،‬‬
‫الم ديناً‪َ ،‬ومبُ َح َّمد َر ُسوالً‪َ ،‬و َجبت لَهُ‬ ‫ْ‬ ‫وسلَّم قَال‪َ :‬‬
‫َ‬
‫َعاد َها َعلَْي ِه‪ ،‬مُثَّ‬ ‫أع ْدها علَي يا ر َ ِ‬ ‫عيد‪َ ،‬ف َقال ِ‬ ‫اجلنَّةُ» َفعجب هلا أبو س ٍ‬
‫سول اللَّه فَأ َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫درجةً يف اجلَن َِّة‪ ،‬ما بنْي ُك ِّل َد َر َجتَني َكما‬ ‫هِب‬
‫ُخرى َي ْرفَ ُع اللَّه ا َ‬
‫العْب َد مائَةَ َ‬ ‫«وأ ْ‬
‫قال‪َ :‬‬
‫هاد يف سبِيل اللَّه‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بني َّ ِ‬
‫ض» قال‪ :‬وما هي يا رسول اللَّه ؟ قال‪« :‬اجل ُ‬ ‫واألر ِ‬
‫السماء ْ‬ ‫َ‬
‫اجلِهاد يف س ِ ِ‬
‫بيل اللَّه»‪ .‬رواهُ ُم ٌ‬
‫سلم‪.‬‬ ‫ُ َ‬
‫‪ .1301‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمونــد‪:‬ـ «هــرکس‬
‫به هللا به عنــوان پروردگــار و به اســالم به عنــوان دین و به محمد به عنــوان پیــامبر‪،‬‬
‫مؤمن و راضی و خشنود باشد‪ ،‬بهشت برای او واجب شــده اســت»‪ ،‬ابوســعید‪ ‬از آن‬
‫جمالت خوشش آمد و گفت‪ :‬ای رسول خدا! آنها را بــرای من تکــرار کن‪ ،‬پیــامبرص‬
‫تکــرار نمودند و ســپس فرمونــد‪« :‬عملی دیگر هست که خداوند با آن‪ ،‬بنــده را صد‬
‫درجه رفعت می‌بخشدـ که فاصله‌ی بین هر دو درجــه‪ ،‬به انــدازه‌ی فاصــله‌ی آســمان و‬
‫زمین است»‪ ،‬ابوسعیدـ‪ ‬گفت‪ :‬ای رسول خدا! آن عمل چیســت؟ پیــامبرـص فرمودنــد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫«جهاد در راه خدا‪ ،‬جهاد در راه خدا»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])2790‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])4612‬‬
‫‪142‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ت أيب‪ ،‬رضي اللَّه‬ ‫ي‪ ،‬قَ َ ِ‬ ‫وع ْن أيب بَ ْك ِر بن أيب ُموسى األ ْش َع ِر ِّ‬
‫ال‪ :‬مَس ْع ُ‬ ‫‪َ  -1302‬‬
‫ِ‬ ‫قال رس ُ ِ‬
‫وسلَّم‪َّ :‬‬
‫«إن‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫الع ُد ِّو‪ ،‬يقول‪ُ َ :‬‬ ‫ضَر ِة َ‬
‫عْنه‪َ ،‬و ُه َو حبَ ْ‬
‫وسى‬ ‫ث اهلَْيئَ ِ‪3‬ة َف َق َ‬‫قام َر ُج ٌل َر ُّ‬ ‫الل ُّ ِ‬ ‫أبواب اجلن َِّة حَتْت ِظ ِ‬
‫ال‪ :‬يَا أبَا ُم َ‬ ‫السيُوف» فَ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ‬
‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫ِ‬
‫رجع إىل‬ ‫وسلَّم يقول هذا؟ قال‪ :‬نَعم‪ ،‬فَ َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أَأَنْت مس ْع َ‬
‫ت‬
‫الم»‪ 3‬مُثَّ َك َسر ج ْفن ‪َ  ‬س ِيف ِه فألْقاه‪ ،‬مثَّ َم َشى‬ ‫أصحابِِه‪َ ،‬ف َقال‪« :‬أقرأ علَْي ُك ُم َّ‬
‫الس َ‬ ‫َ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫فضرب به حىَّت قُتل»‪ .‬رواهُ ٌ‬
‫ِِ‬ ‫سي ِف ِه إىل ُ‬
‫العد ِّو َ‬ ‫بِ ْ‬
‫‪ .1302‬از «ابوبکرـ بن ابوموسیـ اشعری» روایت شده است که گفت‪ :‬از پدرم ـ ‪‬‬
‫ـ که در حال جهاد بود شــنیدم که می‌گفت‪ :‬پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬دروازه‌هــایـ بهشت‬
‫زیر سایه‌ی شمشیرهاـ هستند»‪ ،‬مردی ژنده‌پوش بلند شد و گفت‪ :‬ای ابوموســی! تو از‬
‫پیامبرص شنیدی چنین بگوید؟ گفت‪ :‬بله‪ ،‬سپس مرد به سوی یــارانش برگشت و گفت‪:‬‬
‫بر شـما سـالم گـویم (خـداحافظی کـرد)! بعد غالف شمشـیرش را شکست و آن را به‬
‫دور انداخت و با شمشیرـ کشیده به طــرفـ دشــمن حمله نمــود و با آن جنگ کــرد تا به‬
‫‪1‬‬
‫شهادت رسید‪.‬‬

‫س ِ‬
‫ول‬ ‫الرمح ِن بْ ِن ُجَبرْيٍ ‪ ،‬رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬قَال ُ‬
‫رس ُ‬ ‫عبد َّ‬ ‫‪ -1303‬وعن أيب َعْب ٍ‬
‫َّار»‪.‬‬
‫مسه الن ُ‬ ‫قدما َعْب ٍد يف ِ‬
‫سبيل اللَّه فتَ َّ‬ ‫ت َ‬ ‫وسلَّم‪« :‬ما ا ْغَبَّر ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رواهُ البخاري‪.‬‬

‫‪ .1303‬از «ابوعبس عب ِد الرَّحم ِن بن جبر» ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص‬


‫فرمودنــد‪« :‬پاهــای هر بنــده‌ای در راه خــدا غبــارآلود شــود‪ ،‬یقینــا ً آتش آن را لمس‬
‫نمی‌کند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬ ‫‪َ  -1304‬و َع ْن أيب ُهَر ْيَر َة‪ ،‬رضي اللَّه عنهُ‪ ،‬قَ َ‬
‫ود اللَّنَب يف الض ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫َّرع‪َ ،‬والَ‬ ‫يلج النًَّ َار َر ُج ٌل بَ َكى م ْن َخ ْشية اللَّه حىَّت يعُ َ‬
‫وسلَّم‪« :‬ال ُ‬
‫َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1902‬‬
‫‪143‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬


‫حديث‬
‫ٌ‬ ‫الرتمذي وقال‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫جهنَّم»‪ ،‬رواه‬ ‫جَيْتَم ُع َعلَى َعْبد غُبَ ٌار يف سبيل اللَّه َ‬
‫ودخان َ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫حسن‬
‫ٌ‬
‫‪ .1304‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪ :‬مــردی که از‬
‫خوف خدا گریه کند‪ ،‬داخل دوزخ نمی‌شود‪ ،‬مگر وقتی که شیر به پســتان برگــردد! و‬
‫غبار در راه خدا (تحمل مشـقات و زحمـات در راه اجـرای فرمـان خـدا) با دود جهنم‬
‫‪1‬‬
‫جمع نمی‌شود»‪.‬‬

‫ال‪ِ :‬مسعت رس َ ِ‬
‫صلّى اهللُ‬‫ول اللَّه َ‬ ‫اس‪ ،‬رضي اللَّه َعْن ُه َما‪ ،‬قَ َ ْ ُ َ ُ‬ ‫‪ -1305‬وعن ابن عبَّ ٍ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫«عينَ ِ‪3‬‬ ‫ِ‬
‫َّار‪ :‬عنْيٌ ب َكت م ْن َخ ْشية اللَّه‪ ،‬وعنْيٌ‬
‫ان ال مَت ُّس ُه َما الن ُ‬ ‫ول‪ْ :‬‬ ‫وسلَّم ي ُق ُ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫الرتمذي وقال‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫س يف سبِ ِيل اللَّ ِه»‪ .‬رواه‬ ‫باتَت ْحتُر ُ‬
‫‪ .1305‬از ابن عبــاس ـــ م ـــ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرـص شــنیدم که‬
‫می‌فرمود‪« :‬دو چشم‪ ،‬آتش دوزخ آنها را لمس نمی‌کند؛ چشمی که از خوف خدا گریه‬
‫‪2‬‬
‫کند و چشمی که شب نخوابدـ و در جنگ در راه خدا نگهبانی دهد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫أن رس َ ِ‬ ‫ٍ ِ‬ ‫ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫‪ -1306‬وعن َزيد ب ِن َخالد‪ ،‬رضي اللَّه َعْنه‪ُ َّ ،‬‬
‫ف َغازياً يف أ َْهلِ ِه‬ ‫ومن َخلَ َ‬
‫جهز َغا ِزياً يف ِ ِ‬
‫سبيل اللَّه َف َق ْد َغَزا‪ْ ،‬‬ ‫وسلَّم قَال‪« :‬من َّ َ‬
‫َ‬
‫خبَ َف َق ْد غزا»‪ .‬متفق ِ‬
‫عليه‪.‬‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬ ‫رْي‬
‫‪ .1306‬از «زید بن خالد» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬هرکس‬
‫یک جنگجــویـ راه خــدا را مســلح و آمــاده‌ی جهــاد کنــد‪ ،‬و هــرکس در غیــاب یک‬
‫جهاد‌کننده و زمانیـ که وی در جهــاد اســت‪ ،‬سرپرســتی و مــواظبت خــانواده‌ی او را‬

‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])1633‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیث حسن صــحیح اســت‪[ .‬این حــدیث قبالً هم‬ ‫‪1‬‬

‫به شماره‌ی ‪ ،448‬آمده است]‪.‬‬


‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])1639‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪144‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫برعهــده بگــیرد و به خــانواده‌اش نیکی کنــد‪( ،‬مانند آن است کــه) خــود به جهــاد رفته‬
‫‪3‬‬
‫است»‪.‬‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2843‬م (‪[ .])1895‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،177‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪145‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪146‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬
‫آدم‬ ‫وسلَّم‪« :‬إذا َ‬
‫مات ابْ ُن َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬‫ال ُ‬
‫‪ -1383‬وعْنهُ قال‪ :‬قَ َ‬
‫الث‪ :‬صدقٍَة جارية‪ ،‬أو ِعل ٍم يْنت َفع بِِه‪ ،‬أو و ٍ‬
‫لد صا ٍحل ي ْدعُو‬ ‫ا ْن َقطَع عملُه إالَّ ِمن ثَ ٍ‬
‫َُ ُ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ُ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫لَهُ» رواهُ ٌ‬
‫‪ .1383‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬وقــتی انســان‬
‫بمـــیرد‪ ،‬ثـــواب عمل او (جز از سه مـــورد) قطع می‌شـــود‪ )1( :‬صـــدقه‌ای جاریه و‬
‫همیشــگی؛ (‪ )2‬علمی که از آن بهــره گرفته شــود؛ (‪ )3‬فرزند صــالحی که بــرای او‬
‫‪1‬‬
‫دعای خیر کند»‪.‬‬

‫وسلَّم َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫ول‪ُّ :‬‬
‫«الد ْنيَا‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت ُ‬ ‫‪َ  -1384‬وعْنهُ قَ َال ‪ :‬مس ْع ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫كر اللَّه َت َعاىل‪ ،‬وما واالَهُ‪َ ،‬‬
‫وعاملاً‪ْ ،‬أو ُمتَعلِّماً» رواهُ‬ ‫م ْلعُونَةٌ‪ ،‬م ْلعُو ٌن ما ف َيها‪ ،‬إالَّ ذ َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫الرتمذي وقال‪:‬‬
‫ُّ‬

‫«و َما َواالهُ»‪ 3‬أي‪ :‬طاعةُ اللِّه‪.‬‬


‫‪ ‬قولهُ َ‬
‫‪ .1384‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرـص شــنیدمـ که‬
‫می‌فرمــود‪:‬ـ «آگــاه باشــید! دنیا نفــرین شــده است و هرچه در آن است مــوردـ نفــرین‬
‫خداست‪ ،‬جز ذکر و یــاد خداوندـ بلند مرتبه و هرچه که همانند و نزدیک به آن است و‬
‫‪2‬‬
‫استاد و شاگردـ (عالم و متعلم)»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه‪َ ،‬‬ ‫أنس‪ ،‬رضي اللَّه عْنهُ َ‬
‫قال‪ :‬قَ َ َ ُ‬ ‫‪َ  -1385‬و َع ْن ٍ‬
‫الرت ِم ُّ‬ ‫ِ‬ ‫ب العِل ِم‪ ،‬فهو يف س ِ ِ‬ ‫«من خرج يف طَلَ ِ‬
‫ذي‬ ‫بيل اللَّه حىت يرج َع» رواهُ ْ‬ ‫َ‬ ‫وسلم‪َ َ :‬‬
‫َ َّ‬
‫سن ‪.‬‬
‫حديث َح ٌ‬
‫وقال‪ٌ   :‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])1631‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،949‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫ً‬
‫‪ -‬تزمــذی [(‪ ])2323‬روایت کــرده و گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن اســت‪[ .‬این حــدیث قبال هم بــه‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‌ی ‪ ،478‬آمده است]‪.‬‬


‫‪147‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1385‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬کسی که به خاطر‬
‫‪1‬‬
‫کسب علم از زادگاه خود خارج شود‪ ،‬تا وقتیـ که برمی‌گردد‪ ،‬در راه خداست»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2469‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪148‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪149‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪150‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪151‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪152‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪153‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪154‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪155‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪156‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1427‬از ابن عباس ـ م ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬در رکــوع‪،‬‬
‫خداوند عزوجل را به عظمت یاد کنید و در سجده‪ ،‬در دعا کردن بکوشید که سزاوار‬
‫‪1‬‬
‫و شایسته است که دعای شما (در آن) قبول شود»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رس َ‬
‫أن ُ‬‫‪ -1428‬وعن أيب هرير َة رضي اللَّه َعْنهُ َّ‬
‫العب ُد ِمن ربِِّه َو َهو ساج ٌد‪ ،‬فَأَكثُِروا الدُّعاءَ» رواهُ مسلم‪.‬‬
‫«أقرب ما يَكو ُ‪3‬ن ْ‬
‫ُ‬ ‫قال‪:‬‬

‫‪ .1428‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬نزدیک‌تــرین‬


‫موقعی که بنده به خدایش نزدیک باشد‪ ،‬موقع سجده است‪ ،‬پس (در سجده) بسیار دعا‬
‫‪2‬‬
‫بخوانید»‪.‬‬

‫ول يف سج ِ‬
‫ود ِه اللَّ ُه َّم‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم كا َن ي ُق ُ ُ ُ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1429‬وعنهُ َّ‬
‫أن ُ‬
‫آخَرهُ‪ ،‬وعالنيته َو ِسَّره» رواهُ مسلم‪.‬‬ ‫ِ ِ‬
‫وجلَّه‪ ،‬وأ ََّوله و ِ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫اغف ْر يل َذنيب ُكلَّهُ‪ :‬دقَّه ُ‬
‫‪ .1429‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص در سجده‌اش می‌فرمــود‪:‬‬
‫آخ‪ 3‬رهُ‪ ،‬وعالنيته َو ِس ‪َّ3 3‬ره‪ :‬خداونــدا!‬
‫ِ‬ ‫َّ ِ ِ َّ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫«الل ُه َّم اغف‪3ْ 3 3‬ر يل ذَنيب ُكلهُ‪ :‬دقَّه وجلهُ‪ ،‬وأ ََّوله َو ‪َ 3‬‬
‫گناهــان مــرا تمام ـا ً بیــامرز؛ کوچک و بــزرگ‪ ،‬اول و آخر و ظــاهریـ و بــاطنیـ آن‬
‫‪3‬‬
‫را»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت النيب َ‬ ‫وعن عائشةَ رضي اللَّه عْنها قالَ ْ‬
‫ت‪ :‬افتَق ْد ُ‬ ‫‪ْ  -1430‬‬
‫ِ‬
‫وحبمد َك‪،‬‬ ‫انك‬ ‫ٍ‬
‫«سْب َح َ‬‫يقول‪ُ :‬‬ ‫راكع ْأو َساج ٌد ُ‬ ‫ت‪ ،‬فَإذَا ُهو ٌ‬ ‫ات لَْيلَة‪َ ،‬فتَ َح َّس ْس ُ‬
‫َذ َ‬
‫وه َو يف امل ْس ِج ِد‪،‬‬
‫ُ‬
‫رواية‪ :‬فَو َقعت ي ِدي على بطْ ِن قَ ِ‬
‫دميه‪،‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ال إله إالَّ أنْت»‪ 3‬ويف ٍ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ك‬‫ك‪ ،‬ومبُعافاتِ َ‬ ‫اك ِم ْن َس َخ ِط َ‬ ‫ول‪« :‬اللَّ ُه َّم إيِّن أَعُوذُ بِ َ‬
‫رض َ‬ ‫ومها مْنص ِ‬
‫وبتان‪َ ،‬و ُه َو َي ُق ُ‬ ‫ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])479‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])482‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])483‬‬
‫‪157‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫أثنيت على‬ ‫عليك أَنْ َ‬


‫ت كما َ‪3‬‬ ‫صي َثنَاءً َ‬ ‫ْ‬ ‫ك‪َ ،‬وأَعُوذُ بِك ِمْن َ‬
‫ك‪ ،‬ال أُح ِ‬ ‫ِم ْن عُقوبتِ َ‬
‫ك» رواهُ مسلم‪.‬‬ ‫َن ْف ِس َ‬
‫‪ .1430‬از حضرت عایشه ـ ل ـ روایت شده است که گفت‪ :‬شبی پیــامبرص را گم‬
‫انك‬
‫کردم‪ ،‬دنبال او گشتم و او را در حال رکوعـ ـ یا سجودـ ـ یافتم‪ ،‬می‌فرمود‪ُ « :‬سْب َح َ‬
‫ت‪ :‬پروردگــارا! پــاک و مــنزه هســتی و من تو را ســپاس و‬
‫أنْ َ‬ ‫وحبم‪3ِ 3 3‬د َك‪ ،‬ال إل‪33 3‬هَ إالَّ‬
‫ستایش می‌کنم و جز تو خدایی نیست»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است که گفت‪ :‬دســتمـ را به کف پاهــایش برخــوردـ کــرد و او‬
‫در جــای نمــاز بــود و دو پــایش بر زمین راست نگه داشــته شــده بــود و می‌فرمــود‪:‬ـ‬
‫‪3‬ك ِم ْن عُقوبتِ ‪َ 3 3‬‬
‫‪3‬ك‪َ 3،‬وأَعُ ‪33 3‬وذُ بِك‬ ‫ك‪ ،‬ومبُعافاتِ ‪َ 3 3‬‬
‫اك ِم ْن َس‪َ 3 3 3‬خ ِط َ‬ ‫«اللَّ ُه َّم إيِّن أَعُ ‪33 3‬وذُ بِر َ‬
‫ض‪َ 3 3 3‬‬
‫َن ْف ِس َ‬
‫ك‪ :‬خدایا! از نارضایتیـ و‬ ‫أثنيت على‬ ‫عليك أَنْ َ‬
‫ت كما َ‪3‬‬ ‫صي ثَنَاءً َ‬ ‫ْ‬ ‫ِمْن َ‬
‫ك‪ ،‬ال أُح ِ‬
‫غضب تو به رضـایت تو و از مجـازات و کیفر تو به عفو تو پنـاه می‌بــرم و از تو به‬
‫تو پناه می‌جویمـ و مدح و ثنای تو را نمی‌توانم برشــمارم‪ ،‬تو همــانی که خــود بر خــود‬
‫‪1‬‬
‫ثنا گفتی»‪.‬‬

‫ول اللَّ ِه‬


‫وقاص رضي اللَّه عْنه قال‪ُ :‬كنَّا ِعْند رس ِ‬ ‫‪ -1431‬وعن ِ‬
‫سعد بن أيب ٍ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫كل ْيوم أَلف‬
‫ب يف ِّ‬ ‫وسلَّم فقال‪« :‬أَيعج ُز أَح ُدكم أ ْن يكْس َ‬‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫َ‬
‫َلف َحسنَ ٍة ؟ َ‬
‫قال‪« :‬يُ َسبِّ ُح‬ ‫بأ َ‬
‫ِ‬
‫كيف يكس ُ‬
‫ِِ‬ ‫ِ ِ‬
‫َحسنَة‪ »،‬فَ َسأَلَهُ سائ ٌل م ْن ُجلَسائه‪َ :‬‬
‫ألف َخ ِطيئَ ٍة» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ط عْنهُ ُ‬ ‫َلف حسنَ ٍة‪ْ ،‬أو حُيَ ُّ‬
‫ب لهُ أ ُ َ‬
‫ِ‬
‫مائةَ تَ ْسبيحة‪َ ،‬فيُكتَ ُ‬
‫ِ‬

‫الب ْرقَ‪33‬اينُّ‪ :‬ورواهُ‬ ‫«أو حُيَ‪ُّ 3‬‬


‫‪3‬ط» ق‪33‬ال‪َ :‬‬ ‫ي‪ :‬ك‪33‬ذا هو يف كت‪33‬اب مس‪33‬لم‪ْ :‬‬ ‫‪ ‬ق‪33‬ال احلُمي‪3ِ 3‬د ُّ‬
‫ُش ْعبَةُ‪ ،‬وأبو عوانَةَ‪ ،‬وحَي ىَي ال َقطَّا ُن‪َ ،‬ع ْن ُموسى الذي رواه مسلم ِمن ِجهتِ ِه فق‪33‬الُوا‪:‬‬
‫ط» بِغَرْيِ أ ٍ‬
‫َلف‪.‬‬ ‫«وحُيَ ُّ‬
‫َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])486‬‬
‫‪158‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1431‬از ســعد بن ابی وقــاص ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬ما در خــدمت‬
‫پیامبرص بودیمـ که فرمودند‪« :‬آیا یکی از شما از این که هر روز هزار حســنه کسب‬
‫کند‪ ،‬ناتوان است؟!» شخصیـ از همنشــینان ایشــان از پیــامبرـص ســؤال کــرد‪ :‬چگونه‬
‫هزار حسنه کسب کند؟ فرمودند‪« :‬صد مرتبه سبحان هللا بگوید‪ ،‬هزار حسنه برای او‬
‫نوشته می‌شودـ یا هزار گناه از او محو می‌گــردد»‪ 1.‬و در روایــتیـ دیگر آمــده اســت‪:‬‬
‫«هزار حسنه برای او نوشته می شود و هزار گناه از او محو می گردد»‪.‬‬

‫وسلَّم َ‬ ‫ِ‬ ‫َن رس َ ِ‬


‫قال‪:‬‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن أيب َذ ٍّر رضي اللَّه عْنهُ أ َّ ُ‬ ‫‪ْ  -1432‬‬
‫يد ٍة‬ ‫َحد ُكم ص َدقةٌ‪ :‬ف ُك ُّل تَسبِ ٍ‬ ‫«يصبِح على ُكل سالمى ِمن أ ِ‬
‫يحة صدقَةٌ‪ ،‬و ُك ُّل حَتْ ِم َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ِّ ُ َ ْ‬ ‫ُْ ُ َ‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ ٍ‬
‫صدقَةٌ‪َ ،‬ونَ ْه ٌي‬‫املع ُروف َ‬ ‫ص َدقَةٌ‪ ،‬و ُك ُّل تَ ْكبِرية صدقَةٌ‪َ ،‬وأ َْمٌر بِ ْ‬
‫ص َدقَةٌ‪َ ،‬و ُك ُّل َت ْهليلَة َ‬
‫َ‬
‫ُّحى» رواه‬ ‫من الض َ‬
‫ِ‬ ‫َع ِن املن َك ِر صدقَةٌ‪َ .‬وجُيْ ِزيءُ ِم ْن َ‬
‫ذلك ر ْكعتَان َي ْر َكعُ ُهما َ‬ ‫ُ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ .1432‬از ابوذرـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬با آمــدن صـبح‪،‬‬
‫به تعــداد هر مفصل از مفاصل بــدن‌تان‪ ،‬صــدقه‌ای بر شــما الزم اســت؛ هر یک بــار‬
‫«سبحان هللا» گفتن‪ ،‬هر یک بار «الحمدهللا» گفتن‪ ،‬هر یک بــار «ال اله اال هللا» گفتن‬
‫و هر یک بــار «هللا اکــبر» گفتن صــدقه‌ای اســت‪ .‬هر امر به معــروفـ و هر نهی از‬
‫منکری صدقه است و دو رکعت نماز ضحی (چاشت) جایگزین (تمام) آن (صدقات)‬
‫‪2‬‬
‫می‌شود»‪.‬‬

‫صلّى‬ ‫أن النيب َ‬ ‫بنت احلا ِر ِث رضي اللَّه َعْنها َّ‬ ‫‪ -1433‬وعن أ ُِّم املؤمنني جوي ِريةَ ِ‬
‫َ َُ ْ َ‬ ‫َْ‬
‫مس ِج ِد َها‪ ،‬مُثَّ‬ ‫اهلل علَي ِه وسلَّم خرج ِمن ِعْن ِدها بكرةً ِحني صلَّى ُّ ِ‬
‫الصْب َح وه َي يف ْ‬ ‫ُ َْ َ َ َ ْ َ ُ َ َ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ك َعلَْي َها‬
‫فار ْقتُ ِ‬‫وهي َجالسةٌ فقال‪« :‬مازلْت على احلال اليت َ‬ ‫َضحى َ‬ ‫َرجع َب ْعد أَ ْن أ ْ‬
‫ت َب ْع ِد ِك ْأربَ َع‬
‫وسلَّم‪« :‬لََق ْد ُق ْل ُ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫ال النيب َ‬
‫عم‪َ :‬ف َق َ‬
‫ت‪ :‬نَ ْ‬ ‫؟» قالَ ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2698‬‬
‫ً‬
‫‪ -‬مسـلم روایت کـرده اسـت؛ [(‪[ .])720‬این حـدیث قبال هم بـه شـماره‌های ‪ 118‬و ‪ ،1140‬آمـده‬ ‫‪2‬‬

‫است]‪.‬‬
‫‪159‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ت ُمْن ُذ الْيَ ِ‪3‬‬


‫وم لََو َزنْ ُته َّن‪ُ :‬سْب َحا َن اللَّ ِه‬ ‫مر ٍ‬
‫ات‪ ،‬لَو و ِزنَت مبَا ُق ْل ِ‬
‫ْ ُ ْ‬ ‫الث َّ‬ ‫َكلم ٍ‬
‫ات ثَ َ‬ ‫َ‬
‫لماتِه» رواه مسلم‪.‬‬ ‫وحبم ِد ِه ع َدد خ ْل ِق ِه‪ ،‬و ِرضاء َن ْف ِس ِه‪ ،‬و ِزنَةَ ِ ِ ِ‬
‫عرشه‪ ،‬ومداد َك َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َ َ ََ‬
‫ضاءَ َن ْف ِس ِه‪ُ ،‬سْبحا َن اللَّ ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫عدد َخ ْلقه‪ُ ،‬سْب َحا َن اللَّه ِر َ‬
‫ويف رواية لهُ‪ُ :‬سْبحا َن اللَّه َ‬
‫ِزنَةَ َع ْر ِش ِه‪ُ ،‬سْب َحا َن اللَّ ِه ِمداد َكلماتِِه»‪.‬‬

‫‪3‬ات َت ُقولِينَها ؟ ُس‪ْ3 3 3‬بحا َن اللَّ ِه َع‪3َ 3 3 3‬د َد‬


‫‪3‬ك َكلم‪ٍ 3 3 3‬‬‫‪ ‬ويف رواي‪3ِ 3 3 3‬ة الرتم‪33 3 3‬ذي‪« :‬أال أُعلِّ ‪3‬م‪ِ 3 3‬‬
‫ُ‬
‫‪3‬دد َخ ْل ِق ‪3ِ 3‬ه‪ُ ،‬س‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه ع ‪33‬دد َخ ْل ِق ‪3ِ 3‬ه‪ُ ،‬س‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه رض‪3 3‬ی‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫خ ْلق ‪33‬ه‪ُ ،‬س‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه َع ‪َ 3‬‬
‫بحا َن اللَّه ِزنَ‪3 3‬ةَ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫َن ْفس‪3 3‬ه‪ُ ،‬س‪ْ3 3‬بحان اللَّه رض ‪3 3‬ی َن ْفس ‪3 3‬ه‪ُ ،‬س ‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه رضا َن ْفس‪3 3‬ه‪ُ ،‬س‪َ 3 3‬‬
‫ِِ‬ ‫عر ِش ‪ٍ 3 3‬ه‪ ،‬س ‪3 3‬بحا َن اللَّه ِزنَ ‪3 3‬ةَ عر ِش ‪3 3‬ه‪ ،‬س ‪3 3‬بحا َن اللَّه ِزنَ ‪3 3‬ةَ ِ‬
‫بحا َن اللَّه ‪3‬م ‪َ 3‬‬
‫‪3‬داد‬ ‫عرش ‪3 3‬ه‪ُ ،‬س ‪َ 3 3‬‬‫ْ‬ ‫ُ َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ َ‬ ‫ْ‬
‫داد َكلماتِه»‪.‬‬ ‫ِِ‬
‫بحا َن اللَّه م َ‬
‫ِِ‬
‫داد َكلماته‪ُ ،‬س َ‬
‫ِِ‬
‫بحا َن اللَّه م َ‬
‫ِِ‬
‫َكلماته‪ُ ،‬س َ‬
‫‪ .1433‬از «ام‌المؤمـــنین جویریه دخـــتر حـــارث» ــــ ل ــــ روایت شـــده است که‬
‫پیـامبرـص یک روز صــبح زود مــوقعی که نمـاز صــبح را به جــای آورد‪ ،‬از نـزد او‬
‫بیرون رفت و جویریه در جای نماز خــود (به نمــاز و ذکر نشســته) بــود و بعد از آن‬
‫که چاشت شد‪ ،‬بازگشت در حالی که جویریه هم‌چنان نشسته بود‪ ،‬پیامبرص خطاب به‬
‫او فرمودند‪(« :‬من بازگشتمـ و) تو هم‌چنان بر حالت قبلی خودت هســتی»‪ ،‬گفت‪ :‬بلــه‪،‬‬
‫پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬من بعد از (رفتن از پیش) تو چهــار کلمه را گفته‌ام که اگر با‬
‫آن‌چه امــروزـ از صــبح گفته‌ای‪ ،‬وزن شــود‪ ،‬ســنگین‌تر خواهد بــود‪ُ « :‬س ‪ْ3 3‬ب َحا َن اللَّ ِه‬
‫لماتِه‪ :‬خدا را به تعداد‬ ‫عر ِش‪ِ 3‬ه‪3ِ ،‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِِ‬ ‫‪ِِ 3‬‬
‫َك َ‬ ‫وم‪3‬داد‬ ‫ض‪3‬اءَ َن ْفس‪3‬ه‪َ ،‬و ِزنَ‪3‬ةَ ْ‬
‫وحبم‪3‬ده َع‪3َ 3‬د َد َخ ْلق‪33‬ه‪َ ،‬و ِر َ‬
‫ْ‬
‫مخلوقاتش‪ ،‬و به قدرت رضــایت او و وزن عــرش او و مــرکب نوشــتن کلمــات او به‬
‫‪1‬‬
‫پاکی و تنزیه یاد می‌کنم»‪.‬‬
‫‪3‬دد َخ ْل ِق ‪3ِ 3‬ه‪،‬‬ ‫ِ‬
‫و در روایتی دیگر از مسلم آمــده است که فرمودنــد‪ُ « :‬س‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه ع ‪َ 3‬‬
‫كلماتِِه»‪.‬‬
‫َ‬ ‫ضاءَ َن ْف ِس ِه‪ُ ،‬سْبحا َن اللَّ ِه ِزنَةَ َع ْر ِش ِه‪ُ ،‬سْب َحا َن اللَّ ِه ِمداد‬ ‫ِ‬
‫ُسْب َحا َن اللَّه ِر َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2726‬‬
‫‪160‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و در روایت ترمذی آمده است که فرمودند‪« :‬آیا کلماتی به تو یاد بــدهم که آنها را‬
‫ضی َن ْف ِس‪ِ 3 3‬ه‪ُ ،‬س‪ْ3 3‬بحا َن اللَّ ِه ِزنَ‪3 3‬ةَ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫‪3‬دد َخ ْلق ‪33‬ه‪ُ ،‬س‪ْ3 3‬ب َحا َن اللَّه ِر َ‬
‫بخــوانی؟ـ ُس‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه ع ‪َ 3‬‬
‫‪1‬‬
‫كلماتِِه‪ ،‬هر کدام سه مرتبه»‪.‬‬
‫َ‬ ‫َع ْر ِش ِه‪ُ ،‬سْب َحا َن اللَّ ِه ِمداد‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫األشعري‪ ،‬رضي اللَّه عنهُ‪ ،‬عن النيب َ‬
‫ِّ‬ ‫وسى‬
‫وعن أيب ُم َ‬
‫‪ْ  -1434‬‬
‫ِ‬
‫احلي واملَيِّت» رواهُ‬ ‫وسلَّم ‪ ،‬قال‪َ :‬‬
‫«مثَ ُل الذي يَذ ُكُر ربَّهُ َوالذي ال يذ ُكُرهُ‪َ ،‬مثَل ِّ‬ ‫َ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫ت الَّذي يُ ‪ْ 3‬ذ َك ُر اللَّه فِي‪3ِ 3‬ه‪َ ،‬والبَ ِ‪3‬‬


‫يت ال‪33‬ذي ال يُ ‪ْ 3‬ذ َكُر‬ ‫البْي ِ‪3‬‬
‫‪3‬ال‪«:‬مثَ‪3ُ 3‬ل َ‬
‫ورواه مس‪33‬لم فق‪َ 3‬‬
‫ت»‪3.‬‬ ‫اللَّه فِ ِيه‪ ،‬مثَل احلي وامليِّ ِ‬
‫‪ .1434‬از ابوموسی اشعریـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬مثال‬
‫َ ُ َ ِّ َ‬
‫کسی که پروردگــار خــود را یــاد می‌کند و کسی که او را یــاد نمی‌کنــد‪ ،‬مثــال زنــده و‬
‫‪2‬‬
‫مرده است»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر از مسلم آمده است‪« :‬مثال خـانه‌ای که خـدا در آن یـاد می‌شـود و‬
‫‪3‬‬
‫خانه‌ای که خدا در آن یاد نمی‌شود‪ ،‬مثال زنده و مرده است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫رس َ‬
‫أن ُ‬ ‫وعن أيب ُهرير َة‪ ،‬رضي اللَّه عْنهُ‪َّ ،‬‬
‫‪ْ  -1435‬‬
‫ِ‬ ‫قال‪« :‬ي ُق ُ َّ‬
‫كرين‬‫ول الله تَعاىل‪ :‬أَنَا عْن َد ظَ ِّن عبدي يب‪ ،‬وأنا َمعهُ إذا ذَ َكَرين‪ ،‬فَإن ذَ َ‬ ‫َ‬
‫يف َن ْف ِ‬
‫سه‪ ،‬ذَ َك ْرتُهُ يف نَفسي‪ ،‬وإ ْن ذَ َكَرين يف م ٍإل‪ ،‬ذ َكرتُهُ ‪ ‬يف م ٍإل خَرْيٍ مْن ُه ْم»‬
‫متَّفق ِ‬
‫عليه‪.‬‬ ‫ٌ‬
‫‪ .1435‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خداوندـ‬
‫متعال می‌فرماید‪ :‬من با گمان بنده‌ام نسبت به من‪ ،‬همــراهم (با او چنــان رفتــار می‌کنم‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی روایت کرده است؛ [(‪.])3571‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6407‬‬
‫‪3‬‬
‫‪.])779([ -‬‬
‫‪161‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫که او گمان می‌برد) و در هر جا مرا یاد کند‪( ،‬با توفیقـ و هــدایت خــود) با او خــواهم‬
‫بود؛ اگر او مرا در دل خود یــاد کنــد‪ ،‬من نــیز او را پیش خــودم یــاد می‌کنم و اگر در‬
‫‪ 1‬و‬
‫حضور جمعی مرا یاد کند‪ ،‬در جمعی بهتر از جمع ایشان‪ ،‬او را یاد خواهم کرد»‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫«سبق امل َفِّر ُدو َن»‬


‫َ‬ ‫وسلَّم‪:‬‬
‫َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬
‫ول اللَّه َ‬
‫قال َر ُس ُ‬
‫وعْنهُ قال‪َ :‬‬ ‫‪َ  -1436‬‬
‫ُ‬
‫«الذاكِرو َ‪3‬ن اللَّه َكثرياً َّ ِ‬
‫رات»‬
‫والذاك ُ‬ ‫رسول اللَّ ِه ؟ قال‪َّ :‬‬ ‫وما املَُفِّر ُدو َن يا ُ‬
‫قالوا‪َ :‬‬
‫ُ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪3‬ور‪:‬‬ ‫ور الَّذي قَالَ ‪33‬هُ ُ‬


‫اجلمه‪ُ 3‬‬ ‫‪ ‬روي‪« :‬املَُف‪3ِّ 3‬ر ُدو َن» بتش ‪33‬ديد ال ‪33‬راء وختفيفه ‪33‬ا‪ 3،‬واملَ ْش ‪ُ 3‬ه ُ‬
‫َّشديد‪.‬‬
‫الت ُ‬
‫‪ .1436‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مفــردان‬
‫ســبقت گرفتند و برنــده شــدند»‪ ،‬گفتنــد‪ :‬ای رســول خــدا! مفــردان چه کســانی هســتند؟‬
‫‪3‬‬
‫فرمودند‪« :‬مردان و زنانی که بسیار خدا را یاد می‌کنند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫ت ُ‬
‫‪ -1437‬وعن جابر رضي اللَّه عْنه َ ِ‬
‫قال‪ :‬مس ْع ُ‬ ‫َُ‬
‫ضل ِّ‬
‫الذك ِر‪ :‬ال إله إالَّ اللَّه»‪.‬‬ ‫وسلَّم ُ‬
‫يقول‪« :‬أَفْ َ ُ‬ ‫َ‬
‫حسن‪.‬‬ ‫‪ ‬رواه ِ‬
‫حديث ٌ‬
‫ٌ‬ ‫ذي وقال‪:‬‬
‫الرتم ُّ‬ ‫ُ‬
‫‪ .1437‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرص شنیدم که می‌فرمــود‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫«بهترین و باالترین ذکر ال إله إالَّ اللَّه است»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)7405‬م (‪[ .])2675‬روایتی دیگــر از این حــدیث بــه شــماره‌ی ‪،440‬‬
‫گذشت]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬یعنی ‪ :‬بنده‌ی من هر گمانی نسبت به رفتار من با خودش داشـته باشــد‪ ،‬من بـا او چنـان خـواهم‬
‫کرد‪ ،‬اگر گمان کرد که دعایش را قبول می‌کنم‪ ،‬دعایش را قبول می‌کنم و برعکس و اگــر گمــان‬
‫کرد که او را خواهم بخشید‪ ،‬او را خواهم بخشید و ‪ ....‬ـ ویراستاران‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2676‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3380‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪162‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ول اللَّ ِه‪،‬‬


‫رس َ‬
‫أن َر ُجالً قال‪ :‬يا ُ‬‫وعن عبد اللَّه بن بُ ْس ٍر رضي اللَّه عْنهُ َّ‬
‫‪ْ  -1438‬‬
‫ث ِبه قال‪« :‬ال يَ ُ‬ ‫ٍ‬ ‫اإلس ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫زال‬ ‫أخربين بِشيء َ‬
‫أتشبَّ ُ‬ ‫رت علَ َّي‪ ،‬فَ ْ‬
‫الم قَ ْد َكثُ ْ‬ ‫إن َشرائع ْ‬
‫حديث َح َس ٌن‪.‬‬ ‫ك َرطْباً ِم ْن ِذ ْك ِر اللَّ ِه» رواهُ الرتمذي وقال‪:‬‬ ‫ِ‬
‫ٌ‬ ‫ل َسانُ َ‬
‫‪ .1438‬از «عبدهللا بن بسر» ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که مــردی گفت‪ :‬ای رســول‬
‫خدا! (اجرای همه‌ی) دستورات اسالم بر من زیاد و سنگین است‪ ،‬مرا از چیزی خبر‬
‫بده که (آسان باشد و) به آن تمسک جویم‪ ،‬فرمودند‪« :‬بگذار که زبانت همیشه به ذکر‬
‫‪1‬‬
‫خداوند‪ ،‬گویا و تر و تازه باشد»‪.‬‬

‫ِ‬
‫وسلَّم قال‪ْ :‬‬
‫«من‬ ‫وعن جاب ٍر رضي اللَّه عنهُ‪َ ،‬ع ِن النيب َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ْ  -1439‬‬
‫ست لهُ خَن ْلَةٌ يف اجلَن َِّة»‪ .‬رواه الرتمذي وقال‪:‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫قال‪ُ :‬سْبحا َن اللَّه وحبَمده‪ ،‬غُ ِر ْ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬
‫‪ .1439‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬هــرکس بگویــد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫سبحان هللا و بحمده‪ ،‬برای او درختیـ خرما و در بهشت کاشته می‌شود»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ٍ‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫مسعُود رضي اللَّه َعْنهُ قال‪ :‬قال ُ‬ ‫‪ -1440‬وعن ابن ْ‬
‫ي يب فقال‪ :‬يا حُم َّم ُد أق ِر ْ‬
‫يء‬ ‫ُس ِر َ‬
‫وسلَّم لَْيلَةَ أ ْ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫إبراهيم َ‬
‫َ‬ ‫وسلَّم «لَِق ُ‪3‬‬
‫يت‬ ‫َ‬
‫وأن‬ ‫أن اجلنَّةَ طَيِّبةُ‪ 3‬التُّر ِبة‪ ،‬ع ْذبةُ ِ‬
‫املاء‪ ،‬وأهَّن ا قِيعا ٌن َّ‬ ‫ك ِميِّن َّ‬
‫السالم‪ ،‬وأَخرِب ْ ُه ْم َّ‬
‫ُ‬ ‫أ َُّمتَ َ‬
‫واحلم ُد للَّه‪ ،‬وال إله إالَّ اللَّه واللَّه أ ْكَب ُر»‪.‬‬ ‫ِ‬
‫اسها‪ُ :‬سْبحا َن اللَّه‪ْ ،‬‬ ‫غَر َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬
‫ٌ‬ ‫رواه الرتمذي وقال‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3372‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3460‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪163‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1440‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬آن شب که‬
‫مرا به اسرا و معراج بردند‪ ،‬با ابراهیم‪ ‬مالقات کردم‪ ،‬فرمــود‪:‬ـ ای محمــد! از جــانب‬
‫من به امتت سالم برسان و به آنها خبر بده که بهشت دارای خــاک پــاک و خوش‌بو و‬
‫آب شــیرین و گواراست و دشــتی (حاصــلخیز) است که نهال‌هــای آن « ُس‪ْ3 3‬بحا َن اللَّه‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫أ ْكَبر» می‌باشد»‪.‬ـ‬
‫ُ‬ ‫واحلم ُد للَّه‪ ،‬وال إله إالَّ اللَّه واللَّه‬
‫ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ُ ِ‬ ‫‪ -1441‬وعن أَيب الد ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫قال‬
‫قال‪َ :‬‬‫رضي اللَّه َعْنهُ َ‬
‫َ‬ ‫‪،‬‬ ‫ِّرداء‬ ‫ْ‬
‫مليككم‪ ،‬وأ َْرفعِها يف‬ ‫وسلَّم‪« :‬أَال أَُنبِّئ ُكم خِب َ ِ أ َْعمالِ ُكم‪ ،‬وأ َْز َكاها ِعند ِ‬
‫َ‬ ‫رْي َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وخْيٌر لَ ُك ْم ِم ْن إِ ْن َفاق َّ‬
‫الذ َه ِ‬ ‫ِ‬
‫وخْيٌر لَ ُك ْم م ْن أَ ْن َت ْل ْ‬
‫قوا‬ ‫ب والفضَّة‪َ 3،‬‬ ‫َدرجاتكم‪َ ،‬‬
‫ِ‬
‫قال‪«:‬ذكرُ اللَّ ِه‬ ‫عد َّوكم‪َ ،‬فتَضربُوا‪ 3‬أ َْعنَا َق ُهم‪ ،‬ويض ِربوا‪ 3‬أ َْعنَاق ُكم؟» قالوا‪ :‬بلَى‪،‬‬‫ُ‬
‫تَعاىل»‪.‬‬

‫احلاكم أَبو عبد اللَّ ِه‪ :‬إِسناده صحيح‪.‬‬


‫ُ‬ ‫قال‬
‫‪ ‬رواهُ الرتمذي‪َ ،‬‬
‫‪ .1441‬از ابودرداءـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬آیا شــما را به‬
‫بهترین و پاک‌ترین اعمالتان نزد پروردگارـ و مــؤثرترین آنها در بــاال بــردن درجــات‬
‫شما که برایتــان از بخشــیدن طال و نقــره و از این‌ که با دشــمنان‌تان روبه‌رو شــوید و‬
‫گردن آنها را بزنید و آنان گردن شما را بزنند‪ ،‬بهــتر اســت‪ ،‬خــبر دهم؟» گفتنــد‪ :‬بلــه‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫(ای رسول خدا) فرمودند‪« :‬آن‪ ،‬ذکر خدای بزرگ و بلندمرتبه است»‪.‬‬

‫صلّى‬ ‫ِ ِ‬
‫اص رضي اللَّه َعْنهُ أَنَّهُ َد َخل مع رسول اللَّه َ‬ ‫سع ِد ب ِن أَيب وقَّ ٍ‬
‫‪ -1442‬وعن ْ‬
‫حصى تُسبِّ ُح بِه فقال‪« :‬أَال‬ ‫َو‬ ‫أ‬ ‫وى‬ ‫ن‬
‫َ‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫يدي‬ ‫وب‬ ‫اهلل علَي ِه وسلَّم على امرأ ٍ‬
‫َة‬
‫ً‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫نْي‬ ‫ْ‬ ‫ُ َْ َ‬
‫ِ‬ ‫أُخرِب ك مبا هو أَيسر علي ِ ِ‬
‫«سْبحا َن اللَّه َ‬
‫عدد َما َخلَ َق‬ ‫فقال‪ُ :‬‬
‫ض ُل» َ‬ ‫ك م ْن هذا أ َْو أَفْ َ‬ ‫ُ ْ ُ َْ‬ ‫ُْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3458‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3374‬روایت کرده اســت و ابوعبدهللا حــاکم [در مســتدرک (‪ )1/496‬اســناد آن را‬
‫صحیح دانسته است‪.‬‬
‫‪164‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫يف َّ ِ‬


‫عدد ما بنْي َ‬‫ض‪ُ ،‬سبحا َن اللَّه َ‬ ‫السماء‪َ ،‬و ُسْبحا َن اللَّه َ‬
‫عدد ما َخلَ َق يف األ َْر ِ‬
‫ذلك‪ ،‬واحلَ ْمد للَّ ِه ِمثْل‬ ‫ِ‬
‫وسبحا َن اللَّ ِه عدد ما ُه َو َخال ٌق‪ .‬واللَّه أَ ْكربُ ِمثْ َل َ‬‫ذلك‪ْ ،‬‬
‫حول وال ُق َّو َة إِالَّ باللَّه ِمثْ َل ذلك»‪.‬‬ ‫ذلك‪ ،‬وال ْ‬ ‫ذلك‪ ،‬وال إِله إِال اللَّه ِمثْل َ‬

‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬
‫ٌ‬ ‫رواه الرتمذي وقال‪:‬‬

‫‪ .1442‬از سعد ابن ابی وقاص ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که او با پیامبرص نزد زنی‬
‫رفتند که در دست‌های آن زن هسته‌ها ـ یا ریگ‌هایی ـ بود که به وســیله‌ی آنها تســبیح‬
‫می‌کرد و شمار تسبیحات خــود را نگه می‌داشــت‪ ،‬پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬آیا تو را از‬
‫چیزی آگاه کنم که برای تو از این عملت آسان‌تر ـ یا دارای ثواب بیشتر ـ ـ باشــد؟» و‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫‪3‬دد َما َخلَ‪3َ 3‬ق يف ال َّس ‪3‬ماء‪َ ،‬و ُس ‪ْ3‬بحا َن اللَّه ع‪َ 3‬‬
‫‪3‬دد ما َخلَ‪3َ 3‬ق يف‬ ‫فرمودند‪ُ « :‬س ‪ْ3‬بحا َن اللَّه ع‪َ 3‬‬
‫‪3‬دد ما بنْي َ ذل‪33‬ك‪ ،‬وس‪3ْ 3‬بحا َن اللَّ ِه ع‪33‬دد ما ُه‪3َ 3‬و َخ‪33‬الِ ٌق‪ .‬واللَّه‬ ‫ِ‬
‫ض‪ُ ،‬س ‪3‬بحا َن اللَّه ع‪َ 3‬‬ ‫األ َْر ِ‬
‫‪3‬ك‪ ،‬وال ح‪3ْ 3‬ول وال‬ ‫‪3‬ك‪ ،‬واحلَ ْمد للَّ ِه ِمثْل ذل‪33‬ك‪ ،‬وال إِله إِال اللَّه ِمثْل ذل‪َ 3‬‬‫أَ ْ‪3‬ك‪3‬ربُ ِمثْ‪3َ 3‬ل ذل‪َ 3‬‬
‫ُق‪3َّ 3 3‬وةَ إِالَّ باللَّه ِمثْ‪33 3‬ل ذلك‪ :‬خداوندـ را تســبیح می‌کنم‪ ،‬به تعــداد آن‌چه که در آســمان‌ها‬
‫َ‬
‫آفرید و خداوند را تسبیح می‌کنم به تعداد آن‌چه که در زمین آفرید و خداوند را تســبیح‬
‫می‌کنم به تعــــداد آن‌چه که در بین آن دو آفریدـ و خداوندـ را تســــبیح می‌کنم به تعــــداد‬
‫آن‌چه که خدا آفریدگار آنها خواهد بود و به همین تــرتیب هللا اکــبر و الحمدهللا و ال اله‬
‫‪1‬‬
‫اال هللا و ال حول و ال قوه اال باهلل را مانند سبحان هللا تا آخر (بگوید)»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال يل رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫وعن أَيب ُموسى رضي اللَّه عْنه قال‪َ :‬‬ ‫‪ْ  -1443‬‬
‫وسلَّم‪« :‬أَال أ َُدلُّك على َكْن ٍز ِم ْن ُكنُو ِز اجلن َِّة ؟» فقلت‪ :‬بلى يا رسول اللَّه‪ ،‬قال‪:‬‬
‫َ‬
‫ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫«ال حول وال ُق َّو َة إِالَّ بِاللَّه» ٌ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3563‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪165‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1443‬از ابوموسی اشــعری ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرـص به من‬
‫فرمودنـــد‪« :‬آیا تو را به گنجی از گنج‌هـــای بهشت راهنمـــاییـ کنم؟» گفتم‪ :‬بلـــه‪ ،‬ای‬
‫‪1‬‬
‫رسول خدا! فرمودند‪« :‬ال حول و ال قوه اال باهلل»‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [(‪ ،)6409‬م (‪.])2704‬‬
‫‪166‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪167‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪168‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪169‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ك‪َ ،‬ر ِض َي اللَّه َعْنهُ‪،‬‬ ‫عمه‪ ،‬وهو قُطبةُ بن مالِ ٍ‬ ‫‪ -1482‬وعن ِ‬


‫زياد بْن ِعالقَةَ عن ِّ‬ ‫َ‬
‫َ ُ‬
‫ك ِمن مْن َكر ِ‬
‫ات‬ ‫هم إِيِّن أَعُوذُ بِ َ‬
‫ول‪« :‬اللَّ َّ‬
‫وسلَّم ي ُق ُ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َّيب َ‬
‫قَال‪َ :‬كا َن الن ُّ‬
‫حديث َح َس ٌن‪.‬‬ ‫واء» رواهُ الرتمذي وقال‪:‬‬ ‫َخالق‪ ،‬واألعم ِال واألَه ِ‬ ‫األ ِ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َْ‬
‫‪ .1482‬از «زیاد بن عالقه» از عمویش «قطبه بن مالک» ـ ‪ ‬ـ روایت شده است‬
‫ات األ ِ‬
‫َخالق‪،‬‬ ‫‪3‬ك ِمن مْن َ‪3‬ك‪33 3 3‬ر ِ‬
‫هم إِيِّن أَعُ‪33 3 3 3‬وذُ بِ‪َ 3 3 3 3‬‬
‫که گفت‪ :‬پیـــامبرـص می‌فرمـــود‪:‬ـ «اللَّ َّ‬
‫َ‬
‫واألَه‪ِ 3‬‬
‫‪3‬واء‪ :‬بارخــدایا! از زشــتی‌های اخالق و اعمــال و آرزوها به تو پنــاه‬ ‫واألعم‪ِ 3‬‬
‫‪3‬ال‬
‫ْ‬ ‫َْ‬
‫‪1‬‬
‫می‌برم»‪.‬‬

‫سول اللَّ ِه‪َ :‬علِّ ْمين‬ ‫ٍ ِ‬


‫ت يا َر َ‬‫وعن ش َك ِل ب ِن مُحَْيد َرض َي اللَّه َعْنهُ قَال‪ُ :‬ق ْل ُ‬
‫‪َ  -1483‬‬
‫بص ِري‪َ ،‬و ِمن َشِّر‬ ‫ِ ِ‬
‫ك م ْن َشِّر مَسْعي‪َ ،‬ومن َشِّر َ‬
‫ال‪« :‬قُل‪ :‬اللَّه َّم إِين أعوذُ بِ َ ِ‬
‫ْ ُ‬ ‫ُدعاءً‪ .‬قَ َ‬
‫حديث‬ ‫وقال‪:‬‬
‫والرتمذي َ‬ ‫داود‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ٌ‬ ‫ُّ‬ ‫لساين‪َ ،‬ومن َشِّر قَليب‪َ ،‬ومن َشِّر منيِّي»‪ 3‬رواهُ أبو َ‬ ‫َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .1483‬از «شــکل بن حمیــد» ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬گفتم‪ :‬ای رســول‬
‫‪3‬ك ِم ْن َش‪ِّ3 3‬ر مَسْعِي‪،‬‬
‫خدا! یک دعا به من یاد بده‪ ،‬فرمودند‪« :‬بگــو‪ :‬اللَّ ُه َّم إِين أع ‪33‬وذُ بِ ‪َ 3‬‬
‫منِيِّي‪ :3‬بار خدایا! من‬ ‫ص‪ِ 3‬ري‪َ ،‬و ِمن َش‪ِّ3‬ر ل َس‪3‬اين‪َ ،‬و ِمن َش‪ِّ3‬ر قَل‪33‬يب‪َ ،‬و ِمن َش‪ِّ3‬ر‬ ‫ِ‬
‫َومن َشِّر ب َ‬
‫‪2‬‬
‫از شر گوش و چشم و زبان و قلب و شهوتم‪ ،‬به تو پناه می‌برم»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3585‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])1551‬و ترمذی [(‪ ])3487‬روایت کرده‌اند و ترمــذی گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن‬
‫است‪.‬‬
‫‪170‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم َكا َن َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫َنس َر ِضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬أ َّ‬‫‪َ  -1484‬و َعن أ ٍ‬
‫ول‪:‬‬ ‫َن النَّيِب َّ َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫َس ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ك ِم َن الْ َرب ِ‬
‫قام»‪َ 3‬ر َواهُ أَبو‬ ‫وسيء األ ْ‬‫ص‪َ ،‬واجلُنُون‪ ،‬واجلُ َذام‪ّ ،‬‬ ‫هم إِيِّن أَعُ ُوذُ بِ َ‬
‫«اللَّ َّ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫داود بِإ ٍ‬
‫سناد‬

‫‪ .1484‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص (در دعــا) می‌فرمــود‪:‬ـ «اللَّ َّ‬
‫هم‬
‫‪3‬ون‪ 3،‬واجل ‪َ 3‬ذ ِام‪ ،‬وس ‪ِ 3‬‬
‫يء األَ ْس ‪ِ 3‬‬ ‫ص‪ ،‬واجلنُ ‪ِ 3‬‬ ‫إِيِّن أَع ‪33‬وذُ بِ ‪ِ َ 3‬‬
‫قام‪ :‬بار خدایا! من از‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫‪3‬ك م َن الْ ‪3َ 3‬رب ِ َ ُ‬ ‫ُُ‬
‫‪1‬‬
‫برص و دیوانگی و جذام و بیماری‌های بد‪ ،‬به تو پناه می‌برم»‪.‬ـ‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال‪ :‬كا َن رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬ ‫وع ْن أَيب ُهَر ْيَر َة َر ِض َي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬قَ َ‬
‫‪َ  -1485‬‬
‫ك من‬ ‫َّجيع‪َ ،‬وأَعُوذُ بِ َ‬ ‫ك ِمن اجل ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫قول‪ :‬اللَّ َّ ِ‬
‫وسلَّم يَ ُ‬
‫س الض ُ‬ ‫وع‪ ،‬فإنَّهُ بْئ َ‬ ‫هم إيِّن أَعُوذُ ب َ َ ُ‬ ‫َ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫ت البِطانَةُ»‪.‬رواه‪ 3‬أبو داود بِإ ٍ‬
‫سناد‬ ‫اخلِيانَِة‪ ،‬فَِإنَّها ْبئس ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬
‫‪ .1485‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص (در دعــا) می‌فرمــود‪:‬ـ‬
‫‪3‬ك من اخلِيانَ ‪3ِ 3‬ة‪،‬‬
‫جيع‪َ ،‬وأَعُ ‪33‬وذُ بِ ‪َ 3‬‬
‫ض‪ُ 3 3‬‬
‫س ال َّ‬ ‫‪3‬ك ِمن اجل ‪ِ ِ ِ 3‬‬
‫‪3‬وع‪ ،‬فإنَّهُ بْئ َ‬
‫ِ‬ ‫«اللَّ َّ ِ‬
‫هم إيِّن أَعُ ‪33‬وذُ ب ‪ُ َ َ 3‬‬
‫ت البِطانَ ‪3 3‬ةُ‪ :‬بــار خــدایا! من از گرســنگیـ به تو پنــاه می بــرم؛ زیــرا که‬ ‫فَِإنَّها ْبئس‪ِ 3 3 3‬‬
‫َ َ‬
‫همخواب بدی است و از خیانت به تو پنــاه می‌بــرم؛ زیــرا که از بــدترین خصــلت‌های‬
‫‪2‬‬
‫باطنی است»‪.‬‬

‫عجزت َعن‬ ‫ال إِين‬ ‫علي َر ِضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬أ َّ‬
‫َن ُم َكاتَباً جاءهُ‪َ ،‬ف َق َ‬
‫ُ‬ ‫‪َ  -1486‬وعن ٍّ َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫نيهن رس ُ ِ‬ ‫قال‪ :‬أَال أُعلِّم َ ِ ٍ‬ ‫كتابيت‪ .‬فَأ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ك َكلمات َعلَّ َم َّ َ ُ‬ ‫َُ‬ ‫َعيِّن ‪َ .‬‬
‫ِ‬ ‫جبل ديناً أ ََّداه اللَّه عْنك ؟ قُل‪« :‬اللَّ َّ ِ‬ ‫وسلَّم لَو كا َن علَي َ ِ‬
‫ك‬
‫هم ا ْكفين حبالل َ‬ ‫ك مثْ ُل ٍ َ ْ ُ ُ َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬
‫ك َع َّمن ِس َو َاك»‪.‬رواهُ‪3‬‬ ‫ِ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫الرتمذي وقال‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫ك‪َ ،‬وا ْغنِين بَِفضل َ‬
‫َعن َحَر ِام َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])1554‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])1547‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪171‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1486‬از حضرت علی ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که برده‌ای مکــاتب‪ 1‬پیش او آمد و‬
‫گفت‪ :‬من از کار کــردن و اجــرای قــراردادـ و آزاد کــردن خــود نــاتوانم‪ ،‬به من کمک‬
‫کن! فرمودند‪ :‬آیا کلماتی را که پیامبرص به من یاد داده است‪ ،‬به تو یاد بــدهم که اگر‬
‫به انــدازه‌ی کــوهی قــرض بر ذمه‌ی تو باشــد‪ ،‬خداوندـ آن را از جــانب تو ادا می‌کنــد؟‬
‫ك َع َّمن ِس ‪3‬و َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بگو‪« :‬اللَّ َّ ِ‬
‫اك‪ :‬خداوندا!‬
‫َ‬ ‫‪3‬ك‪َ ،‬وا ْغنِين بَِفض ‪33‬ل َ‬
‫‪3‬ك َعن َحر ِام‪َ 3‬‬
‫َ‬‫هم ا ْكفين حبالل ‪َ 3‬‬
‫مرا به حاللت از حــرامت کفــایت فرما و به فضل و رحمتت از غــیر خــودت بی‌نیــازـ‬
‫‪2‬‬
‫کن»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫وع ْن ِع ْمرا َن ب ِن احلُص ِ‬


‫ني َرضي اللَّه عْن ُه َما‪ ،‬أ َّ‬
‫َن النَّيِب َّ َ‬ ‫‪َ  -1487‬‬
‫متنْي ِ يدعُو هبما‪« :‬اللَّ ُه َّم أَهلِ ْمين ُر ْش ِدي‪ ،‬وأ َِعذين ِمن‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم علَّم أَباهُ ُح ْ‬
‫صيناً َكل َ‬ ‫َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ال‪:‬‬
‫الرتمذي وقَ َ‬
‫ُّ‬ ‫َشِّر نفسي»‪ .‬رواهُ‬
‫‪ .1487‬از عمــران بن حصــین ـــ م ـــ روایت شــده است که پیــامبرص به پــدرش‬
‫حصــین دو کلمه را یــاد داد که با آنها دعا کنــد‪« :‬اللَّ ُه َّم أَهلِ ْمين ُر ْش‪ِ 3 3‬دي‪ ،‬وأ َِع ‪33‬ذين ِمن‬
‫نفسي‪ :‬خدایا! عقل و فهم هــدایت (دیــنی) را به من الهـام کن و مــرا از شر نفسم‬ ‫َش‪ِّ3 3‬ر‬
‫‪3‬‬
‫در پناه خود بگیر»‪.‬‬

‫اس ب ِن عب ِد املطَّلِ ِ ِ‬
‫ب رضي اللَّه عْنهُ‪ ،‬قال‪ُ :‬ق ْل ُ‬
‫ت‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ضل العبَّ ِ‬
‫‪َ  -1488‬و َعن أَيب ال َف ِ‬
‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َسأَلُهُ اللَّه َت َعاىل‪ ،‬قَ َ َ ُ‬ ‫ِ‬
‫ت‬ ‫ث‬ ‫ك‬
‫َ َ َْ ُ‬‫م‬‫ف‬ ‫‪3‬‬
‫‪.‬‬ ‫»‬‫ة‬ ‫ي‬‫العاف‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫وا‬ ‫ل‬ ‫«س‬ ‫‪:‬‬ ‫ال‬ ‫يارسول اللَّه‪َ :‬علِّ ْمين َشْيئاً أ ْ‬
‫َسأَلُهُ اللَّه تعاىل‪ ،‬قَ َ‬ ‫ِ‬
‫ال يل‪« :‬يَا‬ ‫رسول اللَّه‪ :‬علِّ ْمين َشْيئاً أ ْ‬
‫َ‬ ‫ت‪ :‬يا‬ ‫أَيَّاماً‪ ،‬مُثَّ ج ُ‬
‫ئت َف ُق ْل ُ‬
‫الرتمذي‬ ‫»‪.‬رواهُ‪3‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫سول اللَّ ِه‪َ ،‬سلُوا اللَّه العافيةَ يف ُّ‬
‫عم ر ِ‬
‫ُّ‬ ‫الدنْيا واآلخرة َ‬ ‫اس يا َّ َ‬ ‫عبَّ ُ‬
‫حيح‪.‬‬
‫ص ٌ‬ ‫حسن َ‬‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ال‪:‬‬
‫وقَ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪[ -‬برده‌ای که اربابش موافقت کند که او کار کند و پول آزادی خود را درآورد ـ ویراستاران]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3558‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3479‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪172‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1488‬از «ابوالفضل عبــاس بن عبــدالمطلب» ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که آن را از خداوندـ مسألت کنم‪ ،‬فرمودنــد‪:‬‬
‫«از خداوندـ عــافیت بخواهیــد»‪ ،‬من چند روزی مکث کــردم و ســپس دوبــاره آمــدم و‬
‫گفتم‪ :‬ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که آن را از خدای بــزرگ بخــواهم‪ ،‬به من‬
‫فرمودنــد‪« :‬ای عبــاس! ای عمــوی پیــامبر! عــافیت در دنیا و آخــرت را از خداوند‬
‫‪1‬‬
‫بخواهید»‪.‬‬

‫ت أل ُِّم َسلَ َمةَ‪َ ،‬ر ِضي اللَّه َعْن َها‪ ،‬يا أ َُّم‬ ‫حوش ٍ‬
‫ب قَ َال‪ُ :‬ق ْل ُ‬ ‫وعن َش ْه ِر بْ ِن َ‬
‫‪ْ  -1489‬‬
‫دك ؟‬‫املؤمنِني ما َكا َن أَ ْكَثر دع ِاء رسول اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم إِذا كا َن ِعْن ِ‬‫ِ‬
‫َ ُ َْ َ‬ ‫ُ َُ ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫ك» َرواهُ‬ ‫ت ق ْليب علَى دينِ َ‬ ‫ت‪ :‬كا َن أَ ْكَثر ُدعائِِه‪« :‬يا مقلب ال ُق ِ‬
‫لوب ثَبِّ ْ‬ ‫ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫قَالَ ْ‬
‫حسن‪.‬‬
‫ديث ٌ‬
‫الرتمذي‪ ،‬وقال َح ٌ‬ ‫ُّ‬
‫‪ .1489‬از «شهر بن حوشب» ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬به ام ســلمه ـ ـ ل ـ ـ‬
‫گفتم‪ :‬ای ام‌المؤمنین! بیشترین دعای پیامبرـص هنگامی که نزد شــما بودنــد‪ ،‬چه بــود؟‬
‫ِ‬
‫‪3‬ك‪ :‬ای‬‫ت ق ْليب علَى دينِ‪َ 3‬‬ ‫گفت‪ :‬بیشترـ دعای پیامبرـص این بود‪« :‬يا مقلب ال ُق ِ‬
‫لوب ثَبِّ ْ‬ ‫ُ َ‬
‫‪2‬‬
‫گرداننده و تغییر دهنده‌ی دل‌ها‪ ،‬دل مرا بر دین خود ثابت و محکم فرما»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال ر ُ ِ‬ ‫‪ -1490‬وعن أيب الد ِ‬


‫سول اللَّه َ‬ ‫ال‪ :‬قَ َ َ‬ ‫ضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬قَ َ‬‫َ‬ ‫ر‬
‫َ‬ ‫َّرداء‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ك‪،‬‬ ‫ك ُحبَّ َ‬ ‫هم إِيِّن أ ْ‬
‫َسأَلُ َ‬ ‫وسلَّم‪« :‬اللَّ َّ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وسلَّم‪« :‬كا َن من ُدعاء َد ُاو َد َ‬ ‫َ‬
‫ب إِيَلَّ ِمن‬‫َح َّ‬
‫كأَ‬ ‫اجعل ُحبَّ َ‬ ‫ك اللَّ ُه َّم ْ‬ ‫العمل الذي يَُبلِّغُين ُحبَّ َ‬ ‫ك‪َ ،‬و َ‬‫ب من حُيِ بُّ َ‬
‫َو ُح َّ‬
‫حسن‪.‬‬ ‫ِ ِ‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ال‪:‬‬
‫الرتمذي َوقَ َ‬
‫ُّ‬ ‫رواهُ‬
‫نَفسي‪ ،‬وأ َْهلي‪ ،‬ومن املاء البارد» َ‬
‫‪ .1490‬از ابودرداءـ ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬از جمله‌ی‬
‫العمل ال ‪33 3‬ذي‬ ‫ب من حُيِ بُّ َ‬
‫ك‪َ ،‬و َ‬ ‫ك‪َ ،‬و ُح َّ‬ ‫هم إِيِّن أَ ْس‪3 3 3‬أَلُ َ‬
‫ك ُحبَّ َ‬ ‫دعــای داود‪ ‬این بــود‪ :‬اللَّ َّ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3509‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪] )3517‬وایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪173‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ومن ِ‬ ‫ب إِيَلَّ ِمن نَفس‪33 3 3‬ي‪ ،‬وأَهلي‪ِ ،‬‬


‫املاء الب‪33 3 3‬ارد‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫َح َّ‬
‫كأَ‬ ‫ك اللَّ ُه َّم ْ‬
‫اجعل ُحبَّ َ‬ ‫يَُبلِّغُين ُحبَّ َ‬
‫خداونــدا! من‪ ،‬دوســتیـ تو را و دوســتیـ کسی را که تو را دوست دارد و عملی را که‬
‫من را به محبت تو برساند‪ ،‬از تو می‌خــواهم‪ ،‬خداونــدا! محبت خــودت را نــزد من از‬
‫‪1‬‬
‫نفس خودم و از و فرزندمـ و از آب سرد‪ ،‬محبوب‌ترـ بگردان»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫رضي اللَّه عْنه‪ ،‬قَ َال‪ :‬قال رس ُ ِ‬‫ٍ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬ ‫‪ -1491‬وعن أَنَس َ‬
‫كرام»‪.‬رواه‪ 3‬الرتمذي ورواه النَّسائي ِمن ِر ِ‬ ‫ِ‬
‫الل وا ِإل ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫واية ربيعةَ ب ِن‬ ‫َ ُ َ ُّ‬ ‫«أَلظُّوا بياذا اجلَ َ‬
‫صحيح ا ِإل ْسنَ ِاد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫حديث‬
‫ٌ‬ ‫ال احلاكم‪:‬‬
‫حايب‪ .‬قَ َ‬
‫الص ِّ‬ ‫ِ‬
‫عام ٍر َّ‬

‫َّع َو ِة وأَ ْكثُِروا‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫«أَلظُّوا» بكسر الَّالم وتشديد الظاء املعجمة ْ‬
‫معنَاه‪ :‬الَْز ُموا هذه الد ْ‬
‫ِمنها‪.‬‬

‫روایت شـــده است که پیـــامبرص فرمودنـــد‪« :‬در گفتن‪ :‬يا‬ ‫‪ .1491‬از انس ــــ ‪ ‬ـ‬
‫وا ِإلك‪ِ 3 3‬‬
‫‪3‬رام‪ :‬ای صاحب جالل و عظمت و اکرام اصرارـ کنید و آن را زیــاد‬ ‫ذا اجل ِ‬
‫الل‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫‪2‬‬
‫بگویید»‪.‬‬
‫ص‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه‬ ‫‪3‬ال‪ :‬دعا رس‪ِ ُ 3‬‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫‪ -1492‬وعن أَيب أُمام‪3‬ةَ رض‪3َ 3‬ي اللَّه عْن‪33‬هُ قَ‪ُ َ َ 3‬‬
‫عاء َكثِ‪ٍ 3‬ري مل‬ ‫ول اللَّ ِه دع‪3‬وت بِ‪3‬د ٍ‬ ‫وسلَّم بِ ُ‪3‬د َع ٍاء َكث‪ٍ 3‬ري‪ ،‬مل حَنْ َف‪ْ 3‬ظ ِمْن‪3‬هُ َش‪ْ3‬يئاً‪ُ ،‬ق ْلنا يا َر ُس‪َ 3‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫‪3‬ول‪« :‬اللَّ ُه َّم إِيِّن‬ ‫‪3‬ال‪« :‬أَال أ َُدلُّ ُكم على ما جَيْ َم ُ‪3‬ع َذل‪َ 3‬‬
‫‪3‬ك ُكلَّهُ ؟ َت ُق‪ُ 3‬‬ ‫حَنْ َفظ مْن‪33‬هُ َش‪ْ3‬يئاً‪ ،‬ف َق‪َ 3‬‬
‫‪3‬ك من‬ ‫ص‪3‬لّى اهللُ َعلَْي ِ‪3‬ه و َس‪3‬لَّم‪ ،‬وأَعُ‪3‬وذُ بِ َ‬ ‫ك ِمْن‪3‬هُ نبيُّ َ‬
‫ك حُمَ َّم ٌد َ‬ ‫َسأَلُك ِمن َخ ِري ما س‪3‬أَلَ َ‬ ‫أْ‬
‫ِ‬ ‫َش ‪ِّ3‬ر ما ا ْس ‪3‬تَعاذَ ِمْن ‪33‬هُ نَبيُّ َ‬
‫‪3‬ك‬
‫وعلي ‪َ 3‬‬ ‫ت املُ ْس ‪َ3‬ت َعا ُن‪ْ ،‬‬ ‫ص ‪3‬لّى اهللُ َعلَْي ‪33‬ه و َس ‪3‬لَّم‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ك حُم َّم ٌد َ‬
‫ِ‬
‫حديث َح َس ٌن‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫ال‪:‬‬
‫الرتمذي وقَ َ‬
‫ُّ‬ ‫البالغُ‪ ،‬وال َح ْو َل وال ُق َّو َة إِالَّ بِاللَّه» رواهُ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3485‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمــذی [(‪ ])3523‬روایت کــرده و نســائی هم از روایت «ربیعــه بن عــامر صــحابی» روایت‬
‫کرده است؛ حاکم [در المستدرک ‪ )499-1/498( :‬گفته است ‪ :‬حدیثی صحیح االسناد است‪.‬‬
‫‪174‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1492‬از ابوامامه ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص دعاهــای زیــادی‬
‫می‌فرمــودـ که چــیزی از آن را حفظ نکــردیم‪ ،‬گفــتیم‪ :‬ای رســول خــدا! دعــای زیــادی‬
‫فرمـــودیـ و ما چـــیزی از آن را حفظ نکـــردیم‪ ،‬فرمودنـــد‪« :‬آیا شـــما را به دعـــایی‬
‫راهنمایی کنم که همه‌ی این دعاها را خود جمع می‌کند‪ ،‬بگوییــد‪:‬ـ «اللَّ ُه َّم إِيِّن أَ ْس ‪3 3‬أَلُك‬
‫‪3‬ك من َش‪ِّ3‬ر ما‬‫ص‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه و َس‪3‬لَّم‪ ،‬وأَعُ‪33‬وذُ بِ‪َ 3‬‬ ‫ك ِمْن‪33‬هُ نبيُّ َ‬
‫ك حُمَ َّم ٌد َ‬ ‫ِمن َ‪3‬خ ِري ما س‪3‬أَلَ َ‬
‫ِ‬ ‫ا ْس ‪3‬تَعا َذ ِمْن‪33‬هُ نَبيُّ َ‬
‫‪3‬ك البالغُ‪3،‬‬
‫وعلي‪َ 3‬‬
‫ت املُ ْس ‪َ3‬ت َعا ُن‪ْ 3،‬‬ ‫ص ‪3‬لّى اهللُ َعلَْي‪33‬ه و َس ‪3‬لَّم‪َ ،‬وأَنْ َ‬
‫ك حُم َّم ٌد َ‬
‫ح ْو َل وال ُق َّوةَ إِالَّ بِاللَّ ِه‪ :‬بار خدایا! من از تو نیکی و خیر آن‌چه را که پیــامبرت‬ ‫وال َ‬
‫حضرت محمدص از آن به تو پناه آورد‪ ،‬به تو پناه می برم‪ ،‬تو جایگاه یــاری و کسی‬
‫هستی که از او یاری خواسته می‌شود و آن‌چه که ما را به مقصود می‌رساند‪ ،‬تنها بر‬
‫عهــده‌ی تو و از آن توست و هیچ‌کس را هیچ نــیروییـ بــرای انجــام هیچ عملی نیست‬
‫‪1‬‬
‫جز به اراده و امر خداوند»‪.‬‬

‫ول اللَّه‬‫رضي اللَّه عْنه‪ ،‬قَ َال‪َ :‬كا َن ِمن ُد َعاء رس ِ‬ ‫ٍ ِ‬


‫َُ‬ ‫ُ‬ ‫مسعُود‪َ ،‬‬ ‫‪َ  -1493‬و َعن ابْ ِن ْ‬
‫ِ‬ ‫صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪ :‬اللَّه َّم إِيِّن أَسأَلُك م ِ‬
‫ك‪،‬‬ ‫ائم مغفرتِ َ‬ ‫َ‬ ‫عز‬
‫َ‬ ‫و‬
‫َ‬ ‫‪،‬‬ ‫ك‬
‫َ‬ ‫بات رمْح تِ‬
‫وج ِ‬
‫ْ َ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫يمةَ‪ِ 3‬من ُك ِّل بِ ٍر‪َ ،‬وال َف ْو َز باجلَن َِّة‪َ ،‬والنَّجاةَ ِم َن النَّا ِر»‪.‬‬‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫والس ِ‬
‫المةَ من ُك ِّل إ ٍمث‪ ،‬والغَن َ‬
‫َّ َ‬
‫صحيح على ‪ ‬شرط مسلِ ٍم ‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫حديث‬
‫ٌ‬ ‫رواهُ احلاكِم أبو عبد اللَّ ِه‪ ،‬وقال‪:‬‬
‫‪ .1493‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از جمله دعــای پیــامبرـص‬
‫المةَ‪ِ 3‬من‬ ‫ِ‬ ‫این بود‪« :‬اللَّه َّم إِيِّن أَس ‪3‬أَلُك م ِ‬
‫‪3‬ك‪َ ،‬وع ‪3َ 3‬زائم مغفرتِ ‪َ 3‬‬
‫‪3‬ك‪ ،‬وال َّس ‪َ 3‬‬ ‫َ‬ ‫‪3‬ات رمْح تِ ‪َ 3‬‬
‫وجب ‪ِ 3‬‬
‫ْ َ ُ‬ ‫ُ‬
‫َّة‪َ ،‬والنَّج ‪33‬ا َة ِم َن النَّا ِر‪ :‬بار خــدایا! من‬
‫‪3‬ل بِ‪ٍ 3 3‬ر‪ ،‬وال َف ‪33‬وز باجلن ِ‬
‫َ َْ َ‬ ‫يم ‪ 3‬ةَ ِمن ُك‪ِّ 3‬‬
‫‪3‬ل إِ ٍمث‪ ،‬والغَنِ َ‪3‬‬
‫ُك‪ِّ 3‬‬
‫موجبات رحمت تو و اسباب آمرزش تو و سالمت از هر گناه و بهره‌مندی فراوان از‬
‫‪2‬‬
‫هر کار نیک و رسیدن به بهشت و نجات از دوزخ را از تو مسألت می‌کنم»‪.‬‬

‫الغيب‬
‫بظهراست‪.‬‬ ‫استال‪:‬دُّعاء‬
‫حدیثی حسن‬ ‫فضل‬‫باب گفته‬ ‫‪-251‬‬
‫کرده و‬ ‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3516‬روایت‬ ‫‪1‬‬

‫انسانصحیح بنا بر شرط مسلم است‪.‬‬


‫غیابحدیثی‬
‫دراست ‪:‬‬
‫دعاگفته‬ ‫فضیلت‬
‫کرده و‬ ‫‪ -‬ابوعبدهللا حاکم [(‪])1/525‬باب‬
‫روایت‬ ‫‪2‬‬
‫‪175‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪       ‬‬
‫‪(      ‬الحشر ‪/‬‬
‫‪)10‬‬
‫«کســــانی که بعد از مهــــاجرین و انصــــار (به دنیــــا) می‌آینــــد‪ ،‬می‌گوینــــد‪:‬‬
‫پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفته‌انــد‪،‬‬
‫بیامرز»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(     ‬محمد‬
‫‪)19 /‬‬
‫«(ای پیامبرص!) برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه»‪.‬‬
‫و قال تعالی اخباراً عن ابراهیم‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪  ‬‬
‫(ابراهیم ‪)41 /‬‬
‫از زبان ابراهیم‪ ‬فرمود‪« :‬پروردگارا! مرا و پدر و مــادر مــرا و مؤمنــان را‬
‫بیامرز و ببخشای‪ ،‬در آن روزی که حساب برپا می‌شود»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1494‬وعن أَيب الدَّرد ِاء ر ِضي اللَّه عْنه أَنَّه ِمسع رس َ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ ُ ََُ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ‬
‫ك‬
‫لك ولَ َ‬ ‫ول‪« :‬ما ِمن عب ٍد مسلِ ٍم يدعو أل ِ‬
‫َخ ِيه بِظَه ِر الغَْي ِ‪3‬‬
‫ب إِالَّ قَ َال امل ُ‬ ‫وسلَّم َي ُق ُ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫مبِثْ ٍل» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .1494‬از ابودرداءـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که او از پیامبرـص شنید که می‌فرمود‪:‬ـ‬


‫«هر بنده‌ی مسلمانی که در غیاب برادرشـ برای او دعای خیر کند‪ ،‬فرشــته‌یـ (موکل‬
‫‪1‬‬
‫دعا) می‌گوید‪:‬ـ برای تو هم مثل آن باشد»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2732‬‬
‫‪176‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ول‪« :‬دعوةُ ِ‬ ‫ِ‬


‫املرء‬ ‫وسلَّم كا َن ي ُق ُ َ ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫َن ُ‬ ‫وعْنهُ أ َّ‬
‫‪َ  -1495‬‬
‫َخ ِيه‬
‫وكل كلَّما دعا أل ِ‬ ‫ب ُم ْستَ َجابةٌ‪ِ ،‬عْند رأْ ِس ِه ملَ ٌ‬ ‫املسلِ ِم أل ِ‬
‫َخيه بِظَ ْه ِر الغَْي ِ‬
‫ك ُم َّ ٌ َ‬ ‫ُْ‬
‫ك مبِثْ ٍل» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ني‪ ،‬ولَ َ‬ ‫ك امل َّ ِ ِ‬
‫وك ُل بِه‪ :‬آم َ‬ ‫خب ٍري قَال امللَ ُ‬
‫َ ُ‬
‫‪ .1495‬از ابودرداءـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬دعای شخص‬
‫مسلمان برای برادرشـ (دینی و نسبی) در غیاب او مستجاب است و بر بــاالی سر او‬
‫فرشته‌ای مأمورـ است که هرگاه برای دوستش دعای خیر کند‪ ،‬فرشته می‌گویــد‪ :‬آمین‬
‫‪1‬‬
‫و برای تو نیز هم‌چنین باد!»‪.‬‬

‫‪ -252‬باب في مسائل من الدعاء‬


‫باب در بیان مسایلی از دعا‬

‫‪ -1496‬عن أُسامةَ ب ِن زي ٍد ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫رس ُ‬
‫قال ُ‬ ‫رض َي اللَّه عْن ُهما َ‬
‫قال‪َ :‬‬ ‫ْ َ ْ ْ‬
‫جزاك اللَّه خَرْي اً‪َ ،‬ف َقد أ َْبلَ َغ يف‬ ‫وف‪ِ ِ ِ ِ َ ،‬‬ ‫علَي ِه وسلَّم‪« :‬من ِ ِ‬
‫فقال ل َفاعله‪َ :‬‬ ‫مع ُر ٌ‬
‫صن َع إَلَْيه ْ‬
‫َْ ُ‬ ‫َْ َ‬
‫الثَّنَ ِاء»‪.‬‬

‫يح‪.‬‬
‫صح ٌ‬‫ٌ َ‬ ‫ال‪َ :‬ح ِد ٌ‬
‫يث حسن ِ‬ ‫‪ ‬رواه الرتمذي وقَ َ‬
‫‪ .1496‬از اسامه بن زید ـ ‪ ‬ـ روایت شده است پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬کسی که از‬
‫جــانب کسی دیگر کــار نیکی بــرایش انجــام شــود و او به انجــام دهنــده‌ی آن بگویــد‪:‬‬
‫جزاک هللا خیرا‪ :‬خداوند جزای خیرت عطا کند‪ ،‬ســپاس و تشــکر خــود را به بهــترین‬
‫‪2‬‬
‫وجهی ادا کرده است»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2733‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2036‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫‪177‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1497‬وعن جاب ٍر ر ِضي اللَّه عْنه قال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ َ َ‬
‫َوالد ُكم‪ ،‬وال تَ ْدعُوا على أ َْم َوالِ ُكم‪3،‬‬
‫«ال تَدعوا على أَْن ُف ِس ُكم‪ ،‬وال ت ْدعوا على أ ِ‬
‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬
‫جيب لَ ُكم» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ال تُواف ُقوا‪ 3‬م َن اللَّه ساعة يُسأ َُل ف َيها َعطاءً‪ ،‬فيَ ْستَ َ‬
‫‪ .1497‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬به ضــررـ خــود و‬
‫اوالد و اموالتان دعا نکنید‪ ،‬مبادا آن دعا با ساعتی همراه شــودکه ســاعت اجــابت دعا‬
‫‪1‬‬
‫از طرفـ خداست و دعای بد شما هم در آن ساعت قبول شود»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫َن ر َ ِ‬


‫سول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1498‬وعن أَيب ُهريرةَ رضي اللَّه عنهُ أ َّ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ُّعاءَ» رواه مسلم‪.‬‬ ‫العْب ُد من ربِّه َو ُه َو َساج ٌد‪ ،‬فَأَ ْكث ُروا الد َ‬ ‫قَ َال‪« :‬أَْقَر ُ‬
‫ب ما يَ ُكو ُ‪3‬ن َ‬
‫‪ .1498‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودن‪« :‬نزدیک‌تــرین‬
‫موقعی که بنده به خدایش نزدیک باشد‪ ،‬موقع سجده است‪ ،‬پس (در سجده) بسیار دعا‬
‫‪2‬‬
‫بخوانید»‪.‬‬

‫َح ِد ُكم ما‬


‫اب أل َ‬ ‫وسلَّم قَ َال‪ :‬يُ ْس َ‬
‫تج ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َن َر ُسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1499‬و َعْنهُ أ َّ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫جب يل»‪ٌ .‬‬ ‫يستَ ْ‬ ‫عوت َريِّب ‪ ،‬فَلم ْ‬
‫ول قَد َد ُ‬ ‫جل‪ :‬ي ُق ُ‬ ‫مَل ْيع ْ‬
‫اب لِ َلعْب‪3ِ 3‬د َما مَل ي‪33‬دعُ ب‪ِ3‬إ ٍمث‪ ،‬أ َْو قَ ِطيع‪3ِ 3‬ة َر ِح ٍم‪،‬‬ ‫ٍ ِ‬
‫‪ ‬ويف ِر َوايَة ملُ ْسل ٍم‪« :‬ال َيز ُال يُ ْس‪3‬تَ َج ُ‬
‫ت‪،‬‬‫دع‪3ْ 3‬و ُ‬
‫‪3‬ول‪ :‬قَ‪ْ 3‬د َ‬ ‫«ي ُق‪ُ 3‬‬
‫‪3‬ال‪َ :‬‬ ‫ال ؟ قَ‪َ 3‬‬ ‫ما مَلْ يَ ْس‪ْ 3‬تع ِج ْل» قِي‪3َ 3‬ل‪ :‬يا ر ُس‪َ 3‬‬
‫ول اللَّ ِه َما اال ْس‪3‬تِ ْع َج ُ‬
‫ُّعاءَ»‪.‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫يب يل‪َ ،‬فيَ ْستَ ْحس ُر عْند ذلك‪ ،‬ويَ َدعُ الد َ‬ ‫ت َفلَم أ ََر يَ ْستَج ُ‬‫َوقَ ْد َد َع ْو ُ‬
‫‪ .1499‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬دعــای هر‬
‫کدام از شما قبول می‌شود‪ ،‬مادامی که عجله نکند؛ بگوید‪ :‬به درگـاه خـدا دعا کـردم و‬
‫‪3‬‬
‫از من قبول نشد»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])920‬‬
‫ً‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])482‬این حدیث قبال هم به شماره‌ی ‪ ،1428‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6340‬م (‪.]2735‬‬
‫‪178‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫در روایتیـ دیگر از مسلم آمده است‪« :‬همیشه از بنده دعا قبول می‌شودـ مادامی که‬
‫مضمون دعای او گناه یا قطع رحم نباشد و عجله نکنــد»‪ ،‬گفته شــد‪ :‬ای رســول خــدا!‬
‫عجله چیست؟ فرمودند‪« :‬عجله آن است که بگوید‪ :‬دعا کردم و دعا کردم و ندیــدم که‬
‫خداوند دعــای من را قبــول کنــد‪ ،‬بعد می‌بُــردـ و ناامید می‌شــود و دعا کــردن را تــرک‬
‫می‌کند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1500‬وعن أَيب أُمامةَ رضي اللَّه عْنه قَ َال‪ :‬قِ ِ ِ ِ‬
‫يل لَر ُسول اللَّه َ‬ ‫َ‬ ‫َُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََْ‬
‫ات املكْتُ ِ‬ ‫الصلَو ِ‬ ‫ف اللَّي ِل ِ‬
‫اآلخ ِ‬ ‫َي الدُّع ِ‬
‫وبات»‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬
‫َ‬ ‫ب‬
‫ُ‬ ‫د‬
‫ُ‬ ‫و‬
‫َ‬ ‫‪،‬‬ ‫ر‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫«جو‬
‫ْ‬ ‫‪:‬‬ ‫ال‬
‫َ‬ ‫ق‬
‫َ‬ ‫؟‬‫ع‬‫ُ‬ ‫مْس‬‫َ‬‫أ‬ ‫اء‬ ‫وسلَّم‪ :‬أ ُّ َ‬
‫َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬‫ٌ‬ ‫وقال‪:‬‬‫رواه الرتمذي َ‬
‫‪ .1500‬از ابوامامه ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬به پیــامبرص گفته شــد‪( :‬ای‬
‫رسول خدا!) چه دعایی بهتر مـورد قبـول واقع می‌شـود؟ـ فرمودنــد‪(« :‬دعـای) نیمه‌ی‬
‫‪1‬‬
‫آخر شب و (دعای) پس از نمازهای فرض»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫َن رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫‪ -1501‬وعن عباد َة ب ِن َّ ِ ِ ِ‬
‫الصامت رضي اللَّه عْنهُ أ َّ ُ‬ ‫َ َ ْ َُ َ ْ‬
‫ٍ‬ ‫ال‪« :‬ما على األَر ِ ِ‬
‫اها‪ ،‬أ َْو‬ ‫ض ُم ْسل ٌم يَ ْدعُو اللَّه تَعاىل بِ َد ْع َوة إِالَّ آتَاهُ اللَّه إِيَّ َ‬ ‫ْ‬ ‫وسلَّم قَ َ َ َ‬ ‫َ‬
‫ال َر ُج ٌل ِم َن‬ ‫رح ٍم» َف َق َ‬ ‫السوء ِم ْثلَها‪ .‬ما مَل ي ْدع بِإمْث ‪ ،‬أَو قَ ِطيع ِة ِ‬ ‫ِ‬ ‫صَرف عْنهُ ِم َن ُّ‬
‫ْ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ال َق ْوِم‪ :‬إِذاً نُكْثُِر‪ .‬قَ َال‪« :‬اللَّه أَ ْكَث ُر»‪.‬‬

‫واية أَيب س‪33‬عيِ ٍد‬


‫يث حسن ص ِحيح‪ :‬ورواه احلاكِم ِمن ِر ِ‬
‫ُ ْ‬
‫ِ‬
‫رواه الرتمذي وقال َحد ٌ َ ٌ َ ٌ َ َ ُ‬
‫َج ِر ِم ْثلَها»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫َو َزاد فيه‪« :‬أ َْو يَدَّخر لهُ م َن األ ْ‬
‫‪ .1501‬از عباده بن صامت ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هر‬
‫مسلمانی در زمین به درگاه خدا دعایی بکند‪ ،‬قطعا ً خداوند خواسته‌ی او را عطا یا به‬
‫انــدازه‌ی آن‪ ،‬بــدی را از او دور می‌کنــد‪ ،‬به شــرطی که در دعــا‪ ،‬گنــاه یا قطع رحمی‬
‫نباشــد»‪ ،‬مــردی از آن گــروه گفت‪ :‬بنــابراین ما از این پس بیشــتر دعا خــواهیم کــرد‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3494‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪179‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫پیــامبرـص فرمودنــد‪(« :‬قبــول و رحم) خداوند بیشــتر اســت»؛ حــاکم نــیز آن را از‬
‫ابوسعید‪ ‬روایت کرده و اضافه کرده اســت‪« :‬یا خداوندـ پاداشی مانند آن را بــرای او‬
‫‪1‬‬
‫ذخیره می‌کند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫رس َ‬‫َن ُ‬‫اس رضي اللَّه عْن ُهما أ َّ‬ ‫وع ِن ابْ ِن َعبَّ ٍ‬
‫‪َ  -1502‬‬
‫يم‪ ،‬ال إِله إِالَّ اللَّه َر ُّ‬
‫ب‬ ‫العظيم احللِ‬
‫ول ِعْند الكر ِب‪« :‬ال إِلَه إِالَّ اللَّه ِ‬ ‫َكان ي ُق ُ‬
‫ُ ُ‬ ‫ْ‬
‫ب السم ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫ب ِ‬
‫العرش‬ ‫ور ُّ‬‫ورب األ َْرض‪َ ،‬‬ ‫وات‪ُّ ،‬‬ ‫الع ْر ِش العظي ِم‪ ،‬ال إلَهَ إالَّ اللَّه َر ُّ َ‬
‫َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫الكرمي» ٌ‬ ‫ِ‬

‫‪ .1502‬از ابن عبــاس ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرص موقع غم و غصــه‪،‬‬


‫ب الع‪33 3 3 3‬ر ِش ِ‬
‫العظي ِم‪ ،‬ال‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫می‌فرمـــود‪« :‬ال إلَه إالَّ اللَّه العظيم احلليم‪ ،‬ال إله إالَّ اللَّه َر ُّ َ ْ‬
‫ُ ُ‬
‫‪3‬رش الك ‪ِ 3‬‬ ‫ب الس ‪33‬م ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫‪3‬رمي‪ :‬هیچ خدایی جز‬ ‫ب الع ‪ِ 3‬‬
‫ور ُّ‬
‫ورب األ َْرض‪َ ،‬‬
‫وات‪ُّ ،‬‬ ‫إلَ ‪33‬هَ إالَّ اللَّه َر ُّ َ‬
‫خدای یکتا نیست که بسیارـ با عظمت و صاحب حلم است‪ ،‬هیچ خدایی جز خدای یکتا‬
‫نیست که پروردگــــارـ عــــرش عظیم اســــت‪ ،‬هیچ خــــدایی جز خــــدای یکتا نیست و‬
‫‪2‬‬
‫پروردگار آسمان‌ها و پروردگارـ زمین و پروردگار عرش کریم است»‪.‬‬

‫‪ -253‬باب كرامات األولياء وفضلهم‬


‫باب کرامات اولیا و فضیلت آنها‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫(یونس ‪)64-62 /‬‬ ‫‪‬‬
‫«هان! بی‌گمان دوســتان خداونــد‪ ،‬ترسی بر آنــان نیست و غمگین نمی‌گردنــد؛‬
‫آن کســانی که ایمــان آورده‌اند و تقــوا پیشه کرده‌انــد؛ بــرای آنــان در دنیا و در‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])3602‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6345‬م (‪.])2730‬‬
‫‪180‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫آخرت بشــارت اســت‪ ،‬ســخنان خــدا تخلف‌ناپــذیر اســت‪ ،‬این همــان کامیــابی و‬
‫رستگاری بزرگ است»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫(مریم ‪)26-25 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫و خطــاب به مــریم‪ ‬هنگــام وضع حمل می‌فرمایــد‪« :‬تنه‌ی خرما را به طــرف‬
‫خــود بجنبــان‪ ،‬تا خرمــای نــورس دســتچینی بر تو فــرو بــارد؛ پس بخــور و‬
‫بیاشام»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪(          ‬آل عمران‬
‫‪)37 /‬‬
‫«هرگــاه که زکریا داخل عبادتگــاه او (مــریم) می‌شــد‪ ،‬غــذایی را در پیش او‬
‫می‌یــافت؛ به او گفت‪ :‬ای مــریم! این از کجا بــرای تو می‌آیــد؟! گفت‪ :‬این از‬
‫سوی خــدا می‌آیــد‪ ،‬خداوند به هر کس که بخواهــد‪ ،‬بی‌حســاب و شــمار روزی‬
‫می‌دهد»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫(کهف ‪)17-16 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«و چــون از این قــوم و از چیزهــایی که به جز خــدا می‌پرســتند‪ ،‬کنــاره‌گیری‬
‫کردید پس به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگســتراند‬
‫و وسایل رفـاه و رهـایی شــما را از این کــار که در پیش داریــد‪ ،‬مهیا و آســان‬
‫سـازد‪ .‬خورشـید را می‌دیـدی که به هنگـام طلـوع‪ ،‬به طـرف راست غارشـان‬
‫می‌گرایید و به هنگام غروب‪ ،‬آنان را به سوی طرف چپشان ترک می‌کرد»‪.‬‬

‫ِّيق رضي اللَّه عْن ُهما َّ‬


‫أن‬ ‫وعن أيب حُمَ َّم ٍد َعْب ِد الرَّمْح ن ب ِن أيب بكر ِّ‬
‫الصد ِ‬ ‫‪ْ  -1503‬‬
‫«من‬ ‫وسلَّم قَ َال َّ‬ ‫ِ‬ ‫الصف َِّة كانُوا أُنَاساً ُف َقَراءَ َّ‬
‫مر ًة ْ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫وأن النيب َ‬ ‫أصحاب ُّ‬ ‫ْ‬
‫ب‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ني‪َ ،‬ف ْلي ْذ َه ِ‬ ‫عام اثنَ ِ‬ ‫ِ‬
‫طعام ْأر َب َعة‪َ ،‬ف ْليَ ْذ َه ْ‬
‫وم ْن َكا َن عْندهُ ُ‬‫ب بثَالث‪َ ،‬‬ ‫ْ‬ ‫كا َن عْن َدهُ طَ ُ‬
‫‪181‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وأن أبَا بَ ْك ٍر رضي اللَّه َعْنهُ جاءَ بثَالثٍَة‪َ 3،‬وانْطَلَ َق‬ ‫س وبِ َس ِاد ٍس» ْأو َكما قَ َال‪َّ ،‬‬ ‫خبَ ِام ٍ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬
‫أن أبَا بَ ْك ٍر َت َعشَّى عْند النيب َ‬ ‫شر ٍة‪َ ،‬و َّ‬ ‫صلّى اهلل َعلَْي ِه َّ ِ‬
‫وسلم ب َع َ‬ ‫َ‬ ‫النيب َ ُ‬
‫ضى من اللَّ ِيل َما‬ ‫ِ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬مُّثَّ لَبِ َ‬
‫ث َحىَّت صلَّى الع َشاءَ‪ ،‬مُثَّ َر َج َع‪ ،‬فَ َجاءَ َب ْع َد ما َم َ‬ ‫َ‬
‫ت‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫شاء اللَّه‪ .‬قَالَت امرأَتُه‪ :‬ما حبسك عن ْ ِ‬
‫هم ؟ قَالَ ْ‬ ‫ال‪َ :‬أو ما َعشَّيت ْ‬ ‫ك ؟ قَ َ‬ ‫أضياف َ‬ ‫َ َ َْ‬ ‫ْ َْ ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫ال‪ :‬يَا غُْنَث ُر‪،‬‬ ‫ت‪َ ،‬ف َق َ‬ ‫ت أنَا‪ ،‬فَاختبأْ ُ‬ ‫ضوا َعلَْي ِهم قَال‪ :‬فَ َذ َهْب ُ‬ ‫عر ُ‬‫أبوا َحىَّت جَت يءَ َوق ْد َ‬ ‫ْ‬
‫عمهُ أبَداًِ‪ ،‬قال‪ :‬واميُ اللَّ ِه ما ُكنَّا‬ ‫ِ‬
‫ال‪ُ :‬كلُوا ال َهنيئاً‪ 3،‬واللَّه ال أَطْ ُ‬ ‫ب َوقَ َ‬ ‫َّع َو َس َّ‬‫فجد َ‬
‫أكثَر مِم َّا‬
‫ت َ‬ ‫ِ‬
‫َس َفل َها أ ْكَث ُر مْن َها حىَّت َشبِعُوا‪َ ،‬‬
‫وص َار ْ‬
‫مة إالَّ ربا ِمن أ ِ‬
‫ْ ْ‬
‫نَأْخ ُذ من لُْق ٍ‬
‫ْ‬
‫اس َما َهذا ؟‬ ‫ت بين فَِر ٍ‬ ‫ُخ َ‬
‫ِِ‬
‫ذلك‪َ ،‬فنَظََر إلَْي َها أبُو ب ْك ٍر َف َقال ْ‬
‫المَرأَته‪ :‬يَا أ ْ‬ ‫ت َقْب َل َ‬ ‫َكانَ ْ‬
‫ات‪ ،‬فَأَ َكل ِمْن َها أبُو‬ ‫مر ٍ‬ ‫لك بِثَ ِ‬
‫الث َّ‬ ‫َكث ُر ِمْن َها َقْب َل َذ َ‬
‫ت‪ :‬ال َو ُقّر ِة َعيين هلي اآل َن أ َ‬ ‫قَالَ ْ‬
‫ان‪ ،‬يَعين مَي ينَهُ‪ ،‬مُثَّ أَ َك َل ِم َنها لقمةً‪ ،‬مُثَّ مَحَلَ َها‬ ‫ذلك ِمن الشَّيطَ ِ‬
‫ب ْك ٍر َوقَال‪ :‬إمَّنَا َكا َن َ َ‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫عه ٌد‪،‬‬ ‫وبنْي َ قَوم ْ‬ ‫َصبَ َحت عْن َدهُ‪ .‬وكا َن َبْيننَا َ‬ ‫وسلَّم فَأ ْ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫إىل النيب َ‬
‫ِ‬
‫أعلَم‬‫اس‪ ،‬اللَّه ْ‬ ‫عشَر َر ُجالً‪َ ،‬م َع ُك ِّل َر ُج ٍل مْن ُهم أُنَ ٌ‬ ‫األج ُل‪َ ،‬فَت َفَّرقنَا اثين َ‬ ‫ضى َ‬ ‫فَ َم َ‬
‫َك ْم َم َع ُك ِّل َر ُج ٍل فَأَ َكلُوا ِمْن َها أَمْج َعُو َن‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬
‫عمه‪ ،‬فَ َحلَ َفت املرأَةُ ال تَطْع َمه‪ ،‬فَ َحلَ َ‬
‫ف‬ ‫ف أبُو بَ ْك ٍر ال يَطْ ُ‬ ‫‪         ‬ويف روايَة‪ :‬فَ َحلَ َ‬
‫ال أبُو بَ ْك ٍر‪:‬‬ ‫طعمه‪َ ،‬ف َق َ‬ ‫يطع ُموه َحىَّت يَ َ‬
‫طع َمه‪ْ ،‬أو َ‬ ‫اف أن ال يَ َ‬ ‫َضيَ ُ‬ ‫يف أ ِو األ ْ‬ ‫الض ُ‬
‫ِّ‬
‫ان‪ ،‬فَ َدعا بالطَّ ِ‬
‫عام فَأَ َك َل َوأَ َكلُوا‪ ،‬فَ َج َعلُوا ال َي ْر َفعُو َن لُْق َمةً إالَّ‬ ‫ِ‬
‫هذ ِه ِمن الشَّيطَ ِ‬
‫َ ْ‬
‫ت‪َ :‬و ُقَّر ِة‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ربت ِمن أ ِ‬
‫ت بَين فَراس‪ ،‬ما َهذا ؟ فَقالَ ْ‬ ‫ُخ َ‬ ‫َس َفل َها أَ ْكَثَر مْن َها‪َ ،‬ف َقال‪ :‬يَا أ ْ‬ ‫َْ ْ ْ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ث هبَا إىل النيب َ‬ ‫َعْيين إهنَا اآل َن ألَ ْكَث ُر مْن َها َقْب َل أ ْن نَأْ ُك َل‪ ،‬فَأَ َكلُوا‪َ ،‬‬
‫وب َع َ‬
‫وسلَّم ف َذ َكَر أَنَّه أَ َك َل ِم َنها‪.‬‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫‪182‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ك‪ ،‬فَإيِّن ُمْنطَلِ ٌق إىل‬ ‫َضيافَ َ‬‫كأ ْ‬ ‫ِ ِ‬


‫إن أبَا بَ ْك ٍر قَ َال ل َعْبد الرَّمْح َ ِن‪ُ :‬دونَ َ‬ ‫‪    ‬ويف ٍ‬
‫رواية‪َّ :‬‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫عب ُد‬
‫راهم َقْب َل أ ْن أجيءَ‪ ،‬فَانْطَلَ َق ْ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فَا ْفُر ْغ م ْن ق ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫ب َمن ِزلَنَا ؟ قال‪ :‬اطعموا‪3،‬‬ ‫الرمحَن‪ ،‬فَأَتَاهم مبَا ِعْندهُ‪َ .‬ف َقال‪ :‬اطْ َع ُموا‪ ،‬ف َقالُوا‪ :‬أيْ َن َر ُّ‬ ‫َّ‬
‫رب َمْن ِزلَنا‪ ،‬قَال‪ :‬ا ْقَبلُوا َعنَّا قَِرا ُكم‪ ،‬فإنَّه إ ْن‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫قَالُوا‪َ :‬ما حَنْ ُن بآكلني حىَت جَي ىيء ُ‬
‫ِ‬
‫ت‬‫ت أنَّه جَيِ د َعلَ َّي‪َ ،‬فلَ َّما جاءَ َتنَ َّحْي ُ‬ ‫َجاءَ ومَلْ تَطْ َع ُموا لَنَل َقنَي َّ مْنهُ‪ ،‬فَأ ََب ْوا‪َ ،‬ف َعَرفْ ُ‬
‫ت مث قال‪ :‬يا عبد‬ ‫الرمحَ ِن فَ َس َك ُّ‬
‫فقال يَا َعْب َد َّ‬
‫َخرَب وهُ‪َ ،‬‬ ‫قال‪ :‬ماصنعتم ؟ فأ ْ‬ ‫َعْنهُ‪ ،‬فَ َ‬
‫سم ُع صويت ملا‬ ‫ت تَ َ‬ ‫ك إن ُكْن َ‬ ‫ت َعلَْي َ‬ ‫ال‪ :‬يا غُ َنث ُر أَقْ َس ْم ُ‬ ‫الرمحن‪ .‬فسكت‪َ ،‬ف َق َ‬
‫ال‪ :‬إمَّنَا‬‫دق‪ ،‬أتَانَا بِِه‪َ .‬ف َق َ‬‫ص َ‬ ‫ِجْئت‪ ،‬فَخرجت‪َ ،‬ف ُق ْلت‪ :‬سل أ ِ‬
‫ك‪َ ،‬ف َقالُوا‪َ :‬‬ ‫َضيَاف َ‬
‫ُ ْ ْ‬ ‫َ ََ ُ‬
‫ِ‬
‫طع ُمه َحىَّت تَطعمه‪،‬‬ ‫اآلخرون‪َ :‬واللَّه ال نَ َ‬ ‫قال َ‬ ‫َطع ُمه اللَّْيلَةَ‪ ،‬فَ َ‬
‫ا ْنتَظَْرمُت وين َواللَّه ال أ َ‬
‫ِ‬ ‫ال‪ :‬ويلَ ُكم مالَ ُكم ال َت ْقبلُو َن عنَّا قِرا ُكم ؟ ه ِ‬
‫ك‪ ،‬فَجاءَ بِه‪َ ،‬ف َو َ‬
‫ض َع‬ ‫ات طَ َع َام َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َف َق َ َ ْ َ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ال‪ :‬بِ ْس ِم اللَّه‪ ،‬األوىل م َن الشَّيطَان فَأَ َك َل َوأَ َكلُوا‪ٌ .‬‬ ‫يَ َده‪َ ،‬ف َق َ‬

‫يب‬ ‫ٍ ٍ‬ ‫ٍ ٍِ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬


‫قوله‪« :‬غُْنثَر» بغني معجمة مضمومة‪ ،‬مث نون ساكنة‪ ،‬مُثَّ ثاء مثلثة وهو‪ :‬الغَ ُّ‬
‫ٍ‬
‫اجلَاه ُل‪ ،‬وقوله‪« :‬فجدَّع» أي َشتَمه َواجلَ ْدع‪ :‬ال َقطع‪ .‬قوله‪ِ « :‬جي ُد َّ‬
‫علي» هو‬
‫ب‪.‬‬‫ضُ‬ ‫بكسر اجلي ِم‪ْ ،‬‬
‫أي‪َ :‬ي ْغ َ‬
‫‪ .1503‬از «ابومحمدـ عبدالرحمن بن ابوبکرـ صــدیق»ـ ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که‬
‫گفت‪« :‬اصحاب صفه» مردمانیـ فقیر بودند و پیامبرص یک بار فرمودنــد‪« :‬هــرکس‬
‫که طعام دو نفر را دارد‪ ،‬سومی را با خــود بـبرد و کسی که نــزد او طعــام چهـار نفر‬
‫هســت‪ ،‬پنجمی و ششــمی را با خــود بــبرد»‪ ،‬یا هما‌ن‌گونه که پیــامبرص فرمودنــد‪:‬‬
‫ابــوبکرـ‪ ‬سه نفر و پیــامبرـص نــیز ده نفر را با خــود بردندـ و خــود ابــوبکرـ‪ ‬نــزد‬
‫پیامبرص شام خوردـ و توقفـ نمود تا نمــاز عشا را (با پیــامبرص) خوانــد‪ ،‬ســپس بعد‬
‫از گذشت آن مقدار از شب که خدا خواست‪ ،‬به خانه بازگشــت؛ همســرش به او گفت‪:‬‬
‫چه چیز تو را از زود آمدن به نزد مهمان‌هایت منع کــرد؟ ابــوبکرـ‪ ‬گفت‪ :‬آیا به آنــان‬
‫‪183‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫شــام نــدادی‪ ،‬زن گفت‪ :‬شــام را برایشــان عرضه کردندـ ولی آنها خــودداریـ کردند و‬
‫نخوردندـ تا تو بیایی‪ .‬عبدالرحمن می‌گوید‪:‬ـ (وقتی پدرم آمد) من رفتم و خود را پنهــان‬
‫کردم‪( ،‬از این که به مهمانان غــذا داده نشــده بــود‪ ،‬عصــبانی شــد) و به من بد گفت و‬
‫سرزنشمـ کرد و آن‌گــاه گفت‪ :‬ای نــادان! و ســپس به مهمان‌ها گفت‪ :‬بخوریدـ که گــوارا‬
‫نباشــد! به خــدا ســوگند‪ ،‬من هرگز آن را نمی‌خـــورم‪،‬ـ عبــدالرحمن می‌گویــد‪:‬ـ (ما و‬
‫مهمان‌ها شروعـ به خوردن غذا کــردیم و) به خــدا ســوگند‪ ،‬لقمه‌ای برنمی‌داشــتیمـ مگر‬
‫این‌که کاسه از ته بیش از قبل پر می‌شد تا این‌که همه ســیر شــدند و طعــام (نه تنها کم‬
‫نشد‪ ،‬بلکه) بیشتر از آن‌چه بود‪ ،‬شد و ابوبکرـ‪ ‬به آن نگــاه کــرد و به همســرش گفت‪:‬‬
‫ای خواهر بنی فراس! این چیست؟ گفت‪ :‬به نــور چشم ( = به جــان) خــودمـ نمی‌دانم!‬
‫این غذا سه برابر از اول بیشتر اســت! ســپس ابــوبکر‪ ‬گفت‪ :‬این ســوگند خــوردن (و‬
‫عصبانی شدن) من‪ ،‬از شــیطان بــود و خــود یک لقمه از غــذا را خــوردـ و آن را نــزد‬
‫پیــامبرص بــرد و غــذا تا صــبح در حضــورـ ایشــان ماند و میــان ما و قــومی پیمــان و‬
‫عهــدی بــود و مــدت آن به سر رســید (و آنــان آمدند و ما و آنهــا‪ ،‬با هم) دوازده مــرد‬
‫بودیم و از هم جدا شدیم و با هر مرد عده‌ای دیگر بودندـ و خدا بهتر می‌داند که با هر‬
‫مرد چند نفر همراه بودند و همه‌ی آن دوازده گروه‪ ،‬از آن غذا خوردند‪.‬ـ‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪ :‬ابوبکر‪ ‬سوگندـ خورد که از آن غذا نخورد و زن نیز‬
‫چنین قسمی یاد کرد و مهمان ـ یا مهمان‌ها ـ نــیز ســوگند خوردند که نخورند تا وقــتی‬
‫که خــود ابــوبکرـ‪ ‬نخــورد‪ ،‬ابــوبکر‪ ‬گفت‪ :‬این ســوگندهاـ از شــیطان است و طعــام را‬
‫خواست و خــورد و ایشــان نــیز خوردند و چنــان شد که لقمه‌ای بلند نمی‌کردندـ مگر‬
‫این‌که از پایین (ظرف در جــای) آن لقمه‌ای دیگر بیشــتر از آن بــاال می‌آمد (و بیشــتر‬
‫از قبل می‌شد)‪ ،‬ابوبکرـ‪ ‬به همسرش گفت‪ :‬ای خواهر بنی فراس! این چیســت؟ گفت‪:‬‬
‫به نــور چشم خــودم‪ ،‬این غــذا اکنــون بیشــترـ از قبل و وقــتی است که از آن نخــورده‬
‫بودیم‪ ،‬بعد خوردند و ابــوبکر‪ ‬آن را پیش پیــامبرص بــرد و (عبــدالرحمن) می‌گویــد‪:‬ـ‬
‫پیامبرص نیز از آن غذا تناول نمود‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده اســت‪ :‬ابــوبکر‪ ‬به عبــدالرحمن گفت‪ :‬مــواظب مهمان‌هــایت‬
‫باش! که من به حضور پیــامبرص می‌روم‪ ،‬پیش از برگشــتن من‪ ،‬پــذیراییـ از ایشــان‬
‫را تمام کن! عبــدالرحمن رفت و آن‌چه داشــتند‪ ،‬نــزد مهمان‌ها آورد و گفت‪ :‬بخوریــد‪،‬‬
‫گفتنـــد‪ :‬ما نمی‌خـــوریم‪ ،‬صـــاحب خـــانه‌ای که ما در آنیم‪ ،‬کجاســـت؟ گفت‪ :‬بفرمایید‬
‫بخورید‪ ،‬گفتند‪ :‬نمی‌خــوریم تا صــاحبخانه بیایــد‪ ،‬عبــدالرحمن گفت‪ :‬پــذیراییـ را از ما‬
‫بپذیرید که اگر او بیاید و شما هنوز غذا نخورده باشــید‪ ،‬ما را ســرزنش می‌نمایدـ و از‬
‫ما خشــمگین می‌شــود‪ ،‬مهمان‌ها خــودداری کردنــد‪ ،‬چــون من دانســتمـ که پــدرم از من‬
‫خشمگین می‌گــردد‪،‬ـ وقــتی که آمد از او دوریـ گــرفتم و او به خــانواده‌اش فرمــود‪:‬ـ (با‬
‫مهمان‌هــا) چکــار کردیــد؟ او را بــاخبر کردنــد‪ ،‬ابــوبکر‪ ‬گفت‪ :‬ای عبــدالرحمن! من‬
‫‪184‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫سکوت کردم‪ ،‬دوباره ندا کرد‪ :‬عبدالرحمن! من سکوت کردم‪ ،‬پس فرمود‪:‬ـ ای نادان!‬
‫ســــوگندتـ می‌دهم که اگر صــــدایمـ را می‌شــــنوی‪ ،‬بیــــایی! نــــزد او رفتمـ و گفتم‪ :‬از‬
‫مهمان‌هایت سؤال کن‪ ،‬ایشان گفتند‪ :‬راست می‌گوید‪،‬ـ غذا را بــرای ما آورد‪ ،‬ابــوبکر‪‬‬
‫گفت‪ :‬پس فقط منتظرـ من بودید؟ به خدا سوگند‪ ،‬امشب آن را نمی‌خورم‪،‬ـ دیگران نــیز‬
‫گفتند‪ :‬به خدا سوگند‪ ،‬ما هم نمی‌خـوریمـ تا تو از آن نخـوری‪( ،‬ابـوبکر‪ ‬به مهمان‌هـا)‬
‫گفت‪ :‬وای بر شما! چرا غــذای (ســهم) خودتــان را از ما نمی‌پذیریــد؟! (عبــدالرحمن)‬
‫غــذا را بیــاور! عبــدالرحمن آن را آورد‪ ،‬ابــوبکرـ (به ســوی غــذا) دست دراز کــرد و‬
‫فرمود‪:‬ـ بسم هللا! حالت اول (که در عصبانیت سوگندـ یاد کردم)‪ ،‬از شــیطان بــود‪ ،‬بعد‬
‫‪1‬‬
‫خود او تناول فرمود و مهمان‌ها نیز خوردند‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1504‬وعن أيب هريرة رضي اللَّه عْنه قَ َال‪ :‬قال رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬ ‫َُ‬ ‫ْ ُ َ َْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َح ٌد‪،‬‬ ‫ك يف أ َُّميت أ َ‬ ‫وسلَّم‪« :‬لََق ْد َكان فيما َقْبلَ ُك ْم م َن األُم ِم نَ ٌ‬
‫اس حمدَّثو َن‪ ،‬فإن يَ ُ‬ ‫َ‬
‫ابن‬
‫قال ُ‬ ‫رواية عائشةَ‪ ،‬ويف ِروايتِهما َ‬ ‫فإنَّه عمر» رواه البخاري‪ ،‬ورواه مسلم من ِ‬
‫ُ ُ َُ‬
‫ب‪َّ :‬‬
‫«حمدثُو َن» أَي‪ُ :‬م َله ُمون‪.‬‬ ‫و ْه ٍ‬
‫َ‬
‫‪ .1504‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬در بین‬
‫مردمان پیش از شما‪ ،‬مردانیـ وجود داشــتند که (از عــالم غیب) به آنها الهــام و ســخن‬
‫‪2‬‬
‫گفته می‌شد‪ ،‬و اگر یک نفر از این قبیل در امت من باشد‪ ،‬آن یک نفر عمر‪ ‬است»‪.‬‬

‫ال‪َ :‬ش َكا ْأه ُل ال ُكوفَِة َس ْعداً‪،‬‬ ‫وعن َجابِر بن مسَُر َة‪ ،‬رضي اللَّه َعْن ُه َما‪ .‬قَ َ‬ ‫‪ْ  -1505‬‬
‫اب‪ ،‬رضي اللَّه َعْنهُ‪،‬‬ ‫اص‪ ،‬رضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬إىل عُمر ب ِن اخلَطَّ ِ‬ ‫َي ْعيِن ‪ :‬ابْ ِن أيب َوقَّ ٍ‬
‫ََ‬
‫ِ‬ ‫اسَت ْع َم َل َعلَْي ِه ْم َّ‬
‫صلِّي‪ ،‬فَأْ َ‬
‫رس َل‬ ‫عماراً‪ ،‬فَ َش َك ْوا َحىَّت ذ َكُروا أَنَّهُ ال حُيْس ُن يُ َ‬ ‫عزلَه َو ْ‬‫فَ َ‬
‫صلِّي‪َ .‬ف َق َال‪َّ :‬أما‬ ‫ِ‬ ‫إن ِ‬ ‫إلَْي ِه‪َ ،‬ف َق َ‬
‫َّك ال حُتْس ُن تُ َ‬ ‫هؤالء ْيزعُ ُمو َن أن َ‬ ‫حاق‪ُ َّ ،‬‬ ‫إس َ‬ ‫ال‪ :‬ياأَبا ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)602‬م (‪.])2057‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری [(‪ ])3698‬روایت کــرده و مســلم [(‪ ])2398‬از روایت حضــرت عایشــه ـ ل ــ روایت‬
‫کرده و در روایت هر دو آمده است که «ابن وهب» گفت ‪« :‬محدثون» ‪ :‬یعنی کسانی که به آنها‬
‫الهام می‌شود‪.‬‬
‫‪185‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫َخ ِر ُم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫هِب‬ ‫ِ‬


‫وسلَّم ال أ ْ‬‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫صال َة َر ُسول اللَّه َ‬ ‫ُصلِّي ْم َ‬ ‫تأ َ‬ ‫أَنَا واللَّه فَإيِّن ُكْن ُ‬
‫ك‬ ‫ِ‬
‫ُخَرينْي ِ ‪ ،‬قال‪َ :‬ذل َ‬ ‫ف يف األ ْ‬ ‫صال َة العِ َش ِاء فَأ َْر ُك ُد يف األُولََينَي ِ ‪َ ،‬وأ ُِخ ُّ‬
‫ُصلِّي َ‬ ‫َعْن َها أ َ‬
‫ِ‬
‫رجاالً إىَل ال ُكوفَة يَ ْسأ َُل َعْنهُ‬ ‫َرسل َم َعهُ َر ُجالً أ َْو َ‬ ‫حاق‪ ،‬وأ َ‬ ‫إس َ‬ ‫بك يَا أبَا ْ‬ ‫الظَ ُّن َ‬
‫أ َْه َل ال ُكوفَِة‪َ ،‬فلَ ْم يَ َد ْع َم ْس ِجداً إالَّ َسأ ََل َعْنهُ‪َ ،‬ويُْثنُو َن َم ْع ُروفاً‪َ ،‬حىَّت َد َخ َل‬
‫بن َقتَ َاد َة‪ ،‬يُ َكىَّن أبا َس ْع َد َة‪،‬‬
‫ال لَهُ أُسامةُ ُ‬ ‫س‪َ ،‬ف َق َام َر ُج ٌل ِمْن ُه ْم‪ ،‬يُ َق ُ‬‫َم ْس ِجداً لِبَين َعْب ٍ‬
‫السويَِّة‪َ ،‬وال‬ ‫الس ِريِّة وال َي ْق ِس ُم بِ َّ‬
‫يسريُ بِ َّ‬ ‫إن سعداً كا َن ال ِ‬
‫ال‪ :‬أ ََما إ ْذ نَ َش ْدَتنَا فَ َّ َ ْ‬
‫َف َق َ‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫دك هذا‬ ‫عب َ‬‫ألدعُ َو َّن بِثَالث‪ :‬اللَّ ُه َّم إ ْن َكا َن ْ‬‫سع ٌد‪ :‬أ ََما َواللَّ ِه ْ‬ ‫ِِ‬
‫ْيعد ُل يف ال َقضيَّة‪ 3،‬قَ َال ْ‬
‫َطل َف ْقره‪ ،‬وعِّرضه ِ‬
‫للفنَت ِ ‪َ ،‬و َكا َن َب ْع َد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َكاذباً‪ ،‬قَام ِريَآءً‪ ،‬ومُسْ َعةً‪ ،‬فَأَط ْل عُ ُمَرهُ‪َ ،‬وأ ْ َ ُ َ َ ْ ُ‬
‫سع ٍد‪.‬‬‫ابتين َد ْعوةُ ْ‬ ‫ول‪َ :‬شْي ٌخ َكبِريٌ َم ْفتُون‪َ 3،‬‬
‫أص ْ‬ ‫ذلك إذا ُسئِ َل َي ُق ُ‬
‫َ‬
‫ِِ‬
‫بن عُمرْيٍ ال‪3َّ 3‬را ِوي ْ‬
‫عن َ‪3‬ج‪3‬اب ِر ب ِن مَسَُر َة ‪ ‬فَأَنا َرأ َْيتُ‪33‬هُ َب ْع‪3َ 3‬د قَ‪ْ 3‬د َس‪َ 3‬قط‬ ‫‪3‬ال َعْب‪3ُ 3‬د املل‪33‬ك ُ‬
‫قَ‪َ 3‬‬
‫رق فَي ْغ ِ‪3‬م ُ‪3‬ز ُه َّن‪ .‬متف‪3ٌ 3‬ق‬ ‫الك ِ ‪ ،‬وإنَّه لَيَتعَّرض للج‪33‬وا ِري يف الطُّ ِ‬ ‫اجباه على ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫عي ْنيه م َن رَب َ ُ َ َ ُ‬ ‫َح َ ُ َ ْ‬
‫ِ‬
‫عليه‪.‬‬
‫‪ .1505‬از جابر بن ســمره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬اهل کوفه در خــدمت‬
‫حضرت عمر ـ ‪ ‬ـ از سعد بن ابی وقاص ـ ‪ ‬ـ ( ـ که حــاکم ایشــان بــود ــ ) شــکایت‬
‫کردند‪ ،‬حضرت عمر‪ ‬او را عزل و عمــار را به جــای او نصب کــرد و از ســعد ابن‬
‫ابی وقاص‪ ‬شکایت کردندـ تا آن‌جا که گفتند‪ :‬او خوب نماز نمی‌خواند‪ ،‬حضرت عمر‬
‫‪ ‬کسی را نـــزد او فرســـتادـ (او را حاضرـ کردنـــد) به وی گفت‪ :‬ای ابواســـحاق! این‬
‫جمــاعت گمــان می‌کنند که تو خــوب نمــاز نمی‌خــوانی‪ ،‬جــواب داد‪ :‬اما من به خــدا‬
‫ســوگند‪ ،‬با آنها همــان نمــاز پیــامبرص را می‌خوانــدمـ و نقصی در آن وارد نکــرده‌ام‪،‬‬
‫نماز عشا را به جا می‌آوردم و در دو رکعت اول تــأنی می‌کــردمـ و دو رکعت آخر را‬
‫خفیف می‌خواندم‪ ،‬فرمود‪:‬ـ ای ابواسحاق! گمان درباره‌یـ تو همین است و مــردی ـ ـ یا‬
‫مردانی ـ را با او به کوفه فرســتادـ که از اهل کوفه راجع به او ســؤال و تحقیق کنند و‬
‫آن مرد‪ ،‬مسجدی را ترک نکرد مگر آن‌که از وضع سعد (از مــردم آن) پرســید‪ ،‬همه‬
‫او را به نیکی یاد می‌کردند‪ ،‬تا اینکه داخل مسجد متعلق به طایفه‌ی بنی عبس گردید‪،‬‬
‫‪186‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫مردی از آنها که او را اسامه بن قتاده می‌گفتند و کنیه‌اش اباسعده بود‪ ،‬از جــای خــود‬
‫برخاست و گفت‪ :‬و اینک که از ما پرسیدید‪ ،‬ســعد به همــراه لشــکر در جنگ حاضر‬
‫نمی‌شد و غنایم را مســاویـ و عادالنه تقســیم نمی‌کــردـ و در دعــوا و مرافعــات مــردم‪،‬‬
‫عدالت را رعایت نمی‌نمود‪ ،‬سـعد‪ ‬گفت‪ :‬به خـدا سـوگند‪ ،‬سه دعا می‌کنم‪ :‬خـدایا! اگر‬
‫این بنده‌ات دروغگوست و از روی لج و ریا و خودنمایی برخاسته است‪ ،‬عمر او را‬
‫طوالنی کن و فقر و تنگدستی او را زیاد فرماـ و ادامه بــده و به فتنه ها و بالها دچــار‬
‫ســاز! بعد از آن چنــان شد که مــوقعی از حــال آن شــخص می‌پرســیدندـ که خــود را‬
‫معرفی کند‪ ،‬می‌گفت‪ :‬پیری کهنســال و فتنه‌زده‌ام که تــیر دعــای ســعد به من خــورد و‬
‫عبدالملک بن عمیر که از جــابر بن ســمره روایت می‌نمایــد‪ ،‬گفت‪ :‬من او را دیــدم که‬
‫از غایت پیری‪ ،‬ابروهایشـ بر چشمانش فروـ افتاده بــود و بر سر راه‌ کنیزکــان دست‬
‫‪1‬‬
‫درازی می‌کردـ و مزاحم آنها بود و دست‌هایشان را می‌فشرد‪.‬ـ‬

‫ٍ‬
‫عمرو بْ ِن نُ َفْي ِل‪ ،‬رضي اللَّه‬ ‫بن َزيْ ‪ٍِِ3‬د بْ ِن ْ‬ ‫أن سعِ َ‬
‫يد َ‬ ‫الزبرْي َّ‬
‫وعن عُ ْر َو َة بن ُّ‬‫‪ْ  -1506‬‬
‫َخ َذ َشْيئاً ِم ْن‬ ‫ت أنَّهُ أ َ‬‫ت ْأو ٍس إىل َم ْر َوا َن بْ ِن احلَ َكم‪َ ،‬و َّاد َع ْ‬ ‫اصمْتهُ ْأر َوى بِْن ُ‬
‫َعْنهُ َخ َ‬
‫ت ِم ْن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫آخ ُذ م ْن ْأرضها َشْيئاً ْبع َد الذي مس ْع ُ‬
‫ِ‬
‫ت ُ‬
‫أر ِضها‪َ ،‬ف َق َ ِ‬
‫ال َسعي ٌد‪ :‬أنَا ُكْن ُ‬ ‫ْ َ‬
‫ِ‬ ‫ال‪ :‬ماذا ِمسع ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ت م ْن َر ُسول اللَّه َ‬ ‫ْ َ‬ ‫وسلَّم‪،‬؟ قَ َ َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َر ُسول اللَّه َ‬
‫وسلَّم ي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ال‪ :‬مَسِ عت رس َ ِ‬ ‫ِ‬
‫َخ َذ‬
‫«م ْن أ َ‬‫ول‪َ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫وسلَّم ؟ قَ َ ْ ُ َ ُ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫ك َبِّينَةً‬ ‫أسأَلُ َ‬ ‫األر ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ال لَهُ ْمر َوا ٌن‪ :‬ال ْ‬ ‫أرضني» َف َق َ‬
‫َ‬ ‫سب ِع‬
‫ض ظُْلماً‪ ،‬طُِّوقَهُ إىل ْ‬ ‫شرْب اً م َن ْ‬
‫بصرها‪َ ،‬وا ْقُت ْل َها يف ْأر ِض َها‪،‬‬ ‫ت كاذبِةً‪ ،‬فَأ َْع ِم َ‬ ‫ْبعد هذا‪َ ،‬ف َقال سعي ٌد‪ :‬اللَّ ُه َّم إ ْن كانَ ْ‬
‫ِ‬
‫ت يف‬ ‫وبينَما هي متْشي يف ْأر ِض َها إذ َو َق َع ْ‬ ‫ص ُر َها‪ْ ،‬‬ ‫ب بَ َ‬‫ت َحىَّت َذ َه َ‬ ‫قَ َال‪ :‬فَ َما ماتَ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫اتت‪ٌ .‬‬ ‫ُح ْفر ٍة فَ َم ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)755‬م (‪.])453‬‬
‫‪187‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬


‫عن حُم َّمد بن َزيْد بن عبد اللَّه بن عُ َمر مبَْعنَ‪33 3 3 3 3‬اهُ وأَنَّهُ َ‬
‫رآها‬ ‫ويف رواي‪33 3 3 3 3‬ة ملس‪33 3 3 3 3‬ل ٍم ْ‬
‫ت َعلى بِْئ‪ٍ 3‬ر يف ال‪33‬دَّا ِر‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫دع‪3َ 3‬وةُ س‪33‬عيد‪َ ،‬وأَهَّن ا م‪3َّ 3‬ر ْ‬
‫ص‪َ 3‬ابْتين ْ‬
‫‪3‬ول‪ :‬أ َ‬
‫س اجلُ‪3ُ 3‬د َر َت ُق‪ُ 3‬‬‫َع ْمي‪33‬اءَ َت ْلتَم ُ‬
‫ت َقرْب َها‪.‬‬ ‫اليت خاصمْته فِيها‪ ،‬فَوقَ ِ‬
‫عت فيها‪َ ،‬وكانَ ْ‬‫ْ‬ ‫َ ََ ُ َ‬
‫‪ .1506‬از «عــروه بن زبــیر» روایت شــده است که گفت‪ :‬ارویـ دخــتر اوس نــزد‬
‫مروان بن حکم از سعید بن زید بن عمرو بن نفیل ـ ‪ ‬ـ شکایت و ادعا کرد که سعید‪،‬‬
‫قسـمتی زمین ملکی ارویـ را تصـرفـ کـرده اسـت؛ سـعید‪ ‬گفت‪ :‬من؟! آن هم بعد از‬
‫فرمایشیـ که از پیــامبرـص شــنیده‌ام‪ ،‬زمین او (یا کسی دیگــر) را تصــرف و ظالمانه‬
‫اخذ کنم؟! مروان گفت‪ :‬از پیامبرـص چه شنیده‌ای؟ گفت‪ :‬شنیدمـ که ایشــان می‌فرمــود‪:‬‬
‫«هرکس به انــدازه‌ی یک وجب زمین (غــیر)را به ظلم بگــیرد‪ ،‬در هفت زمین طــوقـ‬
‫گــردن او می‌شــود (و او را فــرو می‌برنــد)‪ ،‬مــروان گفت‪ :‬بعد از این گفتــه‪ ،‬از تو‬
‫شاهدی نمی‌خواهم‪ ,‬سعید‪ ‬گفت‪ :‬خدایا! اگر این زن دروغ می‌گویــد‪ ،‬چشم او را نابینا‬
‫‪1‬‬
‫کن و او را در زمین خودش بمیران‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از مسلم‪ ،‬از محمد بن زید بن عبدهللا بن عمر همین معنی نقل شده‬
‫و در آن آمده است که محمد او را در حال کوری دید که دیوارها را با دست می‌جست‬
‫تا راهش را بیابد و می‌گفت‪ :‬دعــای ســعید به من اصــابت کــرد و او بر چــاه آبی در‬
‫خانه‌ای که در آن از سعید شکایت کرده بود‪ ،‬عبور کرد و در آن چاه افتــاد و آن چــاه‪،‬‬
‫قبر او گردید‪.‬‬

‫‪ -1507‬وعن جابِ ِر ب ِن ِ ِ‬
‫ُح ٌد َدعاين‬‫تأُ‬ ‫ضَر ْ‬‫عبد اللَّه رضي اللَّه َعْن ُهما قَال‪ :‬ملَّا َح َ‬ ‫ْ‬ ‫ََْ َ‬
‫صلّى‬ ‫أيب ِمن اللَّْي ِل َف َقال‪ :‬ما أُراين إالَّ م ْقتُوال يف َّأول من ي ْقتَل ِمن ْ ِ‬
‫أصحاب النيب َ‬ ‫َْ ُ ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬
‫صلّى‬ ‫س ِ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫ك َغرْيِ َن ْف ِ ُ‬ ‫وسلَّم‪َ ،‬وإيِّن ال أَْت ُر ُك ْبع ِدي َّ‬
‫أعز َعلَ َّي ِمْن َ‬ ‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َصبَ ْحنَا‪،‬‬
‫ك خَرْي اً‪ :‬فأ ْ‬ ‫َخ َواتِ َ‪3‬‬
‫ص بِأ َ‬‫واسَت ْو ِ‬‫ض‪ْ ،‬‬ ‫وسلَّم‪َّ ،‬‬
‫وإن علَ َّي َديْناً فَاقْ ِ‬ ‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ب نفسي أ ْن أ ْت ُركهُ مع‬ ‫آخَر يف َقرْبِ ه‪ ،‬مُثَّ مَلْ تَط ْ‬
‫ت َمعهُ َ‬ ‫فَ َكا َن َّأول قَت ٍيل‪َ ،‬‬
‫ود َفْن ُ‬
‫ض ْعتُهُ َغرْي أُذُنِِه‪ ،‬فَ َج َعلتُهُ يف‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫استَ ْخَرجته ْبع َد ستَّة أ ْش ُه ٍر‪ ،‬فَإذا ُهو َكَي ْوم َو َ‬ ‫آخَر‪ ،‬فَ ْ‬‫َ‬
‫َقرْبٍ َعلى ٍح َد ٍة‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3198‬م (‪.])1610‬‬
‫‪188‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1507‬از جابر بن عبدهللا ـ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬وقــتی جنگ احد شـد‪،‬‬
‫پــدرم شب مـــرا خواست و گفت‪ :‬خـــود را در میــان نخســـتین مـــردانی از اصــحاب‬
‫پیامبرص که کشــته می‌شــوند‪ ،‬می‌بینمـ و من جز شــخص پیــامبرـص عزیزتر از تو را‬
‫ندارم و کسی را بعد از خود به جا نمی‌گـذارم‪ ،‬قرضیـ بر گــردن من اســت‪ ،‬آن را ادا‬
‫کن و سفارش خیر مرا نسبت به خواهرانت پذیرا بــاش چــون صــبح کــردیم‪ ،‬او اولین‬
‫شهید بود و یکی دیگر را با او در قــبرش دفن کــردم‪ ،‬ســپس دلم راضیـ نشد که او را‬
‫با دیگریـ بگذارم و بعد از گذشت شش ماه او را بــیرون آوردم و او را همانند همــان‬
‫روز که به خاکش سپرده بودم‪ ،‬یافتم‪ ،‬جز گوشــش‪ ،‬بعد او را در قــبر جــداگانه‌ای دفن‬
‫‪1‬‬
‫کردم‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫أن رجلَنْي ِ ِمن ْ ِ‬


‫أصحاب النيب َ‬ ‫ْ‬ ‫س رضي اللَّه َعْنهُ َّ َ ُ‬ ‫‪َ  -1508‬و َع ْن أنَ ٍ‬
‫عه َما ِمثْ ُل‬ ‫ٍ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِِ‬
‫وسلَّم ‪ ‬يف لَْيلَة ُمظْل َمةَ َ‬
‫وم ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫وسلَّم َخَرجا م ْن عْند النيب َ‬ ‫َ‬
‫واح ٍد ِمنهما و ِ‬‫كل ِ‬ ‫ِ‬
‫اح ٌد َحىت أتَى‬ ‫َ‬ ‫صار َم َع ِّ‬
‫افتَرقَا‪َ ،‬‬ ‫ني بنْي َ أيدي ِهما‪َ ،‬فلَ َّما َ‬‫اح ِ‬
‫صبَ َ‬
‫امل ْ‬
‫ْأهلَهُ‪.‬‬

‫أن َّ ِ‬ ‫‪ ‬رواه البخاري ِمن طر ٍق‪ ،‬ويف بع ِ‬


‫بن‬ ‫بن ُحض‪ٍ 3‬ريُ‪ ،‬وعبَّ ُ‬
‫اد ُ‬ ‫الر ُجلَنْي أُس‪3ْ 3‬ي ُد ُ‬ ‫ضها َّ‬ ‫ْ‬ ‫ْ ُ‬
‫بِ ْش ٍر رضي اللَّه َعْن ُهما‪.‬‬
‫‪ .1508‬از انس ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬دو مــرد از اصــحاب پیــامبرـص‬
‫شبی تاریک از حضــورش بــیرون آمدند و همــراه و پیشــاپیش آنهــا‪ ،‬دو نــور مانند دو‬
‫چراغ‪ ،‬موجودـ بود؛وقتیـ از هم جدا شدند‪ ،‬با هر کــدام‪ ،‬یکی از آن دو نــور بــاقی ماند‬
‫‪2‬‬
‫تا به میان خانواده‌اش رسید‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫عث رس ُ ِ‬


‫ول اللِّه َ‬ ‫وعن أيب ُهَريْرةَ‪ ،‬رضي اللَّه َعْنهُ‪ ،‬قَال‪ :‬بَ َ َ ُ‬‫‪ْ  -1509‬‬
‫األنصاري‪ ،‬رضي‬ ‫ت‬‫اصم بن ثابِ ٍ‬
‫ِ‬ ‫وأمر ْ ِ‬ ‫وسلَّم ع َشر َة ٍ‬
‫َّ‬ ‫عليهم َع َ َ‬ ‫رهط َعْيناً َسريَّةً‪َ َّ ،‬‬
‫َ َ َ ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [ (‪.])1351‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری [(‪ ])465‬از چند طریق روایت کرده است و در بعضی از روایــات آمــده اســت کــه آن‬
‫دو نفر اسید بن حضیر و عباد بن بشر ـ م ـ بوده‌اند‪.‬‬
‫‪189‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫من‬ ‫اللَّه عْنه‪ ،‬فَانطَلَ ُقوا حىَّت إذا كانُوا باهل ْد ِاة‪ ،‬ب عسفا َن َّ ِ‬
‫ومكةَ‪ ،‬ذُكُروا حَل ّيٍ ْ‬ ‫َ نْي َ ُ ْ‬ ‫ُ‬
‫رج ٍل َر ٍام فَا ْقتَ ُّ‬ ‫قال هلم‪ :‬بنُوا حِل يا َن‪َ ،‬فَن َفروا هلم ب َقريب ِ ِِ‬
‫صوا‪3‬‬ ‫من مائة ُ‬ ‫ْ‬ ‫ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫ُه َذيْ ٍل يُ ُ ُ ْ‬
‫هبم ال َق ْو ُم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫آثَارهم‪َ ،‬فلَ َّما أح َّ ِ ِ‬
‫س هب ْم عاص ٌم َؤأصحابُهُ‪ ،‬جلَأوا إىل َم ْوض ٍع‪ ،‬فَأحا َط ُ‬ ‫َ‬ ‫َُْ‬
‫يثاق أ ْن ال نَ ْقتُل ِمْن ُكم أحداً‪،‬‬ ‫الع ْه ُد واملِ َ‬ ‫ِ‬
‫َف َقالُوا انْزلوا‪ ،‬فَأ َْعطُوا بأيْدي ُك ْم ول ُكم َ‬
‫اللهم ْ رِب‬‫مة َكاف ٍر‪َّ .‬‬ ‫ال عاصم بن ثابت‪ :‬أيها القوم‪ ،‬أ ََّما أَنَا فال أَنْ ِز ُل علَى ِذ ِ‬
‫أخ ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َف َق َ‬
‫اصماً‪ ،‬و َنَزل إلَْي ِه ْم ثَالثَةُ‬ ‫ك صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم فَرموهم بِالنَّب ِل َف َقَتلُوا ع ِ‬
‫َ‬ ‫َعنَّا نَبِيَّ َ َ ُ َ ْ َ َ ْ ُ ْ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬
‫آخ ُر‪َ ،‬فلَ َّما‬
‫ور ُج ٌل َ‬ ‫بن الدَّثنة َ‬ ‫وزيْ ُد ُ‬
‫ب‪َ 3،‬‬ ‫َن َف ٍر على العهد وامليثاق‪ 3،‬مْن ُه ْم ُخ ْبي ٌ‬
‫ث‪ :‬هذا َّأو ُل‬ ‫ِ‬ ‫وه ْم هِب ا‪ ،‬قَال َّ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫جل الثَّال ُ‬
‫الر ُ‬ ‫هم‪َ ،‬فربطُ ُ‬ ‫استَ ْم َكنُوا‪ 3‬مْن ُه ْم أطْلَ ُقوا ْأوتَار قسيِّ ْ‬ ‫ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫جروهُ وعاجلوه‪ ،‬فَأيب‬ ‫ريد ال َقْتلى‪ ،‬فَ ُّ‬ ‫ُسو ًة‪ ،‬يُ ُ‬‫إن يل هبؤالء أ ْ‬ ‫كم َّ‬ ‫الغَ ْد ِر واللَّه ال أصحبُ ْ‬
‫مبكةَ َب ْعد‬ ‫ب‪ ،‬وزيْ ِد ب ِن الدَّثِنَ ِة‪ ،‬حىت بَاعُومُه ا َّ‬ ‫ٍ‬
‫حب ُه ْم‪َ ،‬ف َقَتلُوهُ‪ ،‬وانْطَلَ ُقوا خبَُبْي َ‬ ‫ص َ‬ ‫أ ْن يَ ْ‬
‫اف ُخَبْيباً‪ ،‬وكا َن‬ ‫عام ِر بن نوفَ ِل ب ِن عب ِد منَ ٍ‬ ‫عة بد ٍر‪ ،‬فَابتَاع بنُو احلا ِر ِث اب ِن ِ‬ ‫وقْ ِ‬
‫َْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬
‫ث خبيب ِعْندهم ِ‬
‫أسرياً َحىت أمْج َعُوا على‬ ‫ث َي ْو َم بَ ْد ٍر‪ ،‬فلَبِ َ ُ ْ ٌ ُ‬ ‫يب ُه َو َقتَل احلَا ِر َ‬ ‫ُخبَ ُ‪3‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َقْتلِ ِه‪ ،‬فَاستَعار ِمن بع ِ ِ‬
‫َع َارتْهُ‪ ،‬فَ َد َر َج بُيَنٌّ هلَا‬ ‫وسى يَ ْستح ُّد هبَا فَأ َ‬ ‫ض بنَات احلا ِرث ُم َ‬ ‫ْ َ ْ ْ‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫عت َف ْز َعةً‬ ‫وسى‪ 3‬بِيده‪َ ،‬ف َف ِز ْ‬ ‫َوهي َغافلةٌ َحىت أَتَاهُ‪َ ،‬ف َو َج ْدتُه جُمْل َسهُ َعلى فَخذه َواملُ َ‬
‫ت‪َ :‬واللَّ ِه ما‬ ‫ذلك‪ ،‬قَالَ ْ‬
‫ت ألفْعل َ‬ ‫ب‪َ ،‬ف َقال‪ :‬أخَت ْشنْي َ أن أ ْقُتلَهُ ما ُكْن ُ‬ ‫َعَر َف َها ُخَبْي ٌ‬
‫نب يف‬ ‫بيب‪ 3،‬فواللَّ ِه لََق ْد وج ْدتُهُ ْيوماً يأَ ُكل قِطْفاً ِم ْن ‪ِ  ‬ع ٍ‬ ‫أسرياً خَرْي اً ِم ْن ُخ ٍ‬ ‫رأيت ِ‬
‫ُْ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬
‫رزق َرزقَهُ اللَّه‬ ‫ول‪ :‬إنَّهُ لَ ٌ‬ ‫ت ت ُق ُ‬ ‫يده‪ ،‬وإنَّهُ ملوثَ ٌق بِاحلديد َوما مبَ َّكةَ م ْن مثََر ٍة‪َ ،‬و َكانَ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫بيب‪ 3:‬دعُوين أُصلي‬ ‫ِ‬
‫رجوا به م َن احلَرم لي ْقُتلُوهُ يف احل ِّل‪ ،‬قَال هلُم ُخ ُ‬ ‫ُخبَيباً‪َ ،‬فلَ َّما َخ ُ‬
‫‪190‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫جزعٌ‬ ‫فقال‪ :‬واللَّ ِه لَ ْوال أ ْن حَت َسبُوا َّ‬


‫أن مايب َ‬ ‫ركع َر ْك َعَتنْي ِ ‪َ ،‬‬
‫ركعتنْي ِ ‪َ ،‬فتَر ُكوهُ‪ ،‬فَ َ‬
‫َ‬
‫لهم بَ َدداً‪ ،‬وال ُتْب ِق ِمْن ُهم أحداً‪ .‬وقال‪:‬‬
‫هم عدداً‪ ،‬وا ْقتُ ْ‬
‫لَ ِز ْدت‪ :‬اللَّه َّم ِ‬
‫أحص ْ‬ ‫ُ ُ ْ‬
‫ب َكا َن للَّ ِه مص ِ‬
‫رعي‬ ‫ْ‬ ‫تل ُم ْسلِماً ‪        ‬على ِّ‬
‫أي جْن ٍ‬
‫حني أُقْ ُ‬
‫ت أُبايل َ‬
‫فلَ ْس ُ‬
‫صال ِش ْل ٍو مُمََّز ِع ‪ ‬‬ ‫ِ‬
‫ْ‬ ‫َُ‬ ‫ات اإللَِه وإ ْن َ‬
‫يشأْ ‪        ‬يبا ِر ْك َعلَى أو ِ‬ ‫ك يف ذَ ِ‬
‫وذل َ‬

‫صلّى اهللُ‬ ‫وأخرَب يعين النيب َ‬ ‫الصال َة‪ْ 3‬‬ ‫ب ُهو َس َّن لِ ُك ِّل ُم ْسلِ ٍم قُتِ َل صرْب اً َّ‬ ‫‪ ‬وكا َن ُخ ْبي ٌ‪3‬‬
‫عاصم بن‬ ‫ش إىل ِ‬ ‫اس ِم ْن قُريْ ٍ‬ ‫ث نَ ٌ‬ ‫وبع َ‬‫خربه ْم‪َ ،‬‬
‫ِ‬
‫أص َحابهُ ْيو َم أُصيبُوا ُ‬ ‫وسلَّم ْ‬
‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫رف‪ .‬و َكا َن قتَل َر ُجالً ِم ْن‬ ‫يء ِمْنهُ يُ ْع ُ‬ ‫ثابت حني ح ِّدثُوا أنَّه قُتِل أ ْن يؤتَوا بش ٍ‬ ‫ٍ‬
‫َ‬ ‫ُْ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ‬
‫اص ٍم ِمثْ َل الظُّلَّ ِة ِم َن الدَّبْ ِر‪ ،‬فَ َح َمْتهُ ِم ْن ُر ُسلِ ِه ْم‪َ ،‬فلَ ْم‬
‫عث اللَّه لِع ِ‬
‫َ‬ ‫عُظَمائِ ِه ْم‪ ،‬فبَ َ‬
‫ي ْق ِد ُروا أ ْن َي ْقطَعُوا ِمنهُ َشْيئاً‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫ِ‬
‫َّح ُل‪ .‬و َق ْولُهُ‪:‬‬‫‪         ‬قولُهُ‪ :‬اهلَْداَةُ‪َ :‬م ْوض ٌع‪َ ،‬والظُّلَّةُ‪ :‬السحاب‪ ،‬والد َّْب ُر‪ :‬الن ْ‬
‫َّة بكسر ِ‬
‫الباء‪،‬‬ ‫الباء وفتحها‪ ،‬فمن كسر‪ ،‬قال هو مج ٍع بِد ٍ‬ ‫«ا ْقت ْلهم بِدداً» بِكس ِر ِ‬
‫َ‬ ‫ُ ُْ َ‬
‫نصيب‪ 3،‬ومن‬
‫ٌ‬ ‫واح ٍد ِمْن ُه ْم‬
‫كل ِ‬ ‫ِ‬
‫صصاً ُمْن َق ِس َمةً ل ِّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وهو النصيب‪ 3،‬ومعناه ا ْقُت ْل ُه ْـم ح َ‬
‫احد ِمن التب ِد ِ‬
‫يد‪.‬‬ ‫واحداً بع َد و ِ‬ ‫ال‪ :‬معنَاه‪ :‬مَت َفِّرقِني يف ال َقْت ِل ِ‬
‫َ ّْ‬ ‫َْ َ‬ ‫َفتَح‪ ،‬قَ َ َ ْ ُ ُ َ‬
‫يحةُ س ‪33‬بقت‪ 3‬يف موا ِض‪3 3‬عها ِم ْن ه ‪33‬ذا الكت ‪33‬اب‬ ‫ِ‬ ‫‪ ‬ويف الب ‪33‬اب أح ‪ِ ٌ 3‬‬
‫‪3‬اديث َكث ‪3َ 3‬ريةٌ ص ‪33‬ح َ‬
‫يج‪،‬‬
‫‪3‬ديث ُج‪3َ 3‬ر ٍ‬ ‫احر ِ‬
‫ومْن َها َح‪ُ 3‬‬ ‫ِ‬
‫ب وال َّس‪َ 3 3‬‬‫‪3‬ديث الغُالم ال ‪33‬ذي ك ‪33‬ا َن ي ‪33‬أيت ال ‪3َّ 3‬ر ِاه َ‪3‬‬
‫ِمنها ح ‪ُ 3‬‬
‫الر ُج‪3ِ 3‬ل ال‪33‬ذي‬
‫‪3‬ديث َّ‬
‫ص ‪ْ 3‬خرةُ‪ ،‬وح‪ُ 3‬‬ ‫هم ال َّ‬ ‫‪3‬ديث أص‪33‬ح ِ‬
‫اب الغ‪33‬ار ال‪33‬ذين أَطْب َق ْ‪3‬‬
‫ت علَْي ُ‬ ‫َ‬ ‫وح ‪ُ 3‬‬
‫‪191‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫فالن‪ ،‬وغ‪33‬ريُ ذلك وال‪33‬دَّالئِ ُل يف الب‪3‬اب‬ ‫‪3‬ول‪ :‬اس‪ِ 3‬ق ِ‬


‫حديقة ٍ‬ ‫ِ‬
‫السحاب يق‪ْ ُ 3‬‬ ‫صوتاً يف َّ‬ ‫مَس َع َ‬
‫ِ ِ‬
‫كثريةٌ َم ْش ُهورةٌ‪ ،‬وبِاللَّه الت َّْوف ُ‬
‫يق‪.‬‬
‫‪ .1509‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬پیـامبرص ده دسـته (ده تا‬
‫چهل نفــری را به عنــوان دیــده‌بان و طلیعه‌ی لشــکر) به مــأموریت جنگی فرســتاد و‬
‫عاصم بن ثابت انصاری ـ ‪ ‬ـ را بر آنها امـیر کـرد و آنـان رفتندـ تا به هـداه رسـیدند‬
‫که نــاحیه‌ای بین عســفان و مکه می‌باشد و (وقــتی در آن‌جا بودنــد)‪ ،‬به طــایفه‌ای از‬
‫هــذیل که به بنی‌لحیــان معــروفـ بودنــد‪ ،‬خــبر آمــدن آنها داده شد و قــریب صد مــرد‬
‫تیرانداز از آن طایفه بیرون آمدند و جــای پــای مســلمانان را تعقیب کردنــد؛ وقــتیـ که‬
‫عاصم و یارانش وجود آنان را درک کردند‪ ،‬به جایی پناه بردند و آن طایفه ایشان را‬
‫محاصره کردند و گفتند‪ :‬پیاده شویدـ و با ما دست برادری دهید و با شما عهد و پیمان‬
‫باشد که از شما کسی را نکشیم‪ ،‬عاصم بن ثابت‪ ‬گفت‪ :‬ای قــوم من! من که هیچ‌گــاه‬
‫به زیر ذمه و امــان کــافری پــایین نمی‌روم‪ ،‬خــدایا! خــبر ما را به پیــامبرت برســان!‬
‫ســپس کــافران به طــرفـ آنها تیرانـــدازیـ کردند و عاصم‪ ‬را کشــتند و سه نفر از‬
‫مسلمانان‪ ،‬بر عهد و پیمان آنها پایین رفتند و آن سه نفر خبیب‪ ،‬زید بن دثنه و مــردی‬
‫دیگر بودند‪ .‬وقتیـ آنان بر آن سه نفر مسلط شــدند‪ ،‬زه کمــان هایشــان را بــاز کردند و‬
‫ایشــان را با آنها بســتند‪ ،‬مــرد ســوم گفت‪ :‬این اول مکر و بی‌وفــایی اســت‪ ،‬به خــدا‬
‫سوگند‪ ،‬من با شما همراهی نمی‌کنم و به آنان ـ یعنی کشته‌شدگان ـ اقتــدا نمــوده و آنها‬
‫را سرمشقـ خود قــرارـ می‌دهم‪ ،‬او را کشــیدندـ و آزارش دادنــد‪ ،‬ولی مــرد مســلمان از‬
‫همراهی با آنها خودداریـ کرد و آنان او را کشتند و خــبیب و زید بن دثنه را بردندـ و‬
‫بعد از جنگ بــدر آنها را در مکه فروختنـــد‪ ،‬پســـران حـــارث بن عـــامر بن نوفل بن‬
‫عبدمناف‪ ،‬خــبیب را خریدندـ و خــبیب پیشــرتر در روز بــدر‪ ،‬حــارث را کشــته بــود و‬
‫مدتی نزد آنها اسیر ماند تا سرانجام بر قتل او متفق شدند؛ خبیب‪ ‬یک روزـ کــاردی‬
‫از یکی از دختران حارث به امانت گرفته بــود تا موهــای زاید خــود را با آن بتراشد‬
‫آن آن دختر در حالی که مادرش غافل بود‪ ،‬نزد خــبیب‪ ‬آمد و‬ ‫که بچه‌ای کوچک از ِ‬
‫مــادرش (وقــتی که متوجه نبــودن طفل شــد‪ ،‬آمد و) دید که خــبیب‪ ‬او را بر سر دو‬
‫زانوانش نشانده است و کارد در دست دارد و طوری تکان خــوردـ و ترســیدـ که خیب‬
‫‪ ‬فهمید و گفت‪ :‬می‌ترسی که من او را بکشــم؟ من آن نیســتم که چــنین کــاری بکنم‪،‬‬
‫دخترگفت‪ :‬وهللا من اسیری بهتر از خبیب‪ ‬ندیده‌ام؛ به خــدا ســوگند‪ ،‬روزی دیــدم که‬
‫خوش ـه‌ی انگــوری به دست داشت و می‌خــورد‪ ،‬در حــالی که با زنجــیر آهــنی محکم‬
‫بسته شده بــود و در مکه هم هیچ نــوع میــوه‌ای نبــود و آن دخــتر می‌گفت‪ :‬این رزقی‬
‫بود که خداوندـ نصیب خبیب‪ ‬فرمــوده بــود‪ .‬وقــتی که پســران حــارث او را از حــرم‬
‫‪192‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫خارج کردندـ تا در خارج حرم بکشند‪ ،‬خــبیب‪ ‬به ایشــان گفت‪ :‬به من اجــازه دهید تا‬
‫دو رکعت نماز بخوانم‪ ،‬او را رها کردندـ و وی دو رکعت نماز خواند و گفت‪ :‬به خدا‬
‫سوگند‪ ،‬اگر شما گمان نمی‌کردیدـ که من بی‌تـاب و نـاراحتم‪ ،‬بیشـترـ نمـاز می‌خوانـدم؛‬
‫خدایا! ایشان را بشمار و همه را بکش و یکی از آنها را باقی نگذار‪ 1‬و گفت‪:‬‬
‫ب َكا َن للَّ ِه مص ِ‬
‫رعي‬ ‫ْ‬ ‫أي جْن ٍ‬
‫على ِّ‬ ‫تل ُم ْسلِماً‬
‫حني أُقْ ُ‬
‫ت أُبايل َ‬‫فلَ ْس ُ‬
‫صال ِش ْل ٍو مُمََّز ِع ‪ ‬‬ ‫ِ‬
‫يبا ِر ْك َعلَى أو ِ‬
‫ْ‬ ‫َُ‬ ‫ات اإللَِه وإ ْن َ‬
‫يشأْ‬ ‫ك يف َذ ِ‬‫وذل َ‬
‫(یعنی)‪ :‬من‪ ،‬اگر مسلمان و در راه خدا کشــته شــوم‪ ،‬دیگر اهمیــتی نمی‌دهمـ که بر‬
‫کــدام پهلــویم افتــاده باشم و خداوندـ ـــ اگر بخواهد ـــ در عضــوهای بــدن قطعه‌قطعه‬
‫شده‌ای‪ ،‬برکت می‌اندازدـ و آن را دوباره سالم می‌سازد‪.‬ـ‬
‫و خبیب‪ ‬بود که برای هر مسلمانی که پس از مدتی اسارت و زنجیرـ شدن‪ ،‬کشته‬
‫می‌شود‪ ،‬نماز (قبل از کشته شدن) را سنت کرد‪ .‬پیــامبرص همــان روزیـ که عاصم‪‬‬
‫و همراهــانش گرفتــار و کشــته شــدند‪ ،‬از وضع آنــان به یــاران خودشــان خــبر دادنــد‪.‬‬
‫عاصم‪ ‬قبالً یکی از بزرگــان قــریش را کشــته بــود (به همین ســبب) آنــان وقــتی که‬
‫فهمیدند که عاصم کشته شده است‪ ،‬کسانی را دنبال جنــازه‌اش فرســتادند تا قســمتیـ از‬
‫بــدن یا لبــاس و وســایل او را ببُرند که به وســیله‌ی آن شــناخته شــود؛ (ولی) خداوندـ‬
‫سایه‌ای ابر مانند‪ ،‬از زنبور عسل را بر اطرافـ جنــازه‌ی عاصم‪ ‬ایجــاد فرمــود تا از‬
‫نظر فرستادگانـ دشمن‪ ،‬محفوظش کند و نتوانستندـ پاره‌ای از لبــاس یا بــدن او را قطع‬
‫‪2‬‬
‫کند‪.‬‬
‫در این مبحث‪ ،‬احادیث صــحیح زیــادیـ آمــده است که در جــای خــود از این کتــاب‬
‫بیان شدند و از جمله‌ی آنهاست حدیث پسریـ که نزد راهب و ساحر می‌آمد‪ 3‬و حدیث‬
‫جریج‌‪ 4‬و حدیث یاران غار که سنگ‪ ،‬راه آنان را مسدودـ کرد‪ 5‬و حدیث مــردی که از‬

‫‪[ -‬در روایتی دیگر از این حدیث‪ ،‬آمده است که ‪ :‬وقتی که خواستندـ خبیب‪ ‬را ب ُکشــند‪ ،‬او دســت‬ ‫‪1‬‬

‫به دعا برداشت و مردی از آنان‪ ،‬چون که قبالً تأثیر دعای مسلمانان را دیده بود‪ ،‬از ترس دعــا‪،‬‬
‫به زمین چسبید و در قتل شرکت نکرد و کاری انجام نــداد و بریــده بن ســفیان‪ ‬گفتــه اســت کــه ‪:‬‬
‫یــک سـال از قتـل خـبیب‪ ‬نگذشـته بـود کــه جـز همـان مـرد‪ ،‬همه‌ی آن چنـد نفـر‪ ،‬کشـته شـدند ـ‬
‫ویراستاران]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])4086‬‬
‫‪3‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]30 :‬‬
‫‪4‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]259 :‬‬
‫‪5‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]12 :‬‬
‫‪193‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ابر صــدایی شــید که می‌گفت‪ :‬بــاغ فالن را آبیــاریـ نما‪ 1‬و غــیر آنها و دالیل در این‬
‫‪2‬‬
‫مورد‪ ،‬فراوان و مشهورـ است‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]562 :‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬آیات و احادیث متعددی که امام نووی‪ /‬در این باب ذکر کرده‪ ،‬به خوبی موضــوع کــرامت را‬
‫اثبات و اعتقاد به آن را الزام می‌کند و به همین دالیل و دلیل‌های دیگر بود کــه علمــا و متکلمــان‬
‫گذشته‌ی اهل سنت‪ ،‬آن را جزو عقاید‪ ،‬در کتاب‌های خود نقل واثبات می‌کردندـ و وجــود کــرامت‬
‫برای صحاب و اولیای امت پیـامبرص را معجـزه‌ای بـرای خـود پیـامبرص و ادامه‌ی معجـزات‬
‫ایشان می‌دانستند ـ ویراستاران]‪.‬‬
‫‪194‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بخش هجدهم‬

‫کتاب کارهای نهی شده‬


‫‪195‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1519‬وعن أيب هريرة رضي اللَّه عنه قَ َال‪ :‬قال رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬ ‫ْ ُ َ‬
‫وشَّر َما َبنْي َ ِر ْجلَْي ِه َد َخ َل اجلنَّةَ» َر َواه‬
‫«م ْن َوقَاهُ اللَّه َشَّر َما بنْي َ حَلْ ْيي ِه‪َ ،‬‬
‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫َ‬
‫حسن‪.‬‬ ‫ِ‬
‫الرِّت مذي وقال‪ :‬حديث ٌ‬
‫‪196‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1519‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬کسی که‬
‫خداوند او را از شر بین دو فک (زبــــان) و شر بین دو پــــایش (عــــورت) محفــــوظ‬
‫‪ 1‬و ‪2‬‬
‫گرداند‪ ،‬داخل بهشت می‌شود»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬به فتح الم به معنی فک و به کسر الم به معنی ریش است ـ مترجم‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2411‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪197‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪(      ‬القصص ‪)55 /‬‬
‫«و هنگامی که (سخنان) یاوه بشنوند‪ ،‬از آن روی می‌گردانند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫(المؤمنون ‪)3 /‬‬ ‫‪      ‬‬
‫«کسانی هستند که از (کار) بیهوده و (سخن) یاوه‪ ،‬روی می‌گردانند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪  ‬‬
‫(االسراء ‪)36 /‬‬
‫«بی‌گمـــان چشم و گـــوش و دل‪ ،‬همه مـــورد بازخواست و پرس‌وجو قـــرار‬
‫می‌گیرد»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫(االنعام ‪)68 /‬‬ ‫‪  ‬‬
‫«هرگاه دیدی کسانی به تمسخر و طعن در آیــات (قــرآنی) ما می‌پردازنــد‪ ،‬از‬
‫آنان روی بگردان تا آن‌گاه که به ســخن دیگــری می‌پردازند و اگر شــیطان از‬
‫یاد تو برد‪ ،‬پس از به خاطر آوردن‪ ،‬با قوم ستمکار منشین»‪.‬‬

‫وسلَّم َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫قال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن أيب الد َّْرداء رضي اللَّه َعْنهُ ع ِن النيب َ‬
‫‪ْ  -1528‬‬
‫هه النَّار يوم ِ‬
‫القيَ َام ِة»‪ 3‬رواه الرتمذي‬ ‫رد اللَّه عن وج ِ‬ ‫ض ِ‬
‫أخيه‪َّ ،‬‬ ‫رد َع ْن ِع ْر ِ‬
‫«من َّ‬
‫َ َْ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ْ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫وقال‪:‬‬
‫َ‬
‫‪198‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1528‬از ابودرداءـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬هرکس بــرای‬
‫دفــاع از آبــرویـ دوســتش‪ ،‬عیب‌جــوییـ و غیبت از او را رد و منع کنــد‪ ،‬روز قیــامت‬
‫‪1‬‬
‫خداوند آتش را از رویـ او دور می‌کند»‪.‬‬

‫ك رضي اللَّه عْنه يف ِ‬


‫حديثِ ِه الطَّ ِ‬
‫ويل امل ْشهو ِر الَّذي‬ ‫‪ -1529‬وعن ِعْتبا َ‪3‬ن ب ِن مالِ ٍ‬
‫ُ ُ‬ ‫ْ َ‬
‫وسلَّم ‪ ‬يُصلِّي فَقال‪« :‬أيْ َن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫قام النيب َ‬ ‫الرجاء قَ َال‪َ :‬‬ ‫تقدَّم يف باب َّ‬
‫ب اللَّه ُ‬
‫ورسولَهُ‪َ ،‬ف َقال النيب‬ ‫ذلك ُمنافِ ٌق ال حُيِ ُّ‬
‫ُّخ ُش ِم ؟» َف َقال رجل‪َ :‬‬ ‫بن الد ْ‬
‫ك ُ‬
‫ِ‬
‫مال ُ‬
‫ريد بذلك‬ ‫ذلك‪ ،‬أال تَراه قد قَال‪ :‬ال إلهَ إالَّ اللًه يُ ُ‬ ‫وسلَّم‪« :‬ال ت ُق ْل َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫وجهَ‬
‫ذلك ْ‬ ‫من قال‪ :‬ال إله إالَّ اللَّه ْيبتَغِي‪ 3‬بِ َ‬ ‫وجه اللَّه‪ ،‬وإن اللَّه ق ْد َحَّر َم على النَّا ِر ْ‬
‫ْ‬
‫اللَّه» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫وح ِكي ض‪3ُّ 3‬مها‪ ،‬وبع‪33‬دها ت ‪33‬اء مثن‪33‬اةٌ‪ِ 3‬م ْن‬


‫«وعتب‪33‬ا ُن»‪ 3‬بكسر العني على املش‪33‬هور‪ُ ،‬‬
‫ِ‬
‫اخلاء وض‪3ِّ 3 3‬م الشني‬ ‫ف‪33 3‬وق‪ ،‬مُثَّ ب‪33 3‬اء موح‪33 3‬دةٌ‪ .‬و «الدُّخش ‪3 3‬م» بضم ال‪33 3‬دال وإس‪33 3‬كان ِ‬
‫ُْ ُ‬
‫املعجمتني‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ .1529‬از عتبان بن مالک ـ ‪ ‬ـ در حدیث طوالنی و مشهور او که در بــاب رجا‬
‫گذشــت‪ ،‬روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص بــرای نمــاز برخاست و فرمودنــد‪:‬‬
‫«مالک بن دخشم کجاســـت؟» مـــردیـ گفت‪ :‬او منـــافق است و خـــدا و رســـول او را‬
‫دوست نــدارد؛ پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬چــنین مگــو! مگر نمی‌دانی که او ال اله اله هللا‬
‫گفته و از گفتن آن کلمه تنها رضای خــدا را خواســته اســت؟! اما خداوندـ دوزخ را بر‬
‫کسی که بگویــد‪ :‬ال اله اال هللا و منظــورش از آن رضــای خــدا باشــد‪ ،‬حــرام کــرده‬
‫‪3‬‬
‫است»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])1932‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]417 :‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است‪[ ،‬خ (‪ ،)425‬م (‪[ .])32‬روایت کامل اینحدیث به شماره‌ی ‪ ،417‬گذشت]‪.‬‬
‫‪199‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قص ِة ْتوبَتِ ِه‬


‫ويل يف َّ‬ ‫مالك رضي اللَّه عْنه يف ِ‬
‫حديثِ ِه الطَّ ِ‬ ‫ب ب ِن ٍ‬ ‫كع ِ‬
‫َُ‬ ‫وع ْن ْ‬
‫‪َ  -1530‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫س يف‬ ‫وسلَّم ُ‬
‫وهو َجال ٌ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫سبق يف باب الت َّْوبة‪ .‬قال‪ :‬قال النيب َ‬ ‫وقد َ‬
‫ول‬
‫رس َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ال َق ْوم بِتبُ َ‬
‫رج ٌل م ْن بَين سل َمةَ‪ :‬يا ُ‬ ‫فقال ُ‬
‫بن مالك ؟» َ‬ ‫ب ُ‬‫وك‪« :‬ما فعل َك ْع ُ‬
‫جبل رضي اللَّه عْنه‪ :‬بِئس‬ ‫ِ ِ‬
‫بن ٍ‬ ‫اللَّه حبسهُ بُْرداهُ‪ ،‬والنَّظَُر يف عطْ ْفيه‪ .‬ف َقال لَهُ معاذُ ُ‬
‫ِ‬ ‫ما ُق ْلت‪ ،‬واللَّ ِه يا رس َ ِ ِ‬
‫صلّى‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬
‫ت ُ‬ ‫ول اللَّه ما َعل ْمنا علَْيه إالَّ خرْي اً‪ ،‬فَس َك َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫وسلَّم‪.‬متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫«عطْ َفاه» جانِباه‪ ،‬وهو إشارةٌ إىل إعجابه ِ‬
‫بنفسه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ .1530‬از کعب بن مالک ـ ‪ ‬ـ در حـدیث طـوالنیـ او در حکـایت تـوبه‌ی خـودش‬
‫که در باب توبه‪ 1‬گذشت‪ ،‬روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص در تبــوک نشســته بــود‬
‫و در میان مردم‪ ،‬فرمودند‪« :‬کعب بن مالک چه کــار کــرد (کجاســت؟)» و مــردی از‬
‫طایفه‌ی بنی سلمه‪ ،‬پاسخ داده بود‪ :‬فریب مال و لباس‪ ،‬او را از (آمدن) حبس کــرد! و‬
‫معاذ بن جبل ـ ‪ ‬ـ به آن مرد گفته بود‪ :‬حرف بــدی زدی؛ به خــدا ســوگند‪ ،‬ای رســول‬
‫‪2‬‬
‫خدا! ما به جز خوبی‪ ،‬از او یاد نداریم و پیامبرص سکوت فرمودند‪.‬ـ‬

‫‪ -256‬باب بيان ما يُباح من الغيبة‬


‫باب بیان غیبتی که مباح است‬
‫صحيح شرعي ال يمكن الوصول إليه إال بها‬
‫ٍ‬ ‫اعلم أن الغيبة تباح لغرضٍ‬
‫وهو ستة أسباب‪:‬‬
‫يتظلم إلى السلطان والقاضي وغيرهما‬
‫التظلم فيجوز للمظلوم أن َّ‬
‫األول‪ُّ :‬‬
‫ممن له والية أو قدرة على إنصافه من ظالمه‪ ،‬فيقول‪ :‬ظلمني فالن بكذا‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است‪[ ،‬خ (‪ ،)4418‬م (‪.])2769‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]21 :‬‬
‫‪200‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫الثاني!‪ :‬االستعانة على تغيير المنكر ورد العاصي! إلى الصواب‪ ،‬فيقول لمن‬
‫يرجو قدرته على إزالة المنكر‪ :‬فالن يعمل كذا فازجره عنه‪ ،‬ونحو ذلك‪،‬‬
‫ويكون مقصوده التوصل إلى إزالة المنكر‪ ،‬فإن لم يقصد ذلك كان حراماً‪.‬‬
‫الثالث‪ :‬االستفتاء‪ ،‬فيقول للمفتي‪ :‬ظلمني أبي أو أخي! أو زوجي أو فالن‬
‫بكذا فهل له ذلك؟ وما طريقي في الخالص منه وتحصيل حقي! ودفع‬
‫الظلم؟ ونحو ذلك فهذا جائز للحاجة‪ ،‬ولكن األحوط واألفضل أن يقول‪:‬‬
‫ما تقول في رجل أو شخص أو زوج كان من أمره كذا؟ فإنه يحصل به‬
‫الغرض من غير تعيين‪ ،‬ومع ذلك فالتعيين جائز! كما سنذكره في حديث‬
‫هند (انظر الحديث رقم ‪ )1532‬إن شاء اللَّه تعالى‪.‬‬
‫الرابع‪ :‬تحذير المسلمين من الشر ونصيحتهم‪ ،‬وذلك من وجوه؛ منها جرح‬
‫المجروحين من الرواة! والشهود‪ ،‬وذلك جائز بإجماع المسلمين بل واجب‬
‫للحاجة‪ .‬ومنها المشاورة في مصاهرة! إنسان أو مشاركته أو إيداعه أو‬
‫المشاور أن ال يخفي حاله‬
‫َ‬ ‫معاملته أو غير ذلك أو مجاورته‪ ،‬ويجب على‬
‫بل يذكر المساوئ التي فيه بنية النصيحة‪ .‬ومنها إذا رأى متفقهاً! يتردد إلى‬
‫مبتدع أو فاسق يأخذ! عنه العلم وخاف أن يتضرر المتفقه! بذلك‪ ،‬فعليه‬
‫نصيحته ببيان حاله! بشرط أن يقصد النصيحة‪ ،‬وهذا مما يُغلط فيه‪ ،‬وقد‬
‫يحمل المتكلم بذلك الحسد ويلبِّس الشيطان عليه ذلك ويخيل إليه أنه‬
‫نصيحة فليُتَفطن لذلك‪ .‬ومنها أن يكون له والية ال يقوم بها على وجهها‪،‬‬
‫إما بأن ال يكون صالحاً لها‪ ،‬وإما بأن يكون فاسقاً! أو مغفالً ونحو ذلك‪،‬‬
‫‪201‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫فيجب ذكر ذلك لمن له عليه والية عامة ليزيله ويولي من يصلح‪ ،‬أو يعلم‬
‫ذلك منه ليعامله! بمقتضى حاله! وال يغتر به‪ ،‬وأن يسعى! في أن يحثه على‬
‫االستقامة أو يستبدل به‪.‬‬
‫الخامس‪ :‬أن يكون مجاهراً! بفسقه أو بدعته كالمجاهر بشرب! الخمر‪،‬‬
‫ومصادرة الناس وأخذ المكس وجباية! األموال ظلماً وتولي األمور الباطلة‪،‬‬
‫فيجوز ذكره بما يجاهر به‪ ،‬ويحرم ذكره بغيره من العيوب إال أن يكون‬
‫لجوازه سبب آخر مما ذكرناه‪.‬‬
‫السادس‪ :‬التعريف‪ !،‬فإذا كان اإلنسان معروفاً بلقب كاألعمش واألعرج‬
‫واألصم واألعمى واألحول! وغيرهم جاز تعريفهم! بذلك‪ ،‬ويحرم إطالقه‬
‫على جهة التنقص‪ ،‬ولو أمكن تعريفه بغير ذلك كان أولى‪!.‬‬
‫فهذه ستة أسباب! ذكرها العلماء وأكثرها مجمع عليه‪ .‬ودالئلها! من‬
‫األحاديث الصحيحة المشهورة؛ فمن ذلك‪:‬‬
‫بــدان که غیبت بــرای یک هــدف صــحیح شــرعی که رســیدن به آن جز با غیبت‬
‫ممکن نیست‪ ،‬مباح است و آن‪ ،‬شش سبب است‪:‬‬
‫‪ .1‬شـکایت‪ :‬بـرای مظلـومـ رواست که در حضـور سـلطان و قاضیـ و هـرکس که‬
‫سرپرستیـ را بر عهده دارد و یا قادرـ به گرفتن حق او از ظالم اســت‪ ،‬شــکایت‬
‫کند و بگوید‪ :‬فالن کس‪ ،‬فالن مقدار به من ظلم کرد‪.‬‬
‫‪ .2‬کمک طلبیدن برای تغییر منکر و برگردانــدن گناهکــار به صــالح‪ ،‬یعــنی پیش‬
‫کسی که به قــدرت او در برطــرفـ کــردن منکــرات امید دارد‪ ،‬می‌گویــد‪ :‬فالن‬
‫کس چــــنین عملی می‌کند و او را از آن منع و تــــوبیخ کن و مانند این‌ها و باید‬
‫منظـورش دسـتیابیـ به برطـرف کـردن منکر باشد و اگر چـنین قصـدی نکنـد‪،‬‬
‫حرام است‪.‬‬
‫‪ .3‬اســتفتا‪ ،‬که به مفــتی می‌گویــد‪:‬ـ پــدرم یا بــرادرمـ یا شــوهرم یا فالنی در حق من‬
‫فالن مقـــدار ظلم روا داشـــته اســـت‪ ،‬آیا آن‌‌چه که به ظلم از من گرفتـــه‪ ،‬به او‬
‫‪202‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫می‌رسد؟ و راه من برای نجات از آن چیست و چگونه به حقم برسم و دفع ظلم‬
‫کنم؟ و مانند این‌ها و این‪ ،‬به خاطر نیاز‪ ،‬درست است‪ .‬اما محتاطانه‌ترـ و بهــتر‬
‫آن است که بگویــد‪ :‬در مــورد شخصیـ یا همســری که کــارش چــنین باشــد‪ ،‬چه‬
‫می‌گویی؟ که با این‪ ،‬بدون تعــیین نــام کســی‪ ،‬مقصــود حاصل می‌شــود و با این‬
‫وصف‪ ،‬نام بردن او نیز جایز است‪ ،‬چنان که در حدیث هند ـ ان شاءهللا ـــ ذکر‬
‫خواهیم کرد‪.‬‬
‫‪ .4‬ترساندن و دور نگه داشتن مسلمان‌ها از شر و نصــیحت آنــان و آن از جهــاتی‬
‫است‪ ،‬از جمله‪:‬‬
‫(الف) خدشه وارد کردن به ناقالن و شاهدانی که در صداقت و شهادت خــود (در‬
‫شهادت بر قضیه‌ای یا نقل واقعه‌ای) عادل نیســتندـ و دارای خدشـه‌اند که آن‪ ،‬به‬
‫اجماع مسلمانان جایز و بلکه به علت نیاز و ضرورت‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫(ب) مشــورت در مــورد ازدواج با انســانی یا در مــورد شــراکت با او یا ودیعه‬
‫گذاشــتن نــزد او یا معامله و خرید و فــروشـ با او و دیگر چیزها و بر شــخص‬
‫مشــاور واجب است که حــال طــرف را پنهــان نکنــد‪ ،‬بلکه به نیت نصــیحت‪،‬‬
‫بدی‌های او را بگوید‪.‬‬
‫(ج) وقتیـ طلبه‌ی فقهی را دید که با شخص بدعتگزار یا فاسقـ رفت و آمد دارد و‬
‫از او دانش می‌آموزد و ترسید که (به عقیده و اخالق طلبــه) ضــررـ برســد‪ ،‬بر‬
‫او الزم است که طلبه را با بیان احوال و اخالق آن استاد‪ ،‬به دوری گزیــدن از‬
‫وی‪ ،‬پند و انـــدرزـ دهـــد‪ ،‬به شـــرط آن‌که قصد نصـــیحت داشـــته باشد و این از‬
‫کارهــایی است که انســان در آن دچــار اشــتباه می‌شــود و گــاهی حسد است که‬
‫گوینــده را به چــنین کــاری وا می‌دارد و شــیطان در این امر او را به اشــتباه‬
‫می‌اندازد و خود نیز چنین خیال می‌کند که گفته‌اش‪ ،‬نصــیحت اســت‪ ،‬پس الزم‬
‫است خوب توجه نماید و در این کار هوشیاریـ و دقت کند‪.‬‬
‫(د) کسی که مقــام و منصــبی دارد که به طــورـ شایســته بــدان قیــام نمی‌کنــد‪ ،‬یا از‬
‫لحاظ این که او شایسته‌ی انجام دادن و اجرای آن کــار نیست یا این که فاسقـ یا‬
‫غافل و نادان و‪ ...‬است‪ ،‬پس واجب است این عیوب نــزد کسی که والیت عامه‬
‫دارد (حــاکم یا قاضــی)‪ ،‬بیــان شــود تا حــاکم‪ ،‬او را عــزل کند و کسی را که‬
‫شایستگی چــنین ســمتی دارد‪ ،‬برگزیندـ یا این مســایل را بداند تا با او به مناسب‬
‫حـــالش‪ ،‬رفتـــار و برخـــوردـ کند و به او فریفته نشـــودـ و بکوشدـ که او را بر‬
‫اســتقامت و صــالح و تشــویق نماید یا از او بخواهد که اخالق خــود را تغیــیر‬
‫دهد‪.‬‬
‫‪ .5‬کسی که آشکارا فسقـ و فجورـ انجام می‌دهد یا بدعتی بد می‌گــزارد‪ ،‬مانند کسی‬
‫که آشکارا شراب بنوشد و یا مــال مــردم را غصب کند و بــاج بگــیرد و امــوال‬
‫‪203‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫مردم را به ظلم و تعدی تصاحب و تصرف کند و یا مشــغول کارهــای باطل و‬


‫بیهوده باشد که برای انسان درست است که گناه آشــکار او را بیــان کند و ذکر‬
‫او با عیبی دیگــر‪ ،‬حــرام اسـت‪ ،‬مگر این‌که بــرای جـواز آن‪ ،‬سـببی از اسـباب‬
‫ذکر شده موجود باشد‪.‬‬
‫‪ .6‬شناسایی و لقب‪ :‬هرگــاه انســان به لقــبی ماننــد‪ :‬تــاربین (کسی که چشــمانش آب‬
‫بیاورد)‪ ،‬لنگ‪ ،‬کر‪ ،‬کور‪ ،‬لوچ و مانند این‌ها معروف باشــد‪ ،‬درست است که با‬
‫این القــاب معــرفی شــود‪ .‬حــرام است که شــخص این لقب‌ها را به طریق نقص‬
‫نســبت دادن و بی‌احــترامیـ به طــرف ذکر کند و اگر معــرفیـ او به غــیر این‬
‫لقب‌ها امکان داشت‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫این شش ســـبب است که علما ذکر کرده‌اند و بر بیشـــترـ آنها اتفـــاق‌نظر دارنـــد‪ ،‬و‬
‫دالیل آنان از احادیث صحیح‪ ،‬مشهورـ است از جمله‪:‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫‪َ  -1531‬ع ْن َعائ َشةَ رضي اللَّه َعْن َها أن َر ُجالً استأْ َذن‪َ 3‬على النيب َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫وسلَّم ‪ ‬ف َق َ‬
‫ال‪« :‬ائ َذنُوا‪ 3‬لهُ‪ ،‬بئس أخو العش َرية ؟» ٌ‬ ‫َ‬
‫الر ِ‬
‫يب‪.‬‬ ‫وأهل ِّ‬ ‫ِ‬
‫الفساد ِ‬ ‫احتَ َّج ِبه البخاري يف جوا ِز ِ‬
‫غيبة ِ‬
‫أهل‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫‪ .1531‬از حضرت عایشه ـ ل ــ روایت شــده است که گفت‪ :‬مــردی از پیــامبرـص‬
‫طلب اجازه (برای ورود)ـ کرد و پیامبرص فرمودندـ «به او اجــازه دهیــد‪ ،‬بد بــرادریـ‬
‫‪1‬‬
‫برای عشیره‌اش است!»‪.‬‬
‫بخاری در جایز بودن غیبت اشخاص فاسد و محل تردیــد‪ ،‬به این حــدیث اســتدالل‬
‫کرده است‪.‬‬

‫ِ‬
‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«ما أَظُن فُالناً‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬ ‫ت‪ :‬قَ َال ُ‬‫‪ -1532‬وعْن َها قَالَ ْ‬
‫أحد ر ِ‬
‫واة هذا‬ ‫البخاري‪ .‬قال الليث بن ٍ‬ ‫ان ِم ْن ديننا َشْيئاً» رواه‬ ‫وفُالناً يع ِرفَ ِ‬
‫سعد ُ ُ‬ ‫ُ ُ ْ‬ ‫ُّ‬
‫ني‪.‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫يث‪ :‬ه َذ ِان َّ ِ‬ ‫احل ِد ِ‬
‫الر ُجالن َكانَا م َن املُنَافق َ‬ ‫َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6054‬م (‪.])2591‬‬
‫‪204‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1532‬از حضرت عایشه ـ ل ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬گمــان‬


‫‪2‬‬
‫نمی‌کنم فالنی و فالنی‪ ،‬چیزی از دین ما بدانند»‪.‬‬
‫لیث بن سعد یکی از راویان این حدیث گفته است‪ :‬این دو نفر‪ ،‬از منافقان بودند‪.‬‬

‫اطمةَ بْن ِ‬‫‪ -1533‬وعن فَ ِ‬


‫صلّى اهللُ‬
‫ت النيب َ‬‫َتي ُ‬
‫ت‪ :‬أ ْ‬‫س رضي اللَّه َعْنها قَالَ ْ‬‫ت َقْي ٍ‬ ‫ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬‫ومعا ِويةَ َخطباين ؟ فقال رسول اللَّه َ‬ ‫إن أبا اجلَ ْه ِم ُ‬
‫وسلَّم‪ ،‬فقلت‪َّ :‬‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫ِ‬
‫العصا‬ ‫وأما أبو اجلَ ْه ِم فال َ‬
‫يض ُع َ‬ ‫مال له‪َّ ،‬‬ ‫وك ال َ‬
‫ص ْعلُ ٌ‬ ‫وسلَّم‪َّ :‬‬
‫«أما ُم َعا ِويةُ‪ ،‬فَ ُ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِِ ِ‬
‫عن عاتقه» ٌ‬ ‫ْ‬
‫«وأما أبو اجله ِم فض ‪َّ3‬راب للنِّس‪ِ 3‬‬ ‫ٍ‬
‫‪3‬اء» وهو تفسري لرواي‪33‬ة‪« :‬ال‬ ‫ويف رواي‪33‬ة ملس‪33‬ل ٍم‪ُ َ ْ َ ُ َّ :‬‬
‫العصا َع ْن عاتِِق ِه»‪ 3‬وقيل‪ :‬معناه‪ :‬كثريُ األسفا ِر‪.‬‬
‫ض ُع َ‬
‫يَ َ‬
‫‪ .1533‬از فاطمه بنت قیس ـ ل ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬به خــدمت پیــامبرـص‬
‫رفتم و گفتم‪ :‬ابـــاجهم و معاویه از من خواســـتگاریـ کرده‌انـــد‪ ،‬پیـــامبرـص فرمودنـــد‪:‬‬
‫«معاویه فقـــیر است و مـــالی نـــدارد و ابـــاجهم عصا را از شـــانه‌ی خـــود پـــایین‬
‫‪2‬‬
‫نمی‌گذارد»‪.‬ـ‬
‫در روایتیـ دیگر از مسلم آمده است‪« :‬اباجهم زیاد زنــان را کتک می‌زنــد»ـ و آن‪،‬‬
‫تفسیر روایت «عصا را از شانه‌اش پایین نمی‌گذارد»ـ می باشد و نــیز گفته شــده است‬
‫که‪ :‬معنی‌اش آن است که او زیاد مسافرت می‌کند‪.‬‬

‫ِ ِ‬
‫صلّى‬ ‫رجنَا مع رسول اللِّه َ‬ ‫‪ -1534‬وعن زيْد ب ِن ْأرقَ َم رضي اللَّه عنهُ قال‪َ :‬خ ْ‬
‫بن أَُبيّ‪ :‬ال ُتْن ِف ُقوا‪3‬‬ ‫فيه ِشدةٌ‪ ،‬فقال ُ‬
‫عبد اللَّه ُ‬
‫اهلل علَي ِه وسلَّم يف س َف ٍر أصاب النَّاس ِ‬
‫ُ َْ َ‬
‫جن‬ ‫ول اللَّه حىت يْن َفضُّوا وقال‪ :‬لَئِن رجعنا إىل ِ‬
‫املدينَ ِ‪3‬ة ليُخ ِر َّ‬ ‫على من ِعْند رس ِ‬
‫ْ َْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬
‫َخ ْربتُهُ بِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ُّ ِ‬
‫ذلك‪،‬‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فَأ ْ‬ ‫ت رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫األعز مْنها األذَ َّل‪ ،‬فَأََتْي ُ‬
‫رسول‬
‫َ‬ ‫اجَت َهد ميِينَهُ‪ :‬ما َف َعل‪ ،‬فقالوا‪َ :‬ك َذب زي ٌد‬‫فأرسل إىل عبد اللَّه بن ُأبَي فَ ْ‬ ‫َ‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6067‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [م (‪[ .])1480‬بخاری آن را روایت نکرده است]‪.‬‬
‫‪205‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‪ ،‬فَوقَع يف َن ْف ِسي مِم َّا قالوهُ ِش َّدةٌ حىت أ ْنَزل اللَّه تعاىل‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫اللَّه َ‬
‫وسلَّم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تَ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫صديقي‪{ :‬إذا جاءَك املُنَاف ُقون } ‪ ‬مث دعاهم النيب َ‬ ‫ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ ِ‬
‫وس ُه ْم‪ٌ .‬‬‫ليَ ْست ْغفَر هلم فلَ َّو ْوا ُر ُؤ َ‬
‫‪ .1534‬از زید بن ارقمـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬با پیامبرـص در ســفری از‬
‫مدینه خــارج شــدیم که در آن ســفر مــردم سـختی زیــاد دیدنـد؛ عبدهللا بن ابی به مــردم‬
‫گفت‪ :‬به یــاران مهــاجر پیــامبرـص انفــاق نکنید تا پراکنــده شــوند و نــیز گفت‪ :‬اگر به‬
‫مدینه بازگشــتیم‪ ،‬ثروتمنــدان و اشــراف‪ ،‬اشــخاص پست و فقــیر را از شــهر خــارج‬
‫می‌کنند؛ من به خدمت پیامبرص آمدم و این خــبر را به او عــرض کــردم‪ ،‬پیــامبرـص‬
‫شخصی را به دنبال عبدهللا بن ابی فرستاد و (اما) او سخت قسم خورد که چنین نگفته‬
‫است و دیگران گفتند‪ :‬زید به پیامبرص دروغـ گفته است‪ ،‬و از گفته‌ی ایشـان متـأثر و‬
‫غمی سخت در دل من افتاد تا این که به تصدیقـ سخن من‪ ،‬این آیه نازل شد‪:‬‬
‫(المنافقون ‪)1 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫ســپس پیــامبرـص آنــان را خواند تا برایشــان طلب آمــرزش کنــد‪ ،‬آنــان از آمــدن‬
‫‪1‬‬
‫سرپیچی کردند‪.‬ـ‬

‫قالت‪ :‬قالت ِهْن ُد ْامرأَةُ أيب ُس ْفيا َ‪3‬ن للنيب‬


‫وعن عائشةَ رضي اللَّه عنها ْ‬
‫‪ْ  -1535‬‬
‫إن أبا سفيا َ‪3‬ن رجل ش ِحيح ولَيس يع ِطيين ما يك ِ‬ ‫ِ‬
‫ْفيين‬ ‫َ‬ ‫ُ ٌ َ ُ ْ ُْ‬ ‫وسلَّم‪ُ َّ :‬‬‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫وولَ َد ِك‬ ‫وولَ ِدي إالَّ ما أخ ْذت ِمنه‪ ،‬وهو ال يعلَم ؟ قال‪« :‬خ ِذي ما يك ِ‬
‫ْف ِ‪3‬‬
‫يك َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫باملع ُروف» ٌ‬ ‫ْ‬
‫‪ .1535‬از حضرت عایشه ـ ل ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬هند زن ابوســفیان در‬
‫خدمت پیامبرـص عرض کرد‪ :‬ابوسفیان مردی بخیل است و به اندازه‌ی کفــایت من و‬
‫پسرانم مخارج زندگیـ به من نمی‌دهد‪ ،‬جز آن مقدار که خودمـ از مال او بــرمی‌دارمـ و‬
‫او نمی‌داند‪ ،‬پیامبرـص فرمودند‪« :‬بدان مقداری که عرفا ً کفایت مخــارج زنــدگیـ خــود‬
‫‪2‬‬
‫و بچه‌هایت را می‌کند‪ ،‬بردار»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)4900‬م (‪.])2772‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5359‬م (‪.])1714‬‬
‫‪206‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -257‬باب تحريم النميمةوهي نقل الكالم بين الناس‬


‫اإلفساد‪.‬‬
‫على جهة ِ‬
‫باب تحریم سخن‌چینی و آن نقل سخن بین مردم به قصد‬
‫برهم زدن آنان است‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫(قلم ‪)11 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«(از) بسیار عیب‌جویی که دایما ً سخن‌چینی می‌کند (پیروی نکن)»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(          ‬ق ‪)18 /‬‬
‫«انســان هیچ ســخنی را بر زبــان نمی‌رانــد‪ ،‬مگر این‌که فرشــته‌ای مــراقب و‬
‫آماده‌ی دریافت و نوشتن آن سخن است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬ ‫وع ْن ح َذ ْي َفةَ رضي اللَّه عنهُ َ‬
‫قال‪ :‬قال ُ‬ ‫‪َ  -1536‬‬
‫وسلَّم‪« :‬ال يَ ْد ُخ ُل اجلنةَ منَّ ٌام» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫َ‬
‫‪ .1536‬از حذیفه ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬هیچ ســخن‌چینی‬
‫‪1‬‬
‫داخل بهشت نمی‌شود»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أن َر ُسول اللَّه َ‬
‫باس رضي اللَّه َعْن ُه َما َّ‬ ‫وع ْن ابن َع ٍ‬
‫‪َ  -1537‬‬
‫مر بَِقربي ِن فقال‪« :‬إنَّهما يع َّذبان‪ ،‬وما يع َّذب ِ‬
‫ان يف َكب ٍري‪ ،‬بَلى إنَّهُ َكبريٌ‪َّ :‬أما‬ ‫َ َ َُ َ‬ ‫ُ َ َُ‬ ‫َّ ْ‬
‫يستَرِت ُ ِم ْن بولِه»‪.‬‬
‫اآلخر فَ َكا َن ال ْ‬
‫وأما ُ‬ ‫يم ِة‪َّ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫أح ُدمهَا‪ ،‬فَ َكا َن ميشي بالنَّم َ‬
‫َ‬
‫متفق عليه‪ ،‬وهذا لفظ إحدى روايات البخاري‪.‬‬
‫ٌ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6055‬م (‪.])105‬‬
‫‪207‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وقيل‪َ :‬كبِريٌ‬ ‫معىَن ‪« :‬وما يُ َع َّذبَان يف َكب ٍري» ْ‬
‫أي كبري يف َز ْعمهما َ‬ ‫قال العُلَماءُ‪ْ :‬‬
‫‪َ  ‬‬
‫َت ْر ُكهُ َعلَيهما‪.‬‬

‫‪ .1537‬از ابن عباس ـ م ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص از کنــار دو قــبر‬
‫گذشت و فرمودند‪« :‬این دو عذاب می‌شــوندـ و به علت گنــاهی بــزرگ هم عــذاب داده‬
‫نمی‌شوند‪ ،‬آری چرا که‪ ،‬بزرگ است؛ یکی از آنها ســخن‌چینی می‌کــردـ و دیگــریـ از‬
‫‪1‬‬
‫ادرار استبرا نمی‌نمودـ و در آن حجاب و لطافت را رعایت نمی‌کرد‪.‬‬
‫ري» این است کــه‪ :‬در گمــان خودشــان‪،‬‬ ‫علما گفته‌انــد‪ :‬معــنی «وما يع ‪3َّ 3‬ذب ِ‬
‫ان يف َكب‪ٍ 3 3‬‬‫َُ َ‬
‫(گنـــاه) بـــزرگ نبـــوده است و بعضی گفته‌انـــد‪ :‬منظـــورـ آن است که تـــرک آن عمل‬
‫برایشان سخت و بزرگ نبوده است‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ود رضي اللَّه عْنهُ َّ‬ ‫‪ -1538‬وعن ابن مسع ٍ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫أن النيب َ‬ ‫ُْ‬
‫ضه ؟ هي الن ِ‬
‫َّميمةُ‪ ،‬ال َقالَةُ بنْي َ الن ِ‬
‫َّاس» رواه مسلم‪.‬‬ ‫«أال أُنَبِّئ ُكم ما َ‬
‫الع ْ ُ‬
‫وباهلاء على ِ‬
‫وزن‬ ‫ِ‬ ‫ض‪ِ 3 3‬اد امل ْع َج َم‪3ِ 3‬ة‪،‬‬‫ض‪3 3‬هُ»‪ :‬ب َفْتح العني امل ْه َملَ ‪3ِ 3‬ة‪ ،‬وإ ْس‪3 3‬كان ال َّ‬
‫«الع ْ‬
‫‪َ  ‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ض ‪ِ 3‬اد املُ ْع َج َم‪3ِ 3‬ة َعلى َو ْز ِن العِ ‪3َ 3‬د ِة‪،‬‬ ‫ض ‪3‬ةُ» بِك ْس ‪ِ 3‬ر َ‬
‫العنْي ِ و َفْت ِح ال َّ‬ ‫ِ‬
‫وروي‪« :‬الع َ‬
‫ِ‬
‫الوج ‪33‬ه‪ُ ،‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ض ‪َ 3 3‬ههُ‬
‫‪3‬در‪ ،‬يق ‪33 3‬ال‪َ :‬ع َ‬
‫ض‪3 3 3‬هُ‪ 3‬مص ‪ٌ 3 3‬‬ ‫الع ْ‬ ‫الرواية األوىل‪َ :‬‬ ‫وعلى ِّ‬ ‫ب والبُهت ‪33 3‬ا ُن‪َ ،‬‬
‫وهي‪ :‬الك ‪33 3‬ذ ُ‬
‫ض ِه‪.‬‬
‫بالع ْ‬
‫ضهاً‪ ،‬أي‪ :‬رماهُ َ‬ ‫َع ْ‬
‫‪ .1538‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬آیا شــما را‬
‫از عضه (بهتــان و دروغ) خــبر دهم؟ آن انــداختن کینه و کــثرت ســخن‌چینی در بین‬
‫‪2‬‬
‫مردم است»‪.‬‬

‫‪ .258‬باب النهی عن نقل الحدیث و کالم الناس الی‬


‫والة األمورإذا لم تدع إلیه حاجه کخوف مفسدة و‬
‫نحوهادر متن آمده‪ ،‬لفظ یکی از روایت‌هــای بخــاری‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)216‬م (‪ .])292‬آن‌چه‬ ‫‪1‬‬

‫باب نهی از نقل سخن و احوال مردم پیش مسؤوالن امر‬ ‫است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2606‬‬
‫اگر احتیاجی به آن نباشد مانند خوف مفسده و مانند آن‬
‫‪208‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪(       ‬المائده ‪)2 /‬‬
‫«همدیگر را در راه گناه و تجاوز و ستمکاری‪ ،‬یاری و پشتیبانی نکنید»‪.‬‬
‫و فی الباب‪ ،‬األحادیث السابقه فی الباب قبله‪.‬‬
‫احادیث سابق در باب قبلی هم در موضوعـ این باب است‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال رس ُ ِ‬ ‫‪ -1539‬وعن ابن مسع ٍ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫قال‪ُ َ َ :‬‬ ‫ود رضي اللَّه عنهُ َ‬‫َ ُْ‬
‫َخ ُر َج إِ ْلي ُك ْم‬ ‫أح ٍد َشْيئاً‪ ،‬فَإيِّن أ ُِح ُّ‬
‫ب أ ْن أ ْ‬ ‫عن َ‬
‫أصحايب ْ‬ ‫وسلَّم‪« :‬ال يَُبلِّ ْغين أح ٌد من ْ‬
‫َ‬
‫الص ْد ِر» ‪ ‬رواه أبو داود والرتمذي ‪.‬‬
‫سليم َّ‬‫وأنا ُ‬
‫‪ .1539‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬هیچ‌یک از‬
‫صحابه‌ی من حرف شــخص دیگــریـ را به من نرســاند؛ زیــرا من دوست دارم که در‬
‫‪1‬‬
‫حالی پیش شما بیایم که سینه (قلب) من‪ ،‬سالم و پاک باشد»‪.‬‬

‫‪ .259‬باب ذم ذی الوجهین‬
‫باب مذمت دورو‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪    ‬‬
‫(النساء ‪)108 /‬‬
‫«آنان (از مردم شرم می‌کنند و) خیانت خـود را از آنها پنهـان می‌دارنـد‪ ،‬ولی‬
‫حیا نمی‌کنند (و با انجام ندادن آن) آن را از خدا پنهــان نمی‌دارند که همیشه با‬
‫آنان است‪( ،‬از جمله) آن‌گاه که شــبانگاهان بر گفتــاری که خــدا از آن خشــنود‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])4860‬و ترمذی [(‪ ])3893‬روایت کرده‌اند‪.‬‬
‫‪209‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫نیســـت‪ ،‬متفق و همدست می‌گردند و خداوند از آن‌چه می‌کننـــد‪ ،‬کـــامالً آگـــاه‬


‫است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫قال‪ُ َ :‬‬ ‫‪ -1540‬وعن أيب ُهرير ً‪ًََ3‬ة رضي اللَّه َعْنهُ َ‬
‫اإلس ِ‬
‫الم إذا‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫َ َّ‬
‫خيار ُهم يف ْ‬ ‫يار ُهم يف اجلاهليَّة ُ‬
‫َّاس معاد َن‪ :‬خ ُ‬ ‫وسلم‪« :‬جَت ُدو َن الن َ‬
‫َّأن أشدَّهم له َك ِ‬
‫راهيةً‪ ،‬وجَت ُدو َن َشَّر‬ ‫ِ‬ ‫يار الن ِ‬ ‫َف ُقهوا‪ِ ُ ،‬‬
‫َّاس يف هذا الش ‪ُ ْ ُ 3‬‬ ‫وجتدو َن خ َ‬ ‫ُ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫وجهٍ َوهؤالء بَِو ْجه» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫الوجهنْي ِ ‪ ،‬الذي يأيت هؤالء بِ ْ‬ ‫َّاس ذا ْ‬ ‫الن ِ‬

‫‪ .1540‬از ابــوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مــردمـ را‬
‫هم‌چون معادن می‌یابید‪ :‬بهترین آنها در جاهلیت‪ ،‬بهــترین آنها در اســالم (هم) هســت‪،‬‬
‫وقــتیـ که در دین آگــاه می‌شــوندـ و بهــترین مــردم را در این امر (خالفت و امــارت)‬
‫کســانی می‌یابیدـ که بــرای قبــول آن ســخت کــراهت دارند و بــدترین مــردم را شــخص‬
‫دوروییـ می‌یابید که در نزد اینان به وجهی برخوردـ می‌کنند و در نزد آنــان به وجهی‬
‫‪1‬‬
‫دیگر»‪.‬‬

‫عبد اللَّه ب ِن عُمَر رضي اللَّه‬ ‫ِّه ِ‬‫أن نَاسا قَالُوا جلد ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫وعن حممد بن َزيْد َّ ً‬ ‫‪ْ  -1541‬‬
‫فنقول هلم خِب ِ‬
‫الف ما نتكلَّ ُم إ َذا َخَر ْجنَا ِم ْن‬ ‫ِ‬
‫عْنهما‪ :‬إنَّا نَ ْد ُخ ُل َعلَى َسالطيننا‪ْ ُ ُ 3‬‬
‫وسلَّم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫عنده ْم قال‪ُ :‬كنًا نعُ ُّد هذا ن َفاقاً َعلى َع ْهد رسول اللَّه َ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .1541‬از محمد بن زید روایت شـــده است که گفت‪ :‬عـــده‌ای به جـــدش عبدهللا بن‬
‫عمر ـ م ــ گفتنــد‪ :‬ما نــزد پادشــاهان خــود می‌رویمـ و بــرخالف آن‌چه که در غیابشــان‬
‫می‌گـــوییم‪ ،‬در حضورشـــان ســـخن می‌رانیم (این چگونه اســـت؟) گفت‪ :‬ما در عهد‬
‫‪2‬‬
‫پیامبرص این را نفاق به شمار می‌آوردیمـ‪.‬‬

‫باب)]‪.‬تحریم الکذب‬
‫‪2526.260‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3439‬م (‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪.])7178‬‬
‫تحریم دروغگویی‬ ‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [( باب‬
‫‪210‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫(االسراء ‪)36 /‬‬ ‫‪        ‬‬
‫«از چیزی دنباله‌روی نکن که از آن آگاهی نداری»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬عتید ‪( ‬ق ‪)18 /‬‬
‫«انســان هیچ ســخنی را بر زبــان نمی‌رانــد‪ ،‬مگر این‌که فرشــته‌ای مــراقب و‬
‫آماده‌ی دریافت و نوشتن آن سخن است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ول اللَّه َ‬


‫رس ُ‬‫قال ُ‬‫وعن اب ِن مسعود رضي اللَّه عْنهُ قال‪َ :‬‬ ‫‪ْ  -1542‬‬
‫ص ُد ُق‬ ‫الر ُجل ليَ ْ‬ ‫الرب ْيه ِدي إىل اجلن َِّة‪َّ ،‬‬
‫وإن َّ‬ ‫إن ِّ‬‫الص ْد َق ْيه ِدي إىل الْرِب َّ َو َّ‬
‫وسلَّم‪« :‬إ ًَّن ِّ‬
‫َ‬
‫وَر ْيه ِدي‬ ‫ب َي ْه ِدي إىل ال ُف ُجو ِر َّ‬
‫وإن ال ُف ُج ًًَ‪3‬‬ ‫حىَّت يكتب ِعْن َد اللَّ ِه ِص ّديقاً‪ِ َّ ،‬‬
‫وإن الْ َكذ َ‬ ‫ُ ََ‬
‫ِ‬ ‫إىل النا ِر‪ ،‬وإن‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫ْتب عْن َد اللَّه َك َّذاباً» ٌ‬
‫الرجل ليكذبُ َحىت يُك َ‪3‬‬ ‫َ‬
‫‪ .1542‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬راســتی‪ ،‬به‬
‫ســـوی نیکی و نیکی‪ ،‬به ســـوی بهشت هـــدایت می‌کند و شـــخص هم‌چنـــان راســـتی‬
‫می‌‌گزیند و راست می‌گویدـ تا این‌که نــزد خداوندـ به عنــوان شــخص بســیارـ راســتگو‪،‬‬
‫نوشته می‌شودـ و دروغ‪ ،‬انسان را به کار بد می‌کشاندـ و کــار بــد‪ ،‬او را به آتش ســوق‬
‫می‌دهد و شــخص هم‌چنــان دروغـ می‌گوید تا این که نــزد خداوند به عنــوان شــخص‬
‫‪1‬‬
‫بسیار دروغگو‪ ،‬نوشته می‌شود»‪.‬‬

‫صلّى‬ ‫‪ -1543 ‬وعن ِ‬
‫عبد اللَّ ِه ب ِن َع ْمرو ب ِن العاص رضي اللَّه عْن ُهما‪َّ ،‬‬
‫أن النيب َ‬
‫اهلل علَي ِه وسلَّم قال‪« :‬أَربع من ُك َّن فِ ِيه‪ ،‬كان منافِقاً خالِصاً‪ ،‬ومن َكانت ِ‬
‫فيه‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ٌ ْ‬ ‫ُ َْ َ‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6094‬م (‪[ .])2607‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،54‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪211‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫دع َها‪ :‬إذا اؤمُتِ َن َخا َن‪َ ،‬وإذا‬ ‫انت فِ ِيه خ ِ ِ ٍ‬ ‫خ ِ‬


‫صلةٌ م ْن نفاق حىَّت يَ َ‬
‫َ ْ‬ ‫صلَةٌ مْن ُه َّن‪َ ،‬ك ْ‬
‫َ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫فجَر» ٌ‬ ‫اصم َ‬ ‫عاه َد َغ َد َر‪ ،‬وإذا َخ َ‬
‫ب‪ ،‬وإذا َ‬ ‫َّث َك َذ َ‬ ‫حد َ‬
‫بنحوه يف «باب ِ‬
‫الوفاء بالعهد»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫حديث أيب ُهَر ْيَر َة‬ ‫سبق بيانه مع‬
‫‪ ‬وقد َ‬
‫‪ .1543‬از عبدهللا بن عمــرو بن عــاص ـــ ك ـــ روایت شــده است که پیــامبرص‬
‫فرمودند‪« :‬چهار خصلت هست که در هرکس وجود داشته باشــند‪ ،‬او منــافقی خــالص‬
‫است و هرکس یکی از این خصلتها در او باشد‪ ،‬خصلتی از نفاق را دارد تا وقتیـ که‬
‫آن را ترک کند‪ )1( :‬وقتی که امـانتی به او سـپرده شـود‪ ،‬در آن خیـانت می‌کنـد؛ (‪)2‬‬
‫وقتی که حرف می‌زند‪ ،‬دروغ می‌گوید؛ـ (‪ )3‬هرگاه پیمانی ببندد‪ ،‬عهدشــکنی می‌کنــد؛‬
‫(‪ )4‬هرگاه با کسی دشمنی و دعوا کند‪ ،‬از حق و حد می‌گذرد و حــرف زشت می‌زند‬
‫‪1‬‬
‫و دشنامـ می‌دهد»‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫و ذکر این حدیث با حدیثی همانند آن از ابوهریره‪ ‬در باب وفای به عهد گذشت‪.‬‬

‫وسلَّم‪،‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫عباس رضي اللَّه عْن ُهما عن النيب َ‬ ‫‪ -1544 ‬وعن ابن ٍ‬
‫ني‪ ،‬ولَن ي ْفعل‪ِ ،‬‬
‫وم ِن‬ ‫ف أ ْن َي ْع ِق َد بنْي َشعِريت ِ‬ ‫حِب‬
‫«م ْن حَتَلَّ َم ُْل ٍم ملْ َيرهُ‪ُ ،‬كلِّ َ‬
‫قال‪َ :‬‬
‫َ‬
‫ْ ََ‬
‫يام ِة‪3،‬‬ ‫ِ‬
‫ب يف أُذَُنْي ِه اآلنُ ُ‬
‫ك َي ْو َم الق َ‬ ‫وه ْم لهُ كا ِر ُهو َن‪ُ ،‬‬
‫ص َّ‬ ‫ِ‬
‫استَ َمع إىل حديث َق ْوم ُ‬ ‫ْ‬
‫نافخ» رواه‬‫وح َو ْليس بِ ٍ‬ ‫الر َ‬ ‫ب َو ُكلِّ َ‬
‫ف أ ْن ين ُف َخ فيها ُّ‬ ‫صورةً‪ ،‬عُ ِّذ َ‬ ‫صور ُ‬ ‫وم ْن َّ‬
‫َ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫كاذب و «اآلنك»‬ ‫ورأى َكذا و َكذا‪ ،‬وهو‬ ‫ِِ‬ ‫‪«  ‬حَت لَّم» أي‪َ :‬‬
‫ٌ‬ ‫قال أنهُ َحلم يف َن ْومه َ‬
‫املذاب‪.‬‬
‫ُ‬ ‫اص‬
‫ص ُ‬ ‫الر َ‬
‫وختفيف الكاف‪ :‬وهو َّ‬ ‫ِ‬ ‫وضم ِ‪3‬‬
‫النون‬ ‫باملد ِّ‬
‫ِّ‬

‫‪ .1544‬از ابن عبــاس ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هــرکس‬


‫خوابی را که ندیده اسـت‪ ،‬بیـان کنـد‪ ،‬مکلف می‌شـودـ که دو جو را با هم گـره ببنـدد و‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)34‬م (‪[ .])58‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،690‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬به شماره‌ی ‪ ،690‬هم‌چنین حدیث ابوهریره به شماره‌های ‪ 199‬و ‪ ،689‬آمده است]‪.‬‬
‫‪212‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫هرگز نمی‌تواندـ و کسی که به ســخن دیگــران گــوش دهــد‪ ،‬در حــالی که آنــان راضی‬
‫نیســتند‪ ،‬روزـ قیــامت در دو گــوش او ســرب گداخته شــده ریخته می‌شــودـ و هــرکس‬
‫صورت انسان یا حیوان را نقاشی کنــد‪ ،‬عــذاب داده و مکلف می‌شــودـ که روح در آن‬
‫‪1‬‬
‫بدمد و هرگز نمی‌تواند در آن بدمد»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫مر رضي اللَّه عْن ُهما َ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫قال‪ :‬قال النيب َ‬ ‫‪ -1545 ‬وعن اب ِن عُ َ‬
‫عيَنْي ِه ما مَلْ َتَريا»‪.‬‬ ‫ِ‬
‫الرج ُل ْ‬
‫ي ُ‬ ‫«أ ْفَرى الفَرى أ ْن يُِر َ‬
‫رأيت فيما مل يره‪.‬‬
‫يقول‪ُ :‬‬
‫‪ ‬رواهُ البخاري‪ .‬ومعناه‪ُ :‬‬
‫‪ .1545‬از ابن عمر ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬بــدترین و‬
‫بزرگ‌تــرین افــترا و دروغـ آن است که مــرد بگویــد‪ :‬چــیزی را دیــده‌ام‪ ،‬در حــالی که‬
‫‪2‬‬
‫هنوز دو چشم او آن را ندیده است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫رس ُ‬ ‫قال‪ :‬كا َن ُ‬ ‫‪ -1546 ‬وعن مَسَُرةَ ب ِن ُجْن ُد ٍب رضي اللَّه َعْنهُ َ‬
‫أحد ِمن ُك ْم ِمن رؤيا؟»‬ ‫«ه ْل َرأَى ٌّ‬ ‫ِ‬
‫يقول ألصحابه‪َ :‬‬ ‫وسلَّم مِم ا يُكْثُِر أ ْن َ‬ ‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫ص‪َ   .‬وإنَّهُ قال لنا ذات َغ َد ٍاة‪« :‬إنَّهُ أتَاين اللَّْيلَةَ‬ ‫من َشاءَ اللَّه أ ْن ي ُق َّ‬ ‫في ُق ُّ ِ‬
‫ص عليه ْ‬
‫رج ٍل‬ ‫ِ‬
‫معهما‪ ،‬وإنَّا أَتْينَا َعلى ُ‬ ‫ت ُ‬ ‫لق‪ ،‬وإيِّن انْطلَ ْق ُ‬ ‫آتيان‪ ،‬وإن َُّهما قاال يل‪ :‬انطَ ْ‬
‫بالص ْخَر ِة لَِرأْ ِس ِه‪ ،‬فَي ْثلَ ُغ‬
‫ص ْخَر ٍة‪ ،‬وإِذَا ُه َو َي ْهوي َّ‬ ‫ِ ِ‬ ‫مْ ِ‬
‫ضطَج ٌع‪ ،‬وإِذَا آَ َخُر قَائ ٌم َعلَْيه بِ َ‬ ‫ُ‬
‫رجع إلَيه حىَّت ي ِ‬ ‫ِ‬
‫ص َّح‬ ‫فيتبع احلَ َجَر فيأْ ُخـ ُذهُ‪ ،‬فال يَ ُ ْ َ َ‬ ‫اهنَا‪ُ .‬‬ ‫َرأْسهُ‪َ ،‬فيَتَ َد ْهدَ ُه احلَ َجُر َه ُ‬
‫قلت‬ ‫رأْسه كما كان‪ ،‬مُثَّ يعود علَي ِه‪ ،‬فَي ْف ِ ِ‬
‫عل به مثْ َل ما َف َعل املََّر َة األوىل‪ »،‬قال‪ُ :‬‬ ‫ُ‬ ‫َُ ُ َ ْ‬ ‫َ ُُ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َتينَا َعلى َر ُجل‬ ‫هلما‪ُ :‬سْبحا َن اللَّه‪ ،‬ما هذان ؟ قاال يل‪ :‬انْطَل ْق انْطَل ْق‪ ،‬فانْطَلَ ْقنا‪  .‬فأ ْ‬
‫َّي‬ ‫ق‬ ‫ش‬‫ديد‪ ،‬وإذا هو يأْتى أحد ِ‬ ‫وب ِمن ح ٍ‬ ‫عليه ب َكلُّ ٍ‬‫مسَت ْل ٍق ل َقافَاه وإذا آخر قائم ِ‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َُ ٌ‬ ‫ُْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روای تکرده است؛ [خ (‪.])7042‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [خ (‪.])7043‬‬
‫‪213‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫حول إىل‬ ‫َو ْج ِه ِه فيُ َش ْر ِشُر ِش ْدقَهُ إىل قَفاهُ‪ ،‬ومْن ِخرهُ إىل َق َفاهُ‪َ ،‬وعينَهُ‪ 3‬إىل قَفاهُ‪ ،‬مُثَّ يتَ َّ‬
‫ذلك اجلانب‬ ‫فعل باجلانب األول‪ ،‬فَما َي ْف ُرغُ ِم ْن َ‬ ‫اجلانب اآلخ ِر َفَي ْف َعل ِبه مثْ َل ما ُ‬ ‫ِ‬
‫عل يف املَّر ِة‬ ‫َ‬ ‫علي ِه‪َ ،‬فَي ْف َعل ِمثْ َل ما فَ‬
‫ْ‬ ‫ود‬
‫ُ‬ ‫ب كما كا َن‪ ،‬مُثَّ َيع‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ذلك اجلانِ‬
‫يص َّح َ‬ ‫حىَّت ِ‬
‫َ‬
‫قلت‪ُ :‬سْب َحا َن اللَّه‪ ،‬ما هذان ؟ قاال يل‪ :‬انْطلِ ْق انْطَلِ ْق‪ ،‬فَانْطَلَ ْقنَا‪.‬‬ ‫األوىل‪ .‬قال‪ُ :‬‬
‫ط‪ ،‬وأصوات‪ ،‬فَاطَّلَعنا ِ‬
‫فيه‬ ‫ِ‬ ‫التنُّو ِر فَأ ِ‬ ‫فَأَتْينا َعلى ِمثْل َّ‬
‫ْ‬ ‫ب أنهُ قال‪ :‬فإذا فيه لَغَ ٌ ْ ٌ‬ ‫َحس ُ‬ ‫ْ‬
‫اه ْم‬ ‫يهم هَل ب ِمن أَس ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫فَِإ َذا فِ ِيه ٌ ِ‬
‫فل مْن ُه ْم‪ ،‬فإذا أتَ ُ‬ ‫رجال ونساء عَُراةٌ‪ ،‬وإذا ُه ْم يأت ْ‪ْ ْ ٌ َ 3‬‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫َتينَا‬
‫قلت ما هؤالء ؟ قاال يل‪ :‬انْطَل ْق انْطَل ْق‪،‬فَانْطَل ْقنَا‪  .‬فَأ ْ‬ ‫ض ُؤوا‪ُ ،‬‬ ‫ض ْو َ‬
‫ب َ‬ ‫ذلك اللَّ َه ُ‬
‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َّه ِر َر ُج ٌل سابِ ٌح‬ ‫ول‪« :‬أَمْح ُر مثْ ُل ال ًَّدِم‪ ،‬وإذا يف الن ْ‬ ‫ت أَنهُ كا َن ي ُق ُ‬ ‫على هن ٍر حسْب ُ‬
‫ندهُ ِحجار ًة َكثِ َرية‪ ،‬وإذا َ‬
‫ذلك‬ ‫رج ٌل قَد مَجَ َع ِع َ‬ ‫َّه ِر ُ‬ ‫بح‪َ ،‬وإذا على َش ِّ‬
‫ط الن ْ‬ ‫يَ ْس ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ذلك الذي قَ ْد مجَ َع عْندهُ احلجار َة‪َ ،‬فَي ْفغَُر لهَ‬ ‫أيت َ‬ ‫الساب ُح يسبح ما يَ ْسبَ ُح‪ ،‬مُثَّ يَ ْ‬
‫إلي ِه‪َ ،‬فغَر لهُ فاهُ‪،‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫فاهُ‪َ ،‬فُي ْلق ُمهُ حجراً‪َ ،‬فَيْنطَل ُق َفيَ ْسبَ ُح‪ ،‬مُثَّ َي ْرج ُع إليه‪ُ ،‬كلَّ َما رجع ْ‬
‫هذان ؟ قاال يل‪ :‬انْطلِ ْق انطلِق‪ ،‬فانْطَلَقنا‪ .‬فَأََتْينَا‬ ‫فَألْقمه حجراً‪ ،‬قلت هلما‪ :‬ما ِ‬
‫ُ ََ‬
‫ٍ‬ ‫ِِ ِ‬
‫نار‬
‫نده ٌ‬ ‫رجالً َم ْرأَى‪ ،‬فإذا هو ِع َ‬ ‫َكر ِه ما أنت َراء ُ‬ ‫على َر ُج ٍل كريه املَْرآة‪ْ ،‬أو كأ َ‬
‫قلت هلما‪ :‬ما هذا ؟ قاال يل‪ :‬انْطَلِ ْق انْطلِ ْق‪ ،‬فَانْطَلقنا‪.‬‬ ‫يسعى َح ْوهَلَا‪ُ ،‬‬ ‫حيشُّها َو ْ‬
‫الر ِ‬ ‫ِ‬
‫جل‬
‫وضة َر ٌ‬ ‫ظهرَي َّ َ‬ ‫الربي ِع‪ ،‬وإذا بنْي َ ْ‬ ‫ضة ُم ْعتَ َّم ٍة فيها ِم ْن ِّ‬
‫كل نَ ْو ِر َّ‬ ‫فَأتَينا على رو ٍ‬
‫ْ‬
‫من أكثر ولدان ما‬ ‫حو َل ِ‬ ‫طويل ال أكاد أرى رأسه طُوالً يف َّ ِ‬
‫الرجل ْ‬ ‫السماء‪ ،‬وإذا ْ‬ ‫َُ‬ ‫ُ‬ ‫ٌ‬
‫أتينَا‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َرأ َْيُت ُه ْم ُّ‬
‫لق انْطَل ْق فَاَنْطَلقنا‪ .‬فَ ْ‬ ‫لت‪ :‬ما هذا ؟ وما هؤالء ؟ قاال يل‪ :‬انطَ ْ‬ ‫قط‪ ،‬قُ ُ‬
‫سن‪ ،‬قاال يل‪ْ :‬ار َق فيها‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ُّ‬ ‫ٍ ِ‬
‫أح َ‬ ‫أعظم منها‪ ،‬وال ْ‬ ‫يمة مَلْ أر َد ْوحةً قط َ‬ ‫إىل َد ْوحة عظ َ‬
‫نب فض ٍَّة‪ ،‬فأتَينَا باب املدينة‬ ‫هب ول ٍ‬ ‫ينة َمْبنِيَّ ٍة بِلَنِب ٍ َذ ٍ‬
‫مد ٍ‬‫فَارتَقينا‪ 3‬فيها‪ ،‬إىل ِ‬
‫َ‬
‫‪214‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬
‫كأحس ِن ما‬ ‫رجال َشطٌْر من َخ ْلق ِهم ْ‬ ‫لناها‪َ ،‬فَتلَقَّانَا ٌ‬‫تح لَنا‪ ،‬فَ َد َخ َ‬ ‫استفتَ ْحنَا‪َ ،‬ف ُف َ‬
‫فَ ْ‬
‫راء‪ ،‬قاال هلم‪ :‬اذهبوا ف َقعُوا يف ذلك‬ ‫بح ما أنت ِ‬ ‫طر ِمنهم كأَقْ ِ‬ ‫ٍ‬
‫َ‬ ‫وش ٌ‬
‫أنت راء‪َ ،‬‬
‫احملض يف البياض‪ ،‬ف َذهبُوا فوقعُوا‬ ‫ض ْجي ِري كأن ماءَهُ ُ‬ ‫ًّهر‪ ،‬وإذا ُه َو هَن ٌر معرَتِ ٌ‬ ‫الن ْ‬
‫صور ٍة‪.‬قال‪:‬‬ ‫صاروا يف أحسن ُ‬ ‫نهم‪ ،‬فَ ُ‬ ‫السوءُ َع ْ‬
‫ذلك ُّ‬ ‫فيه‪ ،‬مُثَّ رجعُوا إلينا قد ذَ َهب َ‬
‫ِ‬
‫ثل‬
‫صعداً‪ ،‬فإذا قصر م ُ‬ ‫بص ِري ُ‬ ‫فسما َ‬ ‫ك‪َ ،‬‬ ‫قاال يل‪ :‬هذه َجنَّةُ ع ْدن‪ ،‬وهذاك منزلُ َ‬
‫قلت هلما‪ :‬بارك اللَّه في ُكما‪ ،‬فَذراين‬ ‫ِ‬
‫ك‪ُ .‬‬ ‫الربابة البيضاء‪ 3.‬قاال يل‪ :‬هذاك من ِزلُ َ‬ ‫َّ‬
‫َيت ُمْن ُذ اللَّيلة‬
‫وأنت داخلُهُ‪   .‬قلت هلُما‪ :‬فَإيِّن رأ ُ‬ ‫فأدخ ْله‪ .‬قاال‪ :‬أما اآلن فال‪َ ،‬‬ ‫ُ‬
‫األو ُل الذي‬ ‫الرج ُل َّ‬ ‫رِب‬
‫عجباً ؟ فما هذا الذي رأيت ؟ قاال يل‪ :‬إنَا َسنخ ُك‪َّ .‬أما ُ‬
‫وينام عن‬‫ضه‪ُ ،‬‬ ‫يأخ ُذ ال ُق ْرآ َن فريفُ ُ‬ ‫رأسهُ باحلَ َج ِر‪ ،‬فإنَّهُ َّ‬
‫الر ُج ُل ُ‬ ‫يت َعليه يُثلَ ُغ ُ‬ ‫أتَ َ‬
‫ومْن ِخ ُره إىل‬ ‫يت علي ِه يشر ِ‬ ‫الة المكتُ ِ‬ ‫الص ِ‬
‫شر ش ْدقُه إىل قَفاهُ‪َ ،‬‬ ‫وأما الذي أتَ َ‪ُ ْ ُ ْ َ 3‬‬ ‫وبة‪َّ 3.‬‬ ‫َّ‬
‫اآلفاق‪.‬‬
‫يكذب الكذبةَ تبلُ ُغ َ‬ ‫ِ ِ‬
‫الر ُج ُل َي ْغدو م ْن َبْيته فَ ُ‬ ‫وعْينهُ‪ 3‬إىل قفاهُ‪ ،‬فإنه َّ‬ ‫قَفاهُ‪َ ،‬‬
‫والزواين‪.‬‬‫الزناةُ َّ‬ ‫التنُّو ِر‪ ،‬فإهَّن م ُّ‬
‫ناء َّ‬‫جال والنِّساء العراةُ الذين هم يف ِمثل بِ ِ‬ ‫الر ُ‬ ‫وأما ِّ‬
‫َّ‬
‫ُْ‬ ‫ُ ُ‬
‫قم احلِجارة‪ ،‬فإنَّهُ آكِ ُل ِّ‬
‫الربا‪.‬‬ ‫يسبَ ُح يف َ ِ‬
‫الن ْهر‪ ،‬وي ْل ُ‬
‫وأما الرجل الَّذي أَتيت ِ‬
‫عليه ْ‬
‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ُُ‬
‫ك خاز ُن‬ ‫ِ‬ ‫رآة الذي َ ِ‬ ‫الرجل ال َكريه امل ِ‬
‫ويسعى َح ْوهَل ا فإنَّهُ مال ُ‬ ‫عند النَّار حَيُشُّها ْ‬ ‫ُ‬ ‫وأما َّ ُ ُ‬ ‫َّ‬
‫الرجل الطَّويل الَّذي يف َّ ِ‬ ‫َ‬
‫الر ْوضة‪ ،‬فإنه إبراهيم‪ ،‬وأما ال ِولدا ُن َ‬
‫الذين‬ ‫ُ‬ ‫َّم‪ .‬وأما َّ ُ ُ‬ ‫َجهن َ‬
‫الفطَْر ِة»‪.‬‬‫الفطْر ِة» ويف رواية البرقَايِن ‪« :‬ولِد على ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫َْ‬ ‫مات على َ‬ ‫فكل ُم ْولود َ‬ ‫حوله‪ُّ ،‬‬ ‫ْ‬
‫صلّى‬ ‫رسول اللَّه َ‬‫ُ‬ ‫كني ؟ فقال‬ ‫وأوالد املش ِر َ‬
‫ُ‬ ‫املسلمني‪ :‬يا رسول اللَّه‪،‬‬
‫َ‬ ‫فقال بعض‬
‫املشركني»‪ .‬وأما القوم الذين كانوا شطر منهم حسن‬ ‫«وأوالد‬ ‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫‪215‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وشطر منهم قبيح فإهنم قوم خلطوا عمالً صاحلاً وآخر سيئاً جتاوز اهلل عنهم‪.‬‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫ض مقد ِ‬
‫َّسة» مث‬ ‫فأخرجاين إىل ْأر ِ ُ‬ ‫رجلَني أتَياين ْ‬ ‫«رأيت اللَّيلَةَ ُ‬
‫ُ‬ ‫ويف رواية له‪:‬‬
‫اسع‪َ ،‬يَت َوقَّ ُد‬
‫وأس َفلُهُ َو ٌ‬‫ضيِّ ٌق ْ‬ ‫أعالهُ َ‬ ‫قب مثل التنُّو ِر‪ْ ،‬‬ ‫ذ َكره‪ .‬وقال‪« :‬فانطَلَ ْقنَا إىل نَ ٍ‬
‫كادوا أ ْن خَي ُْرجوا‪ ،‬وإذا مَخَدت‪َ ،‬ر َجعوا‬ ‫حَت تهُ ناراً‪ ،‬فإذا ارَت َفعت ْارَت َفعُوا َحىت ُ‬
‫رجال ونساء عراةٌ‪ .‬وفيها‪ :‬حىت أتَينَا على هَن ٍر من َدم‪ ،‬ومل يشك‬ ‫فيها‪ ،‬وفيها ٌ‬
‫يديه حجارةٌ‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫قائم على وسط النَّه ِر‪ ،‬وعلى ِّ‬
‫رج ٌل‪ ،‬وبنْي َ‬‫شط النَّهر ُ‬ ‫رج ٌل ٌ‬ ‫فيه ُ‬
‫الر ُج ُل حِب ج ٍر يف فِيه‪َّ ،‬‬
‫فردهُ‬ ‫رمى َّ‬ ‫الر ُج ُل الذي يف النَّه ِر‪ ،‬فَإذا أراد أ ْن خيُْر َج‪َ ،‬‬ ‫فأقبل َّ‬
‫فري ِج ُع كما‬ ‫ليخرج َج َع َل َي ْرمي يف فيه حبج ٍر‪ْ ،‬‬ ‫فجعل ُكلَّ َما جاءَ ْ‬
‫َ‬ ‫ث كا َن‪،‬‬ ‫حي ُ‬ ‫ْ‬
‫سن مْن َها‪ ،‬فيها‬ ‫أح َ‬ ‫ط ْ‬ ‫َّجر َة‪ ،‬فَ ْأدخالين داراً مَلْ أر قَ ُّ‬‫‪.‬وفيها‪« :‬فصعدا يب الش َ‬ ‫كا َن َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ِّث‬
‫اب‪ ،‬حُي د ُ‬ ‫وخ َو َشباب»‪ .‬وف َيها‪« :‬الَّذي رأيْتهُ يُ َش ُّق ش ْدقُهُ ف َك َّذ ٌ‬ ‫رجال ُشيُ ٌ‬‫ٌ‬
‫كذبة َفتُحمل عْنه حىَّت َتبلُ َغ اآلفاق‪ ،‬فيصنَع ِبه ما رأيت إىل يوم الْ ِق ِ‬
‫يامة»‪3.‬‬ ‫بالْ ِ‬
‫ْ‬ ‫َْ‬ ‫ْ ُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ ُ َ‬
‫فرجلٌ علَّمهُ اللَّه الْ ُقرآ َن‪ ،‬فنام عنهُ بِاللَّْي ِل‪ ،‬ومَلْ‬ ‫رأسهُ ُ‬ ‫وفيها‪« :‬الَّذي رأيْتهُ يُ ْش َد ُخ ُ‬
‫دار‬ ‫ِ ِ‬ ‫َّها ِر‪ ،‬في ْف ِ‬ ‫ِ‬
‫ت ُ‬ ‫دخ ْل َ‬
‫َّار األوىل اليت َ‬ ‫عل به إىل يوم الْقيامة»‪ 3.‬والد ُ‬ ‫مل فيه بالن َ ُ ُ‬ ‫ْيع ْ‬
‫فارفع‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وأما هذه الدَّار فدار الش ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫يكائيل‪ْ 3،‬‬
‫يل‪ ،‬وهذا م ُ‬ ‫ُّهداء‪ ،‬وأنا جرْب ُ‬ ‫ُ َُ َ‬ ‫ؤمنني‪َّ ،‬‬
‫عامة املُ َ‬
‫الس ِ‬ ‫ِ‬
‫قلت‪:‬‬
‫ك‪ُ ،‬‬ ‫ذاك منزلُ َ‬ ‫حاب‪ ،‬قاال‪َ :‬‬ ‫ثل َّ‬‫فرفعت رأْسي‪ ،‬فإذا فوقي م ُ‬ ‫ُ‬ ‫رأسك‪،‬‬ ‫َ‬
‫استَكْملته‪ ،‬أتيت‪3‬‬ ‫ِ‬
‫ك عُ ُمٌر مَل تَستكم ْلهُ‪ ،‬فلَ ْو ْ‬ ‫َدعاين ْأد ُخ ْل منزيل‪ ،‬قاال‪ :‬إنَّهُ بَقي لَ َ‬
‫ك» رواه البخاري‪.‬‬ ‫مْن ِزلَ َ‬
‫‪216‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫يشدخهُ ويَ ُشقُّه‪.‬‬ ‫ني املعجمة‪ ،‬أي‪:‬‬ ‫قوله‪« :‬ي ْثلَغ رأْسه» وهو ب ِ‬
‫الثاء املثلثة والغ ِ‬
‫ُ‬ ‫َ َ ُ‬
‫وب»‪ 3‬بفتح الكاف‪ ،‬وضم الالم‬ ‫يتدحرج‪ ،‬و «ال َكلُّ ُ‬
‫ُ‬ ‫دهده» أي‪:‬‬ ‫«يتَ ْ‬
‫قوله‪َ :‬‬
‫ِ‬
‫ضوؤوا»‪ 3‬وهو‬ ‫«ضو َ‬‫املشددة‪ ،‬وهو معروف‪ .‬قوله‪« :‬فيُ َشرش ُر» أي‪ :‬يُ َقطَّ ُع‪ .‬قوله‪ْ :‬‬
‫بالفاء والغني املعجمة‪ ،‬أي‪:‬‬ ‫بضادين معجمتني‪ ،‬أي صاحوا‪ .‬قوله‪« :‬في ْفغر» هو ِ‬
‫َُ‬
‫«املرآة»‪ 3‬هو بفتح امليم‪ ،‬أي‪ :‬املْنظَر‪ .‬قوله‪« :‬حيُشُّها» هو بفتح الياء‬ ‫ِ‬ ‫يفتح‪ .‬قوله‪:‬‬ ‫ُ‬
‫ض ٍة ُم ْعتَ َّم ِة» هو‬ ‫ِ‬
‫«رو َ‬
‫وضم احلاء املهملة والشني املعجمة‪ ،‬أي‪ :‬يوقدها‪ ،‬قوله‪ْ :‬‬
‫وافية النَّبات طويلَته‪.‬‬ ‫بضم امليم وإسكان‪ 3‬العني وفتح التاء وتشديد امليم‪ ،‬أي‪ِ :‬‬
‫َّجرةُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫قَولُهُ‪« :‬دَ ْو َحةٌ» وهي بفتح الدال‪ ،‬وإسكان الواو‪ 3‬وباحلاء املهملة‪ :‬وهي الش َ‬
‫احلاء املهملة وبالضَّاد املعجمة‪:‬‬ ‫الْكبريةُ‪ 3،‬قولُه‪« :‬املحض» هو بفتح امليم وإسكان‪ِ 3‬‬
‫ُ َْ ُ‬
‫صعُداً»‪ :‬بضم الصاد والعني‪:‬‬ ‫وه َو اللَّنَبُ ‪ .‬قولُهُ‪« :‬فَ َسما بص ِري» أي‪ْ :‬ارَت َف َع‪َ .‬‬
‫«و ُ‬ ‫ُ‬
‫السحابة‪.‬‬ ‫وبالباء املوحدة ُمكررة‪ ،‬وهي َّ‬ ‫ِ‬ ‫الربابةُ»‪ 3:‬بفتح ِ‬
‫الراء‬ ‫«و َّ‬ ‫ِ‬
‫أي‪ُ :‬م ْرتَفعاً‪َ .‬‬ ‫ْ‬
‫‪ .1546‬از سمره بن جندب ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرـص از چیزهاییـ‬
‫که زیاد تکرار می‌فرمود‪ ،‬این بود که از اصحاب‪ ‬ســؤال می‌کــرد‪« :‬آیا یکی از شــما‬
‫خوبی دیــده اســت؟» و هر کسی که خــدا اراده می‌کــرد‪ ،‬خــوابش را بــرای پیــامبرص‬
‫تعریف می‌کــرد و یک صــبح بــرای ما فرمودنــد‪« :‬امشب در خــواب دو نفر پیش من‬
‫آمدند و مرا بیــدار کردند و به من گفتنــد‪ :‬بــرو‪ ،‬من با آنــان رفتم و رفــتیم تا به مــردی‬
‫خوابیده رسیدیم که مرد دیگری با سنگی بر سر او ایستاده بــود و ســنگ را به ســوی‬
‫سـرش پرتـاب می‌کـرد و سـرش را می‌شکست و می‌ترکاندـ و سـنگ به پـایین سـرش‬
‫فــرو می‌غلتید و آن شــخص ایســتاد به دنبــال ســنگ می‌رفتـ و آن را برمی‌داشتـ ولی‬
‫هنوز پیش مـرد خوابیـده بازنگشـته بـود که سر او خـوب می‌شد و وی دوبـاره پیشش‬
‫می‌رفت و همان کاری را که بار اول کرده بود‪ ،‬بر سرش تکرار می‌کرد» پیامبرص‬
‫فرمودند‪« :‬به آن دو نفر که مرا با خود بردنــد‪ ،‬گفتم‪ :‬ســبحان هللا! این دو چیســتند؟ به‬
‫من گفتند‪ :‬برو‪ ،‬برو! رفتیم و از کنار مرد دیگریـ عبور کــردیمـ که بر پشت و گــردن‬
‫افتاده و مردی دیگر با گــیره و قالبی آهــنی بر بــاالی سر او ایســتاده بــود و آن را در‬
‫یک طرف صورتشـ فرو می برد و کنج دهان و بیــنی و چشم او را می‌کند و می‌برید‬
‫‪217‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و به طرف دیگر صورتشـ می‌آمد و مثل طرف اول با آن رفتـارـ می‌کـردـ و هنــوز از‬
‫این طــرفـ فــارغـ نشــده بــود که طــرفـ اول به حــالت قبل برمی‌گشت و ســالم می‌شــد‪،‬‬
‫سپس دوباره به سر او برمی‌گشتـ و کار او مثل بار اول تکرار می‌نمود»؛ پیامبرـص‬
‫فرمودنــد‪« :‬گفتم‪ :‬ســبحان هللا! این دو چیســتند؟ آن دو نفر به من گفتنــد‪ :‬بــرو‪ ،‬بــرو!‬
‫رفــتیم و به چــیز تنورماننــدیـ رســیدیم» راویـ می‌گویــد‪ :‬چنــان به نظــرم می‌رسدـ که‬
‫پیامبرص فرمودند‪« :‬که در آن سر و صدا و داد و فریادی بود‪ ،‬ما بر سر آن رفتیمـ و‬
‫دیدیم که در آن‪ ،‬مردان و زنانیـ لخت بودند و شراره‌ی فروزان آتش از پــایین آنها به‬
‫طرفشان شعله می‌کشیدـ و وقتیـ که آن شراره شعله می‌کشید و به آنها می‌رسید‪ ،‬فریاد‬
‫می‌کشــیدند؛ گفتم‪ :‬اینــان کیســتند؟ آن دو نفر گفتنــد‪ :‬بــرو! بــرو! رفــتیمـ تا به رودی‬
‫رسیدیم» گمــان می‌کنم که پیــامبرـص فرمودنــد‪«:‬که (آب آن) مانند خــون‪ ،‬قرمزـ بــود‪،‬‬
‫دیدم که در آن مردی شناگرـ شنا می‌کردـ و بر ساحلش مردی بود که سنگ زیــادیـ را‬
‫نزد خود جمع کرده بود و دیــدم که آن شــناگرـ مقــداری شــنا می‌کــردـ و ســپس پیش آن‬
‫مرد که سنگ جلو دستش جمع کرده بود‪ ،‬می‌آمد و (شــناگر) دهــان خــود را بــرای او‬
‫می‌گشـــودـ و آن مـــرد ســـنگی به دهـــان او می‌انـــداخت و می‌رفتـ و دوبـــاره به شـــنا‬
‫می‌پــــرداخت و ســــپس به طــــرف مــــرد بازمی‌گشت و هر بــــار که به طــــرف او‬
‫بازمی‌گشت‪ ،‬دهانش را برای او باز می‌نمود و این یک سنگ در دهانش می‌گذاشت؛‬
‫به آنها گفتم‪ :‬این دو نفر کیستندـ و چه کار می‌کنند؟ در جواب گفتند‪ :‬برو‪ ،‬برو! رفــتیم‬
‫و به مردی زشت چهره که چهره‌‌اش در زشتی‪ ،‬مانند زشت‌ترین منظر یک مرد بود‬
‫که تو مشاهده می‌کنی و دیدم که پیش او آتشی بود که خود آن را برمی‌افــروخت و به‬
‫دورش می‌چرخید؛ به آن دو گفتم‪ :‬این چیســت؟ به من گفتنــد‪ :‬بــرو‪ ،‬بــرو! رفــتیم تا به‬
‫بوستانیـ پوشیده از سبزه و گیــاه پرپشت رســیدیمـ که در آن از هر نــوع گل و غنچه‌ی‬
‫بهاری وجودـ داشت و در وسطـ باغ‪ ،‬مردی بلندقد بود که از بلندی قدش نزدیک بــود‬
‫نتوانم سر او را در کمان ببینم و در اطرافـ او پسران بسیارـ زیادیـ بودندـ که پسرانیـ‬
‫به بسیاریـ آنها هرگز ندیده‌ام‪ ،‬پرسیدم‪ :‬این مــرد کیست و این پســران کیســتند؟ به من‬
‫گفتند‪ :‬برو‪ ،‬برو! و رفتیم تا گفتند‪ :‬از این درخت باال بــرو و از آن به طــرف شــهری‬
‫بنا شده از خشتی طال و خشتی نقره بــاال رفتــه‪ ،‬به ســوی دروازه‌یـ آن شــهر رفــتیمـ و‬
‫درخواست بــاز کــردن در را نمــودیم‪ ،‬در به رویمــان بــاز شد و به آن وارد شــدیم‪،‬‬
‫مردانی با ما برخورد کردندـ که قسمتیـ از آفرینشـ آنان در بهترین صورت و قســمتی‬
‫از آن در بدترین صورتی که دیده‌اید‪ ،‬بود‪ ،‬آن دو نفر به ایشــان گفتنــد‪ :‬برویدـ و به آن‬
‫رود داخل شویدـ و دیدم که رودی پهن در آن‌جا جریـان دارد و آبش در سـفیدی‪ ،‬مانند‬
‫شیر بــود‪ ،‬آنها رفتندـ و در آن رود داخل شــدند و ســپس نــزد ما برگشــتندـ و آن زشــتیـ‬
‫چهره‌ی ایشان برطرفـ شده بود و در بهترین صورتـ و زیبــاییـ قــرار گرفته بودنــد؛‬
‫پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬آن دو نفر به من گفتنــد‪ :‬این شــهر‪ ،‬بهشت ابــدی و آن‪ ،‬مــنزل‬
‫‪218‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫توست؛ چشم من به طرف باال رفت و نگاه کردم‪ ،‬قصری دیــدم مثل ابر ســفید؛ آن دو‬
‫به من گفتند‪ :‬این منزل توست! به ایشان گفتم‪ :‬خداوند شما را برکت دهد! بگذاریدـ در‬
‫آن داخل شوم‪ ،‬گفتند‪ :‬حاال نه‪ ،‬و تو در آینده داخل آن می‌شوی؛ به ایشان گفتم‪ :‬من از‬
‫اول شب تا به حال چیزهای عجیب دیدم‪ ،‬این‌ها چه بودندـ که دیدم؟ گفتنــد‪ :‬ما حــاال تو‬
‫را آگاه می‌کنیم‪:‬ـ مـرد اولی که از کنـار او گذشـتی و سـرش را با سـنگ می‌شکسـتند‪،‬‬
‫مردی است که قرآن را فـرا می‌گـیردـ و حفظ می‌کند و سـپس تـرکش می‌کند و از یـاد‬
‫می‌برد و به جای انجام دادن نمــاز واجب‪ ،‬در زمــان آن می‌خوابدـ و اما آن مــرد که با‬
‫گیره و قالبی آهنی‪ ،‬گونه و بینی و چشمش را می‌کندندـ و می‌بریدند‪ ،‬مــردی است که‬
‫صــبح از مــنزلش خــارج می شــود و دروغـ می‌گوید و آن دروغـ به اطــراف پراکنــده‬
‫می‌شــودـ و اما مــردان و زنــان لخــتی که در جــایی مثل تنــور بودنــد‪ ،‬مــردان و زنــان‬
‫زناکــــارـ بودند و مــــردی که او را دیــــدی در رود شــــنا می‌کــــردـ و ســــنگ به او‬
‫می‌خوراندند‪ ،‬رباخوارـ بود و مرد بدشکل و کریه المنظریـ که نزد آتش بــود و آن را‬
‫می‌افروختـ و دور آن می‌گشت‪ ،‬او مالک‪ ،‬خازن دوزخ بــود و مــرد بلند قــدی که در‬
‫باغ بود‪ ،‬ابراهیم‪ ‬بود و پسرانیـ که اطرافـ او بودند‪ ،‬نــوزادان و خردســاالنیـ هســتند‬
‫که هنگام کودکی‪ ،‬بر فطرت مرده‌اند» و در روایت برقانیـ آمده اســت‪« :‬آن پســران‪،‬‬
‫بچه‌هایی بودندـ که بر فطرت پاک متولد شــده‌اند»‪ .‬بعضی از اصــحاب‪ ‬به پیــامبرص‬
‫گفتند‪ :‬ای رسول خدا! اوالد مشرکین نیز چنین‌انــد؟ پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬بلــه‪ ،‬اوالد‬
‫مشــرکین نــیز همان‌گونه می‌باشــند و جمــاعتی که قســمتی از بــدن آنها زیبا و قســمتی‬
‫زشت بــود‪ ،‬کســانی هســتند که عمل صــالح و نیکو را با عمل بد مخلــوط می‌نمایندـ که‬
‫‪1‬‬
‫خداوند از گناه آنان گذشت و صرف‌نظر فرمود»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪« :‬امشب‪ ،‬خواب دیدم که دو مرد پیش من آمدند و مرا‬
‫به زمین مقدسی بــیرون بردنــد»‪ ،‬ســپس مفــاد روایت قبل را ادامه دادند و فرمودنــد‪:‬‬
‫«رفتیم و به سوراخی مثل تنور رسیدیمـ که قســمت فوقــانی آن تنگ و قســمت تحتــانی‬
‫آن گشاده و آتشی زیر آن افروخته بود‪ ،‬وقتی شعله باال می‌گــرفت‪ ،‬جمــاعت داخل آن‬
‫نیز بلند می‌شدندـ تا جایی که نزدیک بود خارج شوند و وقتی ســرد می‌شد به داخل آن‬
‫برمی‌گشتندـ و در آن مردان و زنان لختی بودند»ـ و در آن روایت‪ ،‬بــدون آن‌که راوی‬
‫شک کند‪ ،‬آمـده اسـت‪« :‬تا رسـیدیم به رودی از خـون که مـردی در وسطـ آن ایسـتاده‬
‫بود و بر لب آن‪ ،‬مردی دیگر بود که در دستش سنگ‌هایی بود و مــردی که در میــان‬
‫رود بود‪ ،‬پیش آمد و چون می‌خواستـ از رود بیرون رود‪ ،‬آن مــرد ســنگی به طــرف‬
‫دهانش می‌افکندـ و او را به جــایی که بــود‪ ،‬برمی‌گرداند و هرگــاه می‌خواستـ از رود‬
‫خارج گردد‪ ،‬همین عمل را تکرار می‌کردـ و او به جــای خــود برمی‌گشــت» و در آن‬
‫آمده است‪« :‬مرا باالی درخت بردند و به خانه‌ای وارد کردند که هرگز زیباتر از آن‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])7074‬‬
‫‪219‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ندیده‌ام و در آن مردانی پیر و جوان بودند»ـ و نیز در آن آمده است‪« :‬کسی که دیــدی‬
‫گــونه‌اش شــکافته بــود‪ ،‬بســیار دروغگوـ است که دروغـ می‌گوید و دروغ او از وی‬
‫شنیده و منتشر می‌شودـ تا به همه‌ی آفاق می‌رسد و چیزی که دیدی تا روز قیــامت بر‬
‫او اجرا می‌شود» و نیز در آن آمده اســت‪« :‬کسی که ســرش ترکانــده می‌شــد‪ ،‬مــردی‬
‫است که خداوندـ قـــرآن را به او تعلیم کـــرده و او شب از آن غافل است و می‌خوابد و‬
‫روز هم به آن عمل نمی‌کندـ و این عمل تا روزـ قیامت بر او اعمال می‌شود و خــانه‌ی‬
‫اولی که داخل آن شدی‪ ،‬خانه‌ی عامه‌ی مؤمنان و این خانــه‪ ،‬خــانه‌ی شــهدا می‌باشدـ و‬
‫من جــبرئیلم و این دیگــری میکائیل اســت‪ .‬ســرت را بلند کن! ســرم را بلند کــردم و‬
‫باالی سرم چیزی ابرگونه دیدم‪ ،‬گفتنــد‪ :‬آن مــنزل توســت! گفتم‪ :‬بگذارید که به مــنزلم‬
‫داخل شــوم‪ ،‬گفتنــد‪ :‬هنــوز عمــری بــرای تو در جهــان بــاقی مانــده که آن را کامل‬
‫‪1‬‬
‫نکرده‌ای و اگر آن را کامل کرده بودی‪ ،‬اکنون به منزل خودت وارد می‌شدی»‪.‬ـ‬

‫‪ .261‬باب بیان ما یجوز من الکذب‬


‫باب بیان دروغی که جایز است‬

‫وط قد‬ ‫وال بشر ٍ‬ ‫وز يف بعض األح ِ‬ ‫إْ ْعلَ ْم َّ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫أصلُهُ حُم َّرماً‪ ،‬فيَ ُج ُ ْ‬ ‫أن الْ َكذب‪َ ،‬وإ ْن َكا َن ْ‬
‫ِ‬
‫املقاصد‪،‬‬ ‫الكالم وسيلةٌ إىل‬
‫َ‪3‬‬ ‫ص ُر ذلك َّ‬
‫أن‬ ‫ض ْحُت َها يف كتاب‪« :‬األذْكا ِر» وخُمْتَ َ‬ ‫ْأو َ‬
‫ب فيه‪ ،‬وإ ْن مَلْ مُي ِك ْن‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ٍ ِ‬ ‫فَ ُك ُّل م ْق ٍ‬
‫صود ْحم ُمود مُيْكن ْحتصيلُهُ بغَرْي الْ َكذب حَيْ ُر ُم الْكذ ُ‬
‫َ ُ‬
‫صيل ذلك امل ْقص ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ود ُمباحاً َكا َن‬ ‫ُ‬ ‫ب‪ .‬مُثَّ إن كا َن حَتْ ُ‬ ‫حتصيله إالَّ بالكذب جاز الْكذ ُ‬
‫لم ِمن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اختَفي ُم ْس ٌ‬ ‫ب واجباً‪ ،‬فإذا ْ‬ ‫ب ُمباحاً‪ ،‬وإ ْن كا َن واجباً‪ ،‬كان ال َكذ ُ‬ ‫الْ َكذ ُ‬
‫ذب‬ ‫ظا ٍمل يريد قَتلَه‪ ،‬أو أخ َذ مالِه‪ ،‬وأخفي مالَه‪ِ ،‬‬
‫وسئل إنسا ٌن عنه‪ ،‬وجب ال َك ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ‬
‫ب‬ ‫ِ‬ ‫مِل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫بإخفائه‪ ،‬وكذا لو كا َن عندهُ وديعة‪ ،‬وأراد ظا ٌ أخ َذها‪ ،‬وجب الْ َكذ ُ‬
‫عبارتِه‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِِ‬
‫ومعىَن الت َّْورية‪ :‬أن ي ْقصد ب َ‬ ‫واألحو ُط يف هذا ُكلِّه أ ْن يُ َو ِّري‪ْ ،‬‬
‫بإخفائها‪ْ ،‬‬
‫فظ‪،‬‬ ‫كاذباً يف ِ‬
‫ظاه ِر اللًّ ِ‬ ‫كاذباً بالنِّسبَ ِة إلَي ِه‪ ،‬وإ ْن كا َن ِ‬
‫م ْقصوداً صحيحاً ليس هو ِ‬
‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ُ َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])1386‬‬
‫‪220‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وبِالن ِ‬


‫رك الت َّْو ِريةَ َوأطْلَق عبار َة الكذ ِب‪ْ ،‬‬
‫فليس‬ ‫ب ولَ ْو تَ َ‬
‫يفهمهُ املُ َخاطَ ُ‬
‫ِّسبة إىل ما َ‬ ‫ْ‬
‫حِب َر ٍام يف هذا احلَ ِال‪.‬‬
‫حبديث ِّأم ُك ْل ٍ‬
‫دل الْعلَماء جبوا ِز ال َك ِذب يف هذا احلال ِ‬
‫ثوم رضي اللَّه‬ ‫َ‬ ‫واستَ َّ ُ ُ َ‬ ‫‪ْ         ‬‬
‫اب الَّذي‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يقول‪« :‬لَْيس ال َك َّذ ُ‬
‫وسلَّم ُ‬ ‫ت رسول ال َْْلَ‪3‬ه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫عْن َها أهَّن ا مَس َع ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫َّاس‪ِ ،‬‬
‫صلح بنْي َ الن ِ‬
‫يقول خَرْي اً» ٌ‬
‫فينمي خَرْي اً أو ُ‬ ‫يُ ُ‬
‫‪1‬‬

‫يء مِم َّا‬ ‫‪        ‬زاد مسلم يف رواية‪« :‬قالت‪ُّ :‬أم ُك ْلث ٍ‬


‫وم‪ :‬ومَل أمْس عه ير ِّخص يف ش ٍ‬
‫ْ ُ ُْ ُ َ‬ ‫ُ‬
‫الح بنْي الن ِ‬ ‫ٍ‬
‫الر ُج َل‬ ‫وحديث َّ‬
‫َ‬ ‫َّاس‪،‬‬ ‫واإلص َ‬
‫ْ‬ ‫َّاس إالَّ يف ثالث‪َ :‬ت ْعين‪ :‬احلَْر َ‬
‫ب‪،‬‬ ‫ول الن ُ‬
‫ي ُق ُ‬
‫زو َج َها‪.‬‬ ‫امرأَتَه‪ ،‬وحديث ِ‬
‫املرأَة ْ‬
‫ْ‬ ‫َْ ُ‬
‫بدان که دروغـ ـ اگرچه اصلش حرام است ــ اما در بعضی حــاالت جــایز است که‬
‫شرایط آن را در کتاب «اذکار» روشن کرده‌ایم و مختصر آن‪ ،‬این است‪:‬‬
‫سخن وسیله‌ای است بــرای رســیدن به مقصــودها‪ ،‬پس هر مقصــود پســندیده‌ای که‬
‫بدون دروغـ به دست آوردنش ممکن باشد‪ ،‬دروغ در آن حــرام و اگر به دست آوردن‬
‫آن جز به وسیله‌ی دروغـ ممکن نبود‪ ،‬دروغ در این مورد جــایز است و اگر به دست‬
‫آوردن آن مقصود مباح باشد‪ ،‬دروغـ در آن نیز مباح و اگر به دست آوردن آن واجب‬
‫باشد‪ ،‬دروغـ در آن نیز واجب است؛ پس اگر مسلمانی خــود را از ظــالمی که اراده‌ی‬
‫قتل او یا غصب مالش را کرده باشد‪ ،‬پنهان نمود یا مالش را (از ظالم) پنهــان کــرد و‬
‫در موردـ آن از انسانی ســؤال شــد‪ ،‬دروغـ و گفتن این‌که از آن شــخص یا مــالش خــبر‬
‫نــدارم‪ ،‬واجب اســت‪ ،‬هم‌چــنین اگر نــزد او ودیعه‌ای باشد و ســتمگریـ قصد گــرفتن و‬
‫تصرف آن ر اکرد‪ ،‬واجب است در مــورد آن دروغ بگوید و احتیــاط بیشــتر در تمــام‬
‫این موارد‪ ،‬آن است که تَوریَه کند و معــنی توریــه‪ ،‬آن است کــه‪ :‬شــخص در عبــارت‬
‫خــود مقصــود صــحیحی را قصد کند که در مــورد خــودش کــاذب نباشــد‪ ،‬اگرچه در‬
‫ظاهر لفظ به نسبت آن‌چه که مخاطب آن را فهم می کنــد‪ ،‬دروغگو باشد و اگر توریه‬
‫را ترک کرد و عبارت دروغـ را بر زبان آورد‪ ،‬در این حال حرام نیست‪.‬‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2692‬م (‪[ .])2605‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،249‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪221‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫علما در جواز دروغگفتن در این حالت‪ ،‬به حدیث ام کلثوم ـ ل ـ اســتدالل کرده‌اند‬
‫که او از پیامبرـص شنید که می‌فرمود‪:‬ـ «کذاب و دروغگو‪ ،‬کسی نیست که بین مــردم‬
‫صلح برقــرار می‌کند و خــیری را آشــکار می‌نمایدـ (عمل یا حــرف خــوب کسی را به‬
‫دیگران می‌گوید) یا سخن خوبی بر زبان می‌راند»‪.‬‬
‫و مسلم در روایت خود اضافه کرده است‪ :‬نشنیدم که پیامبرص در آن‌چه که مردم‬
‫می‌گویند‪ ،‬جز در سه موردـ رخصتی داده باشد‪ :‬جنــگ‪ ،‬اصــالح‌بین مــردم و صــحبت‬
‫مرد با زنش و زن با شوهرش‪.1 .‬‬

‫‪ .262‬باب الحث علی التثبت فیما یقوله و یحکیه‬


‫باب تشویق به باور داشتن و اطمینان شخص در آن‌چه‬
‫می‌گوید یا از دیگران بازگو می‌کند‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫(االسراء ‪)36 /‬‬ ‫‪        ‬‬
‫«از چیزی دنباله‌روی نکن که از آن آگاهی نداری»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(          ‬ق ‪)18 /‬‬
‫«انســان هیچ ســخنی را بر زبــان نمی‌رانــد‪ ،‬مگر این که فرشــته‌ای مــراقب و‬
‫آماده‌ی دریافت و نوشتن آن سخن است»‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫وعن أيب ُهريْرة رضي اللَّه عْنهُ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫أن َّ‬ ‫‪ْ  -1547‬‬
‫ِّث بِ ُك ِّل ما مس ِع» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ ِ‬
‫«كفي باملرء َكذباً أ ْن حُيَد َ‬
‫َ‬
‫‪ .1547‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬بــرای‬
‫دروغگوییـ انسان همین کافی است که هرچه را که شنیده است‪( ،‬برای مردم) بازگو‬
‫‪2‬‬
‫کند»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪[ -‬جهت پاره‌ای از توضیحات‪ ،‬به پاورقی حدیث شماره‌ی ‪ ،249‬رجوع شود ـ ویراستاران]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])5‬‬
‫‪222‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1548‬وعن َس ُمرة رضي اللَّه عْنهُ قال‪ :‬قال ُ‬
‫رس ُ‬
‫أحد ال َك ِاذبني» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫حِب ِ ٍ‬
‫ب‪َ ،‬ف ُهو ُ‬
‫«من حدَّث عيِّن َديث َيرى أنَّهُ كذ ٌ‬
‫ْ‬
‫‪ .1548‬از سمره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬هرکسیـ حــدیثی‬
‫را از من بــازگوـ نماید که گمــان می‌بــردـ دروغ اســت‪ ،‬او خــود یکی از دروغگویــانـ‬
‫‪1‬‬
‫خواهد شد»‪.‬‬

‫ضرةً‬ ‫ت‪ :‬يا َر ُسول اللَّه َّ‬


‫إن يل َّ‬ ‫وعن أمساءَ رضي اللَّه عْنها أن ْامرأة قالَ ْ‬ ‫‪ْ  -1549‬‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ‬
‫النيب َ‬
‫غيَر الذي يُعطيين ؟ فقال ُّ‬ ‫ت من زوجي ْ‬ ‫شبع ُ‬
‫جناح إ ْن تَ ْ‬
‫فهل علَ َّي ٌ‬
‫مِب‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬املُتشبِّ ُع ا لـم يُ ْع َط َكالبِس َث ْويَب ُزو ٍر» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫صل‬
‫ظهر أنه َح َ‬ ‫ظهر الشَّبع وليس بشبعان‪ 3،‬ومعناها ُهنا‪ :‬أنَّهُ يُ ُ‬ ‫املُتشبِّ ُع‪ :‬هو الذي يُ ُ‬
‫حاصلة‪« .‬والبِس َث ْويب زو ٍر» أي‪ِ :‬ذي ُزو ٍر‪ ،‬وهو الذي َيز ِّو ُر‬ ‫ست ِ‬ ‫ولي ْ‬ ‫ِ‬
‫له فضيلةٌ ْ‬
‫وليس‬ ‫ِِ‬ ‫هد أو العِلم أو ِ‬‫الز ِ‬ ‫على النَّاس‪ ،‬بأن‪َ 3‬يَتَزىَّي بِ ِّ‬
‫َّاس ْ‬
‫الثروة‪ ،‬لي ْغ َّرت به الن ُ‬
‫ْ‬ ‫زي أهل ُّ‬
‫فة‪ ،‬وقيل َغْي ُر ذلك واللَّه أعلم‪.‬‬ ‫الص ِ‬
‫هو بِتِلك ِّ‬
‫‪ .1549‬از اسماء ـ ل ـ روایت شده است که زنی گفت‪ :‬ای رسول خـدا! من هـویی‬
‫دارم‪ ،‬آیا بر من گنــاهی است که (پیش او) ســهم خــود را از آن‌چه که شــوهرم به من‬
‫عطا می‌کند‪ ،‬بیشتر نشان دهم؟ پیامبرـص فرمودند‪« :‬انسان خودنماـ به چیزی که به او‬
‫‪2‬‬
‫داده نشده و ندارد‪ ،‬مانند پوشنده‌ی دو لباس ناحق است»‪.‬‬
‫المتشــبع‪ :‬کسی است که اظهــار ســیری کند در حــالی که ســیر نیست و در این‌جا‬
‫مقصود آن است که چنـان وانمـود کند که فضـیلتیـ بـرایش حاصل شـده است و چنـان‬
‫نباشد‪« .‬و البس ثوبی زور‪ :‬پوشنده‌ی دو لباس ناحق»‪ :‬یعنی‪ :‬صاحب ظلم و دروغـ و‬
‫ریا و آن‪ ،‬کسی است که در نظر مردم تظاهر کند و به لبـاس اهل زهد و ورع یا اهل‬
‫دانش و فضیلت و یا اهل ثروت و مال درآید تا این‌که مردم به او فــریب بخورنــد‪ ،‬در‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1/9‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه‪[ .‬خ (‪ ،)5219‬م (‪.])2130‬‬
‫‪223‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صورتیـ که او دارای این صفت‌ها نیست و غیر این‌ها نیز گفته شده است ـ ـ و خداوند‬
‫آگاه‌تر است‪.‬‬

‫‪ .263‬باب بیان غلظ تحریم شهاده الزور‬


‫باب بیان شدت تحریم شهادت دروغ‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫(حج ‪)30 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«از گفتن دروغ و افترا بپرهیزید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫(االسراء ‪)36 /‬‬ ‫‪        ‬‬
‫«از چیزی دنباله‌روی نکن که از آن آگاهی نداری»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪ ‬ما ‪(        ‬ق ‪)18 /‬‬
‫«انســان هیچ ســخنی را بر زبــان نمی‌رانــد‪ ،‬مگر این‌که فرشــته‌ای مــراقب و‬
‫آماده‌ی دریافت و نوشتن آن سخن است»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫(الفجر ‪)14 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«همانا خدای تو در کمین (و مراقب اعمال) شماست»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫(الفرقان ‪)72 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫«آنان (مؤمنان) کسانی هستند که شهادت دروغ نمی‌دهند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫رسول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫‪ -1550‬وعن أيب بكْرةَ رضي اللَّه َعْنهُ قال‪َ :‬‬
‫قال‬
‫«اإلشراك‬
‫ُ‪3‬‬ ‫وسلَّم‪« :‬أال أُنبِّئ ُكم‪ 3‬بأكرب ال َكبائِر ؟ قُلنَا‪َ :‬بلَى يا رسول اللَّ ِه‪ .‬قَ َال‪:‬‬
‫َ‬
‫الزو ِر‪ ،‬وشهادةُ‬ ‫َّكئا‪ 3‬فَجلَس‪ ،‬فقال‪« :‬أال و َق ْو ُل ُّ‬ ‫وق الوالِدي ِن»‪ 3‬وكان مت ِ‬ ‫باللَّه‪ ،‬وعُ ُق ُ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬
‫الزو ِر» فما زال يُ َكِّر ُر َها حىت قلنا‪ :‬لَْيتَهُ س َكت‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫‪224‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1550‬از ابی‌بکره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص سه بــار فرمودنــد‪« :‬آیا‬
‫شما را از بزرگ‌ترین گناه کبیره آگــاه کنم؟» گفــتیم‪ :‬بلــه‪ ،‬ای رســول خــدا! فرمودنــد‪:‬‬
‫«شرک به خدا و نافرمانیـ و آزار پدر و مادر»‪ ،‬پیامبرـص (وقــتی این را فرمودنــد)‪،‬‬
‫تکیه زده بودنــد‪ ،‬آن‌گــاه نشست و فرمودنــد‪« :‬آگــاه باشــید! (دیگــری) ســخن دروغـ و‬
‫شهادت باطل است» و این جمله را هم‌چنان تکرار می‌فرمود تا این‌که با خــود گفــتیم‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫کاش سکوت می‌فرمود!‬

‫‪ .264‬باب تحریم لعن انسان بعینه او دابه‬


‫باب تحریم لعن انسان مشخص یا حیوان‬

‫األنصاري رضي اللَّه عنهُ‪ ،‬وهو من‬ ‫ِّ‬ ‫ثابت ب ِن الض ِ‬


‫َّحاك‬ ‫‪ -1551‬عن أيب زي ٍد ِ‬
‫ْ‬
‫وسلَّم‪« :‬من َحلَف َعلى‬ ‫ِ‬ ‫ال رس ُ ِ‬ ‫عة ِّ ِ‬ ‫أهل بي ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫الرضوان قال‪ :‬قَ َ ُ‬ ‫ْ ْ‬
‫ٍ‬ ‫اإلس ِ‪3‬‬ ‫ميِ ٍ مِب ٍ‬
‫بشيء‪،‬‬ ‫ومن َقتَل نَفسهُ‬
‫ال‪ْ ،‬‬ ‫فهو كما قَ َ‬ ‫الم كاذباً ُمَت َع ِّمداً‪ُ ،‬‬ ‫ني لَّة غرْي ْ‬
‫ولعن امل ْؤ ِم ِن َك َقْتلِ ِه»‬
‫ُ‬ ‫رج ٍل نَ ْذٌر فِيما ال مَي لِكهُ‪،‬‬
‫ُ‬ ‫يامة‪َ 3،‬و ْليس على‬ ‫ع ِّذب بِِه يوم ِ‬
‫الق ِ‬
‫ْ‬ ‫ُ‬
‫ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫ٌ‬
‫‪ .1551‬از ابوزیدـ ثابت بن ضحاک انصاری ـ ‪ ‬ـ که از اهل بیت الرضوان است‪،‬‬
‫روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬هرکس به دروغـ و بدون اعتقاد و از روی‬
‫عمد‪ ،‬بر دینی غیر از اســالم ســوگندـ بخــورد‪( ،‬مانند این که بگویــد‪ :‬اگر فالن کــار را‬
‫کردم‪ ،‬به خدا یهودی هستم یا‪ ،)...‬او همان‌طورـ که گفته است و هرکس با چیزی خود‬
‫را ب ُکشــد‪ ،‬در روزـ قیــامت با همــان‌چیز عــذاب داده می‌شــودـ و ادای نــذر شــخص در‬
‫‪2‬‬
‫چیزی که ملک او نیست‪ ،‬واجب نیست و لعن شخص مؤمن‪ ،‬مانند قتل اوست»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أن ُ‬‫وعن أيب ُهريْر َة رضي اللَّه عنهُ َّ‬ ‫‪ْ  -1552‬‬
‫صد ٍ‬
‫ِّيق أ ْن ي ُكو َ‪3‬ن لَ َّعاناً» رواه مسلم‪.‬‬ ‫قال‪« :‬ال يْنبغِي لِ ِ‬

‫‪ -‬متفق علیه‪[ .‬خ (‪ ،)2654‬م (‪[ .])87‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،336‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه‪[ .‬خ (‪ ،)6044‬م (‪..])110‬‬
‫‪225‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1552‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬شایســته‬


‫‪1‬‬
‫نیست که مسلمان صادق‪ ،‬لعنت‌کننده باشد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال رس ُ ِ‬ ‫‪ -1553‬وعن أيب الد ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫َّرداء رضي اللَّه َعْنهُ قال‪ُ َ :‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫يام ِة» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬ال ي ُكو ُن اللَّ َّعانُون‪ُ 3‬ش َ‬
‫فعاءَ‪ ،‬وال ُش َه َداءَ ْيو َم الق َ‬ ‫َ‬
‫‪ .1553‬از ابــودارداء ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬لعن و‬
‫‪2‬‬
‫نفرین‌کنندگان در قیامت نه شفیع خواهند بود و نه شاهد»‪.‬‬

‫قال رس ُ ِ‬ ‫وع ْن مَسَُرةَ بْ ِن ُجْن ُد ٍب رضي اللَّه عْنهُ َ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫قال‪ُ َ َ :‬‬ ‫‪َ -1554‬‬
‫بلعنة اللَّه‪ ،‬وال بِغضبِ ِه‪ 3،‬وال بِالنَّا ِر» رواه أبو داود‪،‬‬
‫علَي ِه وسلَّم‪« :‬ال تَالعنُوا ِ‬
‫َْ َ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫حسن‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫والرتمذي وقاال‪:‬‬

‫‪ .1554‬از ســـمره بن جنـــدب ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرص فرمودنـــد‪:‬‬
‫‪3‬‬
‫«همدیگر را به لعنت خدا و غضب او و آتش دوزخ‪ ،‬نفرین نکنید»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫مسعود رضي اللَّه عنه قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬ ‫ٍ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫‪ -1555‬وعن ابن‬
‫ش‪ ،‬وال ِ‬ ‫ان وال ال َف ِ‬
‫ان‪ ،‬وال اللَّ َّع ِ‬ ‫ِ‬
‫املؤمن بِالطَّ َّع ِ‬
‫ي» رواه‬ ‫البذ ِّ‬ ‫اح ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬لَْيس ُ‬
‫َ‬
‫حسن‪.‬‬
‫حديث ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫وقال‪:‬‬
‫الرتمذي َ‬
‫‪ .1555‬از ابن مســعود ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مــؤمن‬
‫‪4‬‬
‫طعنه‌زن نفرین‌کننده‪ ،‬دشنام‌دهنده و ناسزاگو و بی‌حیا نیست»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2597‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2598‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])4906‬و ترمــذی [(‪ ])1977‬روایت کرده‌انــد و ترمــذی گفتتــه اســت ‪ :‬حــدیث حســن‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])1978‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪226‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫وعن أيب الد َّْرداء رضي اللَّه عنهُ قال‪ :‬قال ُ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ْ  -1556‬‬
‫الس ِ‬ ‫دت اللَّ ْعنةُ إىل َّ‬ ‫إن العبد إذا لَعن َشيئاً‪ ،‬صعِ ِ‬
‫ماء‬ ‫واب َّ‬‫السماء‪ُ ،‬فت ْغلَ ُق أبْ ُ‬ ‫َ ْ‬ ‫وسلَّم‪ْ َّ :‬‬ ‫َ‬
‫مِش‬ ‫ُدوهَن ا‪ ،‬مُثَّ هَت بِ ُ‬
‫أخ ُذ مييناً و اال‪ ،‬فإذا ملْ‬ ‫ض‪ ،‬فتُغلَ ُق أبواهُب ا ُدوهَن ا‪ ،‬مُّثَّ تَ ُ‬ ‫األر ِ‬
‫ط إىل ْ‬
‫رجعت إىل‬
‫ْ‬ ‫جَتِ ْد مساغاً رجعت إىل الذي لُعِ َن‪ ،‬فإ ْن كان أهالً لِذلك‪ ،‬وإالَّ‬
‫قائِلِها» رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ .1556‬از ابودرداءـ ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬وقــتی عبد‬
‫چیزی را لعنت کرد‪ ،‬آن لعنت به آسمان می‌رودـ و درهای آسمان بر او بسته می‌گرددـ‬
‫و دوباره به زمین می‌آید‪ ،‬درهای زمین نیز بر او مسدودـ می‌شــود‪،‬ـ بعد به ســمت چپ‬
‫و راست می‌رود تا راهی بیابد و وقـــتی راه خـــروج نیـــافت‪ ،‬به کسی که لعنت شـــده‬
‫است‪ ،‬باز می‌گردد‪ ،‬اگر سزاوار آن باشد (شامل وی می‌شود) و اگر ســزاوار نباشــد‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫به شخص لعنت‌کننده باز می‌گردد»‪.‬ـ‬

‫ِ‬
‫ول اللَّه‬ ‫وعن ع ْمَرا َن ب ِن احلُصنْي ِ رضي اللَّه عْن ُهما قال‪ :‬بينَما ُ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ْ  -1557 ‬‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫أس َفا ِر ِه‪ ،‬وامرأَةٌ م َن األنصا ِر َعلى نَاقَة‪ ،‬فضجَر ْ‬
‫ت‬ ‫بعض ْ‬‫وسلَّم يف ِ‬‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫وسلَّم َ‬ ‫ِ‬ ‫ذلك رس ُ ِ‬
‫«خذوا ما عليها‬ ‫فقال‪ُ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫َفلَ َعنَْت َها‪ ،‬فَسمع َ َ ُ‬
‫ودعوها‪ ،‬فإهَّن ا ملعونَةٌُ» َ ِ‬
‫َّاس ما يع ِر ُ‬
‫ض‬ ‫مرا ُن‪ :‬ف َكأَيِّن َأر َاها اآل َن متشي يف الن ِ‬
‫قال ع َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫هلَا أح ٌد‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .1557‬از عمران بن حصین ـ م ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیــامبرص در یکی‬


‫از ســـفرهایش تشـــریفـ داشت و زنی انصـــاریـ نـــیز بر مـــاده شـــتری ســـوار (و از‬
‫همراهان) بود‪ ،‬زن از دست شتر عصــبانی شد و شــتر را لعنت کــرد‪ ،‬پیــامبرـص این‬
‫را شــنیدند و فرمودنــد‪« :‬آن‌چه بر شــتر اســت‪ ،‬برداریدـ و پــایین آوریدـ و او را تــرک‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ [(‪.])4905‬‬
‫‪227‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫کنید؛ زیرا آن شتر لعنت شده است»‪ ،‬عمران می‌گویــد‪:‬ـ من اکنــون هم گــویی آن شــتر‬
‫‪1‬‬
‫را می‌بینمـ که در میان مردم راه می رود و کسی به آن توجهی نمی‌کند‪.‬ـ‬

‫ِ‬
‫األسلم ِّي رضي اللَّه عْنهُ قال‪ :‬بينما‬ ‫برز َة نَضلَةَ بْ ِن عُ ْبي ٍد‬
‫‪ -1558‬وعن أيب َ‬
‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫بالنيب َ‬
‫ت ِّ‬ ‫صَر ْ‬‫بعض متَاع ال َق ْوم‪ ،‬إ ْذ بَ ُ‬ ‫جاريةٌ على ناقَة علَيها ُ‬
‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫فقالت‪َ :‬ح ْل‪ ،‬اللَّ ُهم العْنها فقال ُّ‬
‫النيب َ‬ ‫ْ‬ ‫بل‪،‬‬
‫هبم اجلَ ُ‬
‫وتَضايَ َق ُ‬
‫صاحْبنا نَاقَةٌ عليها ْلعنةٌ» رواه مسلم‪.‬‬ ‫«ال تُ ِ‬

‫وهي كلِمةٌ َلز ْج ِر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫اإلبل‪.‬‬ ‫«حل» بفتح احلاء املُهملة‪ ،‬وإسكان‪ 3‬الالَّم‪َ ،‬‬ ‫‪ ‬قوله‪ْ :‬‬
‫‪ًَ ْ  ‬‬
‫َّهي أ ْن‬
‫راد الن ُ‪3‬‬
‫معنَاهُ‪َ ،‬وال إ ْشكال فيه‪ ،‬بل املُ ُ‬ ‫واعلَم أ ّن هذا احلديث قد يُ ْستَ ْش ُ‬
‫كل ْ‬
‫ص ْح ِبة‬ ‫هِب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫هني عن ْبيعها و َذحْب َها َو ُر ُكو ا يف َغرْيِ ُ‬
‫تُصاحَب ُه ُم تلك النَّاقَةُ‪ ،‬وليس فيه ٌ‬
‫فات جائٌِز ال مْنع‬
‫َّصر ِ‬‫من الت ُّ‬ ‫سواهُ‪َ 3‬‬
‫بل ُك ُّل ذلك َوما َ‬ ‫وسلم ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه َ َّ‬
‫النيب َ‬
‫ألن ِ‬
‫هذ ِه الت ُّ ِ‬ ‫وسلَّم هِب ا‪َّ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َّصرفات ُكلِّ َها ْ‬
‫كانت‬ ‫مْنه‪ ،‬إالَّ م ْن ُمصاحبَته َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫عض ِمْنها‪ ،‬فبَقي الباقي على ما َكا َن‪ .‬واللَّه ْ‬
‫أعلَ ُم‪.‬‬ ‫فمنع بْ ٌ‬ ‫جائزة ُ‬
‫‪ .1558‬از ابی برزه نضــله بن عبید اســلمی ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪( :‬در‬
‫یک سفر) یک دختر جوان سوارـ بر شتر بود ـ که بعضی از وسایل قومـ نــیز بر پشت‬
‫آن بود ـ ناگاه چشمش به پیامبرـص افتاد (و از شــرم حضــورـ پیــامبرـص دست و پــای‬
‫خود را گم کرد و از هدایت شتر باز ماند و شترش ایستاد و سســتی کــرد و راه) کــوه‬
‫بر آنها تنگ شد‪ ،‬دختر شــتر را نهیب زد و گفت‪ :‬حــل! خـدایا لعنتش کن! پیــامبرص‬
‫‪2‬‬
‫فرمودند‪« :‬شتری که بر او لعنت هست‪ ،‬با ما همراهی نکند»‪.‬‬
‫«حل»‪ :‬کلمه‌ای است برای بانگ زدن شتر‪ .‬این حدیث معنیش مشکل می‌نماید در‬
‫صــورتیـ که اشــکالی در آن نیســت‪ ،‬زیــرا مقصــود از نهی از مصــاحبت با آن شــتر‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2595‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2596‬‬
‫‪228‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بــرای آن جمــاعت است و در خرید و فــروش و ذبح آن و نــیز ســوار شــدن بر آن در‬
‫غیر همراهی با پیامبرـص نهی نشده اســت‪ ،‬بلکه تمــام آنها و غــیر آنها از دخالت‌ها و‬
‫تصرفات‪ ،‬جایز است و مانعی نیست مگر از همراه کردن آن با پیامبرص؛ زیــرا این‬
‫تصــرفات به طــور کلی جــایز است و بعضی از آنها منع شــده و بقیه‌ی تصــرفات به‬
‫حال خود باقی است ـ و خداوند آگاه‌تر است‪.‬‬

‫‪ -265‬باب جواز لَ ْعن بعض أصحاب المعاصي غير‬


‫ال ُم َعيّنِين‬
‫باب جواز لعن گناهکاران بدون تعیین اشخاص‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫(هود ‪)18 /‬‬ ‫‪      ‬‬
‫«هان! لعنت خدا بر ستمگران باد!»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫(االعراف ‪)44 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«ندا دهنده‌ای در میان‌شان ندا در می‌دهد که‪ :‬لعنت خدا بر ستمگران باد!»‪.‬‬

‫حيح أن رسول اللَّه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم قال‪« :‬لعن اللَّه الو ِ‬
‫اصلَةَ‬ ‫الص ِ‬ ‫َوثَبت يف َّ‬
‫َ‬ ‫ََ‬ ‫َ ُ َْ َ‬ ‫ُ‬
‫ص ِّورين‪ ،‬وأنَّه قال‪:‬‬ ‫«لع َن اللَّه آكِ َل ِّ‬
‫الربا» وأنَّهُ لَ َع َن املُ َ‬
‫ِ‬
‫واملُ ْستَوصلةَ» وأنَّهُ قال‪َ :‬‬
‫السا ِر َق‬‫عن اللَّه َّ‬‫أي‪ُ :‬ح ُدودها‪ ،‬وأنَّهُ قال‪« :‬لَ َ‬ ‫األرض» ْ‬ ‫«لعن اللَّه َم ْن َغرَّي َ‬
‫منار ْ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫البيضة»‪ 3‬وأنهُ قال‪« :‬لَعن اللَّه َم ْن لعن والديِْه» «ولَ َعن اللَّه َم ْن ذبح لغرْيِ‬
‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫يَس ِر ُق َ‬
‫اللَّه» وأنه قال‪« :‬من أح َدث فِيها حدثاً أو آوى ِ‬
‫حمدثاً‪ ،‬فَعليّ ِه لَ ْعنَةُ اللَّ ِه واملالئِ َك ِة‬ ‫ْ‬ ‫ْ ْ َ‬ ‫ُ‬
‫والن ِ ِ‬
‫العن ِر ْعالً‪ ،‬وذَكوا َ‪3‬ن َوعُصيَّةَ‪َ ،‬‬
‫عصوا‪ 3‬اللَّه‬ ‫قال‪« :‬اللَّ ُه َّم ْ‬
‫ني» وأنَّهُ َ‬‫َّاس أمْج ع َ‬
‫ِ‬
‫بور‬
‫اليهود اختَ ُذوا قُ َ‬‫َ‬ ‫عن اللَّه‬
‫العَرب وأنَّه قال‪« :‬لَ َ‬
‫ثالث قبائِل ِمن ِ‬
‫َ َ‬ ‫ور ُسولَهُ» َوهذ ِه ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫جال بِالنِّساء‪َ ،‬‬
‫واملتشِّب َهات م َن‬ ‫مساج َد» وأنَّهُ «لَعن املتشب ِه َ‪3‬‬
‫ني م َن ِّ‬ ‫أنبيَائهم َ‬
‫ُ‬
‫بالر ِ‬
‫جال»‪.‬‬ ‫ِّس ِاء ِّ‬
‫الن َ‬
‫‪229‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫ومَج يع ِ‬
‫هذ ِه‬
‫ضها‬ ‫ض َها يف صحيحي البخاري ومسل ٍم‪ْ ،‬‬
‫وبع ُ‬ ‫الصحيح‪ْ ،‬بع ُ‬
‫ِ‬ ‫األلفاظ يف‬ ‫َ ُ‬
‫مِه‬ ‫ِ‬
‫وسأذكر ُمعظَ َم َها يف أبواهبا‬
‫ُ‬ ‫االختصار بِاإلشار ِة ْ‬
‫إلي َها‪،‬‬ ‫َ‬ ‫ت‬‫يف أحد َا‪ ،‬وإمَّن ا قَص ْد ُ‬
‫ِم ْن هذا الكتاب‪ ،‬إن شاءَ اللَّه تعاىل‪.‬‬

‫در حدیث صحیح ثابت شده و آمده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬خداوندـ زنی را‬
‫که مــوی سر دیگــریـ را به مــوی خــود پیوند می‌دهد و زنی که از دیگــری تقاضــای‬
‫پیوند نمــودن مــوی می‌کنــد‪ ،‬لعنت کنــد» و نــیز فرمودنــد‪« :‬خداوند ربــاخوار را لعنت‬
‫کند» و نیز پیامبرـص تصویرگران (نقاشانی که صورت انسان یا حیوان را نقش کنند‬
‫و یا مجسمه می‌سازند) را لعنت نمود و هم‌چنین فرمودند‪« :‬لعنت خدا بر کسی باد که‬
‫حدود زمین را تغییر می‌دهد» و باز فرمودند‪« :‬خداوندـ دزد را لعنت کند در حالی که‬
‫تخم‌مرغ (یا هر چیزی دیگر) را می‌دزدد» و بــاز فرمودنــد‪« :‬لعنت خــدا بر کسی که‬
‫پدر و مادرش را لعنت و نفرین می‌کند» و هم‌چنین فرمودند‪« :‬لعنت خدا بر کسی باد‬
‫که برای غیر خدا ذبح می‌کند» و هم‌چنین فرمودند‪« :‬هرکس در مدینــه‪ ،‬بــدعتی تــازه‬
‫را بنا نهد یا بدعت‌کننده‌ای را پناه دهد‪ ،‬لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد»‬
‫«رعــل‪ ،‬ذکــوان و عصــیه» را لعنت کند که از‬ ‫و باز فرمودند‪« :‬خداوندـ سه طــایفه‌ی ِ‬
‫خدا و رسولش نافرمانی کردند»ـ و نیز فرمودند‪« :‬خداوندـ یهود را لعنت کند که قبــور‬
‫پیامبران خودشان را پرستشگاه و مسجد قرار دادند»‪ .‬پیامبرص «بر مردانی که خود‬
‫را شبیه زنان و زنانیـ که خود را شبیه مردان کنند‪ ،‬لعنت فرستادند»‪.‬‬
‫تمــامی این الفــاظ در احــایث صــحیح اســت؛ بعضی از آنها در بخــاریـ و مســلم و‬
‫بعضی دیگر در یکی از آن دو آمده است‪ .‬و ما قصد اختصارـ عبــارت را داشــتیمـ و ــ‬
‫ان شاء هللا ـ قسمت عمده و مهم آن را در باب‌های خود در این کتاب بیان می‌کنیم‪.‬ـ‬

‫ق‬
‫ب المسلم بغير ح ّ‬
‫س ّ‬
‫‪ -266‬باب تحريم َ‬
‫باب تحریم ناسزاگویی به مسلمان به ناحق‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(االحزاب ‪)58 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪230‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«کســانی که مــردان و زنــان مــؤمن را بــدون این که کــاری کــرده و گنــاهی‬


‫مرتکب شــده باشــند‪ ،‬آزار می‌‌دهنــد‪ ،‬مــرتکب دروغی زشت و گنــاه آشــکاری‬
‫شده‌اند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ٍ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫‪ -1559‬وع ِن اب ِن َمسعود رضي اللَّه َعنهُ قال‪ :‬قال ُ‬
‫رس ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫«سباب املسلِ ِم فُ ٌ ِ‬‫وسلَّم‪ِ :‬‬
‫سوق‪ ،‬وقتَالُهُ ُك ْفٌر» ٌ‬ ‫ُْ‬ ‫َ‬
‫‪ .1559‬از ابن مســـعود ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که او از پیـــامبرص شـــنید که‬
‫‪1‬‬
‫می‌فرمود‪« :‬ناسزاگوییـ و دشنامـ دادن به مسلمان‪ ،‬فسقـ و کشتن او کفر است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ذر رضي اللَّه عْنهُ أنَّهُ مسع ُ‬ ‫وعن أيب ٍّ‬
‫‪ْ -1560‬‬
‫ِِ‬
‫الفس ِق أو ال ُك ْف ِر‪ ،‬إالَّ ارتدت ِ‬
‫عليه‪ ،‬إ ْن ملْ يَ ُكن‬ ‫رج ٌل َر ُجالً ب ْ‬
‫يقول‪« :‬ال يَرمي ُ‬
‫ُ‬
‫البخاري‪.‬‬ ‫كذلك» رواه‬ ‫ِ‬
‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫صاحبُهُ‬
‫‪ .1560‬از ابـــوذر ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬از پیـــامبرص شـــنیدم که‬
‫می‌فرمود‪« :‬هیچ مردی‪ ،‬مــرد دیگر را به گنــاه یا کفر نســبت نمی‌دهــد‪ ،‬جز این‌که آن‬
‫‪2‬‬
‫نسبت‌ها به خود او برمی گر‌دند‪ ،‬اگر آن مرد چنان نباشد»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رس َ‬‫أن ُ‬ ‫وعن أيب ُهَرير َة رضي اللَّه عْنهُ َّ‬‫‪ْ -1561‬‬
‫وم» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫قال‪« :‬املتَ ِ‪3‬‬
‫سابان َما قَاال َف َعلى البَادي مْن ُهما حىَّت َي ْعتَدي املظلُ ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬
‫‪ .1561‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬آن دو نفر که‬
‫همدیگر را بد و دشنامـ می گویند‪( ،‬گناه) آن بدی‌ها برای آغازکننــده است تا وقــتیـ که‬
‫‪3‬‬
‫مظلوم (یعنی دومین نفر)‪ ،‬نیز دشنام می‌دهد و از حق خود تجاوز کند»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6044‬م (‪.])64‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6045‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2587‬‬
‫‪231‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رج ٍل قَ ْد َش ِرب َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫قال‪:‬‬ ‫وسلَّم ب ُ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫قال‪ :‬أُيتَ ُّ‬‫‪ -1562‬وعنهُ َ‬
‫يد ِه‪ ،‬والض ِ ِ‬ ‫«اضربوه» قال أبو هريرة ‪ :‬فَ ِمنَّا الضَّارب بِ ِ‬
‫َّارب ب ْنعله‪ ،‬والضَّا ِر ُ‬
‫ب‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َ َْ‬ ‫ُُ‬
‫أخزاك اللَّه‪ ،‬قال‪« :‬ال ت ُقولُوا‪ 3‬هذا‪ ،‬ال‬
‫رف‪ ،‬قال بعض ال َقوم‪َ :‬‬ ‫انص َ‬ ‫ِ‬
‫بثوبه‪ ،‬فلَ َّما َ‬
‫تُعِينُوا‪ِ 3‬‬
‫عليه الشَّيطَا َن»‪ 3‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ .1562‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬شخصیـ را نــزد پیــامبرـص‬
‫آوردند که شــراب خــورده بــود‪ ،‬پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬او را بزنیــد!» ابــوهریره‪‬‬
‫می‌گوید‪ :‬بعضی از ما‪ ،‬با دست خود او را می‌زد‪ ،‬و بعضی با کفش خود و بــرخی با‬
‫لباسش؛ وقتی رفت‪ ،‬یکی از حاضران گفت‪ :‬خدا تو را خوار و رسوا کند! پیامبرـص‬
‫‪1‬‬
‫فرمودند‪« :‬چنین نگوییدـ و شیطان را به ضرر او کمک نکنید»‪.‬‬

‫وسلَّم َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1563‬وعْنه َ ِ‬


‫ول‪« :‬من قَ َذف‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت ُ‬ ‫قال‪ :‬مس ْع ُ‬ ‫ُ‬
‫يام ِة‪ 3،‬إالَّ أ ْن يَ ُكو َن كما َ‬ ‫ِ‬ ‫ممْلُو َكهُ بِ ِّ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫قال» ٌ‬ ‫قام عليه احلَ ُّد َ‬
‫يوم الق َ‬ ‫الزنا يُ ُ‬
‫‪ .1563‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرـص شــنیدمـ که‬
‫می‌فرمــود‪:‬ـ «کسی که به بــرده و زیردست خــود نســبت زنا دهــد‪ ،‬روزـ قیــامت حد‬
‫شــرعی دربــاره‌یـ او اجــرا می‌شــود‪ ،‬مگر این‌که طــرف همان‌گونه باشد که او گفته‬
‫‪2‬‬
‫است»‪.‬‬

‫ق ومصلحة‬ ‫س ّب األموات بغير ح ٍّ‬ ‫باب [(تحريم‬


‫‪َ 6781‬‬
‫)]‪[ .‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،243‬آمده است]‪.‬‬
‫‪-267‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛‬ ‫‪1‬‬

‫شرعية‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6858‬م (‪.])1660‬‬ ‫‪2‬‬

‫باب تحریم بدگویی به مردگان به ناحق و بدون مصلحتی‬


‫شرعی‬
‫‪232‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و هی التحذیر من اإلقتداء به فی بدعته‪ ،‬و فس‪yy‬قه‪ ،‬و نحو ذل‪yy‬ک؛ و فیه‬


‫اآلیه و األحادیث السابقه فی الباب قبله‪.‬‬
‫و آن (جواز شرعی برای بدگویی از مرده) برحذر کردن مــردم از اقتــدا به او در‬
‫بدعت و فسقـ او و‪ ...‬است و در این مورد است آیه و احــادیث ســابق که در بــاب قبل‬
‫ذکر شد‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1564‬وعن عائِشةَ رضي اللَّه عنها قالت‪ :‬قال رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬
‫األموات‪ 3،‬فَإنَّ ُه ْم قد أفْ َ‬
‫ض ْوا إىل ما قَدَّموا» رواه البخاري‪.‬‬ ‫َ‬ ‫وسلَّم‪« :‬ال تَ ُسبُّوا‬
‫َ‬
‫‪ .1564‬از حضــرت عایشه ـ ـل ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬به‬
‫اموات بد نگویید‪ ،‬زیرا ایشان اینک به اعمــال پیشــین خــود رســیده‌اند (و عــاقبت کــار‬
‫‪1‬‬
‫خود را ـ نیک یا بد ـ دیده‌اند)»‪.‬‬

‫‪ -268‬باب النهي عن اإليذاء‬


‫باب نهی از اذیت دیگران‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(االحزاب ‪)58 /‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])1393‬‬
‫‪233‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«کســانی که مــردان و زنــان مــؤمن را بــدون این‌که کــاری کــرده و گنــاهی‬


‫مرتکب شــده باشــند‪ ،‬آزار می‌دهنــد‪ ،‬مــرتکب دروغی زشت و گنــاه آشــکاری‬
‫شده‌اند»‪.‬‬

‫ول‬
‫قال‪ :‬قال َر ُس ُ‬ ‫‪ -1565‬وعن ِ‬
‫عبد اللَّه ب ِن َعمرو بن العاص رضي اللَّه عْن ُه َما َ‬ ‫ْ‬
‫ويد ِه‪ ،‬وامله ِ‬
‫اج ُر‬ ‫اللَّ ِه صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪« :‬املسلِم من سلِم املسلِمو َن ِمن لِسانِِه ِ‬
‫َُ‬ ‫ْ َ‬ ‫ُْ ُ ْ َ َ ُْ ُ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫من َه َجر ما نَ َهى اللَّه عْنهُ» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ْ‬
‫‪ .1565‬از عبدهللا بن عمـــرو بن عـــاص ــــ م ــــ روایت شـــده است که پیـــامبرـص‬
‫فرمودند‪« :‬مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر‪ ،‬از زبان و دست او سالم و درامان‬
‫باشــند و مهــاجر کسی است که از هرچه خــدا نهی کــرده اســت‪ ،‬هجــرت و دوری‬
‫‪1‬‬
‫نماید»‪.‬‬

‫ِ‬
‫أحب أن‬ ‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫«م ْن َّ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫ُ‬ ‫قال‪ :‬قال‬‫‪ -1566‬وعنهُ َ‬
‫باهلل واليوِم ِ‬
‫ؤمن ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬
‫اآلخ ِر‪،‬‬ ‫َْ‬ ‫زح عن النَّا ِر‪ ،‬ويَ ْد َخل اجلنَّةَ‪ ،‬فلتَأته منيَّتُهُ‪ُ 3‬‬
‫وه َو يُ ُ‬ ‫يَُز ْح َ‬
‫إلي ِه» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ب أ ْن يُ ْؤيَت ْ‬ ‫َّاس الذي حُيِ ُّ‬
‫أت إىل الن ِ‬‫ولْي ِ‬
‫ََ‬
‫األمو ِر‪.‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫وهو بعض ح ٍ‬
‫ديث ٍ‬
‫سبق يف باب طاعة ُوالة ُ‬
‫طويل َ‬ ‫ُ ْ ُ َ‬
‫‪ .1566‬از عبدهللا بن عمـــرو بن عـــاص ــــ م ــــ روایت شـــده است که پیـــامبرـص‬
‫فرمودنــد‪ :‬هــرکس که دوست دارد از دوزخ دور گردانــده و داخل بهشت بــرده شــود‪،‬‬
‫در حالی بمیرد و مرگش فرا رسد که به خدا و روزـ قیــامت ایمــان دارد و به گــونه‌ای‬
‫‪2‬‬
‫که دوست دارد‪ ،‬با خودش رفتارـ شود‪ ،‬با مردم رفتارـ کند»‪.‬‬

‫‪ -269‬باب النهي عن التباغض والتقاطع والتدابر‬


‫باب نهی از کینه‌توزی و از هم بریدن و پشت کردن به مردم‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)10‬م (‪[ .])40‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،243‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪ .])1844‬این بخشی از حدیث طوالنی است که در باب اطاعت از‬
‫والیان امور [به شماره‌ی ‪ ، 668 :‬گذشت]‪.‬‬
‫‪234‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫(الحجرات ‪)10 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«همانا مؤمنان برادران یکدیگرند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(       ‬المائده‬
‫‪)54 /‬‬
‫«نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت‌گیر و نیرومند‬
‫می‌باشند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫ح َّم ٌد ‪      ‬‬
‫‪ُّ ‬م َ‬
‫‪   ‬‬
‫(الفتح ‪)29 /‬‬
‫«محمد فرســتاده‌ی خداست و کســانی که با او هســتند‪ ،‬در برابر کــافران تند و‬
‫سرسخت و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند»‪.‬‬

‫وسلَّم قال‪« :‬ال‬ ‫ِ‬ ‫أنس رضي اللَّه َعنهُ َّ‬


‫وعن ٍ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫أن َّ‬ ‫‪ْ  -1567‬‬
‫باد اللَّ ِه إخواناً‪،‬‬ ‫ِ‬
‫داب ُروا‪ ،‬وال َت َقاطعُوا‪َ 3،‬و ُكونُوا ع َ‬
‫حتاسدوا‪ ،‬والَ تَ َ‬
‫ُ‬ ‫ضوا‪ 3،‬وال‬
‫تَبا َغ ُ‬
‫»متفق عليه‪.‬‬ ‫وال حَيِ ُّل لِمسلِ ٍم أ ْن يهجر أخاه فَ َ ٍ‬
‫وق ثالث ٌ‬ ‫ْ َُ َ‬ ‫ُْ‬
‫‪ .1567‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬نسبت به همــدیگر‬
‫کینه نورزیدـ و حســودـ نباشــید و به هم پشت نکنید و از هم جــدا نشــویدـ و ای بنــدگان‬
‫خــدا! بــرادر هم باشــید؛ بــرای شــخص مســلمانی حالل نیست که بیش از سه روزـ‬
‫‪1‬‬
‫صحبت با برادرش را قطع کند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫وعن ‪ ‬أيب ُهَر ْيَرةَ رضي اللَّهُ َعْنهُ َّ‬
‫أن َر ُس َ‬ ‫‪ْ  -1568‬‬
‫عب ٍد ال يُ ْش ِر ُك‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫واب اجلَن َِّة َي ْو َم َ‬
‫االثننْي ِ َ‬
‫وي ْو َم اخلَميس‪َ ،‬فُي ْغ َف ُر ل ُك ِّل ْ‬ ‫قال‪« :‬تُ ْفتَ ُح أبْ ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6065‬م (‪.])2559‬‬
‫‪235‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫فيقال‪ :‬أنْ ِظ ُروا هذيْ ِن حىَّت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬


‫أخيه َش ْحناءُ ُ‬ ‫وبنْي َ‬ ‫باللَّه َشيئاً‪ ،‬إالَّ ُ‬
‫رجالً كانَت ْبينهُ َ‬
‫يصطَلِحا‪ ،‬أنْ ِظ ُروا ه َذيْ ِن حىَّت يَصطَلِحا‪ »،‬رواه مسلم‪.‬‬

‫اثننْي ِ » وذَ َكر ْحن َوهُ‪.‬‬ ‫مال يف ُكل ِ‬


‫يوم مَخ ٍ‬ ‫ٍ‬
‫يس َو َ‬ ‫ِّ‬ ‫األع ُ‬
‫ض ْ‬‫‪ ‬ويف رواية له‪ُ « :‬ت ْعَر ُ‬
‫‪ .1568‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬روزهــای‬
‫دوشنبه و پنج‌شنبه درهای بهشت باز می‌شوندـ و هر بنده‌ای که بــرای خداوندـ شــریک‬
‫قایل نشود‪ ،‬آمرزیــده می‌شــود‪ ،‬مگر مــردی که بین او و دوســتشـ دشــمنی باشد و گفته‬
‫می‌شــود‪:‬ـ این دو را به آخر اندازیــد‪( ،‬فعالً گناهانشــان را نبخشــید) تا وقــتی که صــلح‬
‫‪1‬‬
‫کنند‪ ،‬این دو را به آخر اندازید (فعالً گناهانشان را نبخشید) تا وقتی که آشتی کنند»‪.‬‬
‫در روایــتی دیگر از مســلم آمــده اســت‪« :‬هر پنج‌شــنبه و دوشــنبه اعمــال عرضه‬
‫می‌شوند»ـ و مانند حدیث باال را ذکر کرد‪.‬‬

‫‪ -270‬باب تحريم الحسد‬


‫باب تحریم حسد‬
‫و هو تمنّی زوال النعمة عن ص‪yyy‬احبها‪ :‬س‪yyy‬واء ک‪yyy‬انت نعمه دین أو دنیا‬
‫ق‪yy‬ال هللا تع‪yy‬الی‪( :‬أم یحس‪yy‬دون الن‪yy‬اس علی ما آت‪yy‬اهم هللا من فض‪yy‬له)‪ .‬و فیه‬
‫حدیث أنس السابق فی الباب قبله‪.‬‬
‫حســد‪ ،‬آرزوی زایل شــدن نعمت از صــاحب آن اســت‪ ،‬فــرقیـ نمی‌کند نعمت دین‬
‫باشد یا نعمت دنیا؛ خدای متعال می‌فرماید‪:‬ـ‬
‫‪        ‬‬
‫‪ ‬‬
‫(النساء ‪)54 /‬‬
‫«آیا آنان بر چــیزی حسد می‌برند که خداوند از روی فضل و رحمت خــود به‬
‫مردم داده است؟»‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫در این موردـ است حدیث سابق از انس‪ ‬که در باب قبل ذکر شد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2565‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.]1567 :‬‬
‫‪236‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم ‪َ  ‬‬
‫قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫وع ْن أيب ُهَريرة رضي اللَّه عْنهُ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫أن َّ‬ ‫‪َ  -1569‬‬
‫احلطب‪ْ ،‬أو قال‬ ‫ِ‬
‫احلسنات َكما تَأْ ُك ُل النً ُار‬ ‫احلسد يأ ُك ُل‬
‫َ‬ ‫واحلسد‪َّ ،‬‬
‫فإن‬ ‫َ‬ ‫«إيَّا ُك ْم‬
‫َ‬
‫ب» ‪ ‬رواه أبو داود ‪.‬‬‫العُ ْش َ‬
‫‪ .1569‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬از حسد‬
‫بپرهیزید! زیرا که حسد نیکی‌ها را می‌خورد هم‌چنان که آتش هیزم را می‌خــورد» یا‬
‫‪1‬‬
‫به جای هیزم فرمودند‪« :‬خاشاک»‪.‬‬

‫والتسمع َلكالم َمن يكره‬


‫ّ‬ ‫سس‬
‫‪ -271‬باب النهي عن التج ّ‬
‫استماعُ ُه باب نهی از تجسس و گوش دادن به سخن کسی‬
‫که دوست ندارد به سخنش گوش داده شود‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫(الحجرات ‪)12 /‬‬ ‫‪   ‬‬
‫«جاسوسی نکنید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(االحزاب ‪)58 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«کســانی که مــردان و زنــان مــؤمن را بــدون این‌که کــاری کــرده و گنــاهی‬
‫مرتکب شــده باشــند‪ ،‬آزار می‌دهنــد‪ ،‬مــرتکب دروغی زشت و گنــاه آشــکاری‬
‫شده‌اند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أن ُ‬ ‫وعن أيب ُهريْر َة رضي اللَّه عنهُ َّ‬ ‫‪ْ  -1570‬‬
‫يث‪ ،‬وال حتَ َّس ُسوا‪ ،‬وال جَت َّس ُسوا وال‬ ‫ِ‬ ‫قال‪« :‬إيًا ُك ْم والظَّ َّن‪ ،‬فإن الظَّ َّن‬
‫أكذب احلد َ‬
‫ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫روا‪ ،‬و ُكونُوا عباد اللَّه ْ‬
‫إخواناً َكما‬ ‫ضوا‪ ،‬وال تَدابَ ُ‬ ‫اس ُدوا‪ ،‬وال تَبا َغ ُ‬ ‫تنافَ ُسوا وال حتَ َ‬
‫ههنا‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫قرهُ‪ ،‬التَّقوى ُ‬ ‫أخو املُ ْسلم‪ ،‬ال يظل ُمهُ‪ ،‬وال خي ُذلُهُ وال ْحي ُ‬ ‫أمر ُك ْم‪ .‬املُ ْسل ُم ُ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ [(‪.])4903‬‬
‫‪237‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫امريء ِمن الشَِّّر أن حي ِقر أخاه ِ‬


‫املسلم‪،‬‬ ‫ٍ‬ ‫ص ْد ِره «حِب ْ ِ‬
‫سب‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ههنا» ويُشري إىل َ‬
‫َّقوى ُ‬‫الت َ‬
‫إن اللَّه ال َيْنظُُر إىل‬
‫ومالُه‪َّ ،‬‬‫ضهُ‪َ ،‬‬
‫ِ‬
‫دمهُ‪ ،‬وع ْر ُ‬
‫حر ٌام‪ُ :‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫ُك ُّل املُسلم على املُ ْسلم َ‬
‫ِ‬
‫ص َو ِر ُك ْم‪ ،‬وأعمالكم ْ‬
‫ولكن َيْنظُُر إىل ُقلُوبِ ُك ْم»‪.‬‬ ‫أجساد ُك ْم‪َ ،‬وال إىل ُ‬ ‫ْ‬
‫اجشوا‬
‫ضوا‪َ 3،‬وال جَتَ َّس ُسوا وال حتَ َّس ُسوا وال َتنَ ُ‬
‫اس ُدوا‪َ ،‬وال َتبَا َغ ُ‬
‫‪ ‬ويف رواية‪« :‬ال حَت َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫و ُكونُوا عبَ َاد اللَّه ْ‬
‫إخ َواناً»‪.‬‬

‫اسدوا‪َ ،‬و ُكونُوا ِعبَ َاد‬


‫ضوا‪ 3‬وال حتَ ُ‬ ‫ٍ‬
‫‪ ‬ويف رواية‪« :‬ال َت َقاطَعُوا‪َ 3،‬وال تَ َد َاب ُروا‪َ ،‬وال َتبَا َغ ُ‬
‫ِ‬
‫اللَّه ْ‬
‫إخ َواناً»‪.‬‬

‫ض»‪.‬‬ ‫اجروا َوال يَبِ ْع َب ْع ُ‬


‫ض ُك ِم على بيع َب ْع ٍ‬ ‫‪ ‬ويف رواية‪« :‬ال َت َه َ‬
‫أكثَرها‪.‬‬
‫بكل هذه الروايات‪ ،‬وروى البخاري َ‬
‫‪ ‬رواه مسلم‪ِّ :‬‬
‫‪ .1570‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬از گمان (بد)‬
‫بپرهیزید! زیرا گمان‪ ،‬دروغ‌ترین سخن است و عیوب و مسایل پوشیده‌ی دیگــران را‬
‫دنبـــال نکنید و جاسوسیـ و تجسس ننمایید و با دیگـــران رقـــابت نکنید و نســـبت به‬
‫همدیگر حسد نورزیدـ و کینه نداشته باشید و از همــدیگر نبُرید و به هم پشت ننماییدـ و‬
‫ای بندگان خدا! برادران هم باشــید چنــان که خــدا به شــما فرمــان داده اســت‪ .‬مســلمان‬
‫بــــرادرـ مســــلمان است و بر او ظلم نمی‌کندـ و او را خــــوار نمی‌کند و او را کوچک‬
‫نمی‌شمارد؛ تقوا این‌جاست! تقوا این‌جاست!» و به سینه‌ی خود اشــاره نمــود؛ «بــرای‬
‫شــخص مســلمان همین انــدازه از شر و بــدی کــافی است که بــرادر مســلمان خــود را‬
‫تحقــیر کنــد؛ تمــام حقــوق یک فــرد مســلمان بر مســلمان دیگر حــرام اســت‪ :‬خــونش‪،‬‬
‫آبرویش و مالش؛ خداوند به بدن‌ها و صــورت‌های شــما نگــاه نمی‌کند بلکه به دل‌ها و‬
‫اعمال شما می‌نگرد»‪.‬ـ‬
‫و در روایــتیـ دیگر آمــده اســت‪« :‬نســبت به همــدیگر حسد نورزیدـ و کینه نداشــته‬
‫باشــید و عیــوب و مســایل پوشــیده‌ی دیگــران را دنبــال نکنید و جاسوسی و تجسس‬
‫ننمایید و در معــامله‌ی یکــدیگر نجش نکنید (نجش‪ ،‬یعــنی اظهــار خرید یک جنس به‬
‫‪238‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قیمت بـــاالتر بـــدون خرید آن بـــرای فـــریب دادن مشـــتری و تحریک او به خرید آن‬
‫جنس)‪ ،‬و ای بندگان خدا! برادران همدیگر باشید»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪« :‬قطع صله‌ی رحم نکنید و از همــدیگر نبرید و به هم‬
‫پشت ننماییدـ و به همدیگر حسد و بغض نورزید و ای بندگان خدا! بــرادران همــدیگر‬
‫باشید»‪.‬‬
‫در روایــتی دیگر آمــده اســت‪« :‬ســخن گفتن با یکــدیگر را قطع نکنید و بعضی از‬
‫شما بر معامله‌ی بعضی دیگر معامله نکند (با پــرداخت مبلغی بیشــتر یا قــول فــروش‬
‫‪1‬‬
‫ارزان‌تر‪ ،‬مانع معامله‌ی دیگریـ شود و خود‪ ،‬معامله را انجام دهد)‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال‪ :‬مَسِ عت رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫وع ْن ُم َعاويةَ رضي اللَّه عْنهُ َ ْ ُ َ ُ‬‫‪َ  -1571‬‬
‫ت أ ْن‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫وسلَّم َي ُق ُ‬
‫أفس ْدَت ُه ْم‪ْ ،‬أو ك ْد َ‬
‫مني َ‬
‫ت َع ْورات املُ ْسل َ‬
‫َّبع َ‬
‫َّك إن ات ْ‬
‫ول‪« :‬إن َ‬ ‫َ‬
‫حديث صحيح‪.‬‬‫ٌ‬ ‫تُ ِ‬
‫فس َد ُه َم»‬

‫‪    ‬رواهُ أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬


‫‪ .1571‬از حضرت معاویه ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬از پیـامبرـص شـنیدم‬
‫که می‌فرمود‪:‬ـ «همانا تو اگر دنبال عیوب و مسایل پوشیده‌یـ مســلمانان باشــی‪ ،‬ایشــان‬
‫‪2‬‬
‫را به فساد متهم کرده‌ای‪ ،‬یا نزدیک است که ایشان را به فساد متهم کنی»‪.‬‬

‫ِ ِ‬ ‫َّ‬ ‫ٍ‬
‫‪ -1572‬وع ِن اب ِن مسعود رضي الله َعْنهُ أنَّهُ أُت َى بَر ُج ٍل فَ َ‬
‫قيل لَهُ‪ :‬ه َذا فُال ٌن‬
‫يظه ْر لَنَا َشيءٌ‪،‬‬
‫س‪ ،‬ولك ْن إن َ‬ ‫َ‬ ‫َت ْقطُُر حِلْيَتُهُ مَخ راً‪َ ،‬‬
‫فقال‪ :‬إنَّا قَ ْد هُن ينَا ع ِن التَّج ُّس ِ ِ‬
‫صحيح‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫أخ ْذ بِِه‪َ ،‬ح ٌ‬
‫ديث َح َس ٌن‬ ‫نَ ُ‬
‫‪ ‬رواه أبو داود بإس ٍ‬
‫ناد َعلى َش ْر ِط البخاري ومسل ٍم‪.‬‬ ‫ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم [(‪ )2563‬و (‪ ])2564‬با همه‌ی این روایات‪ ،‬روایت کرده است و بخــاری هم [( ‪ )6064‬و (‬
‫‪ ])6065‬بیشتر آنها را روایت کرده است‪[ .‬روایت‌های دیگــری از این حــدیث بــه شــماره‌های ‪،233‬‬
‫‪ ،235 ،234‬گذشت]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬حدیثی صحیح است که ابوداود [(‪ ])4888‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪239‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1572‬از ابن مســعودـ ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که مــردی را نــزد او آوردندـ و در‬
‫مـــوردشـ به او گفتنـــد‪« :‬این فالنی است که از ریشش قطـــرات شـــراب می‌چکـــد‪،‬‬
‫(شــرابخوارـ اســت) ابن مســعودـ‪ ‬گفت‪« :‬همانا ما از تجسس نهی شــده‌ایم ولیکن اگر‬
‫چــیزی بر ما ظــاهر شــود (بــدون تجسس به آن برخــوردـ کــنیم) آن را می‌گــیریم و به‬
‫‪1‬‬
‫موجب آن عمل می‌کنیمـ‪.‬‬

‫‪ -272‬باب النهي عن سوء الظنّ بالمسلمين من غير‬


‫ضرورة باب نهی از گمان بردن بد به مسلمانان بدون‬
‫ضرورت‬ ‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(الحجرات ‪)12 /‬‬
‫«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمــان ها بپرهیزیــد‪ ،‬که بــرخی‬
‫از گمان‌ها‪ ،‬گناه است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫أن َر ُسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن أيب ُهَرير َة رضي اللَّه عْنهُ َّ‬ ‫‪ْ  -1573‬‬
‫ِ ِ‬ ‫قال‪« :‬إيَّا ُك ْم َوالظًَّ َّن‪َّ ،‬‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ب احلَديث» ٌ‬ ‫فإن الظَّ َّن أك َذ ُ‬
‫‪ .1573‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬از گمــان (بد‬
‫بپرهیزید! زیرا گمان‪ ،‬دروغ‌ترین سخن است»‪.‬‬

‫‪ -273‬باب تحريم احتقار المسلمين‬


‫باب تحریم کوچک شمردن و تحقر مسلمانان‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬حدیثی صحیح است که ابوداود [(‪ ])4890‬به اسنادی بنا بر شرط بخاری و مسلم روایت کرده‬
‫است‪.‬‬
‫‪240‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫(الحجرات ‪)11 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«ای کســانی که ایمــان آورده‌ایــد! گـروهی از مــردان شــما‪ ،‬گــروه دیگــری را‬
‫اســتهزاء نکننــد‪ ،‬شــاید آنــان بهــتر از اینــان باشــند و زنــانی زنــان دیگــری را‬
‫استهزاء نکنند‪ ،‬زیرا چه بسا آنان از اینان خوب‌تر باشــند و همــدیگر را طعنه‬
‫نزنید و مــورد عیبجــویی قــرار ندهید و یکــدیگر را با القــاب زشت و ناپســند‬
‫نخوانید و ننامیــد؛ بــرای مســلمان چه بد اســت‪ ،‬بعد از ایمــان آوردن‪ ،‬ســخنان‬
‫ناگوار و گنــاه‌‌آلود گفتن و بر زبــان رانــدن! کســانی که دست بر ندارند و توبه‬
‫نکنند‪ ،‬ایشان ستمگرند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫(الهمزه ‪)1 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫«وای به حال هر عیبجو و طعنه‌زننده‌ای!»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫أن رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن أيب ُهَريرة رضي اللَّه َعْنهُ َّ َ ُ‬ ‫‪ْ  -1574‬‬
‫أخاهُ امل ْسلِ َم» رواه مسلم‪ ،‬وقد سبق ق ِريباً‬ ‫ب ام ِر ٍ‬
‫يء ِم َن الشَِّّر أن ْحي ِقَر‬ ‫قال «حِب َس ِ‬
‫َ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫بطوله‪.‬‬

‫‪ .1574‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬برای شخص‬
‫‪1‬‬
‫مسلمان همین اندازه از شر و بدی کافی است که برادرـ مسلمان خود را تحقیر کند‪.‬‬

‫وسلَّم ‪َ  ‬‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬


‫قال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن ابْ ِن مسعُود رضي اللَّه عنهُ‪ ،‬عن النيب َ‬ ‫‪َ  -1575‬‬
‫الر ُج َل‬
‫إن َّ‬ ‫ال ذَ َّر ٍة ِم ْن كِرْبٍ ‪َ »،‬ف َق َ‬
‫ال َر ُج ٌل‪َّ :‬‬ ‫من َكا َن يف َق ْلبِ ِه ِم ْث َق ُ‬‫«ال يَ ْد ُخ ُل اجلَنَّةَ ْ‬
‫يل حُيِ ُّ‬
‫ب اجلَ َمال‪،‬‬ ‫ب أ ْن ي ُكو َ‪3‬ن َثوبه حسناً‪ ،‬و َنعلُه حسنَةً‪ ،‬فقال‪ِ َّ َّ :‬‬
‫«إن الله مَج ٌ‬ ‫ُْ ََ‬ ‫ْ ُُ َ‬ ‫حُي ُّ َ‬
‫ِ‬
‫َّاس» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ط الن ِ‬ ‫ِ‬
‫الكْب ُر بَطَُر احلَ ِّق‪ ،‬و َغ ْم ُ‬

‫‪ -‬مســلم روایت کــرده اســت؛ [(‪ .])2564‬روایت کامــل این حــدیث قبالً [بــه شــماره‌ی ‪،]1570‬‬ ‫‪1‬‬

‫گذشت‪.‬‬
‫‪241‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ض‪3‬ح‬ ‫‪ ‬ومع «بطر احل ‪3ِّ 3‬ق»‪ :‬دفْع‪33‬ه‪« ،‬و َغمطُهم»‪ِ :‬‬
‫‪3‬اره ْم‪ ،‬وقَ‪ْ 3‬د َس‪3‬بَ َق بيانُ‪33‬هُ ْأو َ‬
‫احت َق‪ُ 3‬‬
‫ْ‬ ‫ْ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ ْ ىَن‬
‫ِمن هذا يف باب ِ‬
‫الك ِرب‪.‬‬ ‫ْ َ‬
‫‪ .1575‬از ابن مسعود ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬کسی که به‬
‫انـــدازه‌ی یک ذره تکـــبر و خودخـــواهیـ در قلبش باشـــد‪ ،‬داخل بهشت نمی‌شـــود»؛‬
‫شخصی گفت‪ :‬مـــرد دوست دارد‪ ،‬لبـــاس و کفشش خـــوب و زیبا باشـــد؟ پیـــامبرـص‬
‫فرمودند‪(« :‬کبر آن نیست‪ ،‬زیــرا کــه) خــدا زیباست و زیبــایی را دوست دارد؛ کــبر‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫نپذیرفتن و گردنکشیـ و سرپیچیـ از حق و کوچک شمردن مردم است»‪.‬‬

‫‪ -1576‬وعن جْن ُد ِب بن ِ‬
‫صلّى‬‫رسول اللَّه َ‬‫ُ‬ ‫قال‬
‫قال‪َ :‬‬ ‫عبد اللَّه رضي اللَّه عنهُ َ‬ ‫ُ‬
‫ال اللَّه َعَّز َو َج َّل‪َ :‬م ْن‬
‫الن‪َ ،‬ف َق َ‬ ‫«قال رجل‪ :‬واللَّ ِه ال ي ْغ ِفر اللَّه ل ُف ٍ‬ ‫اهللُ َعلَْي ِه َ َّ‬
‫َ ُ‬ ‫وسلم‪ٌ ُ َ َ :‬‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ك» رواه‬ ‫عملَ َ‬
‫ت َ‬ ‫َحبَطْ ُ‬‫ت لَهُ‪َ3ًًَ ،‬وأ ْ‬ ‫ذا الَّذي َيتَأَىَّل َّ‬
‫علي أ ْن ال أغفَر ل ُفالن إيِّن قَد َغ َف ْر ُ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ .1576‬از جندب بن عبدهللا ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬مردی‬
‫گفت‪ :‬به خدا ســوگند‪ ،‬فالنی را خــدا نمی‌بخشــد! و خداوند عزوجل فرمــود‪ :‬کیست آن‬
‫که ســوگند می‌خــوردـ که من فالنی را نمی‌بخشــم؟! (بــدان کــه) من او را بخشــیدم و‬
‫‪2‬‬
‫اعمال نیک تو را محو کردم!»‪.‬‬

‫‪ -274‬باب النهي عن إظهار الشماتة بالمسلم‬


‫مشکالت مردم‬ ‫باب نهی از اظهار خوشحالی در بالها و‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪ .])91‬و توضیحی بیشتر از این‪ ،‬همراه با این حدیث‪ ،‬در باب کبر‬ ‫‪1‬‬

‫[به شماره‌ی ‪ ،]612 :‬گذشت‪.‬‬


‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2621‬‬
‫‪242‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫(الحجرات ‪)10 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«همانا مؤمن برادران یکدیگرند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪(       ‬النور‬
‫‪)19 /‬‬
‫«بی‌گمــان کســانی که دوست دارند گناهــان بــزرگی در میــان مؤمنــان پخش‬
‫گردد‪ ،‬اینان در دنیا و آخرت‪ ،‬شکنجه و عذاب دردناکی دارند»‪.‬‬

‫قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬ ‫ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ُ‬ ‫األس َق ِع رضي اللَّه عْنهُ َ‬ ‫وعن َواثلةَ ب ِن ْ‬‫‪ْ  -1577‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يك» رواه الرتمذي‬ ‫َّماتَة ألخيك فَ ْريمحْهُ اللَّهُ َويبتَل َ‬
‫وسلَّم‪« :‬ال تُظْه ِر الش َ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫حسن ‪.‬‬
‫وقال‪  :‬حديث ٌ‬
‫‪3‬ل امل ْس ‪3‬لِ ِم على‬ ‫َّج ُّس ‪ِ 3‬‬
‫س‪3ُ « :‬ك ُّ‬ ‫َ‬ ‫‪3‬ابق يف ب‪33‬اب الت‬
‫ُ‬ ‫‪3‬ديث أيب هري‪33‬ر َة الس‪3‬‬
‫‪ ‬ويف الب‪33‬اب ح‪ُ 3‬‬
‫ُ‬
‫حر ٌام» احلديث‪.‬‬ ‫ِِ‬
‫املُ ْسلم َ‬
‫‪ .1577‬از واثله بن اســقع روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬به بــرادرـ‬
‫(دیــنی یا نســبی) خــود (در بالیا و مشــکالتی که بــرایش پیش آمــده اســت) اظهــار‬
‫خوشــحالی نکن (و بــدان شــادی مکن) که خداونــد‪ ،‬به او رحم می‌کند و تو را بالیی‬
‫‪1‬‬
‫دچار می‌سازد»‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫و در موضوعـ این باب‪ ،‬حدیث سابق از ابوهریره‪ ‬که در باب تجسس آمد‪ ،‬وارد‬
‫است‪« :‬تمام حقوق یک فرد مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است»‪ ...‬تا آخر حدیث‪.‬‬

‫‪ -275‬باب تحريم ال َّ‬


‫ط ْعن في األنساب الثابتة في ظاهر‬
‫الشرع باب تحریم طعنه در انساب ثابت شده به ظاهر شرع‬ ‫‪1‬‬
‫‪ -‬ترمذی [(‪ ])2508‬روایت کرده و گفته است ‪ :‬حدیثی حسن است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬حدیث شماره‌ی ‪.])1570 :‬‬
‫‪243‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(االحزاب ‪)58 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«کســانی که مــردان و زنــان مــؤمن را بــدون این‌که کــاری کــرده و گنــاهی‬
‫مرتکب شــده باشــند‪ ،‬آزار می‌‌دهنــد‪ ،‬مــرتکب دروغی زشت و گنــاه آشــکاری‬
‫شده‌اند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬
‫ال ُ‬ ‫‪َ  -1578‬و َع ْن أيب ُهَر ْيَر َة رضي اللَّه َعْنهُ َ‬
‫قال‪ :‬قَ َ‬
‫ب‪ ،‬والنِّيَاحةُ على امليت»‬ ‫َّاس مُهَا هِبِم ُك ْفر‪ :‬الطَّ ْعن يف النَّس ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬ا ْثنَتَان يف الن ِ‬
‫َ‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ٌ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ .1578‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شـده است که پیـامبرص فرمودنـد‪« :‬دو رفتـار در‬
‫میــان مــردم موجــود است که هر دو کفر می‌باشــند؛ تهمت در نسب و نــوحه‌گری بر‬
‫‪1‬و‪2‬‬
‫مرده»‬

‫‪ .276‬باب النهی عن الغش و الخداع‬


‫باب نهی از تقلب و مردم‌فریبی‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫(االحزاب ‪)58 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«کســانی که مــردان و زنــان مــؤمن را بــدون این‌که کــاری کــرده و گنــاهی‬
‫مرتکب شــده باشــند‪ ،‬آزار می‌‌دهنــد‪ ،‬مــرتکب دروغی زشت و گنــاه آشــکاری‬
‫شده‌اند»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])67‬‬
‫‪2‬‬
‫‪[ -‬یعنی ‪ :‬آن دو عمل از اعمال کافران و اخالق جاهلیت‌اند‪ ،‬با منجر به کفر می‌شوند‪ ،‬یا کفــران‬
‫نعمت و احسان هستند و یا در حق کسی که آنها را حالل بداند‪،‬ـ کفر است ـ ویراستاران]‪.‬‬
‫‪244‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫أن رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1579‬و َع ْن أيب ُهَرير َة رضي اللَّه َعنه َّ َ ُ‬
‫س ِمنَّا» رواه مسلم‪.‬‬ ‫وم ْن َغشَّنَا‪َ ،‬فلَْي َ‬
‫السالح‪َ ،‬فلَي ِ‬
‫س منَّا‪َ ،‬‬
‫«من محَ َل َعلَْينَا ِّ َ ْ َ‬ ‫قَ َال‪ْ :‬‬
‫ص ‪ْ3 3‬بَر ِة طَع‪3ٍ 3 3‬ام‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ ‬ويف رواي‪3ٍ 3 3‬ة لَه َّ‬
‫ص ‪3 3‬لّى اهللُ َعلَْي‪33 3‬ه و َس ‪3 3‬لَّم م‪3َّ 3 3‬ر َعلى ُ‬
‫أن َر ُس ‪3 3‬ول اللَّه َ‬
‫ب الطَّ َع‪3ِ 3‬ام ؟» قَ‪َ 3‬‬ ‫‪3‬ال‪ :‬ما ‪3‬ه َذا يا ِ‬
‫‪3‬ال‬ ‫ص‪3‬اح َ‬ ‫َ‬ ‫ص‪3‬ابِعُهُ َبلَالً‪َ ،‬ف َق‪َ َ َ 3‬‬ ‫تأ َ‬ ‫‪3‬ل ي‪33‬دهُ فيه‪33‬ا‪ ،‬فَن‪33‬الَ ْ‬ ‫فَ ْأد َ‪3‬خ َ‬
‫ال‪« :‬أفَال َجع ْلتَه َف ْو َق الطَّ َع‪3ِ 3‬ام َحىِّت يَ‪33‬راهُ النَّاس‪َ ،‬م ْن‬ ‫ول اللَّه قَ َ‬ ‫الس َماءُ يَا َر ُس َ‬ ‫ابتهُ َّ‬‫أص ْ‬ ‫َ‬
‫س ِمنَّا»‪.‬‬ ‫َغشَّنَا َفلَْي َ‬
‫‪ .1579‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬کسی که بر‬
‫ضد ما اسلحه حمل کند‪ ،‬و کسی که در مورد ما تقلب و در کــار ما خیــانت نمایــد‪ ،‬از‬
‫‪1‬‬
‫ما نیست»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر از مسلم آمده است‪« :‬پیــامبرص از کنــار تــوده‌ای گنــدم گذشت و‬
‫دستش را در آن فروـ برد و انگشتانش کمی خیس شد‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬ای صــاحب گنــدم!‬
‫این چیست؟» گفت‪ :‬ای رسول خدا! بــاران بر آن باریــد‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬چــرا آن قســمت‬
‫خیس را باالی گندم قرار نداده‌ای تا مردم ببیننــد؟ کسی که نســبت به ما حیله و فــریب‬
‫‪2‬‬
‫کند‪ ،‬از ما نیست!»‪.‬‬

‫وسلَّم ‪ ‬قَال‪« :‬ال َتنَ ُ‬ ‫ِ‬


‫متفق‬
‫اجشوا» ٌ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1580‬و َعْنهُ َّ‬
‫أن َر ُس َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ .1580‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪ :‬در معــامله‌ی‬
‫یکدیگر نجش نکنید (نجش‪ ،‬یعنی اظهار خرید یک جنس به قیمت بــاالتر بــدون خرید‬
‫‪3‬‬
‫آن برای فریب دادن مشتریـ و تحریک او به خرید آن جنس)»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])101‬‬
‫‪2‬‬
‫‪.])102([ -‬‬
‫ً‬
‫‪ -‬متفــق علیــه اســت؛ [خ (‪ ،)2150‬م (‪[ .])1515‬روایت‌هــای کــامل‌تری از این حــدیث قبال بــه‬ ‫‪3‬‬

‫شماره‌های ‪ 235 :‬و ‪ ،1570‬آمده است]‪.‬‬


‫‪245‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم َن َهى‬ ‫ِ‬ ‫‪َ  -1581‬و َع ْن اب ِن عُمر رضي اللَّه َعْن ُه َما‪َّ ،‬‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫أن َّ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ش‪ٌ .‬‬ ‫َّج ِ‬
‫عن الن َ‬
‫‪ .1581‬از ابن عمر ــــ م ــــ روایت شـــده است که گفت‪ :‬پیـــامبرص از نجش نهی‬
‫فرمودند‪( :‬نجش‪ ،‬یعنی اظهــار خرید یک جنس به قیمت بــاالتر بــدون خرید آن بــرای‬
‫‪1‬‬
‫فریب دادن مشتری و تحریک او به خرید آن جنس)‬

‫وسلَّم أنَّهُ خُيْدعُ يف‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬


‫وعْنهُ قَ َال‪ :‬ذَ َكَر َر ُج ٌل لَر ُسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1582‬‬
‫ت‪َ ،‬ف ُق ْل ال ِخالبَةَ»‬
‫باي ْع َ‬
‫«من َ‬‫وسلَّم‪ْ :‬‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ال رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫وع ؟ َف َق َ َ ُ‬
‫البيُ ِ‬
‫ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫اخلديعةُ‪.‬‬ ‫معجمة مكسورة‪ٍ ،‬‬
‫وباء موحدة‪ :‬وهي ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪« ‬اخلِالبةُ» ٍ‬
‫خباء‬
‫‪ .1582‬از ابن عمر ـ م ـ روایت شده است که مردی برای پیامبرص حکایت کرد‬
‫که‪ :‬در معـامالت فـریبش می‌دهنـد‪ ،‬پیـامبرـص فرمودنــد‪« :‬با هر کس معامله کـردی‪،‬‬
‫‪ 2‬و‪3‬‬
‫بگو‪ :‬فریب در بین نباشد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫‪َ  -1583‬و َع ْن أيب ُهَر ْيَر َة رضي اللَّه َعنهُ قَال‪ :‬قَ َ َ ُ‬
‫س ِمنَّا» رواهُ أبو داود‪.‬‬ ‫ي‬‫َ‬‫ل‬ ‫ف‬
‫َ‬ ‫‪،‬‬ ‫ه‬ ‫ك‬
‫َ‬ ‫و‬‫ل‬
‫ُ‬‫ْ‬‫مم‬ ‫أو‬ ‫‪،‬‬ ‫وسلَّم‪« :‬من خبَّب زوجة ام ِر ٍ‬
‫يء‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ َ َْ َ ْ‬ ‫َ‬
‫وخدعهُ‪.‬‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬
‫َ‬ ‫أفسدهُ‬
‫أي‪َ :‬‬‫‪« ‬خبب» خباء معجمة‪ ،‬مث باء موحدة مكررة‪ْ :‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2142‬م (‪.])1516‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2117‬م (‪.])1533‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬در روایتی دیگر از این حدیث آمده است ‪ :‬با هرکس معامله کــردی بــه او بگــو ‪ :‬تــا ســه روز حــق‬
‫فسخ دارم؛ یعنی اگر بر من معلوم شد که ضرر کــرده‌ام‪ ،‬در ظـرف این ســه روز معاملــه را فســخ و‬
‫باطل می‌کنم ـ مترجم‪.‬‬
‫‪246‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1583‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هــرکس‬


‫همسر یک مرد یا بــرده‌ی او را فــریب دهد (و او را به نافرمــانیـ یا مانند آن تحریک‬
‫‪1‬‬
‫کند)‪ ،‬از ما نیست»‪.‬‬

‫‪ -277‬باب تحريم ال َغدر‬


‫باب تحریم بی‌وفایی و عهدشکنی‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪(      ‬المائده‬
‫‪)1 /‬‬
‫«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به پیمان‌ها و قراردادها وفا کنید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(        ‬االسراء‬
‫‪)34 /‬‬
‫«به عهد و پیمان خــود وفا کنیــد‪ ،‬چــرا که (روز قیــامت) عهد و پیمــان مــورد‬
‫پرسش است»‪.‬‬

‫ول اللَّه‬
‫رس َ‬
‫أن ُ‬‫عب ِد اللَّ ِه بْ ِن َع ْمرو بْ ِن العاص رضي اللَّه َعْن ُه َما َّ‬
‫وع ْن ْ‬
‫‪َ  -1584‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫كانت‬
‫بع َم ْن ُك َّن فيه‪ ،‬كا َن ُمنَافقاً خالصاً‪َ ،‬و َم ْن ْ‬ ‫وسلَّم قَ َال‪ْ :‬‬
‫«أر ٌ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫ِّفاق حىَّت يدعها‪ :‬إذا أؤمتِ َن خا َن‪ ،‬وإذا‬‫صلَةٌ ِم َن الن ِ‪3‬‬ ‫ِِ‬ ‫فيه خ ِ‬
‫صلَةٌ مْن ُه َّن‪ ،‬كا َن فيه َخ ْ‬
‫َ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫اصم فَجر»‪ٌ .‬‬ ‫عاه َد َغ َدر‪ ،‬وإذا َخ َ‬
‫َّث َك َذب‪ ،‬وإذا َ‬ ‫حد َ‬
‫‪ .1584‬از عبدهللا بن عمـــرو بن عـــاص ــــ م ــــ روایت شـــده است که پیـــامبرص‬
‫فرمودند‪« :‬چهار خصلت هست که در هر کس وجود داشته باشــند‪ ،‬او منــافقی خــالص‬
‫است و هر کس یکی از این خصایل در او باشد‪ ،‬خصلتی از نفاق را دارد تا وقــتی که‬
‫آن را ترک کند‪ )1( :‬وقـتی که امــانتی به او سـپرده شـود‪ ،‬در آن خیــانت می‌کنــد؛ (‪)2‬‬
‫وقتی که حرف می‌زند‪ ،‬دروغ می‌گوید؛ (‪ )3‬هرگاه پیمانی ببندد‪ ،‬عهدشکنی می‌کنــد؛ (‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ [(‪.])5170‬‬
‫‪247‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ )4‬هرگاه با کسی دشمنی و دعوا کند‪ ،‬از حق و حد می‌گذرد و حــرف زشت می‌زند و‬
‫‪1‬‬
‫دشنام می‌دهد»‪.‬‬

‫ٍ‬
‫النيب‬ ‫وأنس رضي اللَّه ُ‬
‫عنه ْم قَالُوا‪ :‬قَ َال ُّ‬ ‫مر‪ٍ ،‬‬‫مسعُود‪ ،‬واب ِن عُ َ‬ ‫‪ -1585‬وعن ابن ْ‬
‫الن»‬ ‫ال‪ِ :‬‬
‫هذ ِه َغ ْدرةُ فُ ٍ‬ ‫الق ِ‬
‫يامة‪ ،‬يُ َق ُ‬ ‫صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم‪« :‬لِ ُكل َغ ِاد ٍر لِواء يوم ِ‬
‫َ‬ ‫َ ٌ َْ‬ ‫ِّ‬ ‫َ ُ َْ َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .1585‬از ابن مســعود و ابن عمر و انس ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص‬
‫فرمودند‪« :‬در روز قیامت هر غدر کننده و عهدشکنی‪ ،‬پرچمیـ دارد و گفته می‌شود‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫این (نتیجه‌ی) غدر و عهدشکنی فالن شخص است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1586‬وعن أيب سعِ ٍ‬


‫يد اخلُ ْد ِري رضي اللَّه َعنهُ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫أن النيب َ‬ ‫َ‬ ‫ََْ‬
‫ند إستِه يوم ِ‬
‫الق ِ‪3‬‬
‫يامة يُْرفَ ُع لَهُ بِق ْد ِر غ ْد ِر ِه‪ ،‬أال وال َغادر‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫قَال‪ :‬ل ُك ِّل َغاد ٍر لواءٌ ع َ ْ َ ْ َ‬
‫عام ٍة» رواه مسلم ‪.‬‬
‫ظم َغ ْدراً ِم ْن أمري َّ‬
‫أع ُ‬
‫ْ‬
‫‪ .1586‬از ابوسعید خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬در روز‬
‫قیامت هر بی‌وفا و عهدشکنی پرچمی در پهلوی نشیمنگاهش دارد که به اندازه‌ی غدر‬
‫و عهدشــکنیش بــرای او برافراشــته می‌شــود و آگــاه باشــید که غــدر و خیــانت هیچ‬
‫غدرکنند‌ه و پیمان‌شکنی‪ ،‬به انداز‌ه‌ی غدر و عهدشکنی پیشوای عام‪ ،‬بزرگ (و موجب‬
‫‪3‬‬
‫عذاب) نیست»‪.‬‬

‫وسلَّم ‪ ‬قال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن أيب ُهَرير َة رضي اللَّه عنهُ عن النيب َ‬ ‫‪ْ  -1587‬‬
‫ِ ِ‬
‫رج ٌل‬ ‫قَ َال اللَّه تعاىل ثَالثَةٌ أنا َخ ْ‬
‫ص ُم ُه ْم ْيو َم القيَ َامة‪َ 3:‬ر ُج ٌل أعطَى يب مُثْ َغ َد َر‪َ ،‬و ُ‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)34‬م (‪[ .])58‬این حدیث قبالً هم بــه شــماره‌های ‪ 690‬و ‪ ،1543‬آمــده‬ ‫‪1‬‬

‫است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3188‬م (‪ )1735‬و (‪ )1736‬و (‪.])1737‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1738‬‬
‫‪248‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫أجَرهُ» رواه‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫اسَت ْويف منهُ‪ ،‬ومَلْ يُ ْعطه ْ‬
‫أجر أجرياً‪ ،‬فَ ْ‬
‫ورج ٌل استَ َ‬
‫باع ُحراً فأَكل مثنَهُ‪ُ ،‬‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ .1587‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خداوندـ‬
‫متعال می‌فرماید‪ :‬سه نفر هستند که در روز قیامت من دشــمن ایشــانم‪ )1( :‬مــردیـ که‬
‫با سوگندـ به من‪ ،‬وعده‌ای بدهد و بعد خالف وعده کند؛ (‪ )2‬مــردی که شــخص آزادی‬
‫را بفروشدـ و پول فروش او را بخوردـ (‪ )3‬مردی که کارگری بگــیرد و به خــوبی از‬
‫‪1‬‬
‫او کار بکشد و سپس اجرت او را نپردازد»‪.‬‬

‫‪ -278‬باب النهي عن المنّ بالعطية ونحوها‬


‫باب نهی از منت گذاشتن برای بخشش و مانند آن‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪  ‬‬
‫(البقره ‪)264 /‬‬
‫«ای کســانی که ایمــان آورده‌ایــد! صــدقات و بخشــش‌های خــود را با منت و‬
‫آزار‪ ،‬تباه و بی‌پاداش نسازید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬‬
‫(البقره ‪)262 /‬‬ ‫‪      ‬‬
‫«کســانی که دارایی خــود را در راه خــدا صــرف می‌کنند و به دنبــال آن به‬
‫خاطرش منتی نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند»‪.‬‬

‫وسلَّم ‪ ‬قَ َال‪:‬‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن أيب ذَ ٍّر رضي اللَّه عنهُ ع ِن ِّ‬
‫النيب َ‬ ‫‪ْ  -1588‬‬
‫ِ‬
‫إلي ِه ْم‪ ،‬وال يَُز ِّكي ِه ْم َوهلُ ْم ٌ‬
‫عذاب‬ ‫«ثَالثةٌ ال يُكلِّ ُم ُه ْم اللَّه ْيو َم القيامة‪ ،‬وال َيْنظُُر ْ‬
‫الث مَّر ٍ‬ ‫ِ‬
‫ذر‪:‬‬
‫ات‪ .‬قال أبو ٍّ‬ ‫وسلَّم ثَ َ َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫رسول اللَّه َ‬
‫ُ‬ ‫أليم» قال‪ :‬فَقرأها‬ ‫ٌ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])2227‬‬
‫‪249‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ِ‬ ‫خابوا ِ‬
‫رسول اللَّه‪ ،‬قال املُسبِ ُل‪ ،‬واملَنَّا ُن‪ ،‬واملُْنف ُ‪3‬ق سلعتهُ‬
‫َ‬ ‫من ُه ْم يا‬
‫وخسروا ْ‬‫َُ َ‬
‫اذب» رواه مسلم‪.‬‬ ‫باحلِ ِ‬
‫لف ال َك ِ‬

‫رواية له‪« :‬املسبل‪ 3‬إزارهُ» ْيعين‪ :‬املسبِل َإزارهُ و َثوبَهُ أس َفل ِم ِن ال َك ْعَبنْي ِ‬
‫‪  ‬ويف ٍ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ ُ‬ ‫ُ‬
‫للخي ِ‬
‫الء‪.‬‬‫َُ‬
‫‪ .1588‬از ابوذرـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬سه نفر هســتند‬
‫که در روز قیــامت خداوندـ با آنــان صــحبت نمی‌کند و به آنها نگــاه نمی‌کند و آنــان را‬
‫پـاکیزه و رســتگار نمی‌نمایدـ و عــذاب دردنــاکیـ بـرای آنها فـراهمـ می‌باشـد»؛ ابــوذر‪‬‬
‫می‌گوید‪ :‬پیامبرـص سه مرتبه این جمله را تکــرار فرمودنــد‪ ،‬ابــوذر‪ ‬گفت‪ :‬بــدبخت و‬
‫زیانکــار شــدند! ای رســول خــدا! آنــان چه کســانی هســتند؟ فرمودنــد‪ )1(« :‬کسی که‬
‫(شلوارش دراز) کند و فرو گذارد؛ (‪ )2‬کسی که بر آن شخص که به او احسان کرده‬
‫‪1‬‬
‫است‪ ،‬منت بگذارد؛ (‪ )3‬کسی که جنس خود را با سوگند دروغـ بفروشد»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪« :‬دراز کننده و فروگذارنده‌ی شلوارـ خود؛ یعـنی کسی‬
‫که شلوارـ و لباسش را از (روی تکبر از) دو قوزک پایش پایین‌تر بیاورد»‪.‬ـ‬

‫‪ -279‬باب النهي عن اإلفتخار والبغي‬


‫باب نهی از فخرفروشی و ظلم و سرکشی‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪(         ‬النجم‬
‫‪)32 /‬‬
‫«پس از پــاک بــودن خــود ســخن نگوییــد‪ ،‬زیــرا که او پرهیزگــاران را بهــتر‬
‫می‌شناسد»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫(الشوری ‪)42 /‬‬ ‫‪  ‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])106‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،794‬آمده است)]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪250‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«عتاب و عذاب تنها متوجه کسانی است که به مردم ستم و در زمین به ناحق‬
‫سرکشی می‌کنند؛ چنین کسانی دارای عذاب دردآور و دردناکی هستند»‪.‬‬

‫‪ -1589‬وعن ِعياض ب ِن محار رضي اللَّه عْنه قَال‪  :‬قَال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َْ‬
‫إيل أن تواضعوا‪ 3‬حىت ال يبغِي أح ٌد على ٍ‬
‫أحد‪،‬‬ ‫وسلَّم‪« :‬إن اللَّه تَعاىل ْأو َحى َّ‬ ‫ِ‬
‫ْ َ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫أحد» رواه مسلم‪.‬‬‫وال ي ْفخر أح ٌد على ٍ‬
‫َ‬
‫َّعدِّي واالستِطالةُ‪.‬‬
‫غي‪ 3:‬الت َ‬
‫ِ‬
‫أهل اللغة‪ :‬البَ ُ‬
‫قال ُ‬
‫‪ .1589‬از عیــاض بن حمــار ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪:‬‬
‫«خداوند به من وحی فرمودـ که نسبت به همدیگر متواضعـ باشید‪ ،‬تا کسی بر دیگــری‬
‫‪1‬‬
‫ستم روا ندارد و یکی بر دیگریـ تفاخر نکند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أن ُ‬ ‫‪ -1590‬وعن أيب ُهريرةَ رضي اللَّه عْنهُ َّ‬
‫فهو ْأهلَ ُك ُه ْم» رواه مسلم‪.‬‬‫َّاس‪ُ ،‬‬
‫ك الن ُ‬
‫الر ُج ُل‪ :‬هلَ َ‬
‫قَال‪« :‬إذا قال َّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ور ِوي بنَص ‪3‬بِ َها‪.‬وه‪33‬ذا‪ 3‬النَّهي‪ْ 3‬‬
‫ملن‬ ‫«أهل ُك ُه ْم» برف ‪ِ 3‬ع الك‪33‬اف‪ُ ،‬‬ ‫الرواي ‪3‬ةُ امل ْش ‪ُ 3‬هورةُ‪ْ :‬‬
‫‪ِّ  ‬‬
‫‪3‬اس‪ِ ،‬‬ ‫ِ ِِ‬
‫فه َذا ُهو احلرام‪ ،‬وأما‬ ‫هم‪3َ ،‬‬‫وارتفاع‪3‬اً علَْي ْ‬ ‫عجباً بن ْفس‪3‬ه‪ ،‬وتص‪3‬اغُراً للن ِ ْ‬ ‫ذلك ْ‬ ‫قال َ‬ ‫َ‬
‫ص يف ْأمر دينِ ِهم‪ ،‬وقَال ‪33 3‬هُ حَت ُّزن‪3 3 3‬اً علَْي ِه ْم‪ ،‬وعلى‬ ‫من قال ‪33 3‬هُ ملا ي ‪33 3‬رى يف الن ‪33 3‬اس ِمن ن ْق ٍ‬ ‫ْ‬
‫مِم‬
‫ص‪3‬لوهُ‪ ،‬و ْن قالَه ِم َن األئم ِ‪3‬ة ْ‬
‫األعالم‪:‬‬ ‫الدِّي ِن‪ ،‬فال ب‪3‬أس ب ِ‪3‬ه‪َ .‬ه َك‪3‬ذا فَ َّس‪3‬رهُ العُلم‪3‬اءُ وف َّ‬
‫ض ‪ْ 3 3 3 3 3‬حته يف كت‪33 3 3 3 3‬اب‬
‫ي وآخ‪33 3 3 3 3‬رو َن‪ ،‬وقد ْأو َ‬ ‫ايب‪ ،‬واحلمي‪3ِ 3 3 3 3 3‬د ُّ‬
‫أنس‪،‬واخلَطَّ ُّ‬
‫ابن ٍ‬ ‫‪3‬ك ُ‬ ‫مال‪ُ 3 3 3 3 3‬‬
‫«األذْ َكا ِر»‪.‬‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ .])2875‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،602‬آمده است)]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪251‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1590‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شـده است که پیـامبرص فرمودنـد‪« :‬هرگـاه کسی‬
‫بگوید‪ :‬مردم هالک و نابود شدند‪ ،‬خود او از همه‌ی مـردم نـابودتر و به هالک افتـاده‌تر‬
‫‪2‬‬
‫است»‪.‬‬
‫این نهی بــرای کسی است که از رویـ تکــبر و رضــایت نفس و کوچک شــمردن‬
‫مردم و فخر بر آنان بگوید و این حرام است‪ ،‬ولی اگر کسی آن را به این علت بگوید‬
‫که نقصــانی دیــنی را در میــان مــردم مشــاهده می‌کند و این را به عنــوان غمخــواری‬
‫ایشــان می‌گویــد‪،‬ـ مشــکلی نــدارد و علما این حــدیث را این‌گونه توضــیح داده (و در‬
‫معنای آن تقسیم قایل شده‌اند) و در میــان امامــان بزرگــوار‪،‬ـ مالک بن انس‪ ،‬خطــابی‪،‬‬
‫حمیــدی و جمعی دیگــر‪ ،‬همین‌طــور شــرح داده‌اند و من آن را در کتــاب «االذکــار»‬
‫توضیح داده‌ام‪.‬‬

‫‪ -280‬باب تحريم الهجران بين المسلمين فوق ثالثة‬


‫بفسق أو نحو‬
‫ٍ‬ ‫أيام إال لبدعة في المهجور أو تظاه ٍر‬
‫ذلك‬
‫باب تحریم حرف نزدن مسلمانان با همدیگر بیشتر از سه‬
‫روز‪ ،‬مگر به علت مشاهده‌ی بدعت از شخصی که با او قطع‬
‫صحبت شده یا تظاهر به فسق و مانند آن‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫(الحجرات ‪)10 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«همانا مؤمنان برادران همدیگرند‪ ،‬پس بین برادران خود اصالح کنید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(       ‬المائده ‪)2 /‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2623‬‬
‫‪252‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«همدیگر را در راه گناه و تجاوز و ستمکاری‪ ،‬یاری و پشتیبانی نکنید»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫س رضي اللَّه عنه قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫وعن أنَ ٍ‬
‫‪ْ  -1591‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫باد اللَّه ْ‬
‫إخواناً‪.‬‬ ‫حتاسدوا‪ ،‬و ُكونُوا ع َ‬
‫ُ‬ ‫تباغضوا‪ 3،‬وال‬
‫ُ‬ ‫«ال َت َقاطَعُوا‪ 3،‬وال تَدابروا‪ ،‬وال‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫وال ِحي ُّل ملسلِ ٍم أ ْن يهجر أخاه فَ َ ٍ‬
‫وق ثَالث» ٌ‬ ‫ْ َُ َ ُ‬ ‫ُْ‬
‫‪ .1591‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬از همــدیگر جــدا‬
‫نشــویدـ و به هم پشت نکنید و به یکــدیگر کینه نورزید و حســودـ نباشــیدـ و ای بنــدگان‬
‫خــدا! بــرادر هم باشــید؛ بــرای شــخص مســلمانی حالل نیست که سه روزـ صــحبت با‬
‫‪1‬‬
‫برادرش را قطع کند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أيوب رضي اللَّه عْنهُ َّ‬
‫أن ُ‬ ‫وعن أيب َ‬ ‫‪ْ  -1592‬‬
‫ِ ٍ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫قَال‪« :‬ال حي ُّل ملُ ْسل ٍم أ ْن َي ْه ُجَر َ‬
‫أخاهُ ْفو َق ثَالث لَيال‪ :‬يلتَقيان‪ 3،‬فيُع ِر ُ‬
‫ض هذا‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫الم» ٌ‬ ‫وخْيُرمُه ا الَّ ِذي ْيبدأ َّ‬
‫بالس ِ‬ ‫ض هذا‪َ ،‬‬ ‫ويُع ِر ُ‬
‫‪ .1592‬از ابوایــوب انصــاریـ ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪:‬‬
‫«برای شخص مســلمان حالل نیست که بیشــتر از سه شب با بــرادر (دیــنی یا نســبی)‬
‫خود قطع صـحبت کند که چـون به همــدیگر می‌رسـند‪،‬ـ هر یک از ایشـان از دیگــری‬
‫اعــراض می‌کند و بهــترین ایشــان کسی است که اول ســالم (و صــحبت را دوبــاره‬
‫‪2‬‬
‫شروع) می‌کند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬‫ول اللَّه َ‬ ‫وعن أيب ُهرير َة رضي اللَّه عْنه قَال‪ :‬قَال ُ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ْ  -1593‬‬
‫ريء ال يُ ْش ِر ُك‬ ‫فيغفر اللَّه لِ ُكل ام ٍ‬
‫مال يف ُكل اثنني ومَخ يس‪ِ ،‬‬
‫ِّ ْ‬ ‫ِّ‬ ‫األع ُ‬
‫رض ْ‬ ‫وسلَّم‪ُ « :‬ت ْع ُ‬
‫َ‬

‫‪ -‬متفــق علیــه اســت؛ [خ (‪ ،)6065‬م (‪[ .])2559‬این حــدیث قبالً هم بــه شــماره‌ی ‪ ،1567‬آمــده‬ ‫‪1‬‬

‫است]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6077‬م (‪.])2560‬‬
‫‪253‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫أخ ِيه َش ْحناءُ‪ ،‬في ُق ُ‬


‫ول‪ :‬ا ْت ُر ُكوا ه َذي ِن حىَّت‬ ‫بِاللَّ ِه َشيئاً‪ ،‬إال امرءا َكانَت بينَه وب ِ‬
‫ْ ْ ُ نْي َ‬ ‫ْ ً‬ ‫ْ‬
‫يصطلِحا» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ْ‬
‫‪ .1593‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬هر پنج‌شــنبه‬
‫و دوشــنبه اعمــال عرضه می‌شــوند و هــرکس که بــرای خداوند شــریک قایل نشــود‪،‬‬
‫آمرزیده می‌شود‪ ،‬به جز شخصیـ که بین او و دوســتش دشــمنی باشد و گفته می‌شــود‪:‬‬
‫این دو را به حال خودشان بگذاریــد‪( ،‬فعالً گناهانشـان را نبخشـید) تا وقــتی که صـلح‬
‫‪1‬‬
‫کنند»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫ت ُ‬
‫ِ‬
‫وع ْن جاب ٍر رضي اللَّه عْنهُ قَال‪ :‬مس ْع ُ‬
‫‪َ  -1594‬‬
‫العرب ِ‬
‫ولكن‬ ‫«إن الشَّْيطَا َن قَ ْد يئس أ ْن ي ْعبده املصلُّون يف جزير ِة ِ‬
‫ول‪َّ :‬‬ ‫وسلَّم ي ُق ُ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫يش ْبينهم» رواه مسلم‪.‬‬ ‫َّح ِر ِ‬
‫يف الت ْ‬
‫اإلفساد وتغيريُ ُقلُوهِب م وَت َقاطُعُهم‪.‬‬
‫ُ‬ ‫«التَ ْح ِر ُ‬
‫يش»‬
‫‪ .1594‬از جابر ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرص شنیدم که می‌فرمــود‪:‬‬
‫«شــیطان مــأیوس شــده است از این که نمــازگزاران جزیره‌العــرب او را عبــادت و‬
‫اطاعت کنند ولیکن از افساد میــان آنها و تغیــیر دل‌هــای ایشــان و دور نمــودن آنها از‬
‫‪2‬‬
‫یکدیگر مأیوس نیست (و مشغول بدان است)»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫وعن أيب هريرة رضي اللَّه َعْنه قَال‪ :‬قال رسول اللَّه َ‬
‫‪ْ -1595‬‬
‫ثالث فمات‬ ‫الث‪ ،‬فمن هجر َفو َق ٍ‬ ‫وسلَّم «ال ِحي ُّل ملسلِ ٍم أ ْن يهجر أخاه فو َق ثَ ٍ‬
‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ْ َُ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫دخل النَار»‪.‬‬‫َ‬
‫شر ِط البخاري‪.‬‬ ‫ٍ‬
‫بإسناد على ْ‬
‫‪ ‬رواهُ أبو داود ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مســلم روایت کــرده اســت؛ [(‪[ .])2565‬روایــتی دیگــر از این حــدیث بــه شــماره‌ی ‪،1568‬‬
‫گذشت]‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2812‬‬
‫‪254‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1595‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬حالل نیست‬
‫هیچ مســلمانیـ بیشــترـ از سه روزـ با بــرادر مســلمانش قهر کند و با او حــرف نزند و‬
‫کسی که بیشــترـ از سه روزـ با بــرادرشـ قهر کند و در آن حــال بمــیرد‪ ،‬وارد دوزخ‬
‫‪1‬‬
‫می‌گردد»‪.‬‬

‫السلمي‬
‫ال ُّ‬
‫األسلمي‪ ،‬ويُ َق ُ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫خر ٍ‬
‫اش ح ْد َرد بن أيب ح ْدرد ْ‬ ‫وع ْن أيب َ‬ ‫‪َ  -1596‬‬
‫وسلَّم ي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫«من َهجر‬
‫ول‪ْ :‬‬ ‫الصحايِب رضي اللَّه َعْنهُ أنَّهُ مَس َع النيب َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َّ‬
‫دم ِه»‪.‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬ ‫ك ِ‬ ‫أخاه سنَةً َفهو َكس ْف ِ‬
‫ُ َ ُ‬
‫‪ .1596‬از ابی خراش حدرد بن ابی حـدرد اســلمی یا ســلمی صـحابیـ روایت شـده‬
‫است که از پیامبرص شنید که می‌فرمود‪« :‬هــرکس یک ســال از بــرادرش قهر کند و‬
‫‪2‬‬
‫با او حرف نزند‪ ،‬به مثابه‌ی ریختن خون اوست»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1597‬وعن أيب هرير َة رضي اللَّه عْنه أ ًَّن رس َ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬ ‫ْ َُ ْ‬
‫الث‪َ ،‬ف ْلَي ْل َقهُ‪،‬‬‫ت بِِه ثَ ٌ‬‫مر ْ‬
‫قَ َال‪« :‬ال حَيِ ُّل مل ْؤ ِم ٍن أ ْن يهجر م ْؤ ِمناً َفو َق ثَ ٍ‬
‫الث‪ ،‬فَإ ْن َّ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َُ ُ‬
‫السالم‪ ،‬ف َق ِد ا ْشَتر َكا يف األج ِر‪ ،‬وإ ْن مَل ير َّد علَيه‪ِ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ ُ‬
‫ْ َُ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ولْيُ َسلِّ ْم َعلَْيه‪ ،‬فَإن َر َّد عليه َّ‬
‫اهلجر ِة»‪.‬‬ ‫ٍ‬ ‫َف َق ْد باء ِ‬
‫وخَر َج املُسلِّ ُم من ْ‬ ‫باإلمث‪َ ،‬‬ ‫َ‬
‫اهلج ‪3َ 3‬رةُ للَّ ِه تَع‪33 3‬اىل‬
‫ت ْ‪3‬‬ ‫‪3‬ناد حس ‪33 3‬ن‪ .‬ق‪33 3‬ال أبو داود‪ :‬إذا َك‪33 3‬انَ ِ‬ ‫‪ ‬رواه أبو داود بإس‪ٍ 3 3‬‬
‫ُ‬
‫َفلَيس ِمن ه َذا يف ٍ‬
‫شيء‪.‬‬ ‫ْ ْ‬
‫‪ .1597‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬حالل نیست‬
‫شــخص مــؤمن بیش از سه روز با دوست مــؤمنش قهر کند و اگر سه روز گذشــت‪،‬‬
‫باید او را مالقات و به او سالم کنــد؛ اگر وی جــواب ســالم او را داد‪ ،‬هر دو در اجر‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])4914‬به اسناد بنا بر شرط بخاری و مسلم روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])4915‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪255‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫شریک هستند و اگر جواب نداد‪ ،‬دچار گنــاه شــده است و ســالم دهنــده از (گنــاه) قهر‬
‫‪3‬‬
‫کردن خارج شده است»‪.‬‬
‫ابوداود گفته است‪ :‬اگر قهر کردن و حــرف نــزدن‪ ،‬به خــاطر رضــای خــدا باشــد‪،‬‬
‫دیگر احکام فوق در آن جاری نیست‪.‬‬

‫‪ -281‬باب النهي عن تناجي اثنين دونَ الثالث‬


‫بغير إذنه إال لحاج ٍة وهو أن یتحدثا بلسا ٍن ال يفهمه‬
‫باب نهی از نجوای دو نفر در حضور سومی بدون‬
‫اجازه‌ی او جز برای ضرورت و نجوا چنین است که دو‬
‫نفر پنهانی حرفی بزنند که سومی نشنود و یا با زبانی‬
‫صحبت کنند که سومی آن را نفهمد‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫(المجادله ‪)10 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫«نجوا (سخن گفتن مخفیانه)‪ ،‬از جانب شیطان است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫أن رس َ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪ -1598‬وعن ابْ ِن عُ َمَر رضي اللَّه عْن ُه َما َّ ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫اجى ا ْثنَان ُدو َن الثَّالث» ٌ‬ ‫قَال‪« :‬إذا َكانُوا ثَالثَةً‪ ،‬فَال َيَتنَ َ‬

‫ت البْ ِن عُ َ‬
‫مر‪ :‬فأربعة ؟ قَ َال‪ :‬ال‬ ‫ال أبُو صاحل‪ُ :‬ق ْل ُ‬
‫‪ ‬ورواه أبو داود َوزاد‪ :‬قَ َ‬
‫يضر َك»‪.‬‬
‫ُّ‬

‫مر ِعند‬ ‫‪ ‬ورواه مالك يف «املوطأ»‪ :‬عن ِ ِ ِ‬


‫عبد اللَّه ب ِن دينَا ٍر قَ َال‪ُ :‬كْن ُ‬
‫ت أنَا َوابْ ُن عُ َ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ُ‬
‫اجيَهُ‪ ،‬ولَْيس مع اب ِن‬ ‫ريد أ ْن ين ِ‬ ‫ي‬ ‫ل‬ ‫رج‬ ‫جاء‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ِ‬
‫وق‬ ‫الس‬ ‫يف‬ ‫اليت‬ ‫دا ِر خالِ ِد بن عُقبَةَ‬
‫َ َ ُ ٌ ُ ُ َُ‬ ‫ُّ‬
‫وللر ُج ِل‬
‫رجالً آخر حىَّت ُكنَّا ْأر َب َعةً‪ ،‬فقال يل َّ‬ ‫مر ُ‬ ‫ابن عُ َ‬
‫أح ٌد َغرْي ي‪ ،‬فَدعا ُ‬ ‫عُمر َ‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])4912‬به اسناد حسن (نیکو) روایت کرده است‪.‬‬
‫‪256‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ث الَّذي دعا‪ِ :‬‬ ‫الثَّالِ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رس َ‬
‫ت ُ‬
‫استَأخرا َشْيئاً‪ ،‬فإيِّن مَس ْع ُ‬‫ْ‬ ‫َ‬
‫ان دو َن و ٍ‬
‫احد»‪.‬‬ ‫ول‪« :‬ال يَتنَاجى ا ْثنَ ِ‬
‫َي ُق ُ‬
‫َ‬ ‫َ َ‬
‫‪ .1598‬از ابن عمر ـ م ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬هرگــاه سه نفر‬
‫با هم بودند‪ ،‬نباید دو نفر از آنها بــدون (حضــور و اجــازه‌ی) ســومی با همــدیگر نجــوا‬
‫‪1‬‬
‫کنند»‪.‬‬
‫ابوداود نیز آن را روایت کــرده و اضــافه نمــوده است کــه‪ :‬ابوصــالح گفت‪ :‬به ابن‬
‫‪2‬‬
‫عمر ـ م ـ گفتم‪ :‬چهارنفر چطور؟ گفت‪ :‬ضرریـ ندارد‪.‬‬
‫و امام مالک‪ /‬در موطاـ آن را از عبدهللا بن دینــار روایت کــرده است که گفت‪ :‬من‬
‫و ابن عمر ـ م ـ در بازار بر در خانه‌ی خالد بن عقبه بودیم‪ ،‬مردی آمد و می‌خواستـ‬
‫با او نجوا کند و کسی غیر از من همراه ابن عمر نبود‪ ،‬ابن عمر ـ ك ـ یک نفر دیگر‬
‫را خواند تا این که ما چهار نفر شدیم‪ ،‬بعد به من و مرد خوانده شده گفت‪ :‬کمی توقف‬
‫و درنگ کنید که من از پیامبرص شنیدمـ که می‌فرمود‪:‬ـ «در میان سه نفــر‪ ،‬دو نفر از‬
‫‪3‬‬
‫ایشان (تنها و بدون سومی) با هم نجوا نکنند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫أن رس َ ِ‬ ‫ٍ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫مسعُود رضي اللَّه عنهُ َّ ُ‬ ‫‪َ  -1599‬وعن اب ِن ْ‬
‫اآلخ ِر حىَّت ختْتَلِطُوا بالن ِ‬
‫َّاس‪ِ ،‬م ْن‬ ‫ِ‬
‫قال‪« :‬إذا ُكْنتُ ْم ثَالثة‪ ،‬فَال َيَتنَاجى ا ْثنَان ُدو َن َ‬
‫لك حُي ِزنُهُ» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫أجل َّ‬
‫أن ذَ َ‬ ‫ْ‬
‫‪ .1599‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬وقــتی شــما‬
‫سه نفر بودیــد‪ ،‬دو نفرتــان بــدون ســومیـ نجــوا نکنند تا این‌که با مــردم آمیخته شــوید؛‬
‫‪4‬‬
‫زیرا این کار‪ ،‬او را غمگین می‌کند»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6288‬م (‪.])2183‬‬
‫‪2‬‬
‫‪.])4852([ -‬‬
‫‪3‬‬
‫‪.])2/988( -‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6290‬م (‪.])2184‬‬
‫‪257‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -282‬باب النهي عن تعذيب ال َع ْبد والدابةوالمرأة‬


‫والولد بغير سبب شرعي أو زائد على قدر األدب‪.‬‬
‫باب نهی از شکنجه‌ی برده و حیوان و زن و فرزند بدون‬
‫جهت شرعی یا زدن خارج از حد تأدیب‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪         ‬‬
‫(النساء ‪)36 /‬‬ ‫‪   ‬‬
‫«و به پدر و مـادر‪ ،‬خویشـاوندان‪ ،‬یتیمـان‪ ،‬درمانـدگان و بیچارگـان‪ ،‬همسـایگان‬
‫خویشاوند و غیر خویشاوند‪ ،‬دوست نزدیک‪ ،‬در راه ماندگان‪ ،‬بندگان و کنیزان‪،‬‬
‫نیکی کنیــد‪ ،‬بی‌گمــان خداوند کسی را که خودخــواه و خودپســند باشــد‪ ،‬دوست‬
‫ندارد»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬‫‪َ  -1600‬وع ِن اب ِن عُمر رضي اللَّه عْن ُهما أ َّْن رسول اللَّه َ‬
‫َّار‪ ،‬ال ِه َي‬ ‫بت امرأةٌ يف ِهَّر ٍة حبستها حىَّت ماتَت‪ ،‬فَ َدخلَ ِ‬
‫ت ف َيها الن َ‬
‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ِّ ِ‬
‫قَال‪« :‬عُذ ‪َ ْ 3‬‬
‫اش األرض»‬ ‫ُ‬ ‫ست َها وال ِهي َتَر ْ‬
‫كت َها تَأ ُكل ِم ْن َخ َش ِ‬ ‫عمت َها وس َقْتها‪ ،‬إذ هي حبَ ْ‬
‫أطْ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫وامها‪3‬‬
‫ني املعجمة املكررة‪ :‬وهي َه ُّ‬ ‫ِ‬
‫املعجمة‪ ،‬وبالش ِ‬ ‫األر ِ‬
‫ض» بفتح اخلاء‬ ‫اش ْ‬ ‫«خ َش ُ‬ ‫َ‬
‫وحشراهُت ا‪.‬‬
‫َ‬
‫‪258‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1600‬از ابن عمر ـ م ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬زنی (پس از‬
‫مردن) عذاب داده شد‪ ،‬زیرا گربه‌ای را زندانی کرد و نه خــود به او غــذا و آب داد و‬
‫نه گذاشت که خود گربه بیرون بیاید و از جانــداران و حشــرات زمین شــکار و تغذیه‬
‫کند و به همین علت مــرد و خداونــد‪ ،‬آن زن را به خــاطر این عملش تعــذیب و وارد‬
‫‪1‬‬
‫آتش کرد»‪.‬‬

‫وه ْم ْير ُمونَهُ وقَ ْد جعلُوا‬ ‫ش قَ ْد نصبُوا‪ 3‬طَرْي اً ُ‬ ‫مر ِبفْتيَ ٍ‪3‬‬
‫ان ِم ْن قُريْ ٍ‬ ‫‪ -1601‬وعْنهُ أنَّهُ َّ‬
‫ِ ٍ ِ ِِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫ابن عُ َمَر‪:‬‬
‫ال ُ‬ ‫مر ت َفَّرقُوا َف َق َ‬
‫ابن عُ َ‬
‫رأوا َ‬‫لصاحب الطَّرْي ُك َّل َخاطئة م ْن َنْبله ْم‪َ ،‬فلَ َّما ُ‬
‫وسلَّم لَ َع َن‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬‫رس َ‬
‫إن ُ‬ ‫عل هذا‪َّ ،‬‬ ‫من َف َعل هذا ؟ لَ َ َّ‬
‫عن الله َمن فَ َ‬ ‫ْ َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫وح َغرضاً‪ٌ .‬‬ ‫من اخَّتَ َذ َشْيئاً فِ ِيه ُّ‬
‫الر ُ‬
‫دف‪ ،‬والشَّيءُ الَّذي يُْر َمى إلَ ِيه‪.‬‬
‫وهو اهلَ ُ‬ ‫ِ‬
‫ض»‪ :‬بفتح الغني املعجمة‪ ،‬والراء ُ‬
‫غر ُ‬
‫«الْ َ‬
‫‪ .1601‬از ابن عمر ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که او از کنــار جمــاعتی از جوانــان‬
‫قـــریش گذشت که پرنـــده‌ای را در جـــایی آویـــزان کـــرده بودندـ و به ســـوی او تـــیر‬
‫می‌انداختند و هر تیری را که به خطا می‌رفت‪ ،‬برای صـاحب پرنـده قـرار داده بودندـ‬
‫و همین که ابن عمر ـ م ـ را دیدند‪ ،‬پراکنده شدند‪ ،‬ابن عمر ـ م ـ گفت‪ :‬چه کسی چنین‬
‫کــرده اســت؟ لعنت خــدا بر کسی بــاد که این عمل را انجــام داده اســت! پیــامبرص بر‬
‫کسی که جانداریـ را هدف قرار دهد و بر آن تیر یا سنگ زند‪ ،‬لعنت فرســتاده اســت‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫س رضي اللَّه عْنهُ قَال‪َ :‬ن َهى ُ‬
‫رس ُ‬ ‫وع ْن أنَ ٍ‬
‫‪َ  -1602‬‬
‫بس ل ْل َقْت ِل‪.‬‬
‫وم ْعنَاه‪ 3:‬حُتْ َ‬
‫متفق عليه‪َ ،‬‬
‫ائم‪ٌ .‬‬ ‫صَبَر الَْب َه ُ‬ ‫َّ‬
‫أن تُ ْ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3482‬م (‪.])2242‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5515‬م (‪.])1958‬‬
‫‪259‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫س رضي اللَّه عْنهُ قَال‪َ :‬ن َهى ُ‬
‫رس ُ‬ ‫وع ْن أنَ ٍ‬
‫‪َ  -1602‬‬
‫بس ل ْل َقْت ِل‪.‬‬
‫وم ْعنَاه‪ 3:‬حُتْ َ‬
‫متفق عليه‪َ ،‬‬
‫ائم‪ٌ .‬‬ ‫صَبَر الَْب َه ُ‬ ‫َّ‬
‫أن تُ ْ‬
‫‪ .1602‬از انس ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص از حبس و زنــدانیـ کــردن‬
‫چهارپایان وحشی برای کشتن نهی فرمودنــد‪( .‬یعـنی آن را در جـایی ببندند و آن قــدر‬
‫‪1‬‬
‫به سویش تیر پرتاب کنند که بمیرد)‪.‬‬

‫لي ُس َويْ ِد ب ِن ُم َقِّر ٍن رضي اللَّهُ عْنهُ‪ ،‬قَ َال‪ :‬لََق ْد َر ْأيتُين سابِ َع‬
‫‪َ  -1603‬و َع ْن أيب َع ٍّ‬
‫قر ٍن مالنَا خ ِادم إالَّ ِ‬ ‫ٍِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى‬ ‫رس ُ‬ ‫فأمرنَا ُ‬ ‫غرنَا َ‬ ‫ُ‬ ‫أص‬
‫ْ‬ ‫طمها‬ ‫ل‬
‫َ‬ ‫ة‬
‫ٌ‬ ‫د‬ ‫واح‬ ‫سب َعة م ْن بين ُم ِّ َ َ ٌ‬ ‫ْ‬
‫وسلَّم أ ْن نُ ْعتِ َقها‪.‬‬ ‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫رواية‪« :‬سابِع إخ ٍ‬
‫وة يل»‪.‬‬ ‫رواه مسلم‪ .‬ويف ٍ‬
‫ْ‬
‫‪ 1603‬از ابوعلی سوید بن مقرن ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬یــادم هست که‬
‫یکی از هفت نفر پســـران مقـــرن بـــودم که خـــدمتکاری نداشـــتیم جز یک کنـــیز و‬
‫‪2‬‬
‫کوچک‌ترین ما‪ ،‬به او سیلی زد و پیامبرص به ما امر فرمودـ که او را آزاد کنیم‪.‬‬

‫‪ -1604‬وعن أيب مسع ٍ‬


‫ود الب ْد ِر ِّ ِ‬
‫ب غالماً يل‬ ‫أض ِر ُ‬
‫ت ْ‬ ‫ي رض َي اللَّه عْنهُ قَال‪ُ :‬كْن ُ‬ ‫ْ َ ُْ‬
‫ت ِم َن‬ ‫سمعت صوتاً ِمن خلفي‪« :‬اعلَم أبا مسع ٍ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫الص ْو َ‬
‫ود» َفلَ ْم أ ْف َه ْم َّ‬ ‫ْ َ ُْ‬ ‫ْ َ‬ ‫بالسوط‪ ،‬فَ ْ ُ‬
‫وسلَّم فَإذا ُهو َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ول‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬ ‫الْغَضب‪َ ،‬فلَ َّما دنَا ميِّن إذا ُهو ُ‬
‫«اعلَم أبا مسع ٍ‬
‫رب‬
‫أض ُ‬‫ت‪ :‬ال ْ‬ ‫ك َعلى هذا الغُ ِ‬
‫الم»‪َ 3‬ف ُق ْل ُ‬ ‫ك ِمْن َ‬ ‫أن اللَّه أقْ ُ‬
‫در علَْي َ‬ ‫ود َّ‬ ‫ُْ‬ ‫ْ‬
‫مملُوكاً ْبع َدهُ أبداً‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5513‬م (‪.])1956‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1658‬‬
‫‪260‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫هيبتِ ِه‪.‬‬ ‫اية‪ :‬فَس َق َط َّ ِ ِ ِ‬‫‪ ‬ويف رو ٍ‬


‫الس ْو ُط م ْن يدي م ْن ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫رواية‪ :‬ف ُق ْلت‪ :‬يا رسول اللَّه هو حٌّر لِ ِ‬
‫ويف ٍ‬
‫وجه اللَّه تعاىل َف َقال‪َ :‬‬
‫«أما ْلو مَلْ‬ ‫ُ ُ ْ‬ ‫ُ َ ُ‬
‫ِ‬
‫الروايات‪.‬‬ ‫َت ْفعل‪ ،‬لَلَ َفحْتك النَّار‪ ،‬أو مل َّستك النَّار» رواه مسلم‪ِ .‬‬
‫هبذ ِه‬ ‫َ َ ُ ْ َ َ ُ‬ ‫َْ‬
‫‪ .1604‬از ابومســـعود بـــدری ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬من غالمم را با‬
‫تازیانه می‌زدم که صدایی از پشت سر شنیدمـ کــه‪« :‬ای ابومســعود! آگــاه بــاش» و از‬
‫شدت غضب صدا را نشـناختم‪ ،‬وقــتی به من نزدیک شــد‪ ،‬دیــدم که پیــامبرص است و‬
‫می‌فرماید‪:‬ـ «ای ابومسعود! بدان که خداوندـ بر تو قــادرتر است از تو به این غالم» و‬
‫پیش خود گفتم که‪ :‬دیگر هرگز خادمی یا برده‌ای را نمی‌زنم‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است که گفت‪« :‬از هیبت پیامبرـص تازیانه از دستم افتاد»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر آمده است که گفت‪ :‬گفتم‪« :‬ای رسول خدا! او‪ ،‬برای رضایـ خدا‬
‫آزاد باشد‪ ،‬پیامبرص فرمودند‪« :‬بدان که اگر چنان نمی‌کردی‪ ،‬آتش تو را می‌ســوزاند‬
‫‪1‬‬
‫ـ یا آتش تو را لمس می‌کرد»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم قَال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪َ  -1605‬وع ِن ابْ ِن عُمر رضي اللَّه عْن ُه َما َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫النيب َ‬
‫أن َّ‬
‫«من ضرب غُالماً له َحداً مل يأتِِه‪ ،‬أو لَطَ َمهُ‪ ،‬فإن َكفَّارتَهُ أن يُ ْعتِ َقهُ» رواه‬‫ْ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ .1605‬از ابن عمر ــ م ــ روایت شـده است که پیـامبرص فرمودنـد‪« :‬هـرکس یک‬
‫غالم خود را به خاطر کـاری که نکـرده اسـت‪ ،‬حد بزنـد‪ ،‬کفـاره‌اش این است که او را‬
‫‪2‬‬
‫آزاد کند»‪.‬‬

‫َّام على‬‫مر بالش ِ‬ ‫‪ -1606‬وعن ِه َشام بن حكيم بن ٍ‬


‫حزام رضي اللَّهُ عْن ُهما أنَّهُ َّ‬
‫ت‪َ ،‬ف َقال‪:‬‬ ‫وس ِهم َّ‬‫ب على ر ُؤ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫أنَ ٍ ِ‬
‫الزيْ ُ‬ ‫ُ‬ ‫وص َّ‬
‫َّمس‪ُ ،‬‬
‫يموا يف الش ْ‬
‫اس م َن ‪ ‬األنباط‪ ،‬وق ْد أُق ُ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪ ])1659‬با همه ی این روایت‌ها‪ ،‬روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1657‬‬
‫‪261‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫زية‪َ .‬ف َقال ِه َش ٌام‪:‬‬


‫واية‪ :‬حبِسوا يف اجلِ ِ‬
‫ُ ُ‬
‫راج‪ ،‬ويف ِر ٍ‬
‫ما َهذا ؟ قًيل‪ :‬يُ َع َّذبُو َن يف اخلَ ِ َ‬
‫عذ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ين‬
‫ب الذ َ‬ ‫ول‪« :‬إن اللَّه يُ ِّ ُ‬‫وسلَّم ‪ ‬ي ُق ُ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت ُ‬ ‫أ ْش َه ُد لسم ْع ُ‬
‫فخلُّوا‪ .‬رواه‬ ‫هِب‬ ‫الدنْيا» فَ َدخل على ِ‬
‫األم ِري‪َّ ،‬‬ ‫عذبُو َن النَّاس يف ُّ‬‫يُ ِّ‬
‫فحدثَهُ‪ ،‬فَأمر م ُ‬ ‫َ‬
‫مسلم «األنبَا ُط»‪ 3‬الفالَّ ُحو َن ِم َن العج ِم‪.‬‬

‫‪ .1606‬از هشام بن حکیم بن حزام ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که او در شــام از کنــار‬
‫عده‌ای از کشاورزان غیر عرب عبور نمود که آنها را در آفتاب نگه داشــته و بر سر‬
‫ایشــان روغن ریخته بودنــد‪ ،‬گفت‪ :‬این چیســت؟ گفته شــد‪ :‬به خــاطر مالیــات شــکنجه‬
‫می‌شوندـ ـ در روایتیـ دیگر آمده است که‪ :‬به خاطر جزیه حبس شده‌اند ــ هشــام گفت‪:‬‬
‫شهادت می‌دهم که از پیــامبرص شــنیدمـ که می‌فرمــود‪:‬ـ «یقینـا ً خداوندـ شــکنجه‌کنندگان‬
‫مردم را شکنجه می‌کند» و بعد به حضور امیر آمد و برای او واقعه و حدیث را ذکر‬
‫‪1‬‬
‫نمود‪ ،‬امیر دستور آزادی آنان را صادر کرد و آزاد شدند‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫اس رضي اللَّه َعْن ُهما قَال‪ :‬رأى ُ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ -1607‬وع ِن اب ِن عبَّ ٍ‬
‫وسلَّم مِح اراً موسوم الوج ِه‪ ،‬فأَنْ َكر ذلك ؟ َف َقال‪ :‬واللَّ ِه ال أمِس ه إال أقْصى ش ٍ‬
‫يء‬ ‫َ‬ ‫ُُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ ْ‬ ‫َ‬
‫جاعرَتي ِه‪ ،‬فهو َّأو ُل من كوى اجل ِ‬
‫اعرَتنْي ِ ‪.‬‬ ‫ِمن الوج ِه‪ ،‬وأمر حِبِ ما ِر ِه‪ ،‬فَ ُك ِوي يف ِ‬
‫َ‬ ‫َْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ ْ َ َ َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫حول الدُّبُر‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬


‫«اجلاعرتَان»‪ :‬نَاحيتَا الور َكنْي ْ‬
‫‪ .1607‬از ابن عبــاس ـــ ك ـــ روایت شــده است که پیــامبرص خــری را دید که‬
‫صــورتش داغ شــده بــود‪ ،‬آن را نپســندیدـ و نــاخوش داشــت‪ ،‬ابن عبــاس به خــاطر این‬
‫گفت‪ :‬به خدا سوگند‪ ،‬من غیر از دورترین جزء از صورتش را داغ نمی‌کنمـ و فرمان‬
‫داد که بر کفل خـــرش داغ نهـــاده شـــود و او اولین کسی بـــود که کفل حیـــوان را (به‬
‫‪2‬‬
‫عنوان عالمتگذاریـ و شناسایی)ـ داغ کرد‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2613‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2118‬‬
‫‪262‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وج ِهه‬ ‫ِ‬ ‫ِ مِح‬ ‫ِ‬


‫وسلَّم‪َ :‬مَّر علَيه َ ٌار قد ُوسم يف ْ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫أن َّ‬ ‫وعْنهُ َّ‬
‫‪َ  -1608‬‬
‫ف َقال‪ :‬لعن اللَّه الَّذي ومسهُ» رواه مسلم‪.‬‬

‫وسلَّم ‪ ‬عن الض َّْر ِب يف‬ ‫ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رس ُ‬
‫ويف رواية ملسلم أيضاً‪:‬هَن ى ُ‬
‫الوجه‪،‬وع ِن الوس ِم يف ِ‬
‫الوجه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ْ‬
‫‪ .1608‬از ابن عباس ـ م ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیامبرص خــری را در حین‬
‫عبــور دید که صــورتشـ داغ شــده بــود‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬لعنت خــدا بر کسی که آن را داغ‬
‫‪1‬‬
‫کرده است»‪.‬‬
‫در روایــتیـ دیگر از مســلم آمــده اســت‪ :‬پیــامبرـص از زدن به صــورتـ و از داغ‬
‫کردن صورت‪ ،‬نهی فرمودند‪.‬‬

‫‪ -283‬باب تحريم التعذيب بالنارفي كل حيوان حتى‬


‫النملة ونحوها‬
‫باب تحریم شکنجه‌ی حیوان با آتش و حتی مورچه و مانند‬
‫آن‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫عن أيب ُهريْرة رضي اللَّه عْنهُ قَال‪ :‬بعثنا ُ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ْ  -1609‬‬
‫رجلَنْي ِ ِم ْن قُريش مسَّامُهَا‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫وسلَّم يف بعث فَقال‪« :‬إن وجدْمُت فُالناً وفُالناً» ل ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫«فأح ِرقُومُه ا بالنَّا ِر» مُثَّ قَال رس ُ ِ‬
‫أردنا اخلُُروج‪:‬‬ ‫وسلَّم ح َ‬
‫ني ْ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ َ‬
‫ب هِبَا إال اللَّه‪ ،‬فَإ ْن‬ ‫كم أن حُتْرقُوا فُالناً وفُالناً‪َّ ،‬‬
‫وإن النَّار ال يُ َعذِّ ُ‬ ‫أمرتُ ْ‬
‫ت ْ‬ ‫«إيِّن ُكْن ُ‬
‫وج ْدمُت ومُه ا فَا ْقُتلُومُه ا» رواه البخاري‪.‬‬
‫َ‬
‫‪ .1609‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬پیــامبرـص ما را در لشــکری‬
‫به جهـاد فرسـتاد و فرمودنــد‪« :‬اگر فالن و فالن را» دو نفر از قـریش که آنها را نـام‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2117‬‬
‫‪263‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بــرد‪« ،‬یافتیــد‪ ،‬ایشــان را آتش بزنیــد»‪ ،‬وقــتیـ که خواســتیمـ از شــهر خــارج شــویم‪،‬‬
‫فرمودند‪« :‬من به شــما امر کــردم که فالن و فالن را بســوزانید و عــذاب دادن با آتش‬
‫مخصوص خداوند است و کسی جز او نباید آن را وسیله‌ی عذاب قرارـ دهد‪ ،‬پس اگر‬
‫‪1‬‬
‫آن دو را یافتید‪ ،‬آنها را بکشید»‪.‬‬

‫ود رضي اللَّه عْنه قَال‪ُ :‬كنَّا مع ِ‬ ‫‪ -1610‬وعن اب ِن مسع ٍ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُْ‬
‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫خيها‪،‬‬‫مع َها َف ْر َخان‪ ،‬فَأَخ ْذنَا َف ْر ْ‬ ‫وسلَّم يف س َفر‪ ،‬فَانْطَلَ َق حلَاجته‪ ،‬فَ ْ‬
‫رأينَا مُحَّرةً َ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫فَجاءت احل َّمرةُ َتع ِرش فجاء النيب صلّى اهلل علَي ِه وسلَّم فقال‪« :‬من فَجع ِ‬
‫هذ ِه‬ ‫ْ‬ ‫َ ُ َْ َ‬ ‫ْ ُ َ‬ ‫َ ْ ُ‬
‫ِ‬
‫حر َق‬
‫«م ْن َّ‬‫اها‪ ،‬فَقال‪َ :‬‬ ‫إلي َها» َورأى َق ْريَةَ مَنْ ٍل قَ ْد َّ‬
‫حر ْقنَ َ‬ ‫دها ْ‬ ‫بِولَد َها ؟ ُر ُّدوا َولَ َ‬
‫رب النَّا ِر»‪ .‬رواه أبو‬ ‫ال‪« :‬إنَّهُ ال يْنبَغِي أ ْن يُ َع ِّذب بالنَّا ِر إالَّ ُّ‬ ‫ِ‬
‫هذ ِه ؟» ُق ْلنَا‪ :‬حَنْ ُن‪ .‬قَ َ‬
‫داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫مو ِض ُع الن َّْم ِل َمع الن ِ‬


‫َّمل‪.‬‬ ‫قوله‪َ « :‬ق ْريةَ مَنْ ٍل» معناهُ‪ْ :‬‬
‫‪ .1610‬از ابن مســعودـ ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬با پیــامبرـص در ســفری‬
‫بــودیم‪ ،‬پیــامبرص به دنبــال قضــایـ حــاجت رفت و ما حمــره‌ای (مــرغی است ســرخ‬
‫رنــگ‪ ،‬مانند گنجشــک) را دیــدیم که دو جوجه به همــراه داشت و جوجه‌هــای او را‬
‫گرفتیم‪ ،‬مرغ آمد و شروعـ به تعریفش کرد (بلند می‌شد و بال‌های خــود را می‌گســتردـ‬
‫که شاید بچه‌ها را زیر سایه‌ی بالش قرار دهد) پیامبرـص تشریف آوردندـ و فرمودنــد‪:‬‬
‫«چه کسی این مرغ را با ربودن بچه هــایش آزرده و به درد آورده اســت؟ بچه‌هــایش‬
‫را به او بــازپس دهیــد» و النه‌ی مــوریـ را دید که آن را ســوزانده بــودیم‪ ،‬فرمودنــد‪:‬‬
‫«چه کسی این را سوزانده است؟» گفتیم‪ :‬ما‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬جز خــدای آتش‪ ،‬کسی نباید‬
‫‪2‬‬
‫با آتش عذاب دهد»‪.‬‬

‫ق طلبه صاحبه‬
‫‪ -284‬باب تحريم مطل الغني بح ّ‬
‫باب تحریم تأخیر ثروتمند در بازپرداخت حقی که (وقت ادای آن‬
‫رسیده است و) صاحبش آن را طلب می‌کند‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])3016‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])2675‬به اسناد صحیح روایت کرده است‪.‬‬
‫‪264‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪       ‬‬
‫(النساء ‪)58 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫«خداوند امر می‌کند که امانت ها را به صاحبان آنها برگردانید»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪ ‬‬
‫(البقره ‪)283 /‬‬
‫«اگر بعضی از شــــما به بعضی دیگر اطمینــــان کردند (و امــــانتی پیش وی‬
‫گذاشتند)‪ ،‬باید کسی که امین شمرده شده است‪ ،‬امانت او را بازپس دهد»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رير َة رضي اللَّه َعْنهُ َّ‬
‫أن َر ُس َ‬ ‫‪َ  -1611‬و َع ْن أيب ُه َ‬
‫ٍ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫«مطْ ُل الغَيِن ِّ ظُْل ٌم‪َ ،‬وإ َذا أُتبِ َع َ‬
‫أح ُد ُك ُم َعلى َملِيء َف ْليَْتبَ ُع» ٌ‬ ‫قال‪َ :‬‬
‫يل‪.‬‬ ‫ِ ِ‬
‫‪َ  ‬م ْعىَن «أُتب َع» أُح َ‬
‫‪ .1611‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬تأخیرـ نمودن‬
‫ثروتمندـ از ادای قــرض‪ ،‬ظلم است و هرگــاه یکی از شــما بــرای دریــافت طلبش به‬
‫شخص ثروتمندی حواله گردید‪ ،‬آن را قبول کند (یعنی‪ :‬اگر یکی از شــما از شخصی‬
‫طلبکــارـ بــود و آن شــخص او را بــرای دریــافتـ طلبش‪ ،‬به نــزد شــخص ثروتمنــدیـ‬
‫‪1‬‬
‫فرستاد‪ ،‬آن را قبول کند و برای دریافتـ طلبش به نزد آن شخص برود)»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2287‬م (‪.])1564‬‬
‫‪265‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -285‬باب كراهة عود ا ِإلنسان في هبة لم‬


‫يسلمها إلى الموهوب له‬
‫وفي هبة وهبها لولده وسلمها أو يسلمها وكراهية‬
‫شرائه شيئاً تصدق به من الذي تصدق عليه أو‬
‫أخرجه عن زكاة أو كفارة ونحوها وال بأس بشرائه‬
‫من شخص آخر قد انتقل إليه‬
‫باب کراهت پشیمان شدن انسان از بخششی که هنوز‬
‫تسلیم طرف نکرده و از بخششی که به فرزندش‬
‫بخشیده و آن را تسلیم کرده یا نکرده باشد و کراهت‬
‫خریدن چیزی که به احسان به کسی داده است از آن‬
‫شخص و کراهت خریدن چیزی که به عنوان زکات یا‬
‫کفاره یا مانند آن پرداخت کرده است (از شخص فقیری‬
‫که به وی پرداخته است)‪ ،‬ولی اگر آن را از شخص‬
‫دیگری که به او انتقال یافته‪ِ ،‬بخرد‪ ،‬مانعی ندارد‬
‫وسلَّم‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫اس رضي اللَّه عْن ُهما أن َر ُس َ‬ ‫‪َ  -1612‬ع ِن اب ِن َعبَّ ٍ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِِ‬
‫يرجع يف َقْيئه» ٌ‬ ‫لب ُ‬ ‫ود يف ِهبَ ِته َكال َك ِ‬ ‫ِ‬
‫قَ َال‪« :‬الَّذي يعُ ُ‬

‫ود يف َقْيئِ ِه‬ ‫رواية‪« :‬مثل الَّذي ي ِ‬


‫رج ُع يف صدقَتِ ِه‪َ ،‬كم ِثل ال َك ْل ِ‬ ‫‪ ‬ويف ٍ‬
‫ب يَقيءُ‪ ،‬مُّثَّ يعُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ََ ُ‬
‫َفيَأ ُكلُهُ»‪.‬‬
‫ِ‬
‫كالعائد يف َقْيئِ ِه»‪.‬‬ ‫رواية‪« :‬العائِ ُد يف ِهبَتِ ِه‬
‫‪ ‬ويف ٍ‬
‫‪ .1612‬از ابن عباس ـ م ـ روایت شده است که پیـامبرـص فرمودنــد‪« :‬کسی که از‬
‫بخشش خــودش پشــیمان می‌شــود و به تصــاحب دوبــاره‌یـ آن برمی‌گــردد‪ ،‬مانند سگ‬
‫‪1‬‬
‫است که به قی و استفراغ خود برمی‌گردد»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2622‬م (‪.])1622‬‬
‫‪266‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫در روایتیـ دیگر آمده است‪« :‬مثال کسی که از احسان خود پشیمان می‌شود‪،‬ـ مانند‬
‫سگی است که اســتفراغ می‌کند و ســپس به آن‌چه خــود اسـتفراغ کــرده اســت‪ ،‬رجـوعـ‬
‫می‌کند و آن را می‌خورد»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمــده اســت‪« :‬عــودت کننــده به بخشش مانند عــودت کننــده به قی‬
‫خود می‌باشد»‪.‬‬

‫ت َعلى َفَر ٍس يف ِ‬
‫سبيل‬ ‫اب رضي اللَّه عْنهُ قَ َ‬
‫ال‪ :‬مَحَْل ُ‬ ‫‪ -1613‬و َعن عُمر بن اخلَطَّ ِ‬
‫َ ْ ََ‬
‫ت أنَّهُ يَبيعُهُ‪ 3‬بُِر ْخصٍ‪،‬‬ ‫ِ‬
‫اعهُ الَّذي َكا َن عْن َده‪ ،‬فَ ُ‬
‫أردت أ ْن أ ْشرَت يَهُ‪ ،‬وظََنْن ُ‪3‬‬ ‫اللَّه فأ َ‬
‫َض َ‬
‫ك وإن‬ ‫ال‪« :‬ال تَشرَتِ ِه َوال َتعُ ْد يف َ‬
‫صدقَتِ َ‬ ‫وسلَّم ‪َ  ‬ف َق َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫النيب َ‬
‫ألت َّ‬ ‫فس ُ‬ ‫َ‬
‫ِ ِ ِِ‬ ‫إن الْعائد يف ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ص َدقَته َكالْ َعائد يف ْقيئه» ٌ‬ ‫َ‬ ‫أعطَا َكهُ بِد ْر َه ٍم‪ ،‬فَ َّ َ‬
‫ْ‬

‫ت بِ‪3ِ 3 3 3‬ه َعلى ْبعض‬ ‫بيل اللَّه» ْ‬


‫معنَ ‪33 3‬اهُ‪ :‬تَص‪3َّ 3 3 3‬دقْ ُ‬ ‫ت َعلى فَ‪ٍ 3 3 3‬‬
‫‪3‬رس يف َس ‪ِ 3 3 3‬‬ ‫‪ ‬قول‪33 3 3‬ه‪« :‬محَْل ُ‬
‫ين‪.‬‬ ‫ِِ‬
‫املُجاهد َ‬
‫‪ .1613‬از حضرت عمر بن خطاب ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬اســبی را در‬
‫راه خدا به یکی از مجاهدان اسالم بخشیدمـ و او در خدمت به آن کوتاهی کرد و بدون‬
‫این که قیمت آن را بدانــد‪ ،‬می‌خواست بفروشــد‪ ،‬خواســتمـ آن را از او بخــرم و گمــان‬
‫کردم که آن را ارزان می‌فروشد‪ ،‬از پیــامبرـص پرســیدم‪ ،‬فرمودنــد‪« :‬آن را نخر و به‬
‫صدقه‌ی خود باز نگرد اگرچه آن را به یک درهم به تو بدهد‪ ،‬زیرا بازگش ـت‌کننده به‬
‫‪1‬‬
‫صدقه‪ ،‬مانند بازگشت‌کننده به قی و استفراغ خود می‌باشد»‪.‬‬

‫‪ -286‬باب تأكيد تحريم مال اليتيم‬


‫باب تأکید تحریم مال یتیم‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫(النساء ‪)10 /‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)1489‬م (‪.])1620‬‬
‫‪267‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«بی‌گمان کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ســتمگرانه می‌خورنــد‪ ،‬انگــار‬


‫آتش در شــکم‌های خــود (می‌ریزند و) می‌خورند و (در روز قیــامت) با آتش‬
‫سوزانی خواهند سوخت»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(         ‬االنعام‬
‫‪)152 /‬‬
‫«به مال یتیم نزدیک نشوید و دست نزنید‪ ،‬جز به نحو احسن (که به مصلحت‬
‫او باشد)»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪      ‬‬
‫(البقره ‪)220 /‬‬ ‫‪  ‬‬
‫«درباره‌ی یتیمان می‌پرسند‪ ،‬بگو‪ :‬هرچیز که صالح ایشان در آن باشد‪ ،‬نیک‬
‫و پسـندیده است و اگر با آنـان بیامیزیـد‪ ،‬ایشـان بـرادران دیـنی شــما هسـتند و‬
‫خداوند مفسد را از مصلح باز می‌شناسد»‪.‬‬

‫وسلَّم قَ َ‬ ‫ِ‬
‫ال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1614‬وعن أيب ُهريْرة رضي اللَّه َعْنهُ َعن الن ِّ‬
‫َّيب َ‬
‫وما ُهن ؟ قال‪ :‬الش ِّْرك بِاللَّ ِه‪،‬‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫ات‪ 3،‬قَالُوا‪ :‬يا َر ُس َ‬ ‫السبع املوبَِق ِ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫«اجتَنِبُوا‪َّ 3‬‬
‫ْ‬
‫ُ‬
‫الربَا‪َ ،‬وأ ْك ُل مال اليتِي ِم‪.‬‬ ‫حر َم اللَّهُ إالَّ بِ ِّ‬
‫احلق‪َ ،‬وأ ْك ُل ِّ‬ ‫س اليت َّ‬‫الن ْف ِ‬
‫الس ْحُر َو َقْت ُل َّ‬
‫َو ِّ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٍ ِ‬ ‫الز ْح ِ‬‫والتَّويِّل ْيو َم َّ‬
‫وقذف املُ ْحصنَات املُؤمنَات‪ 3‬الغافالت» ٌ‬ ‫ُ‬ ‫ف‪،‬‬

‫ات‪.‬‬
‫ات»‪ 3‬املُْهل َك ُ‬ ‫«املُوبَِق ُ‬
‫‪ .1614‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬از هفت گنــاه‬
‫مهلک پرهــیز کنیــد»‪ ،‬گفتنــد‪ :‬ای رســول خــدا! آنها چه گناهــانی هســتند؟ پیــامبرـص‬
‫فرمودند‪« :‬شــرک به خــدا‪ ،‬ســحر‪ ،‬قتل نفسی که خداوندـ کشــتن آن را حــرام گردانیــده‬
‫است جز به حق‪ ،‬رباخواری‪ ،‬خوردن مال یتیم‪ ،‬رویگردانیـ از میدان جنگ و نســبت‬
‫‪1‬‬
‫دادن تهمت زنا به زنان پاکدامن مؤمن که از گناه بی‌خبرند»‪.‬ـ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2766‬م (‪.])89‬‬
‫‪268‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -287‬باب تغليظ تحريم الربا‬


‫باب تحریم شدید ربا‬

‫قال هللا تعالی‪:‬‬


‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫(البقره ‪)278-275 /‬‬ ‫‪   ‬‬
‫«کسانی که ربا می‌خورند‪ ،‬برنمی‌خیزند مگر هم‌چــون کسی که شــیطان او را‬
‫ســخت دچــار دیــوانگی ســازد؛ این از آن روست که آنــان می‌گوینــد‪ :‬خرید و‬
‫فروش نــیز مانند رباست و حــال آن‌که خداوند خرید و فــروش را حالل کــرده‬
‫است و ربا را حرام نموده است؛ پس هرکس پند و انــدرز پروردگــارش به او‬
‫رســـید و (از ربـــاخواری) دست کشـــید‪ ،‬آنچه پیش‌تر بـــوده از آن اوست و‬
‫ســروکارش با خداســت؛اما کسی که برگــردد‪ ،‬این‌گونه کســانی اهل آتش‬
‫هستند و جاودانه در آن می‌مانند‪ .‬خداوند (برکت) ربا را (و اموالی را که ربا‬
‫با آن بیامیزد) نابود می‌کند و (ثواب) صــدقات را (و امــوالی که از آن بــذل و‬
‫بخشش می‌شــود) فــزونی می‌بخشــد» تا آن‌جا که می‌فرمایــد‪« :‬ای کســانی که‬
‫ایمــان آورده‌ایــد! از (عــذاب و عقــاب) خــدا بپرهیزید و از آن‌چه از ربا بــاقی‬
‫مانده است‪ ،‬صرف‌نظر کنید»‪.‬‬
‫وأما األحاديث فكثيرة في الصحيح مشهورـة؛ منها حديث أبي هريرة الســابق في البــاب‬
‫قبله‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال‪« :‬لَعن رس ُ ِ‬ ‫ٍ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫‪َ  -1615‬و َعن اب ِن َم ْسعود رضي اللَّه َعْنهُ قَ َ َ َ ُ‬
‫الرباَ وموكِلهُ» رواه مسلم‪  .‬‬ ‫وسلَّم آكِ َل ِّ‬
‫َ‬
‫‪269‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫«و َشاهديه‪َ ،‬و َكاتبَهُ»‪.‬‬


‫‪ ‬زاد الرتمذي وغريه‪َ :‬‬
‫‪ .1615‬از ابن مســعودـ ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬پیــامبرص بر ربــاخوارـ و‬
‫‪1‬‬
‫ربادهنده لعنت فرستاد‪.‬ـ‬
‫ترمذی و دیگران اضافه کرده‌اند‪ :‬پیــامبرص بر شــاهد و نویســنده‌یـ ربا نــیز لعنت‬
‫‪2‬‬
‫فرستاد‪.‬ـ‬

‫‪ .288‬باب تحریم الریاء‬


‫باب تحریم ریا‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫(البینه ‪)5 /‬‬ ‫‪  ‬‬
‫«به امت‌های پیشین امر نشد جز به آن‌که خدا را با اخالص و در حالی که بر‬
‫دین حنیف ابراهیمی استقامت دارند‪ ،‬پرستش کنند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫(البقره ‪)264 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫«ای کســانی که ایمــان آورده‌ایــد! صــدقات و بخشــش‌های خــود را با منت و‬
‫آزار‪ ،‬تبــاه و بی‌پــاداش نســازید‪ ،‬همانند کسی که دارایی خــود را بــرای نشــان‬
‫دادن به مردم‪ ،‬ریاکارانه صرف می‌کند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪(        ‬النساء ‪/‬‬
‫‪)142‬‬
‫«جلو چشمان مردم خودنمایی و تظاهر می‌کنند در صـورتی که جز به مقـدار‬
‫بسیار کم خداوند را یاد نمی‌کنند (نماز نمی‌خوانند)»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1597‬‬
‫‪2‬‬
‫‪.])1206([ -‬‬
‫‪270‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬
‫ِ‬
‫ريَر َة رضي اللَّه عْنهُ قَ َال‪ :‬مَس ْع ُ‬
‫ت َر ُس َ‬ ‫‪َ  -1616‬و َع ْن أيب ُه ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫مل َع َمال‬ ‫ال اللَّه َتعاىل‪ :‬أنَا أ ْغىن الشَُّر َكاء َع ِن الشِّرك‪ْ ،‬‬
‫من َع َ‬ ‫ول‪« :‬قَ َ‬ ‫وسلَّم َي ُق ُ‬
‫َ‬
‫وش ْر َكهُ» رواه مسلم‪.‬‬ ‫فيه معِى َغ ِ ى‪ ،‬تَر ْكتُه ِ‬ ‫أ ْش َ ِ‬
‫ُ‬ ‫رك َ رْي‬
‫‪ .1616‬از ابـــوهریره ــــ‪‬ـ روایت شد ه است که گفت‪ :‬از پیـــامبرص شـــنیدمـ که‬
‫می‌فرمود‪« :‬خداوند می‌فرماید‪ :‬من بی‌نیازترین شریکان از شرک و شراکت هســتم و‬
‫هر کس عملی انجام دهد و غــیر من را در آن شــریک نمایــد‪ ،‬او را با شــرکش تــرک‬
‫‪1‬‬
‫می‌کنم و فروـ می‌گذارم و به او توجه نمی‌کنم»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫«إن َّأو َل‬ ‫ول‪َّ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ت َر ُس َ‬ ‫‪َ  -1617‬و َعْنهُ قَ َال‪ :‬مس ْع ُ‬
‫عرفَهُ نِ ْع َمتَهُ‪َ ،‬ف َعر َف َها‪،‬‬‫استُ ْش ِه َد‪ ،‬فَأُتِ َى بِِه‪ ،‬فَ َّ‬ ‫َّاس ي ْقضى يوم الْ ِق ِ ِ‬
‫رج ٌل ْ‬ ‫يامة َع ْليه ُ‬ ‫الن ِ ُ َ ْ َ َ‬
‫قال‪ :‬فَما ع ِم ْلت فِيها ؟ قَ َال‪ :‬قَاَت ْل ِ‬
‫قال َك َذبْت‪،‬‬ ‫ت‪َ :‬‬ ‫استُ ْش ِه ْد ُ‬
‫يك َحىَّت ْ‬ ‫تف َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ َ‬
‫ب َعلى َو ْج ِه ِه َحىَّت‬ ‫ِ ِِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ت أل َن يُ َ ِ‬ ‫و ِ‬
‫يل‪ ،‬مُثَّ أُمَر به فَ ُسح َ‬ ‫قال َجريء‪َ ،‬ف َق ْد ق َ‬ ‫َّك قَات ْل َ‬
‫لكن َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وعلَّ َمهُ‪ ،‬و َقَرأ الْ ُق ْرآ َن‪ ،‬فَأت َى بِه‪َ ،‬ف َعَّرفَهُ ن َعمهُ‬ ‫لم َ‬ ‫َّ‬ ‫ِ‬
‫أُلْق َى يف النَّار‪َ .‬و َر ُجلٌ تَعلم الْع َ‬
‫يك‬ ‫قال‪ :‬تَعلَّمت الْعِْلم وعلَّمته‪ ،‬و َقر ِ‬ ‫عم ْل ِ‬ ‫قال‪ :‬فما ِ‬
‫أت ف َ‬ ‫ت ف َيها ؟ َ ْ ُ َ َ َ ْ ُ ُ َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َف َعَر َف َها‪َ َ .‬‬
‫يقال‪ :‬هو‬ ‫أت الْقرآن لِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ت‪ ،‬ولكنَّك َت َعلَّ ْمت الْع ْل َم َو َعلَّ ْمتُهُ‪ ،‬و َقَر ُ‬ ‫الْ ُقرآ َن‪ ،‬قَ َال‪َ :‬ك َذبْ َ‬
‫ب َعلى َو ْج ِه ِه َحىَّت أُلْ ِق َى يف النَّا ِر‪َ ،‬و َر ُج ٌل َّ‬
‫وس َع‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫يل‪ ،‬مُثَّ أمَر‪ ،‬فَ ُسح َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫قَارىءٌ‪َ ،‬ف َق ْد ق َ‬
‫نعمهُ‪َ ،‬ف َعَر َف َها‪ .‬قال‪ :‬فَ َما‬ ‫اف املال‪ ،‬فَأُتِى بِِه فَ َّ‬ ‫اللَّه علَي ِه‪ ،‬وأعطَاه ِمن أصنَ ِ‬
‫عرفَهُ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َْ َ ْ‬
‫ت فيها لَك‪.‬‬ ‫فيها إالَّ أ ْن َف ْق ُ‬
‫ب أ ْن يُْن َف َق َ‬ ‫بيل حُتِ ُّ‬‫تركت ِمن َس ٍ‬ ‫ُ‬ ‫َع ِم ْلت فيها ؟ قال‪ :‬ما‬
‫ب َعلَى‬ ‫ِ ِِ ِ‬ ‫قَ َال‪َ :‬ك َذبت‪ِ ،‬‬
‫قيل‪ ،‬مُثَّ أمَر به فَ ُسح َ‬ ‫ال‪ :‬هو َج َو ٌاد َف َق ْد َ‬ ‫ت ُلي َق َ‬ ‫َّك َف َع ْل َ‬
‫ولكن َ‬ ‫َْ‬
‫وج ِه ِه مُثَّ ألْ ِق َى يف النار» رواه مسلم‪.‬‬ ‫ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2985‬‬
‫‪271‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫اذق‪.‬‬
‫أى‪ُ :‬ش َجاعٌ َح ٌ‬
‫وباملد ّ‬ ‫«ج ِريء» بفتح اجليم وكسر َّ‬
‫الراءَ ِّ‬ ‫َ‬
‫‪ .1617‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬از پیــامبرـص شــنیدمـ که‬
‫می‌فرمود‪« :‬نخستین فردی که در روزـ قیامت علیه او حکم می‌شــود‪ ،‬مــردی است که‬
‫شــهید شــده اســت؛ (به دیــوان حشر آورده می‌شــودـ و) خداوند نعمتش را به او نشــان‬
‫می‌دهـــد‪ ،‬آنها را می‌شناســـد؛ خداوند به او می‌گویـــد‪ :‬با این نعمت‌ها چه عملی انجـــام‬
‫داده‌ای؟ جواب می‌دهد‪ :‬در راه تو جنگ کردم تا شــهید شــدم‪ ،‬می‌گویــد‪:‬ـ دروغ گفــتی‪،‬‬
‫برای آن جنگ کردی که گفته شــود‪ :‬شــجاع اســت! و (در دنیا دربــاره‌ی تو این) گفته‬
‫شــده اســت؛ بعد در مــورد او فرمــان صــادر می‌گــرددـ و بر روی صــورتشـ کشــانده‬
‫می‌شود تا در دوزخ انداخته می‌شود و نــیز مــردی است که علم آموخته و آن را تعلیم‬
‫داده و قرآن را تالوت کرده است؛ آورده می‌شود و خداوند نعمت‌هایش را به او نشان‬
‫می‌دهـــد‪ ،‬آن را می‌شناســـد؛ خداوند به او می‌گویـــد‪ :‬با این نعمت‌ها چه عملی انجـــام‬
‫داده‌ای؟ می‌گویــد‪ :‬علم آمــوختم و آن را یــاد دادم و بــرای رضــایـ تو قــرآن خوانــدم‪،‬‬
‫می‌گویــد‪ :‬دروغـ گفــتی‪ ،‬علم آموخــتی تا گفته شــود‪ :‬عــالم اســت! و قــرآن خوانــدی تا‬
‫بگویند‪ :‬قاری است و گفته شده است؛ سپس در موردـ او فرمان صادرـ می‌گــردد و بر‬
‫روی صــورتشـ کشــانده می‌شــودـ و تا در دوزخ انداخته می‌شــود و مــردی است که‬
‫خداوند در ثــروت و رزقـ او را وســعت داده است و به او انــواع ثــروت عطا کــرده‬
‫است؛ آورده می‌شـودـ و خداوندـ نعمت‌هـایش رابه او نشـان می‌دهـد‪ ،‬آن را می‌شناسـد؛‬
‫خداوند به او می‌گوید‪:‬ـ با این نعمت‌ها چه عملی انجــام داده‌ای؟ جــواب می‌دهــد‪ :‬آن را‬
‫در هر راهی که تو دوست داشــتی در آن خــرج شــود‪ ،‬خــرج کــردم؛ می‌گویــد‪ :‬دروغـ‬
‫گفــتی‪ ،‬چنــان کــردی که مــردم بگوینــد‪:‬ـ او بخشــنده اســت! و گفته شــده اســت؛ ســپس‬
‫درباره‌ی او فرمان صادر می‌گرددـ و بر روی صورتشـ کشانده می‌شــود تا در دوزخ‬
‫‪1‬‬
‫انداخته می‌شود»‪.‬ـ‬
‫‪َ  -1618‬و َع ْن اب ِن عُ َم‪3َ 3‬ر رضي اللَّه َعْن ُهما َّ‬
‫أن نَاس ‪3‬اً قَ ‪33‬الُوا لَ ‪33‬هُ‪ :‬إنَّا نَ ‪ْ 3‬د ُخ ُل َعلى‬
‫ِ‬ ‫الطيننا َفَن ُق‪ ُ 3 3‬خِبِ ِ‬‫س‪ِ 3 3 3‬‬
‫‪3‬ال ابْ ُن عُ َ‪3‬م ‪3َ 3‬ر‬
‫هم ؟ ق ‪َ 3 3‬‬
‫من عْن ‪33 3‬د ْ‬ ‫‪3‬ول هلُ ْم الف َما َنتَ َكلَّ ُم إذا َخَر ْجنَا ْ‬ ‫َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي‪3ِ 3‬ه و َس‪3‬لَّم‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫رضي اللَّه عْن ُه َما‪ُ :‬كنَّا َنعُ ُّد هذا ن َفاقاً َعلى َع ْهد َر ُسول اللَّه َ‬
‫‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫‪ .1618‬از ابن عمر ـ م ـ روایت شده است که جمعی به او گفتند‪ :‬ما نزد پادشاهان‬
‫خــود می رویم و بــرخالفـ آن‌چه که در غیابشــان می‌گــوییم‪ ،‬در حضورشــان ســخن‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1905‬‬
‫‪272‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫می‌رانیم (این چگونه اســــت؟) گفت‪ :‬ما در عهد پیــــامبرـص این را نفــــاق به شــــمار‬
‫‪1‬‬
‫می‌آوریم‪.‬ـ‌‬

‫النيب‬
‫قال ُّ‬ ‫وعن ُجْن ُدب بن َعْب ِد اللَّه ب ِن ُس ْفيا َ‪3‬ن رضي اللَّه َعْنهُ قَ َ‬
‫ال‪َ :‬‬ ‫‪ْ  -1619‬‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫وم ْن يَُراَئى اللَّه يَُرئى بِه» ٌ‬
‫متفق‬ ‫«من مَسَّ َع مَسَّ َع اللَّه به‪َ ،‬‬
‫وسلَّم‪َ :‬‬‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪َ  ‬و َرواهُ ُم ْسلِ ٌم أيضاً ِم ْن ِر َوايَِة ابْ ِن َعبَّ ٍ‬


‫اس رضي اللَّه َعْن ُه َما‪.‬‬

‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫يد املِ‬


‫‪« ‬مَسَّع» بت ْش‪ِ 3 3‬د ِ‬
‫عملَ ‪33‬هُ للنَّاس ريَ ‪33‬اءً «مَسَّ َع اللَّه ب ‪33‬ه» ْ‬
‫أي‪:‬‬ ‫ر‬
‫َ َ‬ ‫ه‬
‫َ‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3‬‬‫ش‬‫ْ‬ ‫أ‬ ‫‪:‬‬‫ُ‬‫‪3‬اه‬‫‪3‬‬ ‫ن‬
‫َ‬ ‫ع‬
‫ْ‬ ‫م‬
‫َ‬ ‫و‬
‫َ‬ ‫‪،‬‬ ‫م‬ ‫ي‬ ‫َ َ‬
‫أي‪َ :‬م ْن أَظْ َ‪3‬ه ‪3َ 3‬ر للن ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ص ‪3 3‬احلَ‬
‫َّاس الْ َع َمل ال َّ‬ ‫«من َراءَى» ْ‬ ‫وم ْع‪33 3‬ىن‪ْ :‬‬ ‫ض ‪َ 3 3‬حهُ َي‪3ْ 3 3‬و َم الْقيَ َام‪33 3‬ة‪َ ،‬‬
‫فَ َ‬
‫أي‪ :‬أظْ َهَر َس ِر َيرتَهُ َعلى ُرؤوس اخلَالئِ ِق‪.‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫«راءَى اللَّه به» ْ‬ ‫ده ْم َ‬ ‫لَي ْعظُ َم عْن ُ‬
‫‪ .1619‬از جنـــدب بن عبدهللا بن ســـفیان ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرـص‬
‫فرمودند‪« :‬کسی که در انظار مــردم بــرای شــهرت‪ ،‬عملی را انجــام دهــد‪ ،‬خداوند در‬
‫روز قیامت او را در انظار مــردم رســوا می‌کند و کسی که عملی را بــرای آن انجــام‬
‫دهد که مــردم او را بــزرگ بشــمارند‪ ،‬خداوندـ مــاهیت او را در انظــار عمــوم آشــکار‬
‫‪2‬‬
‫می‌نماید»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫ريَرةَ رضي اللَّه عْنهُ قَ َال‪ :‬قَ َ َ ُ‬ ‫وع ْن أيب ُه ْ‬ ‫‪َ  -1620‬‬
‫يب بِِه‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ مِم‬
‫«م ْن َت َعلَّم ع ْلماً َّا يُْبَتغَى به َو ْجهُ اللَّه َعَّز َو َج َّل ال َيَت َعلَّ ُمهُ إالَّ ليُص َ‬‫وسلَّم‪َ :‬‬
‫َ‬
‫ف اجلَن َِّة َي ْو َم الْ ِقيَ َام ِة»‪َ 3‬ي ْعىن‪ِ :‬رحيَ َها‪ .‬رواه أبو داود‬ ‫َعَرضاً ِم َن ُّ‬
‫الد ْنيَا‪ ،‬مَلْ جَيِ ْد َع ْر َ‬
‫واألحاديث يف الباب كثريةٌ مشهورةٌ‪.‬‬ ‫صحيح‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫ٍ‬
‫بإسناد‬
‫ُ‬

‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪[ .])7178‬این حدیث قبالً هم به شماره‌ی ‪ ،1541‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6499‬م (‪ .])2987‬و مسلم [(‪ ])2986‬نیز از روایت ابن عبــاس ـ م ـ‬ ‫‪2‬‬

‫روایت کرده است‪.‬‬


‫‪273‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1620‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬کسی که تنها‬
‫بـــرای آن که از مـــال دنیا بهـــره‌ای بیابـــد‪ ،‬علمی از علـــومی را که رضـــای خداوندـ‬
‫‪1‬‬
‫عزوجل در آنها طلب می‌شود‪ ،‬بیاموزد‪ ،‬بوی بهشت را نخواهد شنید»‪.‬‬

‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])3644‬به اسناد صـحیح روایت کـرده اسـت‪[ .‬این حـدیث قب ً‬
‫ال هم بـه شـماره‌ی ‪،1391‬‬ ‫‪1‬‬

‫آمده است]‪.‬‬
‫‪274‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪275‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪276‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪277‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم ‪ ‬قَ َ‬ ‫ِ‬


‫ال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وع ْن أيب ُهَر ْيَر َة رضي اللَّه َعْنهُ َعن الن ِّ‬
‫َّيب َ‬ ‫‪َ  -1826‬‬
‫«ا ْشَتَرى َر ُج ٌل ِم ْن َر ُج ٍل ع َقاراً‪َ ،‬ف َو َجد الذي ا ْشَتَرى الْ َع َق َار يف َع َقا ِره َجَّر ًة فِ َيها‬
‫ض‪،‬‬‫األر َ‬ ‫ك ْ‬ ‫ت ِمْن َ‬‫ك‪ ،‬إمَّنَا ا ْشَتَريْ ُ‬‫فقال لهُ الذي ا ْشَتَرى الْ َع َق ُار‪ُ :‬خ ْذ َذ َهبَ َ‬ ‫ب‪َ ،‬‬ ‫َذ َه ٌ‬
‫األرض َو َما فِ َيها‪َ ،‬فتَحا َكما‬‫َ‬ ‫ك‬‫ض‪ :‬إمَّنَا ْبعتُ َ‬ ‫وقال الَّذي لَهُ ْ‬
‫األر ُ‬ ‫ب‪َ ،‬‬ ‫ِ َّ‬
‫َومَلْ أ ْشرَت الذ َه َ‬
‫وقال‬
‫الم‪َ .‬‬ ‫أحدمُهَا‪ :‬يل غُ ٌ‬ ‫ال ُ‬ ‫فقال الَّذي حَتَا َك َما إلَْي ِه‪ :‬أَلَ ُك َما َولَ ٌد ؟ قَ َ‬
‫إىل َر ُج ٍل‪َ ،‬‬
‫وتص َّدقَا»‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اآلخر‪ :‬يل جا ِريةٌ‪ٍ َ ،‬‬
‫سهما مْنهُ َ‬ ‫الم اجلَاريَةَ‪َ ،‬وأنْف َقا َعلى أ ْن ُف َ‬ ‫قال أنْك َحا الْغُ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .1826‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مــردیـ از‬
‫مردی دیگر زمیــنیـ خریــد‪ ،‬خریــدارـ در زمین تــازه‌ی خــود کــوزه‌ای یــافت که در آن‬
‫ســکه‌های طال بــود‪ ،‬خریــدار به فروشــنده گفت‪ :‬طالیت را بگــیرد که من فقط از تو‬
‫زمین خریـــــده‌ام نه طال‪ ،‬فروشـــــنده گفت‪ :‬من زمین را با هرچه در آن بـــــود به تو‬
‫فروخته‌ام‪( ،‬نتوانستندـ یکدیگر را قانع کنند و) قضاوت را نزد مردی بردنــد‪ ،‬آن مــرد‬
‫گفت‪ :‬آیا شما دو نفر فرزندـ دارید؟ یکی از آنها گفت‪ :‬من پسری دارم و دیگری گفت‪:‬‬
‫من دختری دارم‪ ،‬مـرد گفت‪ :‬دخـتر را به نکـاح پسر درآوریدـ و آن سـکه‌های طال را‬
‫‪1‬‬
‫خرج ازدواج و زندگی آن دو کنید»‪.‬‬

‫وسلَّم َي ُق ُ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1827‬وعْنه رضي اللَّه عْنه أنَّه مَسِ ع رس َ ِ‬


‫ول‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ ُ ََُ‬ ‫ُ‬
‫إحدامُه ا‪ ،‬فقالت‬ ‫ب باب ِن ْ‬ ‫ب فَ َذ َه َ‬ ‫عه َما ابْنامُه ا‪َ ،‬جاءَ ِّ‬
‫الذئْ ُ‬ ‫ت ْامَرأتَان َم ُ‬ ‫«كانَ ْ‬
‫ب بابنِك‪َ ،‬فتَ َحاكما إىل‬ ‫مَّن‬
‫األخرى‪ :‬إ َا َذ َه َ‬ ‫ك‪ ،‬وقالت ْ‬ ‫لصاحبتها‪ :‬إمَّنَا ذهب بابنِ ِ‬
‫َ َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪َ ،‬ف َقضَي بِه ل ْل ُكْبَرى‪ ،‬فَ َخَرجتَا على ُسلَْيما َن ب ِن َ‬
‫داود‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ود َ‬ ‫داو َ‬‫ُ‬
‫أشقُّهُ َبْيَن ُه َما‪ .‬فقالت‬
‫كني َ‬ ‫فقال‪ :‬ا ْئتُوين بِ ِّ‬ ‫وسلَّم‪ ،‬فأخربتَاه‪َ ،‬‬ ‫ِ‬
‫الس َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫ضى بِِه ُّ‬ ‫مِح‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫للص ْغَرى» ٌ‬ ‫ك اللَّه ُهو ْابُن َها‪َ .‬ف َق َ‬‫الص ْغرى‪ :‬ال َت ْف َع ْل‪َ ،‬ر َ‬ ‫ُّ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3437‬م (‪.])1721‬‬
‫‪278‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1827‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬او از پیــامبرص شــنید که‬
‫می‌فرمــود‪:‬ـ «دو زن بودندـ که دو پسر بچه‌شــان را همــراه داشــتند‪ ،‬گــرگ آمد و پسر‬
‫یکی از آنها را ربـــود‪ ،‬یکی از آن دو به دیگـــری گفت‪ :‬گـــرگ پسر تو را ربـــودـ و‬
‫دیگری نیز همین ادعا را کرد قضاوت را به نــزد داود‪ ‬بردندـ و او کــودک را به زن‬
‫بزرگ‌تر داد و بعد هر دو نــزد ســلیمان بن داود‪ ‬رفتند و او را از شــکایت و ادعــای‬
‫خود آگاه کردند‪ ،‬حضرت سلیمان‪ ‬فرمود‪ :‬یک چــاقوـ بــرای من بیاورید تا کــودک را‬
‫دو پاره نموده و به هر کدام یک پاره بدهم! زن کوچک‌تر گفت‪ :‬خــدا تو را ببخشــاید‪،‬‬
‫چــــنین کــــاری نکن! او پسر زن بزرگ‌تر است و ســــپس ســــلیمان‪ ‬بچه را به زن‬
‫‪1‬‬
‫کوچک‌تر داد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫َّيب َ‬
‫قال الن ُّ‬
‫قال َ‬‫األسلَ ِم ِّي رضي اللَّه َعْنهُ َ‬
‫داس ْ‬‫وع ْن ِم ْر ٍ‬
‫‪َ  -1828‬‬
‫كحثَالَِة الشِّعِ ِري ْأو الت َّْم ِر‪،‬‬
‫فاألول‪ ،‬وَتْب َقى ُحثَالَةٌ ُ‬
‫ُ‬ ‫األو ُل‬
‫الصاحلُو َن َّ‬
‫ب َّ‬ ‫وسلَّم‪« :‬يَ ْذ َه ُ‪3‬‬
‫َ‬
‫يهم اللَّه بالَةً»‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ال يُبال ُ‬
‫‪ .1828‬از مـــرداس اســـلمی ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که پیـــامبرص فرمودنـــد‪:‬‬
‫«صالحان نخستین یک به یک هم‌چنان به ترتیب می‌روند و نخاله‌هـایی مانند نخـاله‌ی‬
‫‪2‬‬
‫پوست چو یا خرما می‌مانند که خداوند به آنها هیچ مباالت و توجهیـ نمی‌کند»‪.‬‬

‫ِ‬
‫يل إىل النيب‬
‫قال‪ :‬جاء جرْب ُ‬ ‫رقي رضي اللَّه عْنهُ َ‬ ‫الز ِّ‬ ‫وعن ِرفَ َ‬
‫اعةَ ب ِن راف ٍع ُ‬ ‫‪ْ  -1829‬‬
‫قال‪ :‬ما َتعدُّو َن أهل ب ْد ٍر في ُكم ؟ َ ِ‬ ‫ِ‬
‫ض ِل‬
‫قال‪« :‬م ْن أفْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ََْ‬ ‫وسلَّم َ َ ُ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫لك َم ْن َش ِه َد بَ ْدراً ِم َن املالئِ َك ِة»‪.‬رواه‬
‫«و َك َذ َ‬
‫َ‬ ‫امل ْسلِ ِمني» ْأو َكلِ َمةً حَنْ َو َها َ‬
‫قال‪:‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ .1829‬از رفاعه بن رافع زرقیـ ــــ ‪ ‬ـ روایت شـــده است که گفت‪ :‬جبرئیل‪ ‬به‬
‫حضور پیامبرـص آمد و گفت‪ :‬اهل بدر را در میان خودتــان چگونه حســاب می‌کنیــد؟‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3427‬م (‪.])1720‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6434‬‬
‫‪279‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬از بــاالترین و واالتــرین مســلمانان»‪ ،‬یــا‪ :‬جمله‌ای مانند آن‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫جبرئیل‪ ‬گفت‪ :‬فرشتگانیـ هم که در بدر شرکت داشتند‪ ،‬همان‌گونه هستند‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1830‬وعن اب ِن عمر رضي اللَّه عْنهما قال‪ :‬قال رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬
‫يهم‪ .‬مُثَّ بُعِثُوا‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫اب َم ْن َكا َن ف ْ‬
‫اب الْ َع َذ ُ‬ ‫وسلَّم‪« :‬إذا أنْزل اللَّه تَعاىل بَِق ْوم َع َذاباً أ َ‬
‫َص َ‬ ‫َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫على هِل‬
‫أعما ْم» ٌ‬ ‫َ‬
‫‪ .1830‬از ابن عمر ـ م ـ روایت شده اســت‪ ،‬پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هرگــاه خــدای‬
‫تعالی عذابی را بر طایفه‌ای نازل کند‪ ،‬آن عــذاب به همه‌ی کســانی که در میــان طایفه‬
‫هستند‪ ،‬اصابت می‌کند و بعد (در قیــامت) هر یک مطــابقـ اعمــال خــود زنــده و حشر‬
‫‪2‬‬
‫می‌شوند»‪.‬ـ‬

‫‪ -1831‬وعن جاب ٍر رضي اللَّه عْنه قال‪ :‬كا َن ِج ْذع ي ُق ِ‬


‫صلّى اهللُ‬‫وم إلَْيه النيب َ‬
‫ٌ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َْ‬
‫صو ِت العِ َشا ِر‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم‪ْ ،‬يعين يف اخلُطْبَة‪َ ،‬فلَما ُوض َع املْنربُ‪ ،‬مَس ْعنَا ل ْلج ْذ ِع مثْل ْ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫يده ٍ‬ ‫ِ‬
‫فس َك َن‪.‬‬
‫عليه َ‬
‫وضع َ ْ‬ ‫وسلَّم فَ َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َحىَّت َنَز َل النيب َ‬
‫وسلَّم على املِْنرَبِ ‪3،‬‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫اجلمعة َق َع َد النيب َ‬
‫وم ُ‬
‫ٍ‬
‫ويف رواية‪َ :‬فلَ َّما َكا َن يَ ُ‬
‫ت أ ْن َتْن َش َّق‪.‬‬ ‫فصاحت النَّخلَةُ اليت َكا َن خيْطُ ِ‬
‫ِ‬
‫ب عْن َد َها َحىَّت َك َاد ْ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬

‫وسلَّم‪ ،‬حىَّت‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َّيب َ‬
‫يب‪َ .‬فَنَز َل الن ُّ‬
‫الص ِّ‬
‫ت صياح َّ‬ ‫اح ْ‬‫ص َ‬
‫ويف رواية‪ :‬فَ َ‬
‫ت‪ ،‬قال‪:‬‬ ‫يب الَّذي يُ َّ‬ ‫أخ َذها فَض َّمها إلَي ِه‪ ،‬فَجعلَ ِ ِ‬
‫قر ْ‬
‫استَ َّ‬
‫ت َحىَّت ْ‬‫سك ُ‬ ‫الص ِّ‬
‫ني َّ‬ ‫ت تَئ ُّن أن َ‬
‫َ َ َ ْ َ ْ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫ُّ‬ ‫الذ ْك ِر» رواه‬ ‫تسمع ِمن ِّ‬ ‫ت‬
‫«بكت َعلى ما َكانَ ْ‬
‫ُ َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])3992‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)7108‬م (‪.])2878‬‬
‫‪280‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1831‬از جابر ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬یک تنه‌ی درخت خرما بــود که‬
‫پیـــامبرص هنگـــام ایـــراد خطبه به آن تکیه می‌زد‪ ،‬وقـــتی که منـــبر گذاشـــته شد (و‬
‫پیـــامبرص دیگر بر ســـتون تکیه نمی‌زدـ ورویـ منـــبر خطبه می‌خوانـــد) از آن تنه‌ی‬
‫درخت‪ ،‬صداییـ مثل صدای شتران آبستن شنیدیم‪ ،‬تا این که پیامبرـص از منــبر پــایین‬
‫آمد و دستش را رویـ آن گذاشت و درخت آرام شد‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬وقتیـ روز جمعه شــد‪ ،‬پیــامبرص بر منــبر نشســت‪،‬‬
‫ستون تنه‌ی خرما که پیامبرص که سابقا ً در کنار آن خطبه می‌خوانــد‪ ،‬فریــاد کشــید تا‬
‫اندازه‌ای که نزدیک بود‪ ،‬بشکافد‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪ :‬مانند فریاد کودک‪ ،‬فریــادی زد و پیــامبرص از منــبر‬
‫پایین آمد و ستون را فراگرفت و آن را در بغل کشید و ســتون شــروع به نالیــدن کــرد‬
‫مانند ناله‌ی کودکی که او را با نوازش ساکت کننــد‪ ،‬تا این‌که آرام گــرفت؛ پیــامبرـص‬
‫‪1‬‬
‫فرمودند‪« :‬بر پایان یافتن ذکری که در کنار خود می‌شنید‪ ،‬گریست»‪.‬‬

‫اش ٍر رضي اللَّه َعْنه عن رس ِ‬


‫ول اللَّه‬ ‫وم ب ِن نَ ِ‬‫‪ -1832‬وعن أيب َثعلَبةَ اخلشين جرثُ ِ‬
‫ُ َُْ‬ ‫ْ َ ُ َ ِّ َ ْ‬ ‫ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وها‪َّ ،‬‬
‫وحد‬ ‫ضِّيعُ َ‬‫ض فال تُ َ‬ ‫ض فَرائ َ‬‫وسلَّم قال‪ :‬إن اللَّه تعاىل َفَر َ‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َ‬
‫ت َع ْن أ ْشياءَ َرمْح ةً لَ ُك ْم‬ ‫وحَّرم أ ْشياءَ فَال َتْنتَ ِه ُكوها‪َ 3،‬وس َك َ‬
‫وها‪َ ،‬‬
‫ُح ُدوداً فَال َت ْعتَ ُد َ‬
‫حديث حسن‪ ،‬رواه الدَّارقُطْين َو َغْيَرهُ‪.‬‬ ‫ٌ‬ ‫يان فَال َتْبحثُوا عنها»‬‫َغير نِس ٍ‬
‫َْ ْ‬
‫‪ .1832‬از ابوثعلبه‌ی خشنی جرثومـ بن ناشر ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص‬
‫فرمودند‪« :‬خداوند‪ ،‬فریضه‌هاییـ را بر شما واجب گردانیده است‪ ،‬آنها را ضایع نکنید‬
‫و به جا آوریدـ و حدودیـ را تعیین نمــوده اســت‪ ،‬از آنها تجــاوز ننماید و چیزهــاییـ را‬
‫حرام کرده است‪ ،‬آنها را مرتکب نشوید و حرمتشان را نشکنید و به واسطه‌ی رحم و‬
‫دلسوزیـ بر شما نه از روی فراموشی‪ ،‬از چیزهایی سکوت کرده است‪ ،‬بنــابراین از‬
‫‪2‬‬
‫آنها بحث و سؤال نکنید»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])3584‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬حدیثی حسن است که دارقطنی [(‪ ])184-3/183‬و غیر او روایت کرده‌اند‪.‬‬
‫‪281‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫بد اللَّ ِه بن أيب أويف رضي اللَّه‪َ ،‬عْنهما قال‪َ :‬غزونَا مع رس ِ‬


‫ول‬ ‫‪ -1833‬وعن ع ِ‬
‫َُ‬ ‫َْ‬ ‫َُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ‬
‫ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫وسلَّم َسْب َع َغَز َوات نَأ ُك ُل َ‬
‫اجلراد‪ .‬ويف رواية‪ :‬نَأْ ُك ُل معهُ‬ ‫اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫اجلَراد‪ٌ ،‬‬
‫‪ .1833‬از عبدهللا بن ابی اوفی ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬با پیــامبرص هفت‬
‫بار به جهاد رفتیمـ (و در همه‌ی آنها از شدت نیاز) ملخ می‌خوردیم‪.‬ـ‬
‫‪1‬‬
‫در روایتیـ دیگر آمده است‪ :‬با او ملخ می‌خوردیم‪.‬‬

‫وسلَّم قَال‪« :‬ال‬ ‫ِ‬ ‫وع ْن أيب ُهريْرةَ رضي اللَّه عْنهُ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫أن النيب َ‬ ‫‪َ  -1834‬‬
‫ؤم ُن ِم ْن ُج ْح ٍر َّ‬
‫مرَتنْي ِ » ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ي ْلدغُ امل ِ‬
‫ُ‬
‫ُ‬
‫‪ .1834‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬مــؤمن‪ ،‬از‬
‫‪2‬‬
‫یک سوراخ‪ ،‬دوبار گزیده نمی‌شود»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم‪« :‬ثَالثَةٌ‪ 3‬الَ يُ َكلِّ ُم ُه ُم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1835‬وعْنه قَال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ‬
‫ِ‬ ‫اللَّه َي ْو َم الْ ِقيَ ِ‪3‬‬
‫ض ِل‬ ‫رج ٌل علَى فَ ْ‬ ‫يم‪ُ :‬‬ ‫امة َوالَ يْنظُُر إلَْي ِه ْم َوال يَُز ِّكي ِه ْم وهَلُ ْم ٌ‬
‫عذاب أل ٌ‬
‫ِ‬ ‫ماء بِالْ َف ِ‬
‫الة ميَْنعُهُ ِمن ابْ ِن َّ ِ‬ ‫ٍ‬
‫ف‬‫رجالً س ْل َعةً ْبعد الْ َعصْ ِر‪ ،‬فَ َحلَ َ‬ ‫ور ُج ٌل بَايَع ُ‬ ‫السب ِيل‪َ ،‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ور ُج ٌل بَايع َإماماً ال‬ ‫ك‪َ ،‬‬ ‫ص َّدقَهُ َو ُه َو َعلى غرْيِ َذل َ‬
‫ألخ َذ َها ب َك َذا َو َكذا‪ ،‬فَ َ‬‫بِاللَّه َ‬
‫أعطَاه ِمْنها ويف‪ ،‬وإ ْن مَل ي ْع ِط ِه ِمْنها مَل ي ِ‬ ‫ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ف» ٌ‬ ‫َ َْ‬ ‫ُ‬ ‫يُبايِعُهُ إالَّ ل ُدنيَا‪ ،‬فَإ ْن ْ ُ َ‬
‫‪ .1835‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬سه نفر‬
‫هستند که خداوندـ در روزـ قیامت با آنها صحبت نمی‌کندـ و به آنها نمی‌نگــردـ و آنها را‬
‫پاک نمی‌کند و عذاب دردناکی در انتظار آنان است؛ مردی که آبی زیاد بر نیاز خــود‬
‫در بیابان دارد و آن را از رهگذر منع می‌کند؛ مردی که بعد از عصر کــاالیی را در‬
‫مقابل قیمــتی به مــرد دیگــری بفروشدـ و به خــدا ســوگندـ یــاد کند که آن را به چــنین و‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)5495‬م (‪.])1952‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6133‬م (‪.])2998‬‬
‫‪282‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫چنان قیمتی خریده است و طرفـ تصدیق و قبــول کند در صــورتیـ که اگر چــیزی از‬
‫‪1‬‬
‫مال دنیا را به او داد بر بیعتش وفا می‌کند و اگر نداد‪ ،‬وفا نخواهد کرد»‪.‬‬

‫الن ْف َخَتنْي ِ ْأربعُو َن»‬‫«بنْي َ َّ‬ ‫وسلَّم قَ َ‬ ‫ِ‬


‫ال‪َ :‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َّيب َ‬
‫‪َ  -1836‬و َعْنهُ عن الن ِّ‬
‫ت‪.‬‬
‫ت‪ ،‬قالُوا‪ْ :‬أربعُو َن َسنَةً ؟ قَال‪َ :‬أبْي ُ‬ ‫قَالُوا يا أبَا ُهريْرةَ‪ْ ،‬أر َبعُو َن َي ْوماً ؟ قَ َال‪َ :‬أبْي ُ‬
‫ِ‬ ‫ٍِ‬
‫ب‬‫«و َيْبلَى ُك ُّل َشيء م َن اإلنْ َسان إالَّ َع ْج َ‬ ‫ت َ‬ ‫قَالُوا‪ْ :‬أر َبعُو َن َش ْهراً؟ قَال‪َ :‬أبْي ُ‬
‫ت‬ ‫ب‪ ،‬فِ ِيه ير َّكب اخْل ْلق‪ ،‬مُثَّ ينِّز ُل اللَّه ِمن َّ ِ‬ ‫الذنَ ِ‬
‫َّ‬
‫الس َمآء َماءً‪َ ،‬فَيْنبُتُو َ‪3‬ن َك َما َيْنبُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َُ ُ َ ُ َُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫الَْب ْق ُل» ٌ‬
‫‪ .1836‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬بین دو نفخ‬
‫صـور‪ ،‬یک چله می‌باشـد»‪ ،‬گفتنـد‪ :‬ای ابـوهریره! چهل روز؟ـ گفت‪ :‬نمی‌دانم‪،‬ـ گفتنـد‪:‬‬
‫چهل ســال؟ گفت‪ :‬نمی‌دانم‪ ،‬گفتنــد‪ :‬چهل مــاه؟ گفت‪ :‬نمی‌دانم‪،‬ـ «و هر چــیز از بــدن‬
‫انسان پوسیده می‌شود‪،‬ـ جز آخرین استخوان ستون فقرات او (عجب الــذنب) که مــردم‬
‫بر رویـ آن ترکیب یافته و زنده می‌شوند‪ ،‬سپس خداوند از آسمان آبی نــازل می‌کند و‬
‫چنان که ســبزه و گیاهـان سـبز می‌شــوندـ و می‌روینـد‪ ،‬انســان‌ها نــیز سـبز می‌شــوندـ و‬
‫‪2‬‬
‫می‌رویند»‪.‬ـ‬

‫ِّث الْ َق ْو َم‪،‬‬


‫س حُيَد ُ‬‫وسلَّم ‪ ‬يف جَمْلِ ٍ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َّيب َ‬
‫‪َ  -1837‬و َعْنهُ قَ َال ْبينَ َما الن ُّ‬
‫وسلَّم‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬‫ضى ُ‬ ‫اعةُ ؟ فَ َم َ‬ ‫الس َ‬
‫ال‪َ :‬مىَت َّ‬ ‫أعرايِب ُّ َف َق َ‬
‫جاءَهُ ْ‬
‫هم‪ :‬بَ ْل مَلْ‬‫ض ْ‬ ‫ض الْ َق ْوِم‪ :‬مَسِ َع َما قَ َال‪ ،‬فَ َك ِره ما قَ َال‪ ،‬وقَ َ‬
‫ال َب ْع ُ‬ ‫ِّث‪ ،‬ف َقال َب ْع ُ‬ ‫حُيَد ُ‬
‫اع ِة ؟» قَال‪ :‬ها أنَا يَا‬ ‫السائِ ُل َع ِن َّ‬
‫الس َ‬ ‫ال‪« :‬أيْ َن َّ‬ ‫ضى َح ِديثَهُ قَ َ‬ ‫يَ ْس َم ْع‪َ ،‬حىَّت إ َذا قَ َ‬
‫اعُت َها ؟‬ ‫إض َ‬ ‫ف َ‬ ‫ال‪َ :‬كْي َ‬ ‫ت األ ََمانةُ فا ْنتَ ِظ ِر َّ‬
‫الساعةَ» قَ َ‬ ‫ول اللَّه‪ ،‬قَ َال‪« :‬إذَا ضِّيع ِ‬
‫َُ‬ ‫رس َ‬
‫ُ‬
‫الساعة» رواهُ البُخاري‪.‬‬ ‫األم ُر إىل َغرْيِ ْأهلِ ِه فَا ْنتَ ِظ ِر َّ‬
‫قَ َال‪ :‬إ َذا ُو ِّسد ْ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)2369‬م (‪.])108‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)4814‬م (‪.])2955‬‬
‫‪283‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1837‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬وقــتی پیــامبرص در مجلسی‬
‫بود و برای مردم سخنرانیـ می‌فرمود‪ ،‬اعرابی ای نزد پیــامبرص آمد و گفت‪ :‬قیــامت‬
‫کی خواهد بود؟ پیــامبرص به ســخنش ادامه داد‪ ،‬یکی از جمــاعت گفت‪ :‬حــرف او را‬
‫شنید ولی از گفته‌اش خوشش نیامد؛ دیگریـ گفت‪ :‬ممکن است نشــنیده باشــد‪ ،‬تا این‌که‬
‫سخن پیامبرص تمام شد و فرمودند‪« :‬ســؤال کننــده از روزـ قیــامت کجاســت؟» گفت‪:‬‬
‫من هستم‪ ،‬ای رسول خدا! فرمودند‪« :‬هرگاه امانت تضییع شد و از بین رفت‪ ،‬منتظر‬
‫قیامت باش»‪ ،‬گفت‪ :‬از بین رفتن و ضایع شدن امــانت چگونه خواهد بــود؟ فرمودنــد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫«هر وقت کار به غیر اهل آن سپرده شد‪ ،‬منتظرـ قیامت باش»‪.‬‬

‫صلُّو َ‪3‬ن لَ ُك ْم‪ ،‬فَإ ْن‬ ‫ِ‬


‫وسلَّم ‪ ‬قَ َال‪« :‬يُ َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫أن ُ‬‫‪ -1838‬وعْنهُ َّ‬
‫أخطئُوا َفلَ ُك ْم َو َعلَْي ِه ْم» رواهُ البُ ُّ‬
‫خاري‪.‬‬ ‫أصابُوا َفلَ ُك ْم‪ ،‬وإ ْن ْ‬
‫َ‬
‫‪ .1838‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬امامــان‬
‫جماعت بــرای شــما نمــاز می‌خواننــد‪ ،‬اگر درست انجــام دادنــد‪ ،‬به نفع شماست و اگر‬
‫‪2‬‬
‫اشتباه کردند‪ ،‬به نفع شما و به ضررـ آنهاست»‪.‬‬

‫ت لِلن ِ‬
‫َّاس﴾ قَ َال‪َ :‬خْي ُر‬ ‫أخ ِر َج ْ‬
‫ٍ‬
‫‪َ  -1839‬و َعْنهُ رضي اللَّه عْنهُ‪ُ ﴿ :‬كْنتُ ْم َخْيَر أ َُّمة ْ‬
‫اإلس ِ‬
‫الم‪.‬‬ ‫السل يف ِ‬ ‫الس ِ‬ ‫َّاس لِلن ِ‬
‫َّاس يَأْتُو َ‪3‬ن هِبِ ْم يف َّ‬ ‫الن ِ‬
‫هم َحىَّت يَ ْد ُخلُوا يف ْ‬
‫أعنَاق ْ‬‫ْ‬
‫‪ .1839‬ابوهریره ـ ‪ ‬ـ در موردـ آیه‌ی‬
‫‪(       ‬آل عمران ‪)110 /‬‬
‫«شما بهترین امتی هستید که برای مردم آفریده و انتخاب شده‌اید»‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بهترین مردم برای مردم هستند (زیرا) مردمـ را با زنجیرهاییـ در گردنشان‬
‫‪3‬‬
‫می‌آورندـ تا داخل اسالم (و بهشت) شوند»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])59‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])694‬‬
‫‪3‬‬
‫‪[ -‬خ (‪.])4557‬‬
‫‪284‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ب اللَّه َعَّز َو َج َّل ِم ْن‬ ‫وسلَّم قَال‪َ :‬‬


‫«عجِ َ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َّيب َ‬
‫‪َ  -1840‬و َعْنهُ َعن الن ِّ‬
‫الس ِل» روامُه ا البُخاري‪ .‬معناها يؤسرون ويقيدون مث‬ ‫َق ْوٍم يَ ْد ُخلُو َن اجْلَنَّةَ يف َّ‬
‫الس ِ‬
‫يسلمون فيدخلون اجلنة‪.‬‬

‫‪ .1840‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬خداوندـ‬
‫‪1‬‬
‫عزوجل در شگفت است از قومیـ که با زنجیرها داخل بهشت می‌شوند»‪.‬‬
‫معنی این حدیث (و حدیث قبلی)‪ ،‬آن است که‪ :‬اسیر و به زنجیرـ کشیده می‌شوند و‬
‫سپس مسلمان شده و داخل بهشت می‌گردند‪.‬‬

‫ب الْبِالَ ِد إىل اللَّه‬


‫َح ُّ‬ ‫وسلَّم قَ َ‬
‫ال‪« :‬أ َ‬
‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1841‬وعْنهُ َع ِن الن ِّ‬
‫َّيب َ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫غض الْبالَد إىل اللَّه أسوا ُق َها» َ‬
‫رواهُ ُمسلم‪.‬‬ ‫َمساج ُد َها‪ ،‬وأبَ ُ‬
‫‪ .1841‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬بهــترین و‬
‫دوست‌داشتنی‌ترین قسمت شــهرها نــزد خداونــد‪ ،‬مســاجد آنها و بــدترین و منفــورترین‬
‫‪2‬‬
‫قسمت شهرها نزد خداوند‪ ،‬بازارهای آنهاست»‪.‬‬

‫من قَولِِه قَال‪ :‬الَ تَ ُكونَ َّن إن‬ ‫سي رضي اللَّه َعْنهُ ْ‬ ‫‪َ  -1842‬و َع ْن َس ْل َما َن الْ َفا ِر ِّ‬
‫آخَر َم ْن خَي ُْر ُج ِمْن َها‪ ،‬فَإن ََّها َم ْعَر َكةُ‬
‫وق‪ ،‬وال ِ‬
‫الس َ َ‬
‫ت َّأو َل َم ْن يَ ْد ُخ ُل ُّ‬ ‫طع َ‬
‫استَ ْ‬
‫ْ‬
‫ب َر َايتَهُ‪ .‬رواهُ مسلم هكذا‪.‬‬ ‫ص ُ‪3‬‬ ‫ِ‬
‫الشَّْيطَان‪َ ،‬وهبَا يْن ُ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬
‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬
‫ال ُ‬ ‫الربقَايِن يف صحيحه َع ْن َس ْل َما َن قَ َ‬
‫ال‪ :‬قَ َ‬ ‫ور َواهُ ْ‬ ‫َ‬
‫اض‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬ال تَ ُك ْن َّأو َل َم ْن يَ ْد ُخ ُل ُّ‬
‫من خيُْر ُج مْن َها‪ ،‬ف َيها بَ َ‬
‫وق‪َ ،‬وال آخَر ْ‬ ‫الس َ‬ ‫َ‬
‫الشَّْيطَا ُن َو َفَّر َخ»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬هر دو را بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])3010‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])671‬‬
‫‪285‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1842‬از سلمان فارسیـ ـ ‪ ‬ـ از قــول خــود وی روایت شــده است که گفت‪« :‬اگر‬
‫توانســتی‪ ،‬نخســتین کسی نبــاش که داخل بــازار می‌شــودـ (صــبح خیلی زود به بــازار‬
‫نرویــد) و آخــرین کسی نبــاش که از بــازار خــارج می‌شــود (خیلی دیر آن را تــرک‬
‫نکنیــــد) زیــــرا آن‌جا محل تــــاخت و تــــاز شــــیطان است و در آن‌جا پــــرچمش را‬
‫‪1‬‬
‫برمی‌افرازد»‪.‬‬
‫برقانیـ نیز در صحیح خود‪ ،‬از سلمان‪ ‬روایت کرده است که پیامبرـص فرمودند‪:‬‬
‫«اولین کسی نباش که داخل بازار و آخرین کسی نباش که از آن خــارج می‌شــود‪،‬ـ که‬
‫شـــیطان در آن‌جا تخم می‌گـــذاردـ و جوجه به عمل می‌آورد (کنایه از این که بـــازار‬
‫محل گناه است)»‪.‬‬

‫س رضي اللَّه َعْنهُ قَ َال‪:‬‬ ‫ِ َّ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫األح َول َع ْن َعْبد الله بن َس ْرج َ‬ ‫وع ْن عاصم ْ‬ ‫‪َ  -1843‬‬
‫ول اللَّه َغ َفَر اللَّه َ‬‫وسلَّم‪ :‬يَا َر ُس َ‬ ‫ِ‬ ‫ُق ْل ِ ِ‬
‫لك‪ ،‬قَ َال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت لَر ُسول اللَّه َ‬ ‫ُ‬
‫وسلَّم ؟‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ك َر ُس ُ‬ ‫اسَت ْغ َفَر لَ َ‬
‫ت لَهُ‪ْ :‬‬ ‫ك» قَ َال َعاص ٌم‪ :‬فَق ْل ُ‬ ‫«ولَ َ‬
‫َ‬
‫نات}‬ ‫ك ولِْلم ِ‬
‫ؤمنِني وامل ْؤ ِم ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ك‪ ،‬مُثَّ تَالَ َهذه اآليةَ‪{ :‬واستغف ْر ل َذنْبِ َ‬ ‫قَ َال‪َ :‬ن َع ْم َولَ َ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫[ حممد‪َ ،] 19 :‬رواهُ ُمسلم‪.‬‬

‫‪ .1843‬از عاصم احول از عبدهللا بن سرجس ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که گفت‪ :‬در‬
‫خدمت پیامبرص عرض کردم‪ :‬ای رسول خدا! خداوند تو را بیامرزد! فرمودند‪:‬ـ «تو‬
‫را نــیز!» عاصم می گو‌یــد‪ :‬به عبدهللا بن ســرجس گفتم‪ :‬آیا پیــامبرص بــرای تو طلب‬
‫‪2‬‬
‫مغفرت نمود؟ گفت‪ :‬بله و برای تو نیز و سپس این آیه را تالوت کرد‪:‬‬
‫‪(     ‬محمد‬
‫‪)19 /‬‬
‫‪3‬‬
‫«ای پیامبرص برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن استغفار کن»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم [(‪ ])2451‬این‌گونه روایت کرده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2346‬‬
‫‪3‬‬
‫‪[ -‬اهل تأویل می‌گویند ‪ :‬دو احتمال در معنی آیه هست ‪ :‬یا یعنی از خدا بخواه که مرتکب گناه نشـوی‬
‫و تو را از گناه دور کند‪ ،‬یا منظور این است که پیامبرص به استغفار امر شده است تــا امتش نــیز از‬
‫او پیروی کنند و برای گناه خود استغفار نمایند ـ ویراستاران]‪.‬‬
‫‪286‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ي رضي اللَّه َعْنهُ قَ َال‪ :‬قَ َ‬ ‫صا ِر ِّ‬ ‫ٍ‬


‫صلّى اهللُ‬
‫َّيب َ‬
‫ال الن ُّ‬ ‫مسعُود األنْ َ‬
‫‪َ  -1844‬و َع ْن أيب ْ‬
‫نع َما‬‫اص ْ‬
‫ِ‬ ‫«إن مِم َّا ْأدر َك النَّاس ِمن َك ِ‬
‫الم النُُّب َّوة‪ 3‬األوىَل ‪ :‬إ َذا مَلْ تَ ْستَ ِح فَ ْ‬ ‫وسلَّم‪َّ :‬‬ ‫ِ‬
‫ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫َعلَْيه َ‬
‫اري‪.‬‬
‫ت» رواهُ البُ َخ ُّ‬ ‫ِ‬
‫شْئ َ‬
‫‪ .1844‬از ابومسعود انصاریـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬به‬
‫حقیقت از آن‌چه که از کالم نبــوت اولین به مــردم رســیده اســت‪ ،‬این اســت‪ :‬اگر حیا‬
‫‪1‬‬
‫نکردی و نداشتی‪ ،‬هرچه می‌خواهی بکن»‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ود رضي اللَّه َعْنهُ قَ َ‬ ‫‪ -1845‬وعن اب ِن مسع ٍ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬
‫َّيب َ‬ ‫ال الن ُّ‬ ‫ال‪ :‬قَ َ‬ ‫َ َْ ْ َ ُْ‬
‫ِّم ِاء» ُمَّت َف ٌق علَْي ِه‪.‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫ضى َبنْي َ الن ِ‬
‫َّاس ْيو َم الْقيَامة يف الد َ‬ ‫«أو ُل َما يُ ْق َ‬
‫َّ‬
‫‪ .1845‬از ابن مسعودـ ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬نخســتین‬
‫‪2‬‬
‫داوری و حکمی که در روز قیامت میان مردم انجام می‌شود‪،‬ـ مسأله‌ی خون است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ول اللَّه َ‬
‫ال َر ُس ُ‬
‫ت‪ :‬قَ َ‬ ‫ِ‬
‫‪َ -1846‬و َع ْن َعائ َشةَ رضي اللَّه َعْن َها قَالَ ْ‬
‫آدم ممَّا‬ ‫ِج من نَار‪ِ ،‬‬ ‫ت املالئِ َكةُ‪ِ 3‬من نُو ٍر‪ ،‬وخلِق اجل ُّ ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬خلِ َق ِ‬
‫وخلق ُ‬ ‫ان م ْن َمار ٍ ْ ً ُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ف لَ ُك ْم» رواهُ مسلم‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ُوص َ‬
‫‪ .1846‬از حضـــرت عایشه ــــ ب ــــ روایت شـــده است که پیـــامبرص فرمودنـــد‪:‬‬
‫«فرشتگان از نور و شیاطین از شعله‌ی آتش آفریــده شــده‌اند و آدم از آن‌چه که بــرای‬
‫‪3‬‬
‫شما تعریفـ شده‪ ،‬خلق شده است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬


‫ت‪َ « :‬كا َن ُخلُ ُق نيب اللَّه َ‬‫‪َ -1847‬وعْن َها رضي اللَّه َعْن َها قَالَ ْ‬
‫يث ٍ‬
‫طويل‪.‬‬ ‫وسلَّم الْ ُقرآ َن» رواه مسلِم يف مُج لَ ِة ِ‬
‫حد ٍ‬ ‫ْ‬ ‫ُُْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])5769‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6884‬م (‪.])1678‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2996‬‬
‫‪287‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1847‬از حضــــرت عایشه ـــــ ل ـــــ روایت شــــده است که گفت‪ :‬اخالق و آداب‬
‫‪1‬‬
‫پیامبرص قرآن بود‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم [(‪ ])746‬آن را در طی یک حدیث طوالنی روایت کرده است‪.‬‬
‫‪288‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪289‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬
‫‪290‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1871‬وعْنه ر ِضي اللَّه عْنه قَال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬
‫يد ِه لَ ْو مَلْ تُ ْذنِبُوا‪ 3،‬لَ َذ َهب اللَّه َت َعاىل بِ ُك ْم‪ ،‬وجلاءَ ب َق ْوٍم يُ ْذنِبُو َن‬
‫«والَّذي َن ْف ِسي بِ ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫هلم» رواه مسلم‪.‬‬ ‫َفيَ ْسَت ْغف ُرو َن اللَّه تَعاىل فَي ْغف ُر ْ‬
‫‪ .1871‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬ســوگندـ به‬
‫کسی که جــانم در دست اوســت‪،‬اگر شــما گنــاه نمی‌کردیــد‪ ،‬خداوندـ شــما را از میــان‬
‫برمی‌داشت و مردمی دیگر می‌آوردـ که گناه کنند و از خداوندـ طلب آمــرزش نمایند تا‬
‫‪1‬‬
‫آن‌گاه‪ ،‬خداوند آنها را بیامرزد»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ‬ ‫وع ِن ابْ ِن عُمر رضي اللَّه َعْن ُهما قَال‪ُ :‬كنَّا َنعُ ُّد لَر ُسول اللَّه َ‬
‫‪َ  -1872‬‬
‫مر ٍة‪ِ ِّ :‬‬ ‫واح ِد مائَةَ َّ‬
‫علَي ِه وسلَّم يف اجمللِس الْ ِ‬
‫لي إِن َ‬
‫َّك أَنْ َ‬
‫ت‬ ‫ب َع َّ‬
‫«رب ا ْغف ْر يل‪ ،‬وتُ ْ‬ ‫َْ َ‬
‫يم» رواه أبو داود‪ ،‬والرتمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬ ‫التَّواب َّ ِ‬
‫الرح ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ .1872‬از ابن عمر ــ م ــ روایت شــده است که گفت‪ :‬با پیــامبرـص بــودیمـ و از او‬
‫رب ا ْغ ِف ‪3ْ 3‬ر‬
‫می‌شنیدیمـ و می‌شمردیم که در یک مجلس واحــد‪ ،‬صد مرتبه می‌فرمــود‪ِّ « :‬‬
‫ال ‪3َّ 3‬ر ِحيم‪ :‬خدایا! مــرا بیــامرزـ و تــوبه‌ی مــرا قبــول‬ ‫َّواب‬
‫ت الت ُ‪3‬‬ ‫علَّي إِن َ‬
‫َّك أَنْ َ‬ ‫ب َ‬‫يل‪ ،‬وتُ ْ‬
‫ُ‬
‫‪2‬‬
‫فرما که به حقیقت تو توبه‌پذیرـ و مهربانی»‪.‬ـ‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫قال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫‪ -1873‬وع ِن اب ِن عبَّ ٍ ِ‬
‫اس رضي اللَّه عْن ُهما قَال‪ُ َ َ :‬‬ ‫ْ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬من لَ ِزم ِ‬
‫االست ْغ َفار‪ ،‬جعل اللَّه لَهُ م ْن ُك ِّل ض ٍيق خمْرجاً‪ْ ،‬‬
‫ومن ُك ِّل َه ٍّم‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ب» ‪ ‬رواه أبو داود ‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ث ال حَيْتَس ُ‬
‫حي ُ‬
‫فَرجاً‪َ ،‬و َر َزقَهُ م ْن ْ‬

‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ . ])2749‬این حدیث قبالً به شماره‌ی ‪ ،422‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابوداود [(‪ ])1516‬و ترمذی [(‪ ])3430‬روایت کرده‌اند و ترمذی گفته است ‪ :‬حــدیثی صــحیح‬
‫است‪.‬‬
‫‪291‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ .1873‬از ابن عبــاس ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هــرکس‬


‫مالزم اســـتغفار باشد و همیشه طلب آمـــرزش کنـــد‪ ،‬خداوند بـــرای او از هر تنگی و‬
‫سختی در خـروجیـ و از هر غمی راه نجـاتی بـرایش می‌گشـایدـ و از محلی که خـود‬
‫‪1‬‬
‫نمی‌داند و گمان نمی‌برد‪ ،‬به او روزی عطا می‌فرماید»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ٍ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬
‫رس ُ‬ ‫‪ -1874‬وع ِن ابْ ِن َم ْسعُود رضي اللَّه عْنهُ قال‪ :‬قال ُ‬
‫وب إِلَ ِيه‪،‬‬ ‫وسلَّم‪« :‬من قال‪ :‬أ ِ‬
‫وم وأَتُ ُ‬ ‫َسَت ْغف ُر اللَّه الذي ال إِلَهَ إِالَّ ُهو َّ‬
‫احلي الْ َقيُّ َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ف» رواه أبو داود والرتمذي واحلاكِ ُم‪،‬‬ ‫ت ذُنُوبُهُ وإِ ْن َكا َن قَ ْد َفَّر ِم َن َّ‬
‫الز ْح ِ‬ ‫ِ‬
‫غُفَر ْ‬
‫ومسل ٍم‪.‬‬ ‫صحيح على َش ْر ِط البُ َخا ِر ِّ‬ ‫وقال‪ِ :‬‬
‫ي ُ‬ ‫ٌ‬ ‫يث‬
‫حد ٌ‬
‫‪ .1874‬از ابن مســعود ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬هـرکس‬
‫‪3‬وب إِلَي ‪3ِ 3‬ه‪ :‬طلب آمــرزش‬ ‫ِ‬
‫وم وأَتُ ‪ُ 3‬‬ ‫بگویـد‪ :‬أَ ْس‪َ3 3‬ت ْغفر اللَّه ال ‪33‬ذي ال إِلَ ‪33‬هَ إِالَّ ُهو َّ‬
‫احلي الْ َقيُّ َ‪3‬‬ ‫ُ‬
‫می‌کنم از خــدایی که هیچ خــدایی جز او نیست و زنــده و پایــدار است و به درگــاه او‬
‫‪2‬‬
‫توبه می‌کنم‪ ،‬گناهانش آمرزیده می‌شودـ اگرچه از جنگ هم فرارـ کرده باشد»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وعن َشدَّاد بْ ِن أ َْو ٍس رضي اللَّه عْنهُ عن النَّيِب ِّ َ‬ ‫‪ْ  -1875‬‬
‫قال‪« :‬سيِّ ُد ِ‬
‫ت َخلَ ْقتَين‬ ‫ت َريِّب ‪ ،‬ال إِلَه إِالَّ أَنْ َ‬ ‫االست ْغفار أَ ْن ي ُقول الْ ْعب ُد‪ :‬اللَّ ُه َّم أَنْ َ‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫ك ِم ْن َشِّر ما‬ ‫وأَنَا عب ُد َك‪ ،‬وأَنَا على عه ِد َك ِ‬
‫ت‪ ،‬أَعُوذُ بِ َ‬ ‫استَطَ ْع ُ‬‫ووعد َك ما ْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َْ‬
‫وب إِالَّ‬ ‫الذنُ ِ‬ ‫ك علَيَّ‪ ،‬وأَبُوء ب َذنْيب فَا ْغ ِف ْر يل‪ ،‬فَِإنَّهُ ال ي ْغ ِفر ُّ‬ ‫ك بِنِ ْعمتِ َ‬‫ت‪ ،‬أَبوءُ لَ َ‬ ‫صن ْع ُ‬
‫َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ـات ِم ْن ْيو ِم ِه َقْبل أَ ْن مُيْ ِس َي‪َ ،‬ف ُهو ِم ْن أ َْه ِل‬ ‫ِ هِب‬ ‫ِ‬
‫َّها ِر ُموقناً َا‪ ،‬فَم َ‬ ‫من قَاهَلَا م َن الن َ‬
‫ت‪ْ .‬‬ ‫أَنْ َ‬
‫فهو ِم ْن أ َْه ِل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫صبِح‪ُ ،‬‬ ‫ات قَبل أَ ْن يُ ْ‬ ‫وهو ُموق ٌن هبا فَ َم َ‬ ‫وم ْن قَاهَلَا م َن اللَّْي ِل ُ‬
‫اجلنَّة‪َ ،‬‬
‫اجلن َِّة» رواه البخاري‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬ابوداود روایت کرده است؛ [(‪.])1518‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬ابــوداود [(‪ ])1517‬و ترمــذی [(‪ ])3572‬و حــاکم [(‪ ])1/511‬روایت کرده‌انــد و حــاکم گفتــه‬
‫است ‪ :‬حدیثی حسن بنا بر شرط بخاری و مسلم است‪.‬‬
‫‪292‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وم ْعنَ‪33‬اهُ‪ :‬أَقِ‪3ُّ3‬ر َوأَع‪ِ 3‬رت ُ‬ ‫«أَب ‪33‬وء»‪ 3:‬بب‪ٍ 3‬‬


‫‪3‬اء م ْ ٍ‬
‫‪.1875‬‬ ‫ف‬ ‫ومهز ٍة مض‪33‬مومة‪َ ،‬‬
‫ض‪3‬مومة مُثَّ وا ٍو َ‬ ‫ُ ُ‬
‫از شداد بن اوس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودند‪« :‬بزرگ‌ترین استغفار‬
‫ت َريِّب ‪ ،‬ال إِلَه إِالَّ أَنْ َ‬
‫ت َخلَ ْقتَين وأَنَا َعْب ‪3ُ 3 3‬د َك‪ ،‬وأَنَا‬ ‫آن است که انسان بگوید‪ :‬اللَّ ُه َّم أَنْ َ‬
‫ت‪ ،‬أَب‪33 3‬وءُ لَ‪َ 3 3‬‬
‫‪3‬ك‬ ‫ووع‪3ِ 3 3‬د َك ما اس ‪3 3‬تَطَعت‪ ،‬أَع‪33 3‬وذُ بِ‪ِ َ 3 3‬‬ ‫على ‪ِ 3‬‬
‫‪3‬ك م ْن َش ‪ِّ3 3‬ر ما ص‪3َ 3 3‬ن ْع ُ‬ ‫ْ ْ ُ ُ‬ ‫عه‪33‬د َك ْ‬ ‫ْ‬
‫ت‪ :‬بارخدایا! تو‬ ‫الذنُ ِ‬
‫وب إِالَّ أَنْ َ‬ ‫ك علَيَّ‪ ،‬وأَبُوء ب َذنْيب فَا ْغ ِف ْر يل‪ ،‬فَِإنَّهُ ال ي ْغ ِفر ُّ‬ ‫بِنِ ْعمتِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫پروردگار منی‪ ،‬جز تو خدایی نیست‪ ،‬مرا آفریدیـ و من بنده‌ی تو هستم و تا حــدی که‬
‫بتــوانمـ بر پیمــان و وعــده‌ی تو وفــادارم‪ ،‬از شر اعمــال خــودم به تو پنــاه می‌بــرم‪ ،‬به‬
‫همه‌ی رحمت و نعمتت که بر من ارزانیـ داشتی‪ ،‬اقرار می‌کنم و به گنــاهم‪ ،‬اعــتراف‬
‫می‌نمایم پس مرا بیامرز که همانا جز تو کسی نیست که گناهان را بیــامرزد‪ .‬هرکسی‬
‫در روزـ این دعا را بخواندـ و به آن اعتقـــاد داشـــته باشد و آن روز پیش از غـــروب‬
‫بمــیرد از اهل بهشت می‌باشدـ و نــیز و هــرکس در شب آن را بخواند و به آن اعتقــاد‬
‫‪1‬‬
‫داشته باشد و همان شب پیش از صبح بمیرد‪ ،‬از اهل بهشت است»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ُ ِ‬ ‫‪ -1876‬وعن ثوبا َ‪3‬ن ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ قَال‪َ :‬كا َن‬ ‫ْ ْ‬
‫السالم‪ِ ،‬‬
‫ك‬‫ومْن َ‬ ‫ت َّ ُ‬ ‫ال‪« :‬اللَّ ُه َّم أَنْ َ‬ ‫صرف ِم ْن صالتِِه‪َ ،‬‬
‫است ْغ َفر اللَّه ثَالثاً وقَ َ‬ ‫إِذا انْ َ‬
‫ف‬ ‫ألوزاعي وهو أ ُ ِِ‬ ‫رام»‪ 3‬قيل لِ ِ‬ ‫السالم‪ ،‬تَبار ْكت ياذَا ِ‬
‫اجلالل وا ِإل ْك ِ‬
‫َحد ُر َواته ‪َ :‬كْي َ‬ ‫ِّ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ‬
‫َسَت ْغ ِف ُر اللَّه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫ول‪ :‬أ ِ‬
‫َسَت ْغف ُر اللَّه‪ ،‬أ ْ‬
‫ِ‬
‫االست ْغ َف ُار ؟ قَال‪ :‬ي ُق ُ ْ‬
‫ْ‬
‫‪ .1876‬از ثوبان ـ ‪ ‬ـ روایت شـده است که گفت‪ :‬پیـامبرص هرگـاه از نمـاز سـالم‬
‫می‌داد‪ ،‬سه مرتبه اســـتغفار نمـــوده‪ ،‬می‌فرمـــود‪« :‬اللهم! انت الســـالم‪ ،‬و منک الســـالم‪،‬‬
‫تبارکت یا ذا الجالل و االکرام!‪ :‬خداوندا! سالم (دهنده و گیرنده‌ی سالمت و آسایش) تو‬
‫هستی و سالمت و آسایش از توست‪ ،‬تو با عظمتی و صفات جالل و جمــالت بســیارند‪،‬‬
‫ای دارای عظمت و بخشــش!» به اوزاعی ـــ که از راویــان حــدیث است ـــ گفته شــد‪:‬‬
‫اســتغفار چگونه اســت؟ جــواب داد‪ :‬می‌گــویی‪ :‬اســتغفرهللا‪ ،‬اســتغفرهللا‪ :‬از خداوند طلب‬
‫‪2‬‬
‫بخشش می‌کنم‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])6306‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪[ . ])591‬این حدیث قبالً به شماره‌ی ‪ ،1415‬آمده است]‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪293‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1877‬وعن عائِ َشةَ رضي اللَّه عْنها قَالَت‪َ :‬كا َن رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫َُ‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ َ َ‬
‫ول َقبل موتِِه‪« :‬سبحا َن اللَّ ِه وحبم ِد ِه‪ ،‬أ ِ‬ ‫ِ‬
‫وب‬‫َسَت ْغف ُر اللَّه وأَتُ ُ‬
‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ُْ‬ ‫وسلَّم يُكْث ُر أَ ْن َي ُق َ ْ ْ‬
‫َ‬
‫ِ‬
‫إِلَْيه» ٌ‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪ .1877‬از حضرت عایشه ـ ل ــ روایت شـده است که پیـامبرـص پیش از فوتشـانـ‬


‫ِ‬ ‫بســــیارـ این ذکر را می‌خواندـ «س‪3 3 3 3 3 3 3‬بحا َن اللَّ ِه ‪ِ ِ 3‬‬
‫وحبم‪33 3 3 3 3‬ده‪ ،‬أَ ْس‪َ3 3 3 3 3 3 3‬ت ْغفر اللَّه وأَتُ‪ُ 3 3 3 3 3 3‬‬
‫‪3‬وب‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ُ ْ‬
‫إِلَْي‪3ِ 3 3‬ه»خداوند را به پــاکی یــاد می‌کنم و به ســپاس و ســتایش او مشــغولمـ و از او طلب‬
‫‪1‬‬
‫آمرزش و به درگاه او توبه می‌کنم»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫رضي اللَّه عْنه َ ِ‬ ‫َنس ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬‫رس َ‬
‫ت ُ‬ ‫قال‪ :‬مس ْع ُ‬ ‫ُ‬ ‫‪َ  -1878‬و َع ْن أ ٍ‬
‫ك على ما‬ ‫غفرت لَ َ‬‫ُ‬ ‫ورجوتَين‬
‫َّك ما َد َع ْوتَين ْ‬ ‫آد َم إِن َ‬
‫«قال اللَّه َت َعاىل‪ :‬يا ابْ َن َ‬
‫ول‪َ :‬‬ ‫َي ُق ُ‬
‫اسَت ْغ َف ْرتَين‬ ‫َكا َن مْنك وال أُبايِل ‪ ،‬يا ابن آدم لَو بلَغت ذُنُوبك عنا َن َّ ِ‬
‫السماء مُث ْ‬ ‫ْ َ ْ ُ ََ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ َ‬
‫ض خطايَا‪ ،‬مُثَّ لَِقيتَين‬ ‫َّك لَ ْو أََتْيتَين بِ ُقرابِ األ َْر ِ‬
‫ك َوال أُبايل‪ ،‬يا ابْ َن آدم إِن َ‬ ‫ت لَ َ‬‫َغ ْفر ُ‬
‫يث َح َس ٌن‪.‬‬ ‫ال‪َ :‬ح ِد ٌ‬ ‫ك بِ ُقراهِب ا َم ْغ ِفَر ًة» رواه الرتمذي وقَ َ‬ ‫ال تُ ْش ِر ُك يب َشْيئاً‪ ،‬ألََتْيتُ َ‬

‫‪3‬ك ِمْنه‪33‬ا‪،‬‬ ‫اب‪ ،‬وقِي‪3‬ل‪3ُ :‬ه َ‪3‬و َما َّ‬ ‫ِ‬ ‫«عنان َّ ِ ِ‬
‫عن لَ َ‬ ‫الس َماء» ب َفْت ِح العنْي ِ ‪ :‬قيل‪ُ :‬هو ال َّس‪َ 3‬ح ُ‬
‫وي بِ َك ْس‪ِ 3 3‬ر َها‪ ،‬وال َّ‬ ‫ِ‬
‫ض‪ُّ 3 3‬م أَ ْش‪َ 3 3‬ه ُر‪،‬‬ ‫ور َ‬ ‫ض» بِ َ‬
‫ض‪ِّ 3 3‬م الق ‪33‬اف‪ُ ،‬‬ ‫اب األ َْر ِ‬ ‫َي‪ :‬ظَ َه‪3َ 3‬ر‪ ،‬و « ُق ‪3َ 3‬ر ُ‬
‫أْ‬
‫ارب ِم ْلَئ َها‪.‬‬
‫وهو ما يُ َق ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ .1878‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬از پیامبرص شــنیدم که می‌فرمــود‪:‬‬
‫«خداوند متعال می‌فرماید‪:‬ـ ای فرزند آدم! تا وقــتیـ که مــرا بخــوانی و به من امیــدوار‬
‫باشـــی‪ ،‬همه‌ی آن‌چه از تو صـــادر شـــده (گناهـــان گذشـــته‌ی تـــو) را می‌بخشم (و به‬
‫چگونگی گناه) اهمیـتی نمی‌ دهم‪ ،‬ای فرزندـ آدم! اگر گناهـان تو از کـثرت و بــزرگی‬
‫به ابرهای آسمان برسد و سپس از من آمرزش بخواهی‪ ،‬تو را می‌آمــرزم‪ ،‬ای فرزند‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)817‬م (‪.])1/351‬‬
‫‪294‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫آدم! اگر به اندازه‌ی گنجایش زمین‪ ،‬گناه به سوی من بیاوری و سپس در حالی به من‬
‫برسی که چیزی را شریک من قرار نمی‌دهی‪ ،‬با گنجــایش زمین مغفــرت و آمــرزش‬
‫‪1‬‬
‫به استقبال تو می‌آیم»‪.‬‬

‫وسلَّم قَال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1879‬وع ِن اب ِن عمر ِ‬


‫رضي اللَّه عْن ُهما أ َّ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َّيب َ‬ ‫َن الن َّ‬ ‫ُ ََ‬ ‫َ‬
‫االستِ ْغ َفا ِر‪ ،‬فَِإيِّن َرأ َْيتُ ُك َّن أَ ْكَثَر أ َْه ِل النَّا ِر»‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫ص َّدقْ َن‪ ،‬وأَ ْكث ْر َن م َن ْ‬
‫مع َشَر النِّساء تَ َ‬
‫«يا ْ‬
‫ت امرأَةٌ ِمْنه َّن‪ :‬مالَنَا أَ ْكَثر أَه ِل النَّا ِر ؟ قَ َال‪« :‬تُكْثِر َ‪3‬ن اللَّعن‪ ،‬وتَ ْك ُفر َن ِ‬
‫العش َري‬ ‫ِ‬
‫ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫َ ْ‬ ‫قالَ ْ َ ُ‬
‫ت‪ :‬ما نُ ْقصا ُن‬ ‫ودي ٍن أَ ْغلب لِ ِذي لُ ٍّ ِ‬ ‫ات ع ْق ٍل ِ‬ ‫ما رأَيت ِمن نَاقِص ِ‬
‫ب مْن ُك َّن» قَالَ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ ُْ ْ َ‬
‫صلِّي»‬ ‫«شهادةُ امرأََت ِ بِ ِ‬
‫ث األَيَّ َام ال تُ َ‬ ‫رج ٍل‪ ،‬ومَتْ ُك ُ‬ ‫شهادة ُ‬ ‫نْي َ‬ ‫الْع ْقل والدِّي ِن ؟ قال‪َ َ َ :‬‬
‫رواه مسلم‪.‬‬
‫‪ .1879‬از ابن عمر ـ ـ م ـ ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬ای گــروه‬
‫زنان! صدقه دهید و زیاد استغفار کنید‪ ،‬زیرا من شما را بیشترین اهل دوزخ دیــده‌ام»‪،‬‬
‫زنی گفت‪ :‬چرا ما بیشترـ اهل دوزخ هستیم؟ پیامبرص فرمود‪« :‬لعنت زیــاد می‌کنیدـ و‬
‫عشرت و رفاقتـ خوب شوهرـ را می‌پوشانیدـ و فراموشـ و انکــار می‌کنید و من‪ ،‬هیچ‬
‫موجود ناقص عقل و دینی ندیده‌ام که بیشتر از شـما بر صـاحب عقـل‪ ،‬غـالب و چـیره‬
‫باشد»‪ ،‬آن زن گفت‪ :‬نقصان عقل و دین چیست؟ فرمودند‪« :‬شــهادت دو زن در مقابل‬
‫شـــهادت یک مـــرد (این نقصـــان عقل اســـت) و نـــیز زن روزها می‌گـــذرد و او (به‬
‫‪ 2‬و ‪3‬‬
‫واسطه‌ی حیض و نفاس و والدت) نماز نمی‌خواند»‪.‬‬

‫‪ -‬ترمــذی [(‪ ])3534‬روایت کــرده و گفتــه اســت ‪ :‬حــدیثی حســن اســت‪[ .‬این حــدیث قبالً هم بــه‬ ‫‪1‬‬

‫شماره‌ی ‪ 442‬آمده است]‪.‬‬


‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])79‬‬
‫‪3‬‬
‫ـطهی وظـایف مــادری‪ ،‬احســاس بــر اندیشــه‬‫‪[ -‬باید گفت ‪ :‬از آن‌جا که در اکثریت زنان‪ ،‬بــه واسـ ‌‬
‫غلبه دارد‪ ،‬از زنان دو شاهد گرفته می‌شود و این که ‪ :‬انجام ندادن نماز و روزه و عبادات برای‬
‫زن در زمــان حیض و ‪ ...‬گرچــه در کمیت عبــادت وی نقصــان وارد می‌کنــد ـــ و همین نکتــه‬
‫موردنظر حدیث است ـ اما گناهی برایشان محسوب نمی‌شود ـ ویراستاران]‪.‬‬
‫‪295‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫‪ -372‬باب بيان ما أع ّد اهلل تعالى للمؤمنين في الجنة‬


‫باب بیان آن‌چه خداوند برای مؤمنان در بهشت آماده کرده‬
‫است‬ ‫قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪(        ‬الحجر‬
‫‪)48-45 /‬‬
‫«بی‌گمــان پرهیزگــاران در میــان باغ‌ها و چسمه‌ســاران به سر می‌برنــد؛ با‬
‫اطمینان خاطر و بدون هیچ‌گونه خوف و هراسی به این باغ‌ها و چشمه‌سارها‬
‫درآییــد؛ و کینه‌تـــوزی و دشـــمنانگی را از سینه‌هایشــان بـــیرون می‌کشـــیم و‬
‫برادرانه بر تخت‌ها رویــــاروی هم می‌نشــــینند‪ .‬در آن‌جا خســــتگی و رنجی‬
‫بدیشان نمی‌رسد و از آن‌جا بیرون نمی‌شوند»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪(      ‬الزخرف ‪-68 /‬‬
‫‪)73‬‬
‫«ای بنــدگان من! امــروز نه بیمی بر شماست و نه غم و انــدوهی داریــد‪ .‬آن‬
‫بنــدگانی که به آیــات ما ایمــان آوردند و مســلمان و مطیع فرمــان (آفریــدگار)‬
‫بوده‌انــد‪ .‬شــما و همســرانتان به بهشت درآییــد‪ ،‬در آن‌جا شــادمان و محــترم‬
‫خواهید بود‪ .‬برایشان کاسه‌ها و جامه‌های زرین به گـردش درانداخته می‌شـود‬
‫و هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لــذت بــبرد‪ ،‬در بهشت وجــود دارد و‬
‫شما در آن‌جا جاودانه خواهید بود‪ .‬این بهشــتی است که به ســبب کارهــایی که‬
‫می‌کرده‌ایـــد‪ ،‬بـــدان دست یافته‌ایـــد‪ .‬در آن‌جا برایتـــان میوه‌هـــای فـــراوان (و‬
‫گوناگونی)است که از آنها می‌خورید و استفاده می‌کنید»‪.‬‬
‫‪296‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪(        ‬الدخان‬
‫‪)57-51 /‬‬
‫«بی‌گمــان پرهیزگــاران در جایگــاه امن و امــانی هســتند‪ .‬در میــان باغ‌ها و‬
‫چشمه‌سارها‪ .‬آنان لباس‌هایی از حریر نــازک و ضــخیم می‌پوشــند و در مقابل‬
‫یکدیگر می‌نشینند‪ .‬بهشــتیان این چــنین هســتند و زنــان بهشــتی سیاه‌چشم چشـم‌‬
‫درشت را نیز به همسری آنان در می‌آوریم‪ ،‬آنــان در آن‌جا هر میــوه‌ای را که‬
‫بخواهند‪ ،‬می‌طلبند و از هر نظر در امان هستند‪ .‬آنــان هرگز در آن‌جا مــرگی‬
‫جز همان مرگ نخستین نخواهند چشــید و خداوند آنــان را از عــذاب دوزخ به‬
‫دور و محفوظ داشته است‪ .‬همه‌ی این‌ها فضل و بخششی از سوی پروردگــار‬
‫توست‪ .‬این رستگاری و خوشبختی بزرگی است»‪.‬‬
‫و قال تعالی‪:‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪(     ‬المطففین ‪)28-22 /‬‬
‫«بی‌گمان نیکان در میان انواع نعمت‌های فــراوان بهشت به سر خواهند بــرد‪.‬‬
‫بر تخت هـــای مجلل تکیه می‌زند و می‌نگرنـــد‪ .‬خوشی و خـــرمی و نشـــاط‬
‫حاصل از نعمت را در چهره‌هایشان خــواهی دیــد‪ .‬به آنــان از شــراب زالل و‬
‫خالصی داده می‌شــــود که دست نخــــورده و سربســــته و مهر و در بند آن از‬
‫مشک است؛ مسابقه‌دهندگان باید برای به دست آوردن این با همدیگر مســابقه‬
‫بدهند و بر یکــدیگر پیشی بگیرنــد‪ .‬آمــیزه‌ی آن تســنیم اســت‪ .‬تســنیم چشــمه‌ای‬
‫است که مقربان از آن می‌نوشند»‪.‬‬
‫واآلیات فی الباب کثیرة معلومة‪.‬‬
‫آیات در این موردـ فراوان و معلوم هستند‪.‬‬

‫وسلَّم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ال رس ُ ِ‬ ‫‪ -1880‬وعن جابِ ٍر ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ول اللَّه َ‬ ‫ال‪ :‬قَ َ ُ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ قَ َ‬ ‫ْ َ‬
‫«يَأْ ُك ُل أ َْه ُل اجلن َِّة فِ َيها وي ْشَربُو ُن‪ ،‬وال َيَتغَ َّوطُو َن‪ 3،‬وال ميْتَ ِخطُو َن‪ ،‬وال يبُولُو َن‪،‬‬
‫‪297‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ذلك ج َشاء َكر ْش ِح املِس ِ‬


‫ك يُ َله ُمو َن التَّسبِيح َوالت ْكبِري‪َ ،‬كما‬ ‫ِ‬
‫ْ‬ ‫عام ُه ْم َ ُ‬
‫ولك ْن طَ ُ‬
‫س» رواه مسلم‪.‬‬‫الن َف َ‬
‫يُْل َه ُمو َن َّ‬

‫‪ .1880‬از جابر ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬اهل بهشت در‬
‫بهشت می‌خورند و می‌نوشندـ و مدفوعـ و ادرار و اخالط بینی ندارند‪ ،‬اما بعد از طعام‬
‫آروغ می‌زنند و بــوی نفس آنها مانند مشک می‌باشــد‪ ،‬تســبیح و تکبــیر به آنــان الهــام‬
‫می‌شود (بی‌اختیار تسبیح می‌کنند)‪ ،‬آن‌چنان که نفس کشیدن به آنها الهام می‌گــیردد (و‬
‫‪1‬‬
‫بی‌اختیار است)»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫رضي اللَّه عْنه قَال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ِ‬
‫وع ْن أَيب ُهريْر َة َ‬ ‫‪َ  -1881‬‬
‫َت‪ ،‬والَ أُذُ ٌن‬ ‫بادي َّ ِ‬ ‫وسلَّم‪« :‬قَال اللَّه تَعاىَل ‪ :‬أَعدد ِ ِ‬
‫ني َما الَ عنْيٌ َرأ ْ‬ ‫الصاحل َ‬ ‫ت لع َ‬
‫ْ ْ ُ‬ ‫َ‬
‫ُخ ِف َي‬‫س ما أ ْ‬
‫ب ب َش ٍر‪ ،‬واقْ ُ ِ ِ‬
‫رؤوا إ ْن شئتُ ْم‪{ :‬فَال َت ْعلَ ُم نَ ْف ٌ‬ ‫عت والَ َخطََر علَى َق ْل ِ َ‬ ‫مَس ْ‬
‫ِ‬
‫مِب‬ ‫ِ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫جزاءً ا َكانُوا ْيعملُو َن } [ السجدة‪ٌ ] 17 :‬‬ ‫هَلُ ْم م ْن ُقَّر ِة أ َْعنُي ٍ َ‬
‫‪ .1881‬از ابوهریره ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬خداوند متعــال‬
‫فرموده است‪ :‬برای بندگان صالح خودم چیزی را آماده کرده‌ام که چشم ندیــده و گــوش‬
‫نشـــنیده و بر قلب بشـــری خیـــال آن خطـــور نکـــرده است و اگر خواســـتید این آیه را‬
‫‪2‬‬
‫بخوانید‪:‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪    ‬‬
‫(السجده ‪)17 /‬‬
‫«و هیچ‌کس نمی‌داند که برای آنان (مؤمنـان) از آن‌چه مـایه‌ی نـور چشم است‬
‫(به پاداش کارهای نیکی که می‌کردند) چه چیزهایی آماده است»‪.‬‬

‫وسلَّم‪« :‬أ ََّو ُل ُز ْمَر ٍة ي ْد ُخلُو َن‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1882‬وعْنه قَ َال‪ :‬قال رس ُ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬
‫َش ِّد َكو َك ٍ‬ ‫ِ َّ ِ‬ ‫ص ِ‬
‫ي يف‬ ‫ب ُد ِّر ٍّ‬ ‫ين يلُو َن ُه ْم علَى أ َ ْ‬ ‫ورة الْ َقم ِر لَْيلَةَ الْب ْدر‪ .‬مُثَّ الذ َ‬
‫اجْل نَّةَ على ُ َ‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2835‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3244‬م (‪.])2844‬‬
‫‪298‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫ضاءَ ًة‪ :‬الَ َيبولُو َن والَ َيتغَ َّوطُو َن‪ 3،‬والَ ْيت ُفلُو َن‪ ،‬والَ ميْتَ ِخطُون‪ْ .‬أمشاطُ ُه ُم‬ ‫َّ ِ‬
‫الس َماء إِ َ‬
‫ور‬ ‫ود الطِّ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫واج ُهم احْلُ ُ‬
‫يب أ َْز ُ‬ ‫ك‪ ،‬وجمام ُر ُه ُم األُلَُّوةُ‪ 3‬عُ ُ‬ ‫حه ُم امل ْس ُ‬
‫ب‪ ،‬ور ْش ُ‬ ‫الذ َه ُ‬
‫الس ِ‬
‫ور ِة أَبِي ِه ْم آدم ِستُّو َن ِذراعاً يف َّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ماء»‬ ‫صَ‬ ‫رج ٍل واحد‪ ،‬علَى ُ‬ ‫ني‪ ،‬علَى َخ ْل ِق ُ‬ ‫الْع ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬
‫ٌ‬
‫ك‪ ،‬ولِ ُك ِّل‬ ‫ِ‬ ‫وم ْسلِ ٍم‪َّ ِ ُ :‬‬ ‫ويف ٍ‬
‫ب‪ ،‬ور ْش ُح ُه ْم امل ْس ُ‬ ‫آنيت ُه ْم ف َيها الذ َه ُ‬ ‫ي ُ‬ ‫رواية للبُ َخا ِر ِّ‬
‫اختِالَ َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍِِ‬
‫ف‬ ‫واحد مْن ُه ْم َز ْو َجتَان يَُرى ُم ُّخ ُسوقهما م ْن وراء اللَّ ْح ِم م َن احْلُ ْس ِن‪ ،‬الَ ْ‬
‫واح ٍد‪ ،‬يُ َسبِّ ُحو َن اللَّه بُكْر َة َو َع ِشيّاً»‪.‬‬
‫بينهم‪ ،‬وال َتباغُض‪ُ ،‬قلُوهبم َق ْلب رج ٍل ِ‬
‫ُْ ُ َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َُ ْ‬
‫ضهم بَِفْت ِح اخلَ ِاء وإِس َك ِ‬
‫ان الالَِّم‪،‬‬ ‫ِ‬
‫ْ‬ ‫رج ٍل واحد» رواهُ َب ْع ُ ُ ْ‬‫«علَى َخ ْل ِق ُ‬
‫‪َ  ‬ق ْولُهُ‪َ :‬‬
‫يح‪.‬‬ ‫وبعضهم بِض ِّم ِهما‪ ،‬وكِالَمُه ا ِ‬
‫صح ٌ‬‫َ‬ ‫ْ ُُ ْ َ‬
‫‪ .1882‬از ابــوهریره ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬نخســتین‬
‫گروهی که داخل بهشت می‌شوند‪ ،‬به صورت ماه شب چهارده هســتند‪ ،‬ســپس کســانی‬
‫که پشت سر آنها وارد می‌شــوند‪ ،‬همانند روشــن‌ترین ســتاره‌ی درخشــنده‌ی آســمان‪،‬‬
‫نــورانیـ هســتند؛ ادرار‪ ،‬مــدفوع‪،‬ـ تف و اخالط بیــنی ندارنــد‪ ،‬شــانه‌های آنها طال و‬
‫عرقشان مشک و بخوردادن‌هایشانـ از مرمر درخشان با عطر عود اســت‪ ،‬همســران‬
‫آنها‪ ،‬سیاه چشمان درشت دیده‌اند و همه‌ی بهشتیان بر آفرینش یک مرد و بر صورتـ‬
‫‪1‬‬
‫پدرشان آدم و ارتفاعشان شصت ذراع است»‪.‬‬
‫در روایتیـ دیگر از بخــاری و مســلم آمــده اســت‪« :‬ظــروفـ آنها طال و عــرق آنها‬
‫مشک است و هر یک از آنها دو زن نازک‌بــدن دارند که مخ اســتخوان پــای آنها از‬
‫زیبــایی از پشت گوشت دیــده می‌شــود؛ـ در بین ایشــان اختالف و کینه‌تــوزیـ نیســت‪،‬‬
‫دل‌هایشان با هم یکی است و صبح و شب تسبیح خدا را بر زبان دارند»‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3245‬م (‪.])2834‬‬
‫‪299‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1883‬وعن املغِري ِة‪ 3‬بن ُشعبة ر ِضي اللَّه عْنه عن ِ ِ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫َُ ْ ُ‬ ‫َ َ ُ َ ْ َْ َ‬
‫وسلَّم ربَّهُ‪ ،‬ما أ َْدىَن أ َْه ِل اجْل ن َِّة َمْنزلَةً ؟‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫وسى َ‬ ‫ال‪« :‬سأَل ُم َ‬ ‫وسلَّم قَ َ‬
‫َ‬
‫ال لَهُ‪ْ :‬اد ِخ ِل اجْل نَّة‪.‬‬ ‫قَ َال‪ُ :‬هو َر ُج ٌل ِجييءُ ْبع َد ما أ ُْد ِخل أ َْه ُل اجْل ن َِّة اجْلَنَّةَ‪َ ،‬فُي َق ُ‬
‫ال لهُ‪:‬‬ ‫َخذاهِتِم ؟ َفُي َق ُ‬ ‫َخ ُذوا أ َ‬ ‫َّاس منَا ِزهَلُ ْم‪ ،‬وأ َ‬ ‫ف وقَ ْد نََزل الن ُ‬ ‫ب َكْي َ‬‫َي َر ِّ‬
‫ول‪ :‬أ ْ‬ ‫فَي ُق ُ‬
‫رب‪،‬‬‫يت ِّ‬ ‫الدنْيا ؟ فَي ُق ُ ِ‬ ‫وك ُّ‬ ‫ك ِمن ملُ ِ‬ ‫ِ ٍِ‬ ‫أَتَرضي أَ ْن ي ُكو َ‪3‬ن لَ َ ِ‬
‫ول‪ :‬رض ُ‬ ‫ك مثْ ُل ُم ْلك َمل ْ ُ‬
‫رب‪،‬‬ ‫يت ِّ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫وم ْثلُه ِ‬‫ك َذلِ َ ِ ِ ِ‬
‫ول يف اخْلَام َسة‪ :‬رض ُ‬ ‫وم ْثلُهُ‪ ،‬فَي ُق ُ‬ ‫ك وم ْثلُهُ وم ْثلُهُ ُ‬ ‫ول‪ :‬لَ َ‬ ‫فَي ُق ُ‬
‫ِ‬
‫ك‪.‬‬‫ت َعْينُ َ‬ ‫ك‪ ،‬ولَ َّذ ْ‬ ‫ت َن ْف ُس َ‬ ‫ك ما ا ْشَت َه ْ‬ ‫وعشرةُ أ َْمثَال ِه‪ ،‬ولَ َ‬
‫ك َ‬ ‫ول‪َ :‬ه َذا لَ َ‬ ‫َفَي ُق ُ‬
‫ِ َّ ِ‬ ‫َفي ُق ُ ِ‬
‫ت‪،‬‬ ‫َرد ُ‬
‫ين أ ْ‬ ‫رب فَأ َْعالَ ُه ْم مْن ِزلَةً ؟ قال‪ :‬أُولَئك الذ َ‬ ‫رب‪ ،‬قَ َال‪ِّ :‬‬ ‫يت ِّ‬ ‫ول‪ :‬رض ُ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫مع أُذُ ٌن‪ ،‬ومَلْ خيْطُْر‬ ‫ت علَْي َها‪َ ،‬فلَ ْم تَر عنْي ٌ‪ ،‬ومَلْ تَ ْس ْ‬ ‫رامت ُه ْم بِيدي َ‬
‫وختَ ْم ُ‬ ‫ت َك َ‬ ‫رس ُ‬ ‫َغ ْ‬
‫بش ٍر» رواهُ ُم ْسلم‪.‬‬ ‫ب َ‬ ‫َعلَى َق ْل ِ‬

‫‪ .1883‬از مغیره بن شعبه ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودنــد‪« :‬موسی‪‬‬
‫از خداوند سئوال کرد‪ :‬پــایین‌ترین اهل بهشت از لحــاظ مرتبه کیســت؟ فرمــود‪ :‬مــردی‬
‫است که بعد از آن که اهل بهشت داخل آن شـــدند‪ ،‬می‌آید و به او گفته می‌شـــود‪ :‬داخل‬
‫بهشت شو‪ ،‬می‌گویــد‪ :‬ای خــدای من! چگونه داخل شــوم در حــالی که مــردم به منــازل‬
‫خود فرود آمده و عطاها و نعمت‌های خود را از تو گرفته‌انــد؟ به او خطــاب می‌شــود‪:‬‬
‫آیا راضی می‌شوی که بــرای تو ملکی به انــدازه‌ی ملک یکی از پادشــاهان دنیا باشــد؟‬
‫می‌گوید‪ :‬راضی شدم‪ ،‬ای خــدای من! بعد خداوند می‌فرمایــد‪ :‬آن و مثل آن و مثل آن و‬
‫مثل آن و مثل آن برای تو باشد و در بار پنجم‪ ،‬او می‌گوید‪ :‬خدای من! راضی شــدم و‬
‫خداوند می‌فرمایــد‪ :‬آن و ده برابر آن بــرای تو باشد و هرچه نفس تو آرزو کند و چشم‬
‫تو از آن لذت ببرد‪ ،‬از آن تو باشد‪ ،‬می‌گوید‪ :‬ای پروردگارم! راضی شــدم؛ بعد موسی‬
‫پرسید‪ :‬خدای من! بزرگ‌ترین آنها در مقام و مرتبه کیست؟ در جواب می‌فرماید‪ :‬آنان‬
‫کسانی هستند که آنان را می‌خواهم و برگزیده‌ام‪ ،‬درخت کرامت و بزرگواری آنــان را‬
‫با دست خـــود کاشـــته و بر آن مهر زده‌ام (دیگر تغیـــیر و فنا نخواهد داشـــت) و هیچ‬
‫‪300‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫چشمی چنین کرامـتی ندیـده و هیچ گوشی نشـنیده و بر دل هیچ بشـری خطـور نکـرده‬
‫‪1‬‬
‫است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫رضي اللَّه عْنه قال‪ :‬قَال رس ُ ِ‬ ‫ود ِ‬ ‫‪ -1884‬وعن اب ِن مسع ٍ‬
‫ول اللَّه َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ُْ‬
‫آخَر أ َْهل اجْل ن َِّة ُد ُخوالً اجْل نَّة‪.‬‬ ‫آخر أَهل النَّار خروجاً ِمنها‪ ،‬و ِ‬
‫َ َ‬ ‫ُُ‬
‫ِ‬
‫وسلَّم‪« :‬إِيِّن أل َْعلَ ُم َ ْ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫ادخ ِل اجْل نَّةَ‪،‬‬
‫ب فَ ُ‬ ‫وج َّل لَهُ‪ :‬ا ْذ َه ْ‬
‫عز َ‬ ‫ول اللَّه َّ‬ ‫رج ٌل خيُْر ُج م َن النَّا ِر ْ‬
‫حبواً‪ ،‬فَي ُق ُ‬ ‫ُ‬
‫ول‬
‫يارب وج ْد ُت َها َمألى‪َ ،‬ي ُق ُ‬ ‫ول‪ِّ :‬‬ ‫فَيأْتِ َيها‪ ،‬فيُخيَّ ُل إِلَْي ِه أَن ََّها َمألَى‪َ ،‬في ْر ِج ُع‪ ،‬فَي ُق ُ‬
‫ب فَ ْاد ُخ ِل اجلنَّةَ‪ ،‬فيأْتِيها‪َ 3،‬فيُ َخيَّل إِلَْي ِه أَن ََّها مألى‪ ،‬فَ ْري ِج ُع‪.‬‬ ‫وجل لهُ‪ :‬ا ْذ َه ْ‬ ‫عز َّ‬ ‫اللَّه َّ‬
‫ب فَ ْاد ُخ ِل اجْلَنَّةَ‪.‬‬ ‫وجل لهُ‪ :‬ا ْذ َه ْ‬‫عز َّ‬ ‫ول اللَّه َّ‬ ‫يارب وج ْد ُت َها َمألى‪ ،،‬فَي ُق ُ‬ ‫ول‪ِّ :‬‬ ‫َفي ُق ُ‬
‫ول‪:‬‬ ‫الدنْيا‪ ،‬فَي ُق ُ‬ ‫شر ِة أ َْمثَ ِال ُّ‬ ‫وعشر َة أَمثَاهِل ا‪ ،‬أَو إِ َّن لَ َ ِ‬ ‫ك ِمثْ َل ُّ‬ ‫فِإ َّن لَ َ‬
‫ك مثْل َع َ‬ ‫ْ‬ ‫الدنْيا َ ْ‬
‫ِ‬ ‫أَتَسخر يِب ‪ ،‬أَو أَتَضحك يِب وأَنْ ِ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫ت َر ُسول اللَّه َ‬ ‫ك» قَال‪َ :‬فلَ َق ْد رأَيْ ُ‬ ‫ت املل ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ َُ‬
‫ك أ َْدىَن أ َْه ِل اجْلَن َِّة‬ ‫علَي ِه وسلَّم ض ِحك حىَّت بدت َنواج ُذه فَ َكا َن ي ُق ُ ِ‬
‫ول‪« :‬ذَل َ‬ ‫َ ُ‬ ‫َْ َ َ َ َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫مْن ِزلَةً» ٌ‬
‫‪ .1884‬از ابن مسعودـ ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬من آخــرین‬
‫نفر اهل دوزخ را که از آن خـــــارج می‌شـــــود و آخـــــرین کسی را که داخل بهشت‬
‫می‌گردد‪ ،‬می‌دانمـ و می‌شناسم و آن مردی است که از آتش در حالت چهــار دست و پا‬
‫رفتن خـــارج می‌شـــود‪ ،‬خداوندـ عزوجل به او می‌گویـــد‪:‬ـ بـــرو داخل بهشت شو و او‬
‫نزدیک بهشت می‌رود و خیال می‌کند که پر اســت‪ ،‬می‌گویــد‪:‬ـ خــدایا! بهشت را دیــدم‪،‬‬
‫پر اســت‪ ،‬خداوند می‌فرمایــد‪:‬ـ بــرو داخل بهشت شــو‪ ،‬او بــاز آن‌جا می‌رودـ و تصــور‬
‫می‌کند که پر است و جا ندارد‪ ،‬برمی‌گــردد و می‌گویــد‪:‬ـ خداونــدا! بهشت را دیــدم‪ ،‬پر‬
‫است! خداوند باز می‌فرماید‪:‬ـ برو و داخل بهشت شو‪ ،‬زیــرا بــرای تو به انــدازه‌ی دنیا‬
‫و بلکه ده برابر آن جای هست ــ یــا‪ :‬تو ده برابر دنیا از بهشت ســهم داری ــ عــرض‬
‫می‌کند‪ :‬آیا مرا مسخره می‌کنی ـ یا‪ :‬آیا به من می‌خندیـ ـ در صورتی که تو پادشــاه و‬
‫صاحب اختیاری؟»ـ ابن مسعودـ‪ ‬می‌گوید‪ :‬در این هنگام پیــامبرص را دیــدم که خندید‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])189‬‬
‫‪301‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫به طوری که دندان‌هایش ظاهر شد و می‌فرمود‪:‬ـ «این پایین‌ترین اهل بهشت از لحاظ‬
‫‪1‬‬
‫درجه و مقام است»‪.‬‬

‫وسلَّم قَ َ‬ ‫ِ‬ ‫وسى َر ِضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬


‫ال‪:‬‬ ‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َن النَّيِب َّ َ‬ ‫‪َ  -1885‬و َع ْن أَيب ُم َ‬
‫الس ِ‬
‫ماء ِستُّو َن ميالً‪.‬‬ ‫دة جُم َّوفٍَة طُوهُلَا يف َّ‬ ‫اح ٍ‬ ‫ؤة و ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫«إ َّن ل ْل ُم ْؤم ِن يف اجْلَنَّة خَلَْيمةً م ْن لُْؤلُ َ‬
‫ِ‬
‫وف َعلَْي ِه ُم امل ْؤم ُن فَالَ يَرى ْبع ُ‬
‫ض ُه ْم َب ْعضاً»‪.‬‬ ‫ل ْل ُم ْؤ ِم ِن فِ َيها أ َْهلُو َن‪ ،‬يَطُ ُ‬
‫ُ‬
‫‪ ‬متَّفق علَي ِه‪« :‬املِيل» ِستَّة ِ‬
‫آالف ِذ َر ٍ‬
‫اع‪.‬‬ ‫ُ‬ ‫ٌ ْ‬
‫‪ .1885‬از ابوموسی ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬مــؤمن در‬
‫جنت خیمه‌ای از یک مرواریدـ میــان تهی دارد که ارتفــاعش شصت میل بلند است و‬
‫مؤمن در آن‪ ،‬اهل و خانواده و زنانیـ دارد که شخص مــؤمن پیش همه‌ی آنها می‌رود‬
‫‪2‬‬
‫و هیچ‌کدام از آنان زنان دیگر را نمی‌بینند»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1886‬وعن أَيِب سعِ ٍ‬


‫يد اخْلُ ْد ِر ِّ ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ي رض َي اللَّه َعْنهُ َع ِن النَّيِب ِّ َ‬ ‫َ‬ ‫ََْ‬
‫يع ماِئَةَ سنَ ٍة َما‬
‫الس ِر َ‬
‫ض َّمَر َّ‬ ‫واد امل َ‬‫َ‬ ‫ب اجْل‬ ‫ُ‬
‫الراكِ‬ ‫قَال‪« :‬إِ َّن يف اجْل ن َِّة لَ َشجر ًة ِ‬
‫يسريُ َّ‬ ‫َ‬
‫ُ‬
‫متفق عليه‪.‬‬‫َي ْقطَعُ َها» ٌ‬
‫«الص ِحيح ِ » أَيضاً ِمن رواي ِة أَيِب هرير َة ر ِضي اللَّه عنه َ ِ‬
‫قال‪« :‬يَسريُ‬ ‫ُ َْ َ‬ ‫ْ ََ‬ ‫َو َر َوياهُ يف َّ َ نْي ْ‬
‫ب يف ِظلِّ َها ماِئَةَ َسنَ ٍة َما َي ْقطَعُ َها»‪.‬‬ ‫َّ ِ‬
‫الراك ُ‬
‫‪ .1886‬از ابوســعید خــدری ــ ‪ ‬ـ روایت شـده است که پیـامبرـص فرمودنــد‪« :‬در‬
‫بهشت درخــتیـ وجــود دارد که ســوارکارـ بر اسب الغر ســریع‪ ،‬صد ســال می‌دود؛ و‬
‫‪3‬‬
‫مسافت آن را نمی‌پیماید»‪.‬ـ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6571‬م (‪.])186‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3243‬م (‪.])2838‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6553‬م (‪.])2828‬‬
‫‪302‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫و بخــاری و مسـلم در صـحیحین از ابـوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت کرده‌انــد‪« :‬ســوار در‬


‫‪1‬‬
‫سایه‌ی آن صد سال راه می‌رودـ و آن را نمی‌پیماید»‪.‬‬

‫«إن أ َْه َل اجْل ن َِّة لَيََتَراءُ ْو َن‬


‫ال‪َّ :‬‬ ‫وسلَّم قَ َ‬ ‫ِ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫‪َ  -1887‬و َعْنهُ َعن النَّيِب ِّ َ‬
‫ي الْغَابَِر يف األُفُ ِق ِم َن‬ ‫ُّرِ َّ‬
‫ب الد ّ‬ ‫ف ِم ْن َف ْوقِ ِه ْم َك َما َتَتَراءَ ْو َن ال َك ْو َك َ‪3‬‬‫أَهل الْغُر ِ‬
‫َْ َ‬
‫ازل األَنْبِيَ ِ‪3‬اء‬
‫ك َمنَ ُ‬ ‫ول اللَّه‪ ،‬ت ْل َ‬ ‫اض ِل ما َبْيَن ُه ْم» قَالُوا‪ :‬يَا َر ُس َ‬ ‫رب ِلَت َف ُ‬ ‫امل ْش ِر ِق أَ ِو امل ْغ ِ‬
‫ال أَمنُوا بِاللَّ ِ‬ ‫ال‪« :‬بلَى والَّ ِذي َن ْف ِسي بِي ِد ِ‬ ‫َ‬
‫وص َّدقُوا‬
‫َ‬ ‫ه‬ ‫َ َ َ‬ ‫ٌ‬ ‫رج‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫الَ ْيبلُغُ َها َغْي ُ ُ ْ َ َ‬
‫ق‬ ‫؟‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ر‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫ني» ٌ‬ ‫املُْرسل َ‬
‫‪ .1887‬از ابوسعیدـ خدری ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬اهل‬
‫بهشت‪ ،‬ساکنان غرفه‌های باالی سر خود را نگاه می‌کنند‪ ،‬همان‌گونه که شما ستاره‌ی‬
‫درخشــان ســیار را از مشــرق و مغــرب در افق می‌بینید و این به واســطه‌ی فــرقـ بین‬
‫درجات ایشان است»‪ ،‬گفتند‪ :‬ای رســول خــدا! آنها منــازل پیــامبران خداست که کسی‬
‫بدانها نمی‌رســد‪،‬ـ فرمودنــد‪« :‬بلــه‪ ،‬ســوگند به کسی که جــان من در دست اوســت‪ ،‬آنها‬
‫‪2‬‬
‫مردانی هستندکه به خدا ایمان آورده و پیامبران مرسل را تصدیقـ کرده‌اند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1888‬وعن أَيب هريرةَ ِ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬
‫َن ُ‬ ‫ْ ُ ْ‬
‫قَال‪« :‬لََقاب َقو ٍس يف اجْل ن َِّة خير مِم َّا تَطْلُع علَي ِه الشمس أَو َت ْغرب» متفق ِ‬
‫عليه‪.‬‬ ‫ٌ‬ ‫ُ‬ ‫ْ ُ ْ‬ ‫ُ ْ‬ ‫َ ٌَْ‬ ‫ُ ْ‬
‫‪ .1888‬از ابوهریره ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمودنــد‪« :‬جــای یک‬
‫سر کمان از بهشت‪ ،‬از تمام آن‌چه که خورشیدـ بر آن طلوع یا غــروب می‌کند (همه‌ی‬
‫‪3‬‬
‫دنیا) بهتر است»‪.‬‬
‫صلّى اهللُ َعلَْي ِ‪3‬ه و َس‪3‬لَّم قَ َ‬
‫‪3‬ال‪:‬‬ ‫َن رس َ ِ‬
‫ول اللَّه َ‬
‫‪ -1889‬وعن أَنَ ٍ ِ‬
‫س رضي اللَّه عْنهُ أ َّ َ ُ‬ ‫ْ‬
‫مال‪ ،‬فَتحثو يف و ‪3‬ج ِ‬
‫‪3‬وه ِه ْم‬ ‫ب ِريح ال َّش ‪ِ 3‬‬ ‫«إِ َّن يف اجْل ن َِّة س ‪3‬وقاً يأْتُونَها ُك‪ٍ َّ 3‬‬
‫ُ ُُ‬ ‫‪3‬ل مُجُع‪33‬ة‪َ .‬فت ُه ُّ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫‪1‬‬
‫‪[ -‬خ (‪ ،)3252‬م (‪.])2827‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3256‬م (‪.])2831‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2833‬‬
‫‪303‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫دادو َن ُح ْس‪3 3 3‬ناً ومَج االً‪َ .‬فَي ْر ِجعُ ‪33 3‬و َن إِىَل أ َْهلِي ِه ْم‪ ،‬وقَ‪ْ 3 3 3‬د ْاز َد ُادوا ُح ْس ‪3 3‬ناً‬ ‫ِ هِبِ‬
‫وثيَ ‪33 3‬ا ْم‪ ،‬فَ ‪3ْ 3 3‬يز ُ‬
‫‪3‬وه ْم‪َ :‬واللَّ ِه لََق‪3ِ 3 3‬د ْاز َد ْدمُتْ ُح ْس ‪3 3‬ناً ومجاالً‪ ،‬فَي ُقولُ‪33 3‬و َن‪ :‬وأَْنتُ ْم‬
‫‪3‬ول هَلُ ْم أ َْهلُ‪ُ 3 3‬‬
‫ومجاالً‪ ،‬فَي ُق‪ُ 3 3‬‬
‫ددمُتْ ْبع َدنَا ُحسناً َومجاالً‪ »،‬رواهُ ُمسلِ ٌم‪.‬‬ ‫ِ‬
‫َواللَّ ِه لََقد ْاز ْ‬
‫‪ .1889‬از انس ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرص فرمودند‪« :‬در بهشت بازاری‬
‫هست که اهل بهشت هر جمعه به آن‌جا می‌آیند و بـــــــاد خنک شـــــــمال می‌وزدـ و به‬
‫صــورت و لبــاس آنها می‌پراکند و آنــان بر اثر نســیم آن‪ ،‬لطــافت و زیباییشــان زیــاد‬
‫می‌شود‪ ،‬بعد نزد خــانواده هایشــان در حــالی که بر حسن و جمــال آنــان افــزوده شــده‪،‬‬
‫برمی‌گردند‪ ،‬اهل خانواده به آنــان می‌گوینــد‪ :‬به خــدا ســوگندـ که حسن و ظــرافت شــما‬
‫افروده شده است‪ ،‬آنها جواب می‌دهند‪ :‬به خدا سوگندـ بعد از ما و در غیاب مــا‪ ،‬حسن‬
‫‪1‬‬
‫و جمال شما نیز افزون‌ترـ شده است»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫‪ -1890‬وعن سه ِل ب ِن سع ٍد ِ‬


‫ول اللَّه َ‬ ‫رس َ‬‫َن ُ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬ ‫ْ َْ ْ ْ‬
‫ب يف‬ ‫ِ‬ ‫ال‪« :‬إِ َّن أ َْه َل اجْل ن َِّة لَيَرَت اءَ ْو َ‪3‬ن الْغُ َ‬
‫وسلَّم قَ َ‬
‫رف يف اجْل نَّة َك َما َتَتَراءَ ْو َن الْ َك ْو َك َ‬ ‫َ‬
‫متفق عليه‪.‬‬ ‫ِ‬
‫السماء» ٌ‬ ‫َّ‬
‫‪ .1890‬از ســهل بن ســعد ـ ـ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬اهل‬
‫بهشت خانه‌های یکدیگر رادر بهشت‪ ،‬هم‌چنان که شما ستارگان را در آسمان مشاهده‬
‫‪2‬‬
‫می‌کنید‪ ،‬می‌بینند»‪.‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫رضي اللَّه عْنه قَال‪َ :‬ش ِه ْد ِ‬ ‫‪ -1891‬وعْنه ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫ت م َن النَّيِب ِّ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ‬
‫ِ ِ ِِ ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫صف فيه اجْلَنَّةَ حىَّت ا ْنَت َهى‪ ،‬مُثَّ قَال يف آخ ِر حديثه‪« :‬ف َيها ما الَ عنْيٌ‬ ‫ْجملساً َو َ‬
‫بش ٍر‪ ،‬مُثَّ قَرأَ {تتجاىف ُجنُوبُ ُه ْم َع ِن‬ ‫ت‪ ،‬والَ َخطَر َعلى َق ْل ِ‬ ‫ِ‬
‫ب َ‬ ‫َت‪ ،‬وال أُذُ ٌن مس َع ْ‬
‫رأ ْ‬
‫ني}‪.‬‬ ‫ُخ ِفي هَلُم ِم ْن ُقَّر ِة أ َْع ٍ‬ ‫اج ِع } إِىل َقولِِ‬‫املض ِ‬
‫س ما أ ْ َ ْ‬ ‫ُ ٌ‬‫ف‬
‫ْ‬ ‫ن‬
‫َ‬ ‫م‬‫َ‬‫ل‬ ‫تع‬
‫ْ‬ ‫ال‬
‫َ‬ ‫ف‬
‫َ‬ ‫{‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪:‬‬ ‫ىَل‬ ‫عا‬‫َ‬‫ت‬ ‫ه‬ ‫ْ‬ ‫َ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)3244‬م (‪.])2844‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ [خ (‪ ،)6555‬م (‪.])2830‬‬
‫‪304‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫رواهُ البخاري‪.‬‬

‫‪ .1891‬از سهل بن سعد ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که گفت‪ :‬در حضور پیامبرـص در‬
‫مجلسی حاضر بودمـ که تا آخر بحث‪ ،‬بهشت را توصیف فرمود‪ ،‬و در پایــان حــدیثش‬
‫فرمودنــد‪« :‬در بهشت نــاز و نعمــتی وجــود دارد که هیچ چشــمی ندیــده و هیچ گوشی‬
‫‪1‬‬
‫نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطورـ نکرده است»‪ ،‬سپس این آیه را تالوت کردند‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪        ‬‬
‫(السجده ‪)17-16 /‬‬ ‫‪   ‬‬
‫«(یکی از صــفات مؤمنــان این است که شــب) پهلوهایشــان از بســترها دور‬
‫می‌شـود (و به عبـادت پروردگــار می‌پردازنـد) و پروردگـار خــود را با بیم و‬
‫امید به فریـــاد می‌خوانند و از چیزهـــایی که به ایشـــان داده‌ایم‪ ،‬می‌بخشـــند‪،‬‬
‫هیچ‌کس نمی‌داند در برابر کارهایی که (مؤمنان) انجام می‌دهند‪ ،‬چه چیزهــای‬
‫شاد‌ی‌آفرین و مسرت‌بخشی برای ایشان پنهان و آماده شده است»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫يد وأَيب هرير َة ِ‬ ‫‪ -1892‬وعن أَيِب سعِ ٍ‬


‫رسول اللَّه َ‬
‫صلّى اهللُ‬ ‫َن ُ‬ ‫رضي اللَّه عْن ُهما أ َّ‬ ‫ُ ْ‬ ‫ْ‬
‫دخ َل أ َْه ُل اجْل ن َِّة اجلنَّةَ يُنَ ِادي ُمنَ ٍاد‪ :‬إِ َّن لَ ُك ْم أَ ْن حَتَْي ْوا‪ ،‬فَال‬
‫وسلَّم قَال‪« :‬إِ َذا َ‬
‫ِ‬
‫َعلَْيه َ‬
‫ص ُّحوا‪ ،‬فَالَ تَ ْس َق ُموا أَبداً‪ ،‬وإِ َّن لَ ُك ْم أَ ْن تَ ِشبُّوا‪ 3‬فَال‬ ‫مَتُوتُوا أَبداً وإِ َّن ل ُكم أَ ْن تَ ِ‬
‫ْ‬
‫ِ‬
‫عموا‪ ،‬فَال تبؤسوا‪ 3‬أَبَداً» رواهُ مسلم‪.‬‬ ‫هتَْر ُموا أَبداً وإ َّن لَ ُك ْم أَن َتْن ُ‬
‫‪ .1892‬از ابوســعید و ابــوهریره ــ م ــ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪:‬‬
‫«وقتی که اهل بهشت داخل آن می‌شوند‪ ،‬یک منادی ندا می‌دهد که‪ :‬شــما حق دارید و‬
‫به شما وعــده داده شــده است که همیشه زنــده باشــید و هرگز نمیریدـ و همیشه ســالم و‬
‫تندرست باشید و هرگز بیمار نشویدـ و همیشه جوان باشید و هرگز پیر نگردیدـ و حق‬
‫و وعــده‌ی شماست که همیشه از نعمت‌هــای بهشــتی متنعم شــویدـ و هیچ‌گــاه مســتند و‬
‫‪2‬‬
‫غمگین نگردید»‪.‬ـ‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬بخاری روایت کرده است؛ [(‪.])2825‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])2837‬‬
‫‪305‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫وسلَّم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1893‬وعن أَيب هرير َة ِ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫َن َر ُسول اللَّه َ‬ ‫رضي اللَّه َعْنهُ أ َّ‬ ‫َ ْ ُ َْ‬
‫ول‬
‫يقول لَهُ‪ :‬مَت َّن َفيَتَميَّن ويتَميَّن ‪َ .‬فَي ُق ُ‬ ‫قَ َال‪« :‬إِ َّن أَد م ْقع ِد أ ِ‬
‫َحد ُك ْم ِم َن اجْل ن َِّة أَ ْن َ‬ ‫ْ ىَن َ‬
‫ك ما مَت نَّي ِ‬ ‫ول لَهُ‪ :‬فَِإ َّن لَ َ‬
‫ت وم ْثلَهُ معهُ» َرواهُ‬ ‫َْ‬ ‫عم فَي ُق ُ‬
‫ول‪ :‬نَ ْ‬
‫ت ؟ َفَي ُق ُ‬
‫هل مَت نَّْي َ‬
‫لَهُ‪ْ :‬‬
‫ُم ْسلِ ٌم‪.‬‬

‫‪ .1893‬از ابــوهریره ـــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرص فرمونــد‪« :‬کم‌تــرین‬
‫جایگاه شما در بهشت‪ ،‬این است که خداوند به شخص می‌گویــد‪ :‬آرزویتـ را بخــواه و‬
‫تمنا کن و او می‌خواهدـ و مــرتب تمنا می‌کنــد‪ ،‬ســپس خداوند به او می‌گویــد‪:‬ـ آیا تمنا‬
‫کردی؟ جواب می‌دهد‪ ،‬بله‪ ،‬به او خطاب می‌شود‪:‬ـ هرچه تمنا کردی‪ ،‬به همراه همانند‬
‫‪1‬‬
‫آن‪ ،‬برای تو باشد»‪.‬‬

‫صلّى اهللُ َعلَْي ِه‬ ‫ي ِ‬ ‫‪ -1894‬وعن أَيِب سعِ ٍ‬


‫يد اخْلُ ْد ِر ِّ‬
‫رسول اللَّه َ‬ ‫َن ُ‬ ‫رضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬ ‫ْ‬
‫ك‬‫ألهل اجْل ن َِّة‪ :‬يا أ َْه َل اجْل نَّة‪ ،‬فَي ُقولُو َن‪ :‬لََّبْي َ‬
‫ول ْ‬ ‫وجل ي ُق ُ‬ ‫عز َّ‬ ‫وسلَّم قَال‪« :‬إِ َّن اللَّه َّ‬
‫َ‬
‫ول‪َ :‬ه ْل َر ِضيتُ ْم ؟ فَي ُقولُو َن‪ 3:‬وما لَنَا الَ‬ ‫ك‪ ،‬واخْل ريُ يف يديْك فَي ُق ُ‬ ‫وسعديْ َ‬
‫ربَّنَا ْ‬
‫ِ‬
‫ول‪ :‬أَالَ أ ُْع ِطي ُك ْم‬
‫ك‪ ،‬فَي ُق ُ‬ ‫ض ِي يا َربَّنَا وقَ ْد أ َْعطَْيَتنَا ما ملْ ُت ْع ِط أَحداً ِم ْن َخ ْلق َ‬‫َن ْر َ‬
‫ك ؟ في ُق ُ ِ‬ ‫ِ‬ ‫أَفْضل ِمن َذلَك ؟ فَي ُقولُو َن‪ 3:‬وأ ُّ ِ‬
‫علي ُك ْم‬
‫ول‪ :‬أُح ُّل ْ‬ ‫ضل ِم ْن ذل َ‬ ‫َي َش ْيء أَفْ ُ‬ ‫ََ ْ َ‬
‫علي ُك ْم َب ْع َدهُ أَبَداً» متفق عليه‪.‬‬ ‫ط ْ‬ ‫َس َخ ُ‬ ‫رضوايِن ‪ ،‬فَال أ ْ‬
‫ْ‬
‫‪ .1894‬از ابوسعیدـ خدری ـ ‪ ‬ـ روایت شده است که پیامبرـص فرمودنــد‪« :‬خــدای‬
‫عزوجل به اهل بهشت خطاب می‌کند که‪ :‬ای بهشتیان! می‌گویند‪:‬ـ بلــه‪ ،‬مطیع و گــوش‬
‫به فرمانیم ای پروردگار ما و خوشیـ و سعادت ما از توست و منفعت و مصــلحت به‬
‫دست توست! می‌فرماید‪:‬ـ آیا راضیـ شــدید؟ جــواب می‌دهنــد‪ :‬چــرا راضی نشــویم‪ ،‬ای‬
‫پروردگـــارـ مـــا! در حـــالی که چـــیزی به ما عطا فرمـــوده‌ای که به کسی دیگـــرازـ‬
‫آفریــدگانت نــداده‌ای ســپس خداوند می‌فرمایــد‪:‬ـ آیا بهــتر از آن را به شــما عطا کنم؟‬
‫می‌گویند‪ :‬مگر چه چیز از این الطاف و عطایا بــاالتر اســت؟ می‌فرمایــد‪:‬ـ رضــایت و‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])1/167‬‬
‫‪306‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫خشنودیـ خود را به شــما عطا می‌کنم و بر شــما فــرو می‌ریــزم و بعد از آن هرگز بر‬
‫‪1‬‬
‫شما خشمگین نمی شوم»‪.‬‬

‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -1895‬وعن ج ِري ِر ب ِن ِ ِ‬


‫عبد اللَّه رضي اللَّه عْنهُ قال‪ُ :‬كنَّا عْن َد َر ُسول اللَّه َ‬
‫صلّى‬ ‫ْ ْ‬ ‫ْ‬
‫ستَر ْو َن َربَّ ُك ْم ِعياناً كما‬
‫وسلَّم َفنَظََر إِىَل الْ َقم ِر لَْيلَةَ الْب ْد ِر‪ ،‬وقَال‪«:‬إِنَّ ُك ْم َ‬ ‫ِ‬
‫اهللُ َعلَْيه َ‬
‫ضامو َن يف ُر ْؤيتِ ِه» ُمَّت َف ٌق علَْي ِه‪.‬‬
‫مر‪ ،‬الَ تُ ُ‬ ‫َتَر ْو َن َه َذا الْ َق َ‬
‫‪ .1895‬از جریر بن عبدهللا ـــــ ‪ ‬ـ روایت شــــده است که گفت‪ :‬ما در حضــــورـ‬
‫پیامبرص بودیم‪ ،‬به ماه شب چهارده نگاه کردندـ و فرمودنــد‪« :‬شــما قطعـاًـ پروردگــارـ‬
‫خــود را خواهید دیــد‪ ،‬هم‌چنــان که این قــرص مــاه را مشــاهده می‌کنیدـ و در رؤیت آن‬
‫‪2‬‬
‫زحمتی ندارید»‪.‬ـ‬

‫وسلَّم قَال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ص َهْيب َر ِضي اللَّه عْنهُ أ َّ‬


‫صلّى اهللُ َعلَْيه َ‬ ‫رسول اللَّه َ‬ ‫َن ُ‬ ‫وعن ُ‬ ‫‪ْ  -1896‬‬
‫يدو َن َشْيئاً أَ ِزي ُد ُك ْم ؟‬
‫بارك وتَعاىَل ‪ :‬تُِر ُ‬‫ول اللَّه تَ َ‬ ‫«إِ َذا َد َخل أ َْهلُ اجْل ن َِّة اجلنَّةَ ي ُق ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ف‬‫وهنَا ؟ أَمَلْ تُ ْدخ ْلنَا اجْلَنَّةَ و ُتنَ ِّجنَا م َن النَّا ِر ؟ فَيكْش ُ‬
‫ض ُو ُج َ‬ ‫فَي ُقولُو َن‪ :‬أَمَلْ تُبيِّ ْ‪3‬‬
‫َحب إِلَي ِه ْم ِم َن النَّظَ ِر إِىَل َرهِّبِ ْم» رواهُ ُم ْسلِ ٌم‪.‬‬
‫جاب‪ ،‬فَما أ ُْعطُوا َشْيئاً أ َّ‬ ‫احْل َ‬
‫ِ‬

‫ات ْيه ِدي ِه ْم ربُّ ُه ْم بِِإمياهِنِ ْم جَتْري ِم ْن‬ ‫الصاحِل ِ‬‫وعملُوا َّ‬ ‫قَ َال تَعاىَل ‪{:‬إِ َّن الَّ ِذين آمنُوا ِ‬
‫َ‬
‫ك اللَّ ُه َّم‪ ،‬وحَتِ يَُّت ُه ْم فِ َيها‬ ‫ِ‬
‫َّات النَّعِيم‪ْ ،‬‬
‫دع َو ُاه ْم ف َيها‪ُ :‬سْب َحانَ َ‬ ‫حَتْتِ ِهم األَْنهار يف جن ِ‬
‫ُ َُ‬
‫ني } ‪[ ‬يونس‪.]9 3:‬‬ ‫وآخر دعواهم أ َِن احْل مد للَّ ِه ر ِّ ِ‬ ‫ِ‬
‫ب العامل َ‬ ‫ُْ َ‬ ‫سالم ُ ْ ُ ْ‬ ‫ٌ‬
‫‪ .1896‬از صهیب ــ ‪ ‬ـ روایت شــده است که پیــامبرـص فرمودنــد‪« :‬هنگــامی که‬
‫بهشتیان داخل بهشت می‌شوند‪ ،‬خداوندـ تبارک و تعالی می‌فرمایــد‪ :‬چــیزی می‌خواهید‬
‫که برای شما زیاد کنم؟ جواب می‌‌دهند‪ :‬آیا رویـ ما را سفید و نورانی نکــردی؟ آیا ما‬
‫‪1‬‬
‫‪ -‬متفق علیه است؛ ]خ (‪ ،)6549‬م (‪.])2829‬‬
‫ً‬
‫‪ -‬متفق علیــه اسـت؛ ]خ (‪ ،)554‬م (‪[ .])633‬روایت کامــل این حــدیث قبال بــه شــماره‌ی ‪،1051‬‬ ‫‪2‬‬

‫گذشت]‪.‬‬
‫‪307‬‬
‫ریاض‌الصالحین‪......................................................................................................‬‬
‫‪.....‬‬

‫را داخل بهشت نکردیـ و از آتش دوزخ نجات ندادی؟ آن‌گــاه پــرده از جلو چشم آنــان‬
‫برمی‌دارد‪( ،‬آن‌گاه بهشتیان درمی‌یابند که) چیزی بهتر و محبوب‌ترـ از تماشایـ جمـال‬
‫‪1‬‬
‫پروردگارشان‪ ،‬به ایشان عطا نشده است»‪.‬‬
‫قال هللا تعالی‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪      ‬‬
‫(یونس ‪)10-9 /‬‬ ‫‪    ‬‬
‫خداوند متعال می‌فرماید‪« :‬بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته‬
‫کردند‪ ،‬پروردگارشان آنان را به ســبب ایمــان هـدایت می‌نماید و جویبارها در‬
‫زیر (کاخ‌هــای) ایشــان در بهشت خــوش و پــرنعمت روان اســت؛ در بهشت‬
‫دعای مؤمنان‪ :‬پروردگارا! تو منزهی و درود آنان در آن ک سالم بر شما باد‬
‫و ختم دعا و گفتارشــان این است کــه‪ :‬شــکر و ســپاس و ســتایش‪ ،‬پروردگــار‬
‫جهانیان را سزاست»‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ َّ ِ‬
‫ي لَ ْوالَ أَ ْن َه َدانَا اللَّه‪ :‬اللَّ ُه َّم ِّ‬
‫صل َعلَى‬ ‫‪ ‬احْلَ ْم ُد للَّه الذي َهدانا هَلََذا وما ُكنَّا َلن ْهتَد َ‬
‫يم‪ .‬وبا ِر ْك علَى‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ٍ‬ ‫ٍ‬
‫ت َعلَى إبْراهيم وعلَى آل إبْراه َ‬ ‫حُمَ َّمد وعلَى آل حُم َّمد‪َ ،‬ك َما صلَّْي َ‬
‫َّك ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫محي ٌد‬ ‫يم‪ ،‬إِن َ‬
‫يم وعلَى آل إبْراه َ‬ ‫ت علَى إ ْبَراه َ‬ ‫حُمَ َّمد وعلَى آل ‪ ‬حُم َّمد‪َ ،‬ك َما بار ْك َ‬
‫ِجمي ٌد‪.‬‬

‫شر شهر‬ ‫ِ‬ ‫ي َغ َفر اللَّه لَه‪« :‬فَر ْغ ِ‬


‫النوا ِو ُّ‬ ‫ِّ‬
‫ت مْنهُ ْيو َم اال ْثَننْي راب َع َع َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫قَال ُمؤل ُفهُ حيىي َ‬
‫عني َوستِّمائة بدمشق»‪.‬‬ ‫سب َ‬ ‫رمضا َن َسنَةَ ْ‬
‫َ‬
‫حمد و ثنا الیق کسی است که ما را به این دین حنیف هدایت کرد و اگر خدا ما را‬
‫هــدایت نمی‌کــرد‪ ،‬هــدایت نمی‌شــدیم‪.‬ـ خداونــدا! بر ســرورـ ما حضــرت محمدص و بر‬
‫اوالد و همسران و نواده‌های او‪ ،‬درودـ بفرست‪ ،‬هم‌چنــان که بر حضــرت ابــراهیم‪ ‬و‬
‫اوالد او درودـ فرســتادی و بر ســرور ما حضــرت محمدص و بر اوالد و همســران و‬

‫‪1‬‬
‫‪ -‬مسلم روایت کرده است؛ [(‪.])181‬‬

You might also like